< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1401/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصوم/مفطر سوم /مسئله نهم

 

مسئله نهم:

لا يبطل الصوم بالجماع إذا كان نائماً ، أو مكرهاً بحيث خرج عن اختياره ، كما لا يضر إذا كان سهواً[1] _ در مسئله نهم سه فرض را مطرح می‌کنند، 1. موضوع مجامعت در حالت نوم. 2. موضوع اکراه مجامعت عن إکراه یعنی به صورت شخص مکره. 3. مجامعت سهوی است. روزه با مجامعت، اگر شخص نائم باشد و خواب باشد باطل نمی شود یا اگر مکره باشد باز روزه اش باطل نمی شود، البته به شرطی که اکراه در حدی باشد که فاقد اختیار است، اراده و اختیاری نداشته باشد، مجامعت سهوی یعنی ماه رمضان را یادش برود و روزه خواری نماید اینها هیچکدام مبطل صوم نیستند خب فرض اول که مجامعت در حالت نوم است معلوم است که روزه باطل نیست به خاطر اینکه ادله افساد و ابطال صوم موضوعش چیست؟ موضوعش افطار عمدی است تعمد در افطار است شخص نائم که اصلاً اراده و اختیاری ندارد، آدم خواب که اصلاً اراده ای ندارد، بنابراین تعمد در موردش مطرح نیست حالا در مورد واطئ زیاد معنا ندارد، یعنی فرضی ندارد، ولی در مورد موطوء قابل فرض می باشد که شخصی در حالت خواب موطوء واقع بشود، خب آدم خواب که اراده و اختیار و علم و آگاهی ای ندارد، پس بنابراین روزه اش صحیح است، این در مورد شخص نائم روشن است، اما بحث اصلی در مورد شخص مکره است، در مورد فرد مکره کسی که تحت اکراه مرتکب جنابت میشود، اکراه چیست؟ اکراه فشار و تهدید یک عامل انسانی است وقتی که فشار از ناحیه عامل غیر انسانی باشد ما به آن اضطرار می گوییم مثل فقر و گرسنگی و بیماری اینها را می گویند اضطرار ولی وقتی که از ناحیه یک عامل انسانی باشد یعنی یک شخصی دیگری را تهدید نماید اصطلاحاً توعید کند، تهدید کند که اگر فلان کار را نکنی این عقوبت و این ضرر و این خطر متوجه تو می شود اینها را بهش می گویند اکراه، توعید، توعد، همه این الفاظ در موردش به کار می‌رود، خب بحث در این است که کسی تحت اکراه مرتکب مجامعت شد، مصنف دوتا صورت را از هم جدا میکند دیگران هم همین کار را کرده اند. اکراه گاهی اوقات به حد سلب اختیار میرسد یعنی شخص هیچ اراده ای ندارد مثل اینکه سر کسی را بگیرند داخل آب نمایند، این که اصلا اراده ای ندارد وقتی به این حد برسد به آن می گویند اجبار، چون ما در فارسی کلمه اکراه را به کار نمی بریم اصلاً ما در فارسی به جای اکراه می گوییم چی؟ می گوییم اجبار ولی اجبار آن درجه از اکراه است که سالب به اراده شخص است، بنابراین اکراه اگر سالب به اراده باشد روزه باطل نمی شود مثل اینکه یک کسی را بگیرند آب بریزند در دهانش و حلقش، به یک شخصی تجاوز کنند تجاوز به عنف در این موارد این نوع مجامعت این نوع افطارها چون تعمد در افطار ملاک است روزه باطل نیست، چون عرض کردیم موضوع ادله افساد صوم تعمد در افطار است، چنین شخصی که تعمد ندارد چون تعمد تابع اراده است. مثلا پرتش کرده‌اند در آب یا همانطور که عرض کردم مثلاً مورد تجاوز قرار گرفته است این ها که روزه شان قطعاً باطل نمی شود این فرض را مرحوم مصنف وقتی که گفت روز باطل نمی شود _ و حیث خرج عن اختیاره _ منظورش این نوع از اکراه می باشد ولی یک حالتی هم دارد، اکراه که تهدید است، بنابراین شخص متحیر می شود یا حق انتخاب پیدا می کند بین یک ضرر و خطری که متوعد علیه یا ضرری که وعده آن را به او داده‌اند، گفته اند اگر این کار را نکنی این بلا را سرت در می آوریم، در اینجا ما یک ضرر متوعد علیه داریم و یک عمل مکره علیه، این کار را بکن می شود عمل مکره علیه یا اینجا را امضا کن، مثلاً اگر این سند را امضا نکنی مثلاً ما این بلا را متوجه خودت یا خانواده ات می آوریم آن ضرر و خطر متوعد علیه یعنی چیزی که مجبور می شود به اصطلاح فارسی انجام دهد و مکره میشود، به تعبیر دقیق‌تر آن می‌شود عمل مکره علیه خودش هست که انتخاب می کند بین این دوتا بعضی ها شجاع هستند یا آن ضرر و خطر از ناحیه شجاعتشان هست یا اینکه اصلاً ضرر و خطر مهمی نیست یا به هر دلیلی آن طرف ضرر را انتخاب می‌کنند یعنی تن به تهدید نمی دهند تسلیم تهدید نمی شوند، بعضی ها هم تسلیم تهدید می‌شوند پس خودش انتخاب میکند یعنی اختیار دارد این نوع اکراه سالب اختیار نیست سالب رضاء است پس اکراه دو مرتبه و دو درجه دارد یک درجه سالب اراده و اختیار است یک درجه سالب میل و رضاء است، اینکه ما الان می گوییم روزه را باطل میکند آن اکراهی است که سالب به میل و رضاء است، ولی سالب اختیار نمی باشد، یعنی شخص می نشیند فکر می کند که چه کار کند؟ آن خطر و ضرر را بپذیرد یا مرتکب عملی که اینها تهدیدش می‌کنند بشود پس در نهایت انتخاب می کند که روزه اش را بخورد، خب خودش خورده است، صدق افطار عمدی می کند، مثلاً به کسی بگویند که اگر روزه ات رو نخوری کتکت میزنیم بعد انتخاب میکند و روزه اش را می خورد ما نمی‌توانیم بگوییم این روزه صحیح است بلکه این روزه باطل است فقط شخص مرتکب معصیت نشده است چون مرتکب معصیت نشده است کفاره ای هم ندارد چون کفاره دائر مدار عصیان است کفاراتی که بعداً ادله اش را می خوانیم آنها دائر مدار عصیان هستند مرتکب معصیت نشده است ولی خب روزه اش باطل است روزه اش را خورده است، زیرا صدق امساک دیگر نمی کند، این آدم ممسک نیست دیگر روزه اش را خورده است بنابراین باید قضایش را بجا بیاورد این نظر مرحوم سید و بسیاری از فقهای معاصر میباشد ولی نظر مشهور فقها تا قبل از این دوره عصر حاضر نظرشان به صحت صوم است در هر درجه‌ای از اکراه که باشد حالا نظر مشهور هم توضیح می‌دهم نظر مشهور فقهای قدیم _ قدیم که می گویم نه منظور قدما _ آنطور که در منابع مختلف گفته شده اکثراً نظرشان این بوده است که اکراه مبطل صوم نیست، خلاصه افطار عن اکراه مبطل و مضربه صوم نیست به هر درجه ای که باشد و ادله اش را هم عرض میکنیم خدمتتان، حالا این آمد و از روی ترس و خوف روزه اش را خورد _یمکن _که ما بگوییم روزه اش صحیح است به چه علتی صحیح است؟ به چند وجه می تواند صحیح باشد یکی ازاین وجوه این است که گفته شود تعمد در افطار نداشته است، جوابش این است که نه، اتفاقا تعمد در افطار داشته است لیکن تعمد در عصیان نداشته است، خودش خورده با تصمیم خودش با انتخاب خودش روزه را باطل کرده است، به هر نحوی هر کدام از مفطرات را انجام داده، حالا موضوع ما در اینجا مجامعت است ولی خودش اینجا انتخاب کرده است و این صدق تعمد در افطار می کند، بنابراین این جهت نمی تواند موجه باشد، بعضی ها گفته اند انصراف اینجا وجود دارد یعنی ادله امساک از مفطرات انصراف دارد از این حالت اکراه، درست است که این شخص امساک را الان رعایت نکرده است ادله زیادی هم هست که باید روزه دار امساک کند از مفطرات از اکل و شرب و ارتماس و مجامعت و کذب علی النبی، از این موارد باید اجتناب نماید بعد می گوییم این ادله برای مکلفی است که تحت اراده آزاد و اراده بی آفت و عادی خودش اجتناب نماید نه کسی که تحت فشار و تهدید قرار گرفته است، درست است آن ادله اطلاق دارد ولی شامل حالت متعارف می شود، حالت متعارف یعنی حالتی که از روی اجبار نباشد بلکه از روی حالت عادی زندگی اش باشد نه آدمی که تهدید شده است، ما می گوییم آن انصراف هم دلیل و قرینه و شاهدی ندارد، ادله‌ای که گفته است امساک درواقع امساک را ماهیت صوم قرار داده است ماهیت صوم امساک است نمی شود که انسان مثلاً از صبح تا شب مفطرات را مرتکب شود غذا بخورد همه کاری هم بکند عمدا هم این کارها را کرده است، بعد بگوییم شما هنوز روزه هستید، چون تهدید شده بودید روزه هستید پس بنابراین امساک رعایت نشده و کسی که امساک را عمداً _ نه سهوا _ رعایت نکرده است نمی‌تواند روزه دار باشد، نمی‌توانید به این شخص بگویید صائم، چون اصلاً این خلاف ماهیت صوم است، ممکن است کسی استدلال نماید به حدیث رفع _ رفع عن امتی..._ جهل و نسیان و _ ماٱلٱستکره علیه _ یک فقره اش اکراه هست، ما می‌گوییم که حدیث رفع قبلاً هم بحثش شده است یعنی فقهای بزرگ جواب داده اند به این مسئله که حدیث رفع نقص در اجزاء و شرایط را جبران نمی کند یعنی اگر مثلاً نمازی و روزه ای و یا حجی دچار یک نقص شد دچار یک نقصی در اجزاء و شرایط شد این را حدیث رفع نمی آید جبران نماید، فرض بفرمایید یک نفری تحت اضطرار در نماز یا تحت اکراه یا هرچیزی مجبور شد که حرف بزند مثلا دید بچه ای در خطر است داد زد که بچه را بگیرید از پله نیفتد حالا ما دراینجا بگوییم که نمازش صحیح است چون یکی از عوامل مهمی که آدمی بایستی در نماز انجام بدهد عدم تکلم عمدی است خب در اینجا این شرط را انجام نداده است و رعایت نکرده است و ما بگوییم چون که تحت اضطرار بوده است و این تکلمش در حالت اضطرار بوده و حرف زده است پس اینجا نمازش درست است، ما می گوییم نه حدیث رفع اثبات نمی‌کند حکمی را بلکه حدیث رفع رافع حکم است نه مثبت حکم، الان شما دارید اثبات صحت میکنید برای عبادتی، برای عملی که فاقد اجزاء و شرائط است، این میشود اثبات حکم، نمی شود رفع حکم، حدیث رفع آمده است برای رفع، نیامده است برای اثبات. الان شما می خواهید کسی را که ممسک نیست یعنی إمساک نکرده یعنی عملی را انجام داده که منافات با شرط وماهیت صوم که امساک می باشد، است، حالا یک نفری عمداً امساک نکرده است شما می‌گویید اشکالی ندارد به خاطر حدیث رفع، ما می‌گوییم خیر حدیث رفع فقدان و نقص اجزاء و شرایط را تصحیح نمی کند بله حدیث رفع معصیت را از آن برداشته است، تکلیف را از آن برداشته است، این آدم دیگر مکلف به صوم نیست وقتی مکلف به صوم نیست چه کاری می کند؟ روزه اش را هم میخورد گناهی هم نکرده است بعداً قضایش را به جا می آورد، مثل مسافر و مریض، اینها روزه شان را می خورند و بعداً هم قضایش را به جا می آورند، این هم همینطور است پس بنابراین نه حدیث رفع نه انصراف و نه تعمد در افطار نبوده است، اینها هیچ کدام نمی توانند قانع کند ما را که بگوییم روزه شخص مکره روزه ای صحیح است، تازه همانطور که اکثر معاصرین فرموده‌اند روزه مکره اگر به آن درجه از اجبار نرسد اگر به آن درجه از سلب اراده نرسد روزه اش باطل است ولی کفاره ندارد، چون کفاره دائر مدار ذنب و معصیت است، کفاره ندارد ولی قضاء دارد، یک روز دیگری را باید به جایش انجام بدهد.

فروع مسئله:

پس دوتا فرع در این مسئله تا الان مطرح شد. 1. یکی صورت نوم است که چون شخص به طور کامل مسلوب الاراده و اختیار است روزه اش صحیح است. 2. صورت اکراه بود که البته درصورت اکراه به طور کامل شخص مسلوب الاراده نیست، درجاتی دارد اکراه که هر درجه حکم خودش را دارد، فرض سوم مجامعت سهوی است. سهو یک معنای عام دارد و یک معنای خاص دارد، سهو به معنی الاعم داریم سهو به معنی الاخص داریم، سهو به معنای عام هم به غفلت هم به نسیان هم به جهل به صورت عمومی می گویند و به تمام این معانی سهو گفته می‌شود، یعنی فقدان قصد، سه فقدان داریم: گاهی اوقات به فقدان قصد میگویند سهو، مثلاً کسی دارد راه میرود دستش میخورد به گلدان می افتد و می شکند بعد عذرخواهی می‌کند و می‌گوید سهواً من شکستم ببخشید یا کسی دارد از کنار حوض واستخر رد می شود پایش می لغزد می افتد در آب این را ما می‌گوییم ارتماس؛ ارتماس سهوی یعنی اصلاً قصد ارتماس نداشت پس فقدان قصد فعل را می‌گویند سهو یعنی اصلاً کسی قصد فعلی نداشته باشد، مثلاً دهانش را باز میکند پشه ای، چیزی می پرد در حلقش و می رود پایین این اصلاً قصد فعل نداشته است این را می‌گوییم سهو پس سهو یک معنایش فقدان قصد است، یک معنایش فقدان ذکر است _ تذکر، ذکر _ یعنی شخصی یادش برود که روزه است ولی خودش قصد خوردن و آشامیدن ویا قصد مجامعت داشته است، یعنی با قصد مرتکب شده است با اختیار، اما به حالت نسیان، پس در مورد ناسی هم ساهی گفته می شود چرا خوردی روزه ات را؟ بگوید سهوا خوردم، یعنی یادم نبود، پس به فقدان ذکر هم سهو گفته می‌شود اینجا سهو معادل نسیان است. به فقدان علم هم سهو گفته می‌شود، مثلاً ساندویچی باشد مال یک نفر دیگر بعد شخص بخورد و گفته می‌شود چرا ساندویچ و غذای مردم را خوردی؟ می‌گوید سهوا خوردم یعنی نمی‌دانستم مال کسی است، فکر می‌کردم مال خودم است، بنابراین به جهل هم سهو گفته می شود یعنی در استعمال هر سه مورد سهو اطلاق میشود ولی معنای دقیق سهو همان معنای اول است که یعنی بمعنی الاخص _ فقدان قصد است _ یعنی کسی که اصلاً قصد فعلی را ندارد، چون در دو فرض بعدی شخص قصد فعل را داشته است ولی قصد معصیت را نداشته است، مثلاً کسی در ماه رمضان بردارد و چیزی را بخورد، مثلاً در ملاءعام تظاهر به روزه‌خواری نماید. میدانیدکه تجاهر به فسق خودش یک جرم جدایی است خودش تعزیر جدا دارد یعنی اگر شخصی که معذور است در صومش و بیاید در علن روزه خواری نماید درست است که معذور است ولی حق تجاهر به روزه‌خواری را ندارد، بعد بگوید من نمیدانستم ماه رمضان است، سهوا خوردم، یعنی اصلا نمیدانستم ماه رمضان است، نمیدانستم روز اول ماه رمضان بوده است و این هم اصلاً روزه نمی گرفته است چون مریض بوده است یا مسافر بوده است، خب من نمیدانستم این هم بدان سهو گفته می‌شود ولی همانطور که عرض کردم معنای خاص سهو فقدان قصد است یعنی همین که اصلاً فرد قصد فعل را ندارد دستش می خورد به چیزی و می شکند یا یک چیزی می پرد در حلقش و می رود پایین یا پایش می لغزد و می افتد در آب، اینها همگی سهو به معنای خاص کلمه است. حالا مرحوم مصنف می فرماید: مجامعت سهوی موجب بطلان صوم نمی شود اینجا مجامعت سهوی کدام یک از این معانی سهو است؟ ناسی است، اینجا اصلا یادش رفته ماه رمضان است و شخص غافل شده است از ماه رمضان، نسیان موضوع است یعنی نسیان رمضان است، خب این روزه قطعاً صحیح است به خاطر چه چیزی؟ به خاطر اینکه سهو و نسیان از ادله امساک تخصیص خورده است، یعنی اگر ما این ادله سهو و نسیان را نداشتیم آنوقت دراینجا روزه اش باطل میگشت. مثل هر عمل عبادی که اجزاء و شرایطش را اگر فرد رعایت نکند، مثلاً وسط نماز راه بیفتد برود ما میگوییم نمازش باطل است ولی معصیت قطع نماز را نکرده است اما چون ادله سهو و نسیان را داریم یعنی ادله عنوان ساهی و ناسی را داریم می‌گوییم روزه این فرد صحیح است یعنی نه تنها معصیتی مرتکب نشده است بلکه روزه اش هم صحیح است چون نسیانا مرتکب شده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo