درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
1401/02/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: پیشگیری از جرم/ وجوب دفع منکر/ قاعده اهم و مهم
خلاصه جلسه قبل: صحبت در علم فقه درباره ادله وجوب پیشگیری از جرم و آیاتی بود که دلالت بر قاعده اهم و مهم داشت. قاعده اهم و مهم یکی از ادلّه وجوب پیشگیری از جرم بود.
آیه پنجم: ﴿مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيخْزِي الْفَاسِقِينَ﴾.[1] هر درخت باارزش نخل را قطع کرديد يا آن را به حال خود واگذاشتيد، همه به فرمان خدا بود؛ و برای اين بود که فاسقان را خوار و رسوا کند.
در جنگ پیامبر با یهود بنینضیر، حضرت دستور داد که درختهای خرما را قطع کنند تا دشمن نتواند پشت درختها سنگر بگیرند درحالیکه پیامبر در روایاتی دیگری فرمان دادهاند که در جنگ درختها را قطع نکنید. چون جنگ با یهود اهمیت زیادی داشت، برای رسیدن به پیروزی حضرت دستور به قطع درختهای نخل داد. قطع درختان مفسده دارد اما پیروی بر دشمن، اهمیت بیشتری دارد.
آیه ششم: ﴿يسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا﴾.[2] درباره شراب و قمار از تو میپرسند، بگو: «در آنها گناه و زيان بزرگی است؛ هرچند منافعی (از نظر مادی) برای مردم دارد؛ (ولی) گناه آنها از نفعشان بيشتر است.
شراب منافع و مضراتی دارد که مضرات آن بیشتر از منافع آن است. این همان قانون اهم و مهم است؛ یعنی اگر چیزی هم مفسده و هم منفعت داشت این دو را باهم مقایسه کنید و اگر مفسده آن بیشتر بود، آن را ترک کنید.
تأییدات شرعی قاعده در روایات:
روایت اول: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْمُصْلِحُ لَيْسَ بِكَذَّابٍ».[3] اگر دو نفر باهم اختلاف دارند، کسی که قصد اصلاح بین آن دو دارد اگر دروغی هم بگوید اشکالی ندارد. دروغ از گناهان کبیره است اما برای اصلاح میان مردم، اشکالی ندارد و حرام نیست.
سند روایت صحیح است و دلالت بر مدعا دارد.
روایت دوم: «عنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: احْلِفْ بِاللَّهِ كَاذِباً وَ نَجِّ أَخَاكَ مِنَ الْقَتْلِ».[4] اگر انسان میتواند با قسم خوردن هرچند دروغ، جان کسی را نجات دهد باید این کار را انجام دهد. این عمل بر اساس قاعده اهم و مهم است؛ دروغ گناه کبیره است اما اهمیت نجات جان دیگری، اهمیت بیشتری دارد.
سند روایت صحیح است و دلالت بر مدعا دارد.
روایت سوم: «إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا».[5] اگر مستحبات به انجام واجبات ضرر میزند باید مستحب را ترک کرد. مثلا کسی طلبکار است و برای گرفتن طلبش آمده، شما نباید نماز نافله بخوانی.
این روایت بیانگر این است که انسان در زندگی در صورت تعارض اهم و مهم، باید موارد اهم را انجام دهد و مهم را ترک کند.
روایت چهارم: «إعلم أن الحسن بن علي علیه السلام لما طعن واختلف الناس عليه سلم الامر لمعاوية فسلمت عليه الشيعة «عليك السلام يا مذل المؤمنين»، فقال علیه السلام: «ما أنا بمذل المؤمنين ولكني معز المؤمنين، إني لما رأيتكم ليس بكم عليهم قوة سلمت الامر لابقى أنا وأنتم بين أظهرهم، كما عاب العالم السفينة لتبقى لاصحابها وكذلك نفسي وأنتم لنبقى بينهم».[6] هنگامی که امام حسن علیهالسلام با خیانت مردم مواجه شد و نتوانست بر معاویه پیروز شود، امر خلافت را به معاویه تسلیم کرد. عدّهای تندرو وقتی به حضرت میرسیدند در پاسخ به سلام امام خطاب به ایشان میگفتند: «سلام بر تو ای ذلیلکننده مؤمنین!». امام علیهالسلام میفرمود: من ذلیلکننده مؤمنین نیستم بلکه عزت مؤمنین را میخواهم. وقتی دیدم که نیروی مقاوت در برابر معاویه را ندارید، با معاویه صلح کردم تا هم من و هم شما باقی باشیم [تا جامعه شیعه باقی بماند]؛ مانند داستان حضرت خضر علیهالسلام که کشتی را سوراخ کرد تا برای صاحبان کشتی باقی بماند.
بر اساس قاعده اهم و مهم، صلح با معاویه کار درستی نیست و مفاسدی دارد اما بقای جامعه شیعه اهمیت بیشتری دارد و نابودی شیعیان، مفسده بیشتری دارد؛ امام علیهالسلام افسد را به فاسد دفع کرد.
روایت چهارم: «وليس العاقل من يعرف الخير من الشر، ولكن العاقل من يعرف خير الشرين».[7] عاقل آن کسی نیست که خیر و شر را تشخیص میدهد بلکه عالق کسی است که اگر بین دو شر [و فاسد] قرار گرفت، تشخیص دهد که کدام بد و کدام بدتر است. انسان عاقل در تعارض و اجبار بر ارتکاب یکی، بد را مرتکب میشود و بدتر را رها میکند.
روایت پنجم: «وعنه، عن علي بن إبراهيم، عن محمد بن الحسن المدني، عن عبد الله بن الفضل، عن أبيه في حديث ان الرشيد أمر باحضار موسى بن جعفر عليه السلام يوما فأكرمه وأتى بها بحقة الغالية، ففتحها بيده فغلفه بيده، ثم أمر أن يحمل بين يديه خلع وبدرتان دنانير، فقال موسى بن جعفر عليه السلام: والله لولا أني أرى من أزوجه بها من عزاب بني أبي طالب لئلا ينقطع نسله ما قبلتها أبدا».[8] در روایتی آمده که هارون الرشید، امام کاظم علیهالسلام را احضار کرد، او را احترام کرد و هدیه مهمی را به حضرت داد. برخی از تندروها میگفتند که چرا امام کاظم باید هدیهای را از ظالم ستمگر قبول کند؟ اما امام علیهالسلام هدیه را پذیرفت و آن را به مجردها داد تا بتوانند ازدواج کنند و فرمود: به خداوند سوگند! اگر مجردهای بنیهاشم نبودند این هدیه را قبول نمیکردم. هدیه را قبول کردم تا نسل آنها از بین نرود.
گرفتن هدیه از ظالم، مفسده دارد اما عزب ماندن شیعیان مفسده بیشتری دارد. علی بن یقطین هم در دربار ظلم وزیر شد تا بتواند به شیعیان خدمت کند.
قاعده اهم و مهم قاعدهای عقلی است که روایات نیز آن را تأید میکند؛ هرچند در تشخیص مصداق اهم و مهم ممکن است اشتباه کنیم.
روایت ششم: «إِذَا اجتمعَتْ حُرْمَتَانِ طُرِحَت الصُّغْرَى للكُبْرى».[9] هرگاه دو حرام جمع شدند، گناه کوچک ارتکاب میشود تا گناه بزرگ انجام نشود.
این عبارت را برخی گفتهاند روایت است اما ما آن را در میان روایات نیافتیم.
شما در جامعه هر منسب و شغلی داشته باشید باید این قاعده را بدانید؛ زیرا در موارد بسیاری باید به آن عمل شود.