درس خارج فقه استاد محمدعلی بهبهانی
1402/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الخمس/ارباح المكاسب /مساله61؛ فروعات فقهی؛ فرع سوم: مئونه تحصیل ربح
دو مسأله از فرع ۶۱ باقی ماند. مسألۀ بسیار طولانیای بود مسألۀ ۶۱. و بحث مؤونه گفتیم استثنائات خمس است. یکبهیک باید اینها را بحث میکردیم و در نظر میگرفتیم. هر کدام هم احکام زیادی دارد.
«أم تحسب ضمن المؤونة الّتی لا خمس علیها» یا اینها در ضمن مؤونهای حساب میشوند که خمس ندارد. یعنی اینها مؤونۀ تحصیل ربح هستند. خودشان دیگر خمس ندارند. شما اگر فرض کنید حساب کردید، میگویید امسال من ۵ میلیون پول بنزین دادم. این ۵ میلیون پول بنزین که نباید خمسش را بدهی. اگر فائدهای به دست آوردی این ۵ میلیون را از آن فائده کسر کن. یعنی اینها مؤونۀ تحصیل ربح است. نه اینکه آن ۵ میلیون ۱ میلیون هم خمس داشته باشد. اگر ۱۰۰ میلیون به دست آوردی، ۵ میلیون از آن ۱۰۰ میلیون کم کن و خمس نمیخواهد بدهی برای آن. نه اینکه خمس این را بخواهی بدهی. بنزین گرفتی برای کارت مرف کردی و مؤونۀ تحصیل ربح است.
إذا كانت مصروفات السيارة من أجل الحفاظ عليها و صيانتها و الاستفادة منها لازمة مثل البنزين و الدّهن و قطع الغيار[1] و ما شاكل ذلك، فلا خمس عليها، و لكن إذا كانت ممّا تزيد ثمن السيّارة تعدّ من رأس المال، كأصل السيارة، فيتعلّق بها الخمس، و يجب دفع خمس المبلغ الذي اضيف على ثمن السيارة. [2]
آقای لنکرانی تعبیر دارند که اگر از مصروفات سیّاره است که به خاطر حفظ سیّاره برای صیانتش، برای استفادهاش لازم است، مثل بنزین و روغن و «قطع الغیار» قطعات یدکی که باید اینها را عوض کنی «و ما شاکل ذلک فلا خمس علیها» اینها خمس ندارد. یعنی اینها را کأنّه مستثنی از خمس گرفته. فقط گفته خمس برش نیست.
تعجّب است. روی چه حسابی میگویید خمس بر آن نیست؟ میگویید فقط خمس بر آن نیست. «لکن اذا کانت ممّا تزید ثمن السّیارة» امّا اگر از چیزهایی است که به ثمن سیّاره اضافه نمیکند، اینها از رأسالمال حساب میشود مثل اصل سیّاره. این هم عبارت ناجور است. چرا میگویید رأسالمال حساب میشود مثل اصل سیّاره؟ سیّاره رأسالمال نیست. وسیلۀ کسب است. پس خمس به آن تعلّق میگیرد. «و یجب دفع خمس المبلغ الّذی اضیف علی ثمن السّیارة» پول خمس ماشین را داده، هر چقدر قیمت این ماشین اضافه میشود خمسش را باید بدهد، رأسالمال هم حسابش کردهاند.
رأسالمال نیست. همان دقّتهایی است که عرض میکردم در فقه دقّت کنید. بین محلّ کسب و آلات کسب و خود رأس المال همه باید جدا شوند. این هم از همان قبیل است. اوّلی که آمدند گفتند، آنهایی که مصروفات سیّاره است به خاطر حفاظش و برای استفادهاش لازم است، مثل بنزین و روغن و اینها، اینها را فقط گفتند خمس ندارد. مثل اینکه شما میگویید: بله! امسال ۱۰ میلیون خرج بنزین کردم،خرج روغن کردم، ۱۰ میلیون خمس دارد؟ ایشون میفرمایند: نه! خمس ندارد. جواب کافی نیست. جاب ناقص است. ما که دنبال خمس ندادن به این ۱۰ میلیون نبودیم. این ۱۰ میلیون از سود باید کسر شود. اینها مؤونۀ تحصیل ربح است. مؤونۀ تحصیل ربح که نمیآیند بگویند خمس ندارد. همین؟ مؤونۀ تحصیل ربح باید از فائده کسر شود. یعنی اگر مثلاً با این ماشین ۱۰۰ میلیون و ۲۰۰ میلیون فائده بردی، ۱۰ میلیون را از آن کسر کنی و بگویی ۱۹۰ میلیون فائده بردم. اینها مؤونه بوده برای تحصیل ربح. نه اینکه فقط خمس دارد. کسر میشود از مقدار فائده. خیلی نکتۀ مهمی است در جواب. خیلی باید به این عناوین دقّت کنیم در جواب دادن به استفتاء. تعبیر چیست؟ سؤال چیست؟ بعد عنوان را تطبیق بدهیم در اینجا که اینها مؤونۀ تحصیل ربح است. مؤونۀ تحصیل ربح نه اینکه بگویم خمس ندارد، بلکه از فائدهای که خمس داشت هم باید کسر شود. نه تنها این ۱۰ میلیون که پول بنزین و روغن و ... دادید خمس ندارد، اگر ۲۰۰ میلیون با این ماشین کار کرده باشید، باید ۱۰ میلیونش را کم کنید.
أما ما یصرف في السیارة لتشغیلها و لا تبقی عینه مثل البنزين و الدّهن فلا خمس فیها بل یخصم مقدار ثمنها من الفائدة.
أما قطع الغيار و سایر الأشیاء ممّا تزید علی السیارة فهنا تفصیل:
فإن استعملت فیها أیضاً فلا خمس فيها، بل یستثني مقدار ثمنها من الفائدة الحاصلة منها.
و إن لم تستعمل فیها بل کانت موجبةً لارتفاع قیمة السیارة من جهة وجود هذه القطع، فتعدّ من آلات الکسب لا رأس المال فیتعلّق الخمس بهذا المقدار الزائد إلا في ما إذا احتاج إلیها لمعیشته اللازمة اللائقة بشأنه.
لذا ما در جواب یک چیزهای دیگر باید بگوییم. آن قطعههای یدکی ماشین، آنها هم درش تفصیل باید بدهیم. همان تفصیلی که در خود خرجهایی که توی ماشین میکنیم، یک وقت خرجهایی مثل بنزین است. یک وقت چیزهایی است که برای ماشین میخرید. یک دستگاهی اضافه میکنید به ماشین. مثلاً یکی میآید روی ماشین ضبط صوت یا تلوزیون میگذارد. یک سری قطعات را اضافه میکند. [یا] اصلاً یک ماشین قطعات یدکی نداشته باشد و شما بیایید به این ماشین اضافه کنید. مثلاً ۲ تا لاستیک دارد، یک لاستیک یدکی دارد، قاعدتاً باید یکی را داشته باشد. وقتی این را میگذارید روی ماشین، قیمت ماشین اضافه میشود.
اگر چیزی باشد که روی قیمت ماشین میآید، شما باید آن مقداری که روی قیمت ماشین آمده بود را حساب کنید. لذا میگوییم آنی که صرف میشود در این ماشین برای تشغیلش و عینش باقی نمیماند، مثل بنزین و دُهن و اینجور چیزها خمس ندارد، نه تنها خمس ندارد، بلکه مقدارش رو باید از فائده کسر کنیم. هر چیزی مثل بنزین همینطور است. آن چیزهایی هم که مثل قطع الغیار، لوازم یدکی و سائر اشیاء، اینهایی که اضافه میشود به ماشین، اگر استعمال بشود، خمس ندارد، بلکه باز هم مقدارش از فائده کسر میشود. یعنی شما اگر یک چیز یدکی گرفته باشید برای ماشین و قطعه را عوض کنید، خرج کردید برای سلامت ماشین. یعنی ماشین یک استهلاکی دارد. این را یادتان باشد. این را بعض الاساطین هم داشتند. استهلاک ماشین از آن فائده باید کسر شود. این را معمولاً در محاسبۀ خمس نمیگویند. میگویند ماشینت چند است؟ آقا من ماشینم همینقدر است قیمتش خوبه؟ باهاش هم کار کردم. فقط خمس فائدهاش را نمیشود بدهی. باید بگویی ماشین من چقدر استهلاک دارد.
آقای خوئی هم در استفتائاتشان این استهلاک را حساب میکردند بعضی جاها. توجّه داشتند به این مسأله. استهلاک را کسر میکردند. یعنی چقدر فائده بردی؟ آن فائدهای که بردی استهلاک را ازش کسر کن. ۲۰۰ میلیون فائده بردی، ۲۰ میلیون استهلاک ماشینت است. آن را کسر کن. آقای خوئی در استفتائاتشان داشتند این را و توجّه داشتند به این. بعض الأساطین هم همینجور. بعض الأساطین هم در جوابی که میدادند میفرمودند استهلاک دستگاه را کسر کنید. کارخانه دارید؟ کارخانه را یک بار آمدی خمسش را حساب کنی. باید این را هم حساب کنی که کارخانه ارزشش چقدر بود خمسش را دادی، حالا فائدهای که برده هر چقدر استهلاک شده کسر شد. سالانه از فائده کم میشود استهلاک. ببینید چقدر ارزش دستگاه پایینتر آمده. نه فقط قطعاتی که عوض کردی.
و الدلیل علی ذلک: هنا لابد من ملاحظة أمور:
الأول: ما یصرف مثل البنزین فلا ینبغي أن نحکم علیه بعدم الخمس فقط بل لابد من عدّه من مؤونة تحصیل الربح و استثنائه من الفائدة.
الثاني: لابد من التفصیل في قطع الغیار بما فصّلنا.
الثالث: حکم ما یزید علی السیارة هو حکم آلات الکسب، لا رأس المال.
الرابع: حکم رأس المال المحتاج إلیه لتحصیل المعاش بقدر اللازم بحسب شأنه عدم وجوب الخمس فیه.
این تفصیلی که اینجا عرض کردیم به این جهت است. میگوییم اگر استعمال شد یک قطعه، نه تنها خمس ندارد، بلکه از مقدار فائده کسر میشود. اگر استعمال نشده و موجب ارتفاع قیمت شد، اینجا نباید بگویی رأسالمال است. در جواب استفتائشان دیدید دوباره گفتند رأسالمال است. رأسالمال نیست و از آلات کسب است. ماشین را وقتی شما دارید با آن کار میکنید، وسیلۀ کسب شماست. آلات کسب، دفعۀ اوّل اگر اضافی بوده و خمسش را دادی، که ما میگوییم اگر لازم معیشتتان است خمس ندارد. اگر شما فتوای مرجعتان این است که خمسش را دادی. دیگر سالبهسال نمیخواهد ارتفاع قیمتش را خمس بدهی. چون حکم رأسالمال را ندارد. رأسالمال اینجوری است. امّا ماشین که با آن کار میکنی اینجور نیست. از آلات کسب است. آلات کسب با رأسالمال فرق میکند. در آلات کسب بعض الأساطین هم همین را دارند. در آلات کسب، ارتفاع قیمتش سالبهسال خمس ندارد. امّا در رأسالمال دارد. پس بسیاری از اینهایی که به استفتائات جواب میدهند، حتّی از این اعاظمی که اهل فتوی هستند، توشون اشتباه پیش آمده. به چیزی که جزء آلات کسب است یا محلّ کسب است، اطلاق رأسالمال کردند. ولیکن وقتی دقّت میکنی و میروی آنجا میبینی فتوایشان در آلات کسب و محلّ کسب تفاوت میکند. اینکه رأسالمال گفتهاند یک اشتباه تسامحی است.
دو مسأله در مورد مالیات هست. مالیات رو هم ما باز از همین قبیل حساب میکنیم.
«شخصٌ یکون مطالَباً من قِبَل دائرة المنطلقات بدفع الضرائب» این را ادارۀ دارایی برای مالیات مطالبه کرده. گفته باید بیایی و بدهیهایت را بدهی. «و أیضاً قد ألزم نفسه ببعض النشاطات الخیریّة کبناء المساجد و المستوصفات و غیرها» خودش را هم این آقا متعهّد کرده به بعضی از فعّالیّتهای خیریّه. مثل اینکه مسجد و بیمارستان و امثال اینها را بسازد. آیا این مطالبات و تعهّدات مقدارش از ارباح کسبش استثنا میشود؟ خب خیلی فرق دارد با هم. آن مطالبات مالیات بود. این تعهّدات، تعهّد خودش بود که میخواهد کار خیر کند، مسجد بسازد و ... همانی که گفتیم در آن اختلاف است.
بعضی میگویند اگر بیشتر از شأنت بود، خمس باید بدهی در این نشاطات خیریّه و اینجور تعهّدات. ما میگوییم اینجور نیست. آقای خوئی میفرمایند اینجوری نیست. هر کس میتواند داراییاش را مفصّل برای آخرتش ذخیره کند و خرج کند. خمس هم ندارد. شأنش این است. شأن هر کسی هست که کلّ زندگیاش را بگذارد برای کار خیر قبل از اینکه از دنیا برود. برای وصیّت ثلث [دارایی را میتوانید وصیّت کنید]. قبل وصیّت شما میتوانید تمام دارایی خود را بگذارید برای کار خیر. شأن هر کسی این است که برای آخرتش تمام زندگیاش را خرج کند. هیچ اشکالی ندارد. اینکه مثل هدیه دادن به رفیق نیست که بگویی به داداشت چرا ۵ تا سکّه دادی و باید یکی میدادی. اینجور نیست که ماورای شأنت باشد. این دیگر امر آخرت خودتان است. هر کسی میتواند تمام اینها را ذخیرۀ آخرتش کند. شأن همه هست. خمس دیگه ندارد. هم مسجد را ساخته هم خمس بدهد؟
میخواهیم بگوییم که شما یک خرجهایی میکنید مثل بناء مسجد و نشاطات خیریّه که به یک فقیری کمک میکنید، این هم جزء ذخیرۀ آخرتتان است. میخواهیم بگوییم این غیر از آن هدیهها است که در مجلس عروسی میدهی. آن را باید شما هدیهای است که باید به اندازۀ شأنت باشد. امّا در این امور خیر که برای آخرتتان انجام میدهد اون را دیگر به قول آقای خوئی شأن ملاک نیست.
الديون المذكورة في السؤال لا تخصم مقدارها من رأس المال بحيث يسقط وجوب الخمس عن رأس المال بمقدارها، و لكن إذا أدّى هذه الديون من أرباح كسبه قبل وصول السنة الخمسية تكون مؤونة و لا يتعلّق بها الخمس.[3]
آقای صافی اینجور جواب دادهاند. فرمودهاند این دیون مذکوره در سؤال «لا تقسم مقدارها من رأس المال» کسر نمیشود مقدارش از رأس المال به حیثی که ساقط بشود وجوب خمس از رأسالمال به مقدار اینها. امّا اگر این دیون را از ارباح کسبش قبل از وصول سنۀ خمسیّه داد، اینها مؤونه است و خمس به آن تعلّق نمیگیرد.
إنّ الضرایب الّتي تأخذها الحکومة تعدّ من مؤونة تحصیل الربح فتخصم من فوائد السنة التي تُؤخذ فیها و أما التعهّدات و الالتزامات للنشاطات الخيرية كبناء المساجد و المستوصفات و غيرها فلا تخصم من الفائدة بل إذا صرفها تعدّ من المؤونة عندنا.
ما هم میگوییم مسأله تفاوت میکند. «و التّحقیق فی الجواب: إنّ الضّرایب الّتی تأخذها الحکومة تعدّ من مؤونة تحصیل الرّبح» اینی که حکومت میگیرد از مؤونۀ تحصیل ربح است. یعنی شما بخواهی هر کاری که بکنید یک قسمتش را از شما میگیرد. یعنی اگر شما قرار بود ۱۰۰ میلیون سود کنید، الان ۳۰ درصدش را میگیرد. شما ۷۰ میلیون سود میکنید. با چیزی که الآن هست، ۲۵٪ از بعضی مشاغل میگیرند. ۱۰۰ میلیون سود کردی، ۲۵ میلیونش را میگیرند. ۲۰۰ میلیون سود کردی، ۵۰ میلیونش را میگیرند. یعنی شما فائده نبردی. چون حکومت میاد میگیره به عنوان مالیات. فائدۀ من ۲۰۰ میلیون نیست. فائدۀ من ۱۵۰ میلیون است. پس این کسر میشود از فوائد. یعنی به مقدار پولی که الآن ادارۀ مالیات از شما گرفت، از سود شما کسر میشود. سود شما را دیگر نمیگویند ۲۰۰ میلیون. لذا این پولها کسر میشود از فوائد سنه. امّا این قید را نوشتهایم. «فتخصم من فوائد السّنة الّتی تؤخذ فیها» یعنی ممکن است یکدفعه فرض کنید قبلش نیاید بگیرد. بعضی وقتها بعد ۴-۵ سال از یکی میگیرند. یکدفعه طرف را میتکانند. حالا اینجایی که آمدند ازاو گرفتند، این از فوائد سالی که از او گرفتهاند کسر میشود.
«أمّا التّعهّدات الإلتزامات للنّشاطات الخیریّة کبناء المساجد و المستوصفات و غیرها فلا تخصم من الفائدة بل اذا صرفا تعدّ من المؤونة عندنا» اگر صرفش کرد در این امور، از مؤونه حساب میشود.
یک سؤال دیگری هست که این سؤال از میرزای قمی در جامع الشّتات شده بود. «شخصٌ وضع من الغلّة الضّرائب لتعطی للسّلطان حین طلبه و التّسلیم له» این غلّه کاشته بوده. درصدی [از آن] را گذاشته بوده کنار. گفته سلطان میآید اینها را از من میگیرد. «و الحاکم أخذ قیمة الضریب و لا من الغلّة» آنکه اومد خود این غلّه را نگرفت، قیمت ضریب را گرفت. به جای اینکه بیاید کالاها را بردارد، گفت پولش را بده. داروغه اومد و پول را گفت و رفت. برایشان سخت بوده غلّهها را ببرند. سکّهها را میگرفتند و میبردند. حالا میگوید «قد اقترض ذلک» این بندهخدا وقتی که دید اون شخص آمده از طرف سلطان و پادشاه و اینها را میگیرد، چه کار کرد؟ «اقترض ذلک الشّخص مالاً» یک مالی را قرض گرفت و ضریبه (مالیات) را داد. «و بقیت الغلّة الّتی وضعها جانباً» این غلّه روی دستش ماند. «و لیس لها مشترٍ» مشتری هم نداشت «و مرّت علیها السّنة» سنه هم برش گذشت. «فهل یجب الخمس فی تلک الغلّة الّتی احتفظ بهذه الضّرائب أم لا».
... [4] یمکن أن یقال : بکون دفع الضریبة من المؤونة السنویة المستثناة من الخمس فیجب الخمس بعد استثنائها عند ما یفضل بعض منافع التجارة و الزراعة من مخارج السنة و في الفرض أنه قد دفع قیمتها من غیر المنافع التي تعلّق بها الخمس و هذا العوض هو المال الذي استقرضه و دفعه لأداء الضریبة فکأنّه قد صرف الضریبة [یعني الغلّة التي جعلها بإزاء الضریبة] في مؤونة سنته و لا شیء علیه [فلا یتعلّق الخمس بهذه الغلة].
لا سیّما ان لم یدفع القرض من مال آخر و قد بقي القرض في ذمته، خصوصاً – علی ظاهر السؤال- و أنه لم یکن لدیه مال آخر مؤهّلا للصرف في جهة المؤونة [حتّی یؤدّي به ما استقرضه لأداء الضریبة].
من قسمت اوّل سؤال را نیاوردم به خاطر اینکه خیلی طولانی بود. ایشان تعبیرشان این است. اوّل میگویند خمس به این غلّه تعلّق پیدا میکند. چون از منافع زراعتش نیست. بعد یک مسألهای را مطرح میکنند، بحث را میبرند در خراج اراضی زراعیّه. که این باید در مصرف خاصّی برسد. کأنّه به اذن امام علیه السّلام، یا نائب خاصّشان یا اینکه اونجا امام علیه السّلام یا نائب خاصّ نیست. یک وقت حکومت، حکومت اسلامی است و یک وقتی سؤال از آن کسی بوده که ضریبه را میگرفته که از حکومت قاجار و صفویّه و اینها بودند. دو تا فرض دارد. اگر فرض حکومت اسلامی باشد، میشود خراج.آن سؤالی که از ایشون پرسیده در فرض همان سلاطین قاجار و صفویّه و ... است. در فرض حکومت اسلامی نیست که به اذن امام علیه السّلام بخواهد بیاید از شما خراج بگیرند. ضرائب میگرفتند و ضرائب غیر از خراج بود. لذا ایشان اوّل یک جور جواب میدهند. بعد میآیند میگویند که یمکن أن یقال به اینکه دفع ضریبه از مؤونۀ سنویّه است که مستثنات از خمس میشود. یعنی اینجا مؤونهای که مستثنی از خمس میشود، «فیجب الخمس بعد استثنائها عند ما یفضل بعض منافع التّجارة أو مخارج السّنة» این هم جزء مؤونه حساب میشود. ما میگفتیم این جزء مؤونۀ تحصیل ربح است. ایشان مطلق گفته جزء مؤونه حساب میشود. و در این فرض این آقا قیمتش را داده، از غیر آن منافعی که تعلّق بها الخمس. و این عوض،یعنی همان مالی که قرضش کرده و برای اداء آن مالیات دفعش کرده «فکأنّه قد صرف الضّریبة» یعنی کأنّه آن غلّهای که کنار گذاشته بود به ازای ضریبه، کأنّه آن را صرف کرده در مؤونۀ سالش و دیگر خمس به آن تعلّق نمیگیرد. کأنّه این به جای پولی است که قرض داده. بعد هم آخرش یک تعبیری دارند که «لا سیّما إن لم یدفع القرض من مالٍ آخر و قد بقی القرض فی ذمّته» که خصوصاً در جایی که قرض در ذمّهاش مانده. این غلّه را هم گذاشته بوده برای همان مالیات. یعنی غلّه را بفروش برو قرضت را بده. «علی ظاهر السّؤال». «و أنّه لم یکن لدیه مالٌ اخر مؤهّلاً للصّرف فی جهة المؤونة» مال دیگری هم ندارد تا با آن قرضش را بخواهد ادا کند. لذا همین غلّه را باید بفروشد به جای پولی که قرض گرفته بود. این فرض جواب ایشان است.
إنّ الضریبة غیر الخراج الذي واجب علی الأراضي الخراجیة، فإنّ الضریبة المذکورة توجب سقوط الخراج و لذلک الغلّة التي جعلها بإزاء الضریبة لیست بحکم الخراج، فالضرائب التي یأخذها السلطان تعدّ من مؤونة تحصیل الربح فإن استقرض لذلک و بقيت الغلّة عنده حتّی یبیعها و یؤدّي دینه فلا یتعلّق الخمس بالغّلة بما یساوي مقدار الضریبة، و أمتا إن أدّی قرضه من منافع کسبه فیتعلّق الخمس بالغلّة عند وصول السنة الخمسیة.
ما هم در تحقیق در جواب، اوّل تأکید کردیم، چون ایشان در اوّل سؤال ضریبه را خراج گرفته بود، بعد یکدفعه یمکن أن یقال زد، ما هم میگوییم: ضریبه غیر از خراجی است که واجب است بر اراضی خراجیّه. آن مالیاتی که میبریدند به عنوان ضریبه یا الان ۲۵٪ میبرند، ربطی به اراضی خراجیّه ندارد. شما اصلاً اراضی خراجیّه دستت نیست ولی این ۲۵٪ را از شما میگیرند. این غیر آن خراجی است که تو بعضی از روایات داریم. و واجب هم هست بر اراضی خراجیّه. یه خراجی داریم که واجب است بر اراضی خراجیّه. یک قضیّۀ ضریبه داریم. ما میگوییم این ضریبۀ مذکوره موجب سقوط خراج میشود. اگر واقعاً خراجی هم بر شما واجب باشد، این ضریبه موجب سقوطش میشود. «و لذلک الغلّة الّتی جعلها بإزاء الضّریبة لیست بحکم الخراج» این حکم خراج را ندارد. «فالضّرائب الّتی یأخذها السّلطان تعدّ من مؤونة تحصیل الرّبح» از مؤونۀ تحصیل ربح هستند. «فإن استقرض لذلک و بقیت الغلّة عنده حتّی یبیعها و یؤدّی دینه فلا یتعلّق الخمس بالغلّة بما یساوی مقدار الضّریبة» هر مقدار از این غلّه به ازاء آن پولی است که شما قرض کردید و ضریبۀ سلطان را دادید، این غلّه کأنّه به ازای آن بوده. قرض کردی، جایش پول را دادی، حالا باید این را بفروشی و آن قرضت را ادا کنی.
«و أمّا إن أدّی قرضه من منافع کسبه» اگر آن قرضش را از منافع کسبش داد، «فیتعلّق الخمس بالغلّة عند وصول السّنة الخمسیّة» اینجا وقتی سال خمسی رسید، باید آن خمس را بدهد.
این مسألۀ ۶۱ ما دیگر کامل بحث مؤونه تمام شد.
این مسأله را در ضمن مسألۀ ۵۹ بحث کردیم. من اشاره به اقوال کنم فقط.
المسألة 62: في كون رأس المال للتجارة مع الحاجة إليه من المؤونة إشكال فالأحوط كما مر إخراج خمسه أولا و كذا في الآلات المحتاج إليها في كسبه مثل آلات النجارة للنجار و آلات النساجة للنساج و آلات الزراعة للزارع و هكذا فالأحوط إخراج خمسها أيضا أولا.[5]
در اینکه رأسالمال تجارت مع الحاجة الیه من المؤونه بوده باشد اشکال است.
صاحب عروه میفرماید احوط این است که خمس رأسالمالی که به آن احتیاج داری را بدهی. «کذا فی الآلات المحتاج الیها فی کسبه مثل آلات النّجارة للنّجار و آلات النّساجة للنّساج و آلات الزّراعة للزّارع و هکذا فالاحوط اخراج خمسها هکذا اوّلاً». صاحبعروه جدا کرده. صاحب عروه فقیه است. آنها آلات کسب را هی اسم رأسالمال میگذارند. صاحبعروه جدا کرده. رأسالمال حکمش جداست. آلات کسب هم حکمش جداست. پس ما اینجا دو بحث را داریم. یکی رأسالمال تجارت و یکی آلات کسبی که به آنها حاجت داریم. میخواهیم ببینیم وقتی حاجت به آن داریم جزء مؤونه حساب میشود یا نه! من اگر این ماشین را نداشته باشم، زندگیام نمیچرخد،این ماشین آلت کسب من است که بتوانم که بتوانم خرج زندگایم را دربیاورم. بعضیها میگویند خمس دارد. بعضیها میگویند: نه! وقتی که این را نیاز داری برای گذراندن زندگیت، این خمس ندارد.
قبلاً به اقوال اشاره کردهایم.
قال بها المحقق النراقي و المحقق العراقي و السيد أبو الحسن الإصفهاني و السيد الگلپایگاني و الشيخ الصافي الگلپایگاني و بعض الأعلام.
مرحوم نراقی و مرحوم آقاضیاء عراقی و مرحوم آقاسید ابوالحسن و آقای کلپایگانی و آقای صافی و خیلی از اعاظم چنین فرمودهاند.
قال صاحب العروة بها
صاحب عروه این نظریّه را انتخاب کرد.
قال به المحقق الخوئي و المحقق الصدر و المحقق التبریزي، فلا یجب في مقدار مؤونة سنته إذا اتّخذه رأس المال و كان بحاجة إليه في إعاشته.
عدم خمس در رأسالمال به مقدار مؤونه. یعنی شما رأس المالش را میپرسی چقدر است؟ میگوید ۲ میلیارد. میپرسی خرج سالانهات چقدر است؟ میگوید ۱۵۰ میلیون. میگوید آن ۲ میلیارد را به مقدار ۱۵۰ میلیونش را خمس نده. این ۱۵۰ میلیون مؤونۀ امسالت از رأسالمال کسر میشود. امّا بقیّۀ رأسالمال را باید خمس بدهی.
قال السيد المحقق الحكيم بعدم الخمس إذا كان بحيث لا بدّ له منه وبدونه يكون في مهانة.
این خیلی مهم است. این همان نظریّهای است که بعد ما یه دستی توش میبریم و یک نظریّۀ دیگرش میکنیم. هر چیزی که لازم برای شأن و وجاهت شما بوده باشد خمس ندارد. این خوب نظریّهای است. یعنی طرف رأسالمالش را برای شأنش و جاهتش لازم دارد، نمیگویی ازش استفاده کردهای ها. میگوید لازم است برای شأن من و وجاهت من. میگوییم خمس ندارد. لا بدّ له است و بدون او در مهانت خواهد بود. مرحوم آقای حکیم میفرمایند این خمس ندارد. حتّی اگر از این رأسالمال استفاده نکردی. آقای حکیم دارند [این نظر] را. از این رأسالمال استفاده نکردید این یکساله، امّا باید داشته باشید، تو یک تاجر هستی. اگر کمتر از ۲ میلیارد داشته باشی، همه میگویند این ورشکسته است. آبرویت میرود جلوی خلق خدا. آن ۲ میلیارد خمس ندارد. اگر شأنت این است که ۲ میلیارد داشته باشی.
قال بها صاحب الجواهر و المحقق النائیني و السيد صدر الدين الصدر، السيد محمود الحسيني الشاهرودي و السید المرعشي النجفي و السيد الفاني و صاحب المرتقی و الشیخ الفیاض
این خیلی عالی است. ببینید چه اعاظمی این را میگویند! میگویند آن سرمایهای که در زندگیات نیاز داری خمس ندارد و مؤونه است. صاحبجواهر، محقّق نائینی، سیّد صدرالدّین صدر، آقاسیّد محمود شاهرودی نجف، آقای مرعشی، آقای فانی، صاحب مرتقی، آقای فیّاض، همه میگویند خمس ندارد. نمیآیند بگویند آن مقداری که مؤونهات است، مثل آقای خوئی و این اعاظم که دیدید، آقای خوئی و این اعاظم که دیدید در قول سوّم میگفتند به مقدار مؤونۀ امسالت را از رأسالمال کسر کن. آقای خوئی، آقای تبریزی، آقای صدر. امّا اینها میگویند کلّ پولی که نیازش داری، رأسالمال. مثلاً به تاجر میگوییم شما این ۲ میلیارد را اگر نداشته باشی، زندگیات میچرخد؟ میگوید نه! من اگر ۲۰۰ میلیونش را هم کسر کنم زندگیام نمیچرخد. اگر ۴۰۰ میلیونش را کسر کنم زندگیام نمیچرخد. ۲ میلیارد را من باید داشته باشم که سالی ۲۰۰ میلیون به من سود بدهد، و این ۲۰۰ میلیون میشود مؤونۀ زندگی من. سالی ۲۰۰ میلیون خرج من هست. زن و بچّهام و شلوغ است زندگی من. عائلهام زیاد است. سالی ۲۰۰ میلیون خرجم است. ۲ میلیارد سرمایه میخواهم تا ۲۰۰ میلیون [سود کنم]. میگوییم این ۲ میلیاردت به فتوای صاحبجواهر و آقای نائینی و این اعاظم خمس ندارد. چون ۲ میلیارد را لازم داری. آقای حکیم روی یک مبنای دیگر میگفت. میگفت حتّی از آن استفاده هم نکردی لازم داری، نداشته باشی مهانت دارد خمس دارد. لذا گفتیم آن قول جدایی است. خیلی از اعاظم این را قائلند.
آقای بهجت هم یک چیزی شبیه این میفرمودند امّا حرفشان با حرف شیخ انصاری یکی است.
قال بها السيد الكوهكَمَري و بعض الأساطين.
خمس توی رأسالمالی که در زندگی به آن نیاز داری، علی الأحوط است. لذا رجوعش میدادند به بعضی بزرگان دیگر مثل آقای بهجت. آقای کوهکمرهای هم همین نظر را دارند.
قال بها الشیخ الأنصاري و الشیخ البهجت
و این نظر موسّعتر از نظریّۀ پنجم است. این نظر خیلی مهم است. آقای بهجت هم این را میگفتند.
چرا این را جزء نظریّۀ پنجم حسابش نکردیم؟ به خاطر قید زائدی که در نظریّۀ هفتم است. میفرمایند «لا یجب فی اللازم بمعاشه بحسب شأنه ولو لسنین اللاحقة» اصلاً الآن برای امسالت نیازی نداری. این ۲ میلیارد را باید الآن جمع کنی. الآن ۵۰۰ میلیونش را داری، سال دیگر ۵۰۰ میلیون دیگرش را جمع میکنی که ۱ میلیارد سرمایه بشود که بتوانی زندگیات را بعدش یک کار راه بیندازی. هنوز کار را راه نینداختهای و برای سنین آتیه است. از حالا این ۵۰۰ میلیون خمس ندارد. شیخ انصاری هم این را گفتهاند. خیلی توسعه دادهاند شیخ انصاری. مثل همان که خانه میخرید؛ بعضیها فرمودهاند یک سال زمینش را بخر که بتوانی خانه را بگیری. چون مؤونه است و نمیتوانی یکدفعه به دست بیاوری. شیخ انصاری میفرمایند رأسالمال هم همینطور است. آقای بهجت هم همین را میگویند. باید داشته باشی تا بتوانی از سودش زندگیات را بچرخانی. این رأسالمال نه فقط برای امسال. یک سال دیگر میخواهی این شغل را راه بیندازی. امسال ۵۰۰ میلیونش را، ۱ میلیاردش را فراهم میکنی. ۵۰۰ میلیون یا ۱ میلیاردش را هم سال دیگر جمع میکنی که یک شغلی را بخواهی سال سوّم راهبیندازی. نه سال اوّل به این ۱ میلیارد خمس میگیرد، چون برای سنین آتیه است. نه سال دوّم به ۱ میلیارد یا ۵۰۰ میلیون دوّم خمس میگیرد. سال سوّم هم که شروع کردی هیچ خمسی نمیگیرد، چون سرمایۀ لازم معیشتت است. شیخ انصاری این فتوا را داده. [این فتوای آقای بجهت بود و] بعضیها یخورده استنکار داشتند.
فتوای شیخ انصاری است. چرا؟ چون این را مؤونه میگیرند. یک مقدار بعضی وقتها ضیق برخورد میکنند بعضی کسانی که خمس محاسبه میکنند. الآن هم بعضی بزرگان یک مقداری ضیق میگیرند. یک سیّد میآید آنجا، میگویند که آقا بیشتر از مؤونۀ سالش به او ندهید. مؤونۀ سال را چجور حساب میکنند؟ مثلاً میگویند بیشتر از ۱۰۰ میلیون نمیشود به او داد! آقا این خانه ندارد! میگویند خانه نه! کرایهاش را حساب کن در یک سال. کرایهخانۀ یک سال را نباید حساب کنی، خود خانه مؤونه است نه کرایهخانه. این شأنش این است که خانه داشته باشد. الآن تقریباً باب شده. وقتی به سادات میخواهند یک وجهی بدهند باب شده توشون بر خلاف فتوایی که این بزرگان دارند، حتّی برخلاف فتوای همان مرجع [عمل میکنند]. خودش فتوا داده خانه مؤونه است و این شأنش این است که خانه داشته باشد. چطور شما میگویی به این سیّد نمیشود خمس داد برای خانه خریدنش؟ میگویند فقط احتیاطاً به مقدار مصارف یک سالش [را بدهید]. رو چه حساب این را میگویی؟ مگر نگفتین ماشین مؤونهاش است؟ مگر ماشین مؤونهاش نیست؟ مگر خانه مؤونهاش نیست؟ چرا میگویید کرایۀ خانه را حساب کن؟ فقط به مقدار کرایۀ خانه و مخارج خوراک و یک سری مخارج دیگر. این چه حرفی است؟ آقا خانه مؤونهاش است. خانه را برایش بخر. ماشین را هم برایش بخر. ضیق [رفتار میکنند]! بر خلاف فتواست. عملاً در مقام محاسبه گاهی وقتها خلاف فتوای صاحب مکتب است. نه! خانه را هم میتوانی بخری! اگر مؤونه شد. چطور وقتی خانه داشته باشد، میگویی خانه مؤونهاش است و نمیگویید کرایۀ این خانه مؤونهاش است؟ خانۀ ۵ میلیاردی مؤونهاش است نه به اندازۀ کرایۀ این خانه. میتوانید این کار را بکنید. چطور برای فقرا میکنید، [ولی] به سادات که رسیدید دستتان میلرزد؟ برای فقرا زمین میدهید، کمک میکنید خانه بسازند. حالا اینها ساداتند، خانه هم مؤونۀشان است. آقا یک مقدار ضیق را خلاف فتوی نباید بگیریم دیگر. طبق فتوی برویم جلو. حالا این فتوای شیخ انصاری است که در رأسالمالی که به آن احتیاج داری مؤونه است و خمس ندارد. خیلی هم خوب است. آقای بهجت هم عین فتوای شیخ انصاری را دادند. موسّعتر از صاحبجواهر و محقّق نائینی و این اعاظم. حقّ هم به نظر ما همین هست، منتهی یک قیدی ما میزنیم بعداً در آن.
قال بها المحقق البروجردي و بعض الأكابر و السيد البجنوردي و السید عبد الأعلی السبزواري و الميرزا هاشم الآملي و الشيخ اللنكراني و صاحب فقه الصادق.
آنهایی که قائل شدند که خمس تعلّق میگیرد، بعضیهاشون این استثنا زدند و قول هشتم درست شده. میگویند خمس میگیرد، امّا اگر بخواهی خمس بدهی، بقیّهاش باهاش نمیتوانی زندگیات را بچرخانی خمس ندارد. این خوب حرفی است. این را آقای بروجردی و بعضالأکابر آقای بجنوردی، آقاسیّد عبدالأعلی سبزواری و خیلی از بزرگان گفتهاند. بازاری میگوید من بخواهم خمس این پولم را بدهم در زندگیام گیر میکنم. زندگیام را در حدّ شأنم دیگر نمیتوانم اداره کنم. میگویند خمس ندارد.
قال بها السيد السيستاني
ایشان را ما قبلاً به عنوان نظریّۀ هشتم هم ذکر کرده بودیم. امّا یک قید در آن زده که فرق میکند. آن قید هم این است که گفته است اگر متمکّن از دستگردون نیستی. یعنی همین قید را دارد «عدم وجوب لو لم یف الباقی بعد اخراج الخمس بمؤونته اللّائقة بحاله» اگر اینجوری هست خمس نده، الّا در جایی که تمکّن از مداوره داشته باشی. اگر تمکّن از مداوره هم نداشتی آن موقع خمس نده. مداوره یعنی دستگردان. بازاریها خیلیهاشون میگویند اگر دستگردون کنی راحتم. امّا یک وقتی هست که میگوید اگر من دستگردون هم کنم نمیتوانم بدهم. من اگر دستگردان هم کنم، سودی که برای من به دست میآید زندگی من را هم نمیچرخاند کامل. به اندازۀ معیشت من هم نیست. من چه کار کنم؟ دستگردان کنی بعد من چطوری به تو بدهم؟ میگویند اگر دستگردان هم نمیتوانی فایده ندارد، دیگر خمس نده. یعنی تا جایی که بشود با دستگردان هم بدهی باید بدهی. سختش میکنند این را. این قید را این اعاظم نداشتند. مثل آقای بروجردی و بعضالأکابر و آقاسیّد عبدالأعلی سبزواری نداشتند. این قید را آقای سیستانی اضافه کرده. به دستگردان اگر مشکلت حل میشود، دستگردان کن.
المختار عندنا هو عدم وجوب الخمس في رأس المال إذا احتاج إليه للصرف منه في مؤونة هذه السنة بل السنين اللاحقة في ما إذا جرت العادة علی تهیئتها من السنة الحالیة أو لم یقدر في السنین اللاحقة علی تهیئتها بحیث انّ العرف و العقلاء یرون لزوم تهیئتها من السنة الحالیة، سواء كان الاحتياج من جهة أنّه من شأنه و مقامه امتلاك رأس مال يتّجر به للصرف منه في المؤونة، أو من جهة كون العمل للغير و الصرف منه في مؤونته مهانة له أو من جهة احتياجه إليه لمؤونته اللائقة بشأنه مع اشتراط صرف الربح في المؤونة.
منتهی توضیح دارد. «عدم وجوب الخمس فی رأس المال اذا احتاج الیه للصّرف منه فی مؤونة هذه السّنة بل السّنین اللاحقة» مثل شیخ انصاری، مثل آقای بهجت «فیما اذا جرت العادة علی تهیّتها من السّنة الحالیة أو لم یقدر فی السّنین اللاحقة علی تهیّتها بحیث انّ العرف و العقلاء» نمیتوانی سالهای دیگر این رأسالمال را جمع کنی. خمس ندارد. «یرون لزوم تهیّتها من السّنة الحالیة سواء کان الاحتیاج من جهة أنّه من شأنه و مقامه امتلاک رأس مالٍ یتّجل به لصرف المؤونة أو من جهت کون العمل للغیر و الصّرف منه فی مؤونته مهانة».
بعضیها میگویند که خب رأسالمال تو برای آینده برای چی میخواهی جمع کنی؟ برو خودت کار کن. میگوید من کاری که در حدّ شأنم باشد ندارم بکنم. رأسالمال نیاز دارم. اگر بخواهم کار کنم برای دیگری خلاف شأنم است. بعضیها سختگیری میکردند. میگفت شما میگویی که من رأسالمال را نیاز دارم. خب برو برای دیگر کار کن. میگویی من نمیتوانم کار راه بیندازم و رأسالمال میخواهم. میگوید برو برای بقیه کار کن و شاگرد شو. میگوید من شأنم این نیست که بروم شاگرد در مغازۀ کس دیگری شوم. من شأنم این است که خودم یک مغازهای داشته باشم. خودم صاحبکار باشم. نه اینکه بروم زیردست یک آقایی در بازار بنشینم و شاگردمغازه بشوم. فرق است، یکی صاحب ماشین است و با ماشین کار میکند، به یکی دیگر میگویند تو برو شاگرد شوفر شو. شاگرد مغازه برود بشود خلاف شأنش است. این باید این رأسالمال را داشته باشد. اگر خلاف شأنش است نباید به او گفت که تو باید بروی کار کنی. سرمایه را میگوییم خمس ندارد تا خودش یک کار راه بیندازد. تا مقداری که به این سرمایه نیاز دارد. بعضیها هم میگویند شما مسئلۀ شرعی را بگو. بعضیها میگویند هستند دو سه نفر که انقدر رأسالمال اضافی دارند که آنها خمس بدهند همه جا چرخیده میشود. شما نمیخواهد از این آدمهای گرفتار خمس بگیرید. حوزه خودش صاحب دارد. انقدر کسایی هستند که رأسالمال اضافی دارند که خودش کافی است. این نظر ما.
خمس محلّ کسب و آلات محتاج بهش اختلاف دارد حکمش با رأسالمال حدوثاً و بقائاً. بعضیها میگویند اختلاف دارد حکمش. حکم دیگری است. بعضی هم میگویند نه! حکمش با حکم رأسالمال حدوثاً یکی است. بقائاًاش را ننوشتهایم. محلّ کسب حکمش متفاوت است و مفصّل در مسألۀ ۵۹ بحث کردیم.