< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدجواد محمدی گلپایگانی

1401/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصوم/الفصل الثاني فيما يجب الإمساک عنه في الصوم عن المفطرات /مسئله اول: عدم وجوب تخلیل بعد از خوردن غذا

 

در فروعات اکل و شرب بودیم از مفطرات صوم و مساله یک این بود که تخلیل واجب نیست اگر انسان احتمال بدهد که بقایای مواد غذایی بین دندان هایش در طول روز فرو می رود و از حلقش پایین می رود به صرف این احتمال، تخلیل واجب نمی شود چون تخلیل و خلال کردن دندان، مسواک زدن و اینها وجوب نفسی که ندارد، وجوب غیری آن هم تابع اینست که بین مقدمه و بین اثر، بین علت و معلول، بین سبب و مسبب یک ترتب قطعی و مسلمی باشد و ۱:۳۲ هم نیست، همینکه می گوییم احتمال می دهد، یعنی به این مساله علم ندارد، وقتی علم ندارد می شود صرفا یک ظن و احتمالی، معلوم نیست که این وارد پایین رود پس ترک تخلیل اشکالی ایجاد نمی کند چون ترک تخلیل مقدمه افطار نمی شود، در صورتی ترک تخلیل اشکال ایجاد می کند که بشود مقدمه اکل و افطار، چنین مقدمیتی که محرز نیست برای آن پس بنابراین ترک تخلیل اشکالی ایجاد نمی کند، ولی فرمود در فرض دوم، که فرض علم به ترتب اثر بود یعنی شخص می داند که اگر تخلیل نکند بقایای مواد به پایین می رود، اگر یقین دارد به اینها می گویند مقدمات تولیدیه و مقدمات موصله و مقدمات قطعیه، در مقدمات قطعیه، ارتکاب مقدمه به معنای قصد ارتکاب ذی المقدمه است، وقتی انسان این مقدمه را انجام داد بقیه اش دیگر دست خودش نیست بلکه قهرا حاصل می شود، در واقع با انجام اینجور مقدمات، انسان تعجیز نفس کرده است، اگر انسان نسبت به ترک حرامی تعجیز نفس بکند معنایش اینست که نسبت به آن حرام متعمد است، مثلا شخصی در یک مجلس معصیت شرکت کند، موسیقی نامناسب و محرمی گذاشته باشند و مناظر بدی آنجا باشد، بعدا می تواند توجیه کند که من آنجا گیر کرده بودم و خودم موسیقی را گوش نمی کردم بلکه پخش می شد و به گوش منم می خورد، جواب به این شخص اینست که شما اصلا نباید همچین جایی می رفتی که منجر به همچین نتیجه ای بشود پس بنابراین وقتی که رابطه بین سبب و مسبب قطعی بود یعنی ترتب اثر مسلم بود قصد سبب مساوی است با قصد مسبب، سبب هم میتواند فعل باشد و هم ترک فعل، فعل مثل اینکه برود در مجلس معصیت شرکت کند، ترک فعل مثل اینست که شخصی میداند برای اینکه برود به حج باید ثبت نام کند اما ثبت نام نمی کند.

مرحوم امام و خویی و گلپایگانی فرمودند که روزه اش از اول باطل است نه مانند سید که فرمود از زمانی که بقایا وارد حلقش بشود باطل است، اما بزرگانی که گفتیم تذکر دادند که ای روزه از اول باطل است چون این شخص همینکه قصد ترک تخلیل کرد و می دانست که این به معنای اکل و افطار است پس قصد امساک نداشته است. پس روزه اش نه از جهت ترک امساک بلکه از جهت اخلال در قصد هم ایراد دارد.

سوال شاگرد: اگر شخصی بداند که اگر سحری نخورد از ادامه روزه عاجز خواهد بود هم مثل همین بحث ما است و روزه اش از اول باطل است؟

جواب به شاگرد: بله این هم تعجیز نفس حساب می شود و روزه اش از اول باطل است مانند کسانی که بیمار هستند و اگر دارو را در سحر مصرف کنند می توانند روزه بگیرند، اینها باید در سحر دارو را بخورند.

جواب به شاگرد: در مثالی که ما زدیم که عدم تخلیل است، روزه اش قضا دارد اما کفاره ندارد چون قصد امساک نداشتن موجب کفاره نمی شود، کفاره به ارتکاب و تناول مفطر است نه اخلال در قصد امساک.

جواب به شاگرد: اگر کسی از عمد در سحر چیزی نخورد و می داند که موجب ضعف او در طول روز می شود و مجبور می شود که در روز چیزی بخورد احتمال دارید که کفاره هم بر او واجب باشد چون می توانست در سحر چیزی بخورد تا در طول روز ضعف نکند ولی این کار را نکرده است.

مساله دوم _ لا بأس ببلع البزاق و ان کان کثیرا مجتمعا بل و ان کان اجتماعه بفعل ما یوجبه کتذکر الحامض مثلا لکن الاحوط ترکه فی صورة الاجتماع خصوصا مع تعمد السبب _ بلعیدن بزاق دهان حتی زیاد هم باشد و جمع هم شده باشد ایرادی ندارد، حتی اگر خودش کاری کرده است که بزاق دهانش جمع شود، یاد چیزهای ترش افتاده و بزاق دهانش جمع شده است باز هم اشکالی ندارد، ولی احتیاط در اینست که اگر بزاق دهانش بیش از حد متعارف جمع شد و باز مخصوصا اگر خودش نسبت موجب این تجمع شده بود مثلا افکاری کرده بود که بزاق دهانش جمع شود، در اینصورت احتیاط اینست که آنرا نبلعد.

حکم بزاق دهان که سید فرمود مورد اتفاق است و دلیلش اینست که ادله اکل و شرب قطعا از بزاق انصراف دارد، ادله اکل و شرب انصرافش به مواد خارجی است مثلا اگر یک دکتری به کسی بگوید فردا که آزمایش داری از امشب چیزی نخور، آیا معنایش اینست که بزاق دهنت را هم قورت نده؟ نه اینطور نیست پس نخوردن درست است از نظر لفظ شامل هر چیزی می شود که از حلق پایین رود، ولی از نظر ظهور عرفی نسبت به چیزهایی مثل بزاق دهان که طبیعت آن داخل بدن است، به صورت طبیعی در فضای دهان وجود دارد نه که از خارج آمده باشد، انصراف ظهوری و عرفی دارد و از نخوردن کسی، نخوردن بزاق دهان را نمی فهمد، ظهورش در نخوردن مواد بیرون از دهان است، بنابراین بخاطر این انصراف، انصراف جلوی اطلاق را می گیرد پس دیگر اکل و شرب اطلاق ندارد که بگوییم اطلاق شامل مواد خارجی و مواد داخل دهن از جمله بزاق می شود، ولی انصراف جلوی اطلاق را می گیرد، مثلا اگر کسی بگوید رفتم دکتر، لفظ دکتر اطلاق دارد و شامل دکتر جامعه شناسی و دکتر فلسفه و دکترای مهندسی و دکتر پزشک هم می شود اما کسی که می گوید رفتم دکتر، انصراف و ظهور این لفظ در پزشک مانع از اطلاقش نسبت به بقیه مصادیق دکتر می شود. وقتی پای انصراف وسط می آید، لفظ، دیگر اطلاق پیدا نمی کند، و اگر اطلاق نداشته باشد پس مواد داخلی مشمول دلیل لفظی ما نمی شود،وقتی دلیل لفظی نداریم باید برائت جاری کنیم، یعنی ما هر چیزی را که شک داریم مبطل صوم هست یا نیست و دلیل لفظی نداریم باید برائت جاری کنیم مثلا یک‌ نفر محتلم شده در طول روز و شک پیدا کرد که مبطل روزه هست یا نه، چون دلیل لفظی نداریم برائت جاری میکنیم، در اینجا هم میگوییم در مورد بزاق دهان دلیل نداریم چون دلیل لفظیمان شامل آن نمی شود _ عدم الدلیل دلیل العدم _ پس دلیل اول برائت شد.

دلیل دوم سیره متشرعه و ارتکاز مسلمین است، از هر مسلمانی بپرسید در طول تاریخ اسلام که بلعیدن بزاق روزه را باطل می کند به تو‌ میخندن که همچین سوالی پرسیدی، یک مسائلی هست که نسلا بعد نسل به ما رسیده و گفتن ندارد، خب این هم امر مسلم و واضحی بوده و هیچکس از بزاق دهن اجتناب نمی کنداین دلیل، دلیل قویی هست.

دلیل سوم دلیل عقلی است، چون تکلیف به امر غیر مقدور عادی است، به یک‌ نفر بگویند از اول صبح تا غروب بزاق دهنت را قورت نده، نمی شود و قبیح است از شارع امر به امر غیر مقدور، نمیگوییم این کار محال عقلی است چون می شود دائما آب دهان را بیرون انداخت ولی به صورت عادی همچین چیزی شدنی نیست، اگر هم متعذر نباشد، لااقل متعسر هست و عسر و حرج می شود، این کار خلاف عقل و حکمت است.

دلیل چهارم، یک تعبیری آقای خویی دارد که خیلی بین آقایان معروف شده است، در درسشون ایشون مکررا تکرار کردند که _ لو کان لبان _ این جمله مال ایشان نیست ولی ایشون خیلی این جمله را پرورش داده است و به عنوان یکی از ادله در کنار عقل و اجماع و غیره کأنه این را قرار داده است. لو کان لبان یعنی یک چیزهایی هست که اگر واقعا چنین حکمی وجود داشت امکان نداشت که مخفی بماند و به ما نرسد، یعنی مسائلی است که اینقدر مبتلا به است که نمی شود گفت روایتش گم شده است، بله یک مسائلی در مورد احکام جعاله و مضاربه و بعضی از عقود و بعضی از دیات و بعضی از احکام قصاص که ممکن است ندانیم و به ما نرسیده باشد ولی بعضی احکام مبتلا به را نمی توانیم بگوییم به ما نرسیده یا روایاتش گم شده است، این خودش یک قرینه خیلی قویی هست.

دلیل پنجم، بعضی ها می گویند بزاق دهان اصلا صدق اکل و شرب نمی کند، از نظر لفظی میخواهیم بگوییم نه از نظر اطلاق، از نظر لفظی به خوردن مواد خارجی می گویند اکل، اگر کسی این دلیل را هم قبول کند خروج بزاق دهان از اکل خروج تخصصی و موضوعی می شود. این دلیل را نمی شود پذیرفت چون به بزاق دهان هم اکل گفته می شود.

دلیل ششم یک روایتی است، روایت زید شحام باب سی و یک از ابواب ما یمسک عنه الصائم حدیث یک _ محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن اسماعیل بن مرار عن یونس عن ابی جمیله عن زید الشحام عن ابی عبدالله ع فی الصائم یتمضمض؟ _ روزه دار می تواند مضمضه کند _ قال لا یبلع ریقه حتی یبزق ثلاث مرات _ حضرت فرمودند عیبی ندارد مضمضه کند اما بعد از مضمضه سه مرتبه آب دهانش را بیرون بیندازد. پس بنابراین اینکه حضرت فرمود قورت ندهد بخاطر آن آب خارجی است که در دهانش وارد شده است پس وقتی حضرت میگوید سه بار بزاق دهنش را بندازد مفهومش این است که بعد از سه بار که بیرون انداخت میتواند بزاق دهنش را قورت دهد، حتی به معنای غایت است یعنی بعد از این می تواند قورت دهد. این روایت از نظر دلالت خیلی خوب است اما از نظر سند زید شحام توثیق دارد، اسماعیل بن مرار هم وثاقتش را قبول کردند، یونس هم که یونس بن عبدالرحمن است که از اصحاب اجماع است، منتها ابی جمیله که اسمش مفضل بن صالح است، وثاقتش خیلی مورد اختلاف است، مرحوم نجاشی ایشان را تضعیف کرده است منتها با یک عبارتی تضعیف کرده است که بعضی آقایان این تضعیف را نپذیرفتند. عبارتش در شرح حال جابر بن یزید جعفی است که می فرماید _ روا عنه جماعة غمض فیهم و ضعفوا _ از جابر یک عده ای روایت کردند که آن عده مورد طعن و تضعیف قرار گرفته اند، نجاشی مستقیم نمی گوید که من تضعیف میکنم، چون به این شکل گفته است بعضی از آقایان می گویند نجاشی تضعیف نکرده ایشان را. بعضی دیگر از این عبارت اینجور فهمیدند که از بس ضعف این عده مسلم بوده است نجاشی اینجوری گفته است که تضعیف شدند یعنی همه فقها آنها را تضعیف کردند، بخاطر این نوع بیان در وثاقت و ضعف مفضل بن صالح که معروف هم هست اختلاف نظر وجود دارد، بعضی مانند رهبری ایشان را ضعیف می دانند و بعضی مانند آیت الله شبیری می گویند به خاطر اکثار روایاتی که از ایشان هست، یونس بن عبد الرحمن خیلی از ایشان روایت دارد، حسن بن محبوب خیلی از او روایت دارد، بزنطی که از مشایخ ثقات است از او روایت دارد، ابن ابی عمیر از ایشان روایت دارد، افراد زیادی از او روایت دارند و تضعیف صریح هم نشده است، فقط اختلاف در این است که بیان نجاشی تضعیف صریح هست یا نیست، کسی که خیلی روایت از او شده به خصوص از ناحیه اجلاء و بزرگانی مثل یونس، این را قرینه و شاهد بر وثاقت می دانند. حال آیا این اختلاف در بحث ما اثری دارد یا نه؟ هیچ اثری ندارد به دو دلیل: دلیل اول اینست که اصلا بحث ما متکی به این روایت نیست، ما ادله دیگری هم داشتیم، دلیل دوم اینست که ما در این روایت یونس بن عبدالرحمن را داریم که از اصحاب اجماع است، ما وقتی به اصحاب اجماع می رسیم بقیه سند هر اشکالی داشت ندید می گیریم، شیخ کشی فرموده _ اجمعت العصابه علی تصحیح ما یصح عنهم _ فقهای اصحاب و امامیه اجماع دارند بر تصحیح روایتی که تا به آنها برسد صحیح باشد، پس روایت اگر سندش تا یونس و غیره صحیح باشد، دیگر بقیه اش را تصحیح می کنیم، در این روایت، سند تا یونس صحیح است پس بقیه اش را هم تصحیح میکنیم.

نکته جالبی در مورد قاعده اصحاب اجماع اینست که تصحیح به چه معنا هست؟ سه معنا می تواند داشته باشد یا تصحیح روایت است یا تصحیح راوی است یعنی توثیق راوی است یا تصحیح مروی یعنی حدیث است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo