درس خارج فقه استاد اشرفی
99/09/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی حکم غُلات از نظر طهارت و نجاست.
قال السید ره فی العروة: مسألة الثانیة: لا إشكال في نجاسة الغلاة[1] و الخوارج و النواصب و أما المجسمة و المجبرة و القائلين بوحدة الوجود من الصوفية إذا التزموا بأحكام الإسلام فالأقوى عدم نجاستهم إلا مع العلم بالتزامهم بلوازم مذاهبهم من المفاسد.
بزرگان از فقها در حکم برخی از مسائل فقهی گرفتار تشکیک شدهاند از جمله آن ها حکم غُلات، خوارج و نواصب است اوّلاً بحث است در اینکه مراد از غُلات و خوارج و نواصب چه کسانی هستند ثانیاً کدام قسم از أقسام این سه فرقه ضالّه محکوم به کفر و نجاست هستند مرحوم صاحب حدائق ره معتقد است که علاوه بر این سه فرقه همه سنی ها به حسب واقع کافر و محکوم به نجاستند و طهارت آنان به خاطر تسهیل بر شیعه بوده و این در حالی است که فقهای إمامیه غالبا حکم به طهارت اهل سنت نموده و از بین أهل إسلام تنها حکم به نجاست غُلات، خوارج و نواصب نمودهاند در هر صورت باید بررسی شود که طبق کلمات متقدمین از فقهای إمامیه که نزدیک به عصر ائمه بودهاند و طبق روایات، کدام قسم از أقسام این سه فرقه محکوم به نجاستند و اما غُلات که در بحث امروز به بررسی از آن میپردازیم به سه قسم تقسیم میشوند:
قسم اوّل کسانی هستند که قائلند رسول الله و ائمه أطهار آفریننده جهان خلقت هستند که در صورت انسان تنزّل کرده و متصور شدهاند چنین اعتقادی از اظهر مصادیق کفر است زیرا معنایش حدوث خداوند است در حالی که خداوند قدیم است علاوه بر اینکه با وحدانیت باری تعالی نیز سازگار نیست و این اعتقاد چون در واقع إنکار الوهیت و وحدانیت خداوند متعال است از این جهت قطعاً موجب برای کفر است و ائمه از این گروه به شدّت بیزاری جسته و در گفتار و عمل، اظهار بندگی و تذلل در پیشگاه خداوند متعال نمودهاند.
قسم دوّم افرادی هستند که معتقدند خداوند متعال بعد از خلقت عالم اداره و تدبیر عالم تکوین و تشریع احکام را به طور کامل به آن بزرگواران تفویض نموده و خود تنها نظاره گر است و هیچ گونه دخل و تصرفی در عالم هستی ندارد چنان که در قرآن چنین اعتقادی به یهودیان نسبت داده شده که میگفتند: ﴿وَ قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا﴾[2] اعتقاد این فرقه شبیه اعتقادات مفوضّه است.
قسم سوّم افرادی هستند که معتقدند رسول الله و ائمه دین دارای مراتب و مناصب خاصی در دنیا بوده و هستند و آنان کارگذاران ارادة الله در زمین هستند بنابراین اراده ایشان همان اراده خداوند است در عمل و چنین اعتقادی چیزی شبیه به معجره و صدور مثل آنچه از عیسی بن مریم به اذن الله صادر شده است سؤال این است که کدام قسم از أقسام ثلاثه مذکور محکوم به کفر و نجاستند؟[3]
آیا اعتقاد به عصمت نبی اکرم و ائمه اطهار از خطا و اشتباه موجب برای الحاق فرد به غُلات میشود یا خیر؟ مرحوم صدوق ره به تبع ابن ولید ره معتقد است که أدنی درجه غلو آن است که فرد معتقد باشد که نبی اکرم و ائمه اطهار معصوم از سهو و خطا بودهاند یعنی اگر کسی مقام آن بزرگواران را تا حدی بالا ببرد که بگوید آنان به هیچ عنوان سهو و خطایی مرتکب نشدهاند این موجب برای غلو فرد میشود ﴿البته این امر در جای خود به طور مسلم و به دلیل عقلی ثابت شده که انبیای الهی و ائمه معصوم از گناه هستند و در این جهت بحثی نیست و اگر هم در جایی نسبت گناه به حسب ظاهر به آن بزرگواران داده شده، مراد ترک أولی بوده است و بحث مرحوم صدوق ره در صدور سهو و خطا از آن بزرگواران است
نه گناه﴾ بر این اساس برخی از بزرگان به جهت چنین اعتقادی برخی از روات حدیث را تضعیف کردهاند.[4]
از بین متقدمین مرحوم شیخ مفید ره شدیداً به این قول تاخت و تاز نموده و میفرماید: چنین اعتقادی غلو نیست بلکه جزء اعتقادات إمامیّه است زیرا عصمت نبی اکرم و ائمه اطهار اقتضا دارد که از هر گونه خطا و اشتباهی مبرّی باشند.
سؤال: آیا اعتقاد به اینکه نبی اکرم و ائمه اطهار عالم به علمِ ما کان و ما یکون و ما هو کائن بودهاند موجب برای الحاق فرد به غُلات میشود یا خیر؟
برخی معتقدند به اینکه نبی اکرم و ائمه اطهار واجد چنین مقامی بوده و هستند که اگر اراده کنند علم و آگاهی نسبت به چیزی از گذشته یا آینده و یا زمان حال پیدا کنند به اذن و اراده الهی مطلع میشوند ولی اگر اراده نکنند فی نفسه مطلع نمیشوند.
این مسأله از زمان مرحوم شیخ صدوق ره و مرحوم کلینی ره مطرح بوده و روایاتی هم در این جهت وارد شده است که البته باید بررسی شود تا ببینیم مفاد روایات چیست حتی سؤالات و جوابهایی در این جهت بین روات حدیث و ائمه مطرح شده است به عنوان مثال راوی از إمام سؤال نمود به اینکه با توجّه به کلام خداوند متعال که فرمود: ﴿لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ﴾[5] چطور ائمه اطهار با اینکه میدانستند اگر به فلان مجلس یا فلان سفر بروند جانشان در خطر افتاده و شهید میشوند ولی با این حال از علم خود استفاده نکردند به عنوان مثال چرا إمام حسین به کربلا رفتند با اینکه میدانستند کوفیان وفا ندارند «أسیافکم علیکم و قلوبهم معکم» و یا امیرالمومنین علی با اینکه میدانستند در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان در مسجد به دست ابن ملجم به شهادت میرسند ولی با این حال در آن شب به مسجد رفتند.
برخی در جواب گفتهاند با اینکه آنان علم به گذشته و آینده داشتهاند ولی آن موقع به اراده خداوند این علم از آنان سلب شده و از این جهت تکلیفی نداشتهاند إحتمال دیگری که مطرح شده این است که آن بزرگواران هر گاه اراده میکردند بر چیزی مطلع شوند آگاه میشدند ولی اگر اراده نمیکردند نسبت به آن اطلاع پیدا نمیکردند در هر حال سؤال این است که آیا آن بزرگواران اوّلاً چنین علمی نسبت به آینده داشتهاند و آیا چنین اعتقادی موجب برای الحاق فرد به غُلات میشود یا خیر؟
از یک طرف در روایات متعدّد وارد شده که اگر کسی ما أهل بیت را از حد بندگی خداوند خارج بداند از ما نیست و ما از چنین کسی بیزاریم از طرف دیگر امیرالمومنین علی در نامه خود به معاویه می نویسد: «فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُصَنَائِعُ لَنَا»[6] برخی از این کلام حضرت استفاده کردهاند که خداوند أمر خلقت، رزق و روزی بندگان و تمام امورات بندگانش را به امیر المومنین علی و بعد از او به ائمه واگذار نموده است به این معنی که خداوند خالق امیرالمومنین علی و ائمه
بوده ولی خلقت بقیه مخلوقات و روزی آنان با آن بزرگواران بوده است.
ابن أبی حدید الحدید در شرح نهج البلاغة ج 15 ص 182بعد از ذکر جمله مذکور مینویسد«لولا مماتک قلت أنک خالق الارواح فی الاجساد و المنتزع لولا حدوثک قلت انک باسط الارزاق فی الابدان» یعنی اگر نه این بود که تو یا علی حادثی و مثل دیگر بندگان از دنیا رفتهای همانا تو را خالق هستی میخواندم این کلام ابن أبی الحدید روی دیوار صحن امیرالمومنین در نجف نوشته شده است.
آنچه مسلم است گروه اوّل از غُلات یعنی کسانی که معتقدند ائمه و رسول الله خالق جهان بوده و به صورت انسان متصور شدهاند این گروه قطعاً ملحق به کفارند زیرا معنای آن در واقع إنکار ألوهیت و وحدانیت خداوند متعال است چنان که در مورد عبد الله سبا[7] نقل شده است که ابتدا یهودی بود و بعد از إسلام به همراه عدهای خدمت امیر المومنین علی رسیده و به آن حضرت نسبت خدایی دادند.
حضرت ابتدائاً آنان را امر به توبه نموده و فرمودند: من هم مخلوقی همچون شما هستم که مامور به عبادت و بندگی خدا هستم ولی بعد از اینکه دید آنان از اعتقاد فاسد خود دست برنمیدارند أمر فرمود که یک به یک آنان را در آتش افکندند شبیه این فرقه برخی دیگر معتقدند که امیرالمومنین علی شریک خدا در خلقت است چنین کسانی هم قطعا محکوم به کفر و شرک و نجاست هستند چه اعتقاد به خالقیت آنان به نحو شرکت باشد و چه به نحو استقلال.
و اما قسم دوّم که معتقدند خداوند بعد از خلقت عالم اداره و تدبیر عالم تکوین مثل رزق و روزی، حیات و ممات و قبض و بسط امور دنیا و نیز تشریع احکام را به طور کامل به آنان تفویض نموده و خود تنها نظاره گر است و هیچ گونه دخل و تصرفی در عالم هستی ندارد و به عبارت دیگر خداوند عالم را خلق نموده ولی بقائاً و استدامتاً آن را واگذار به ائمه و رسول الله نموده است همچون سلطانی که حاکم سرزمینی است ولی تدبیر و اداره مملکت خود را به طور کامل به وزیر خود تفویض میکند.
بزرگان از فقها این قسم از غُلات را نیز کافر و محکوم به نجاست دانستهاند مرحوم استاد خویی ره چنین اعتقادی را مخالف با ضروری دین و مخالف با صریح قرآن دانسته است چرا که طبق آیات شریفه قرآن خلقت و اداره و تدبیر امور عالم و تشریع احکام تنها به دست خداوند متعال است نه اینکه به مخلوقات تفویض شده باشد بلکه فیض خداوند بر بندگان مستدام است و همچنان که از احوال بندگان لحظهای غافل نیست تدبیر عالم و امور بندگان تنها به دست اوست و به غیر واگذار ننموده است و اما برخی از آیاتی که دلالت بر این مطلب دارد:
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ [8]
﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِينٍ* ثمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ* ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذٰلِكَ لَمَيِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ *وَ لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَ مَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ﴾.[9]
﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ
الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾ [10]
آری مانعی ندارد که طبق آیه شریفه: ﴿مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُو﴾[11] اوامر و دستورات رسول الله و ائمه دین به منزله دستورات خداوند باشد چرا که آنان روی هوای نفس صحبت نمیکردند چنان که فرمود: ﴿وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾[12] ولی این غیر از آن است که بگوییم تمام تکوینیات و تشریعیات و تدبیر عالم به دست آن بزرگواران بوده است.
توضیح ذلک: شکی نیست در اینکه امور عالم هستی بر طبق سبب و اسباب و نظم خاصی به تدبیر خداوند حکیم علیم اداره میشود ﴿وَ مَا أَمْرُنَا إِلاَّ وَاحِدَةٌ﴾[13] و تأثرات در عالم هستی، کنش و واکنش بر طبق اسباب و عللی است که خداوند حکیم در عالم هستی تکویناً قرار داده است و بر طبق محاسبات دقیق، خداوند خورشید و ماه و ستارگان را آفریده و هر کدام را مدار خاص خود بر طبق اسبابی قرار داده و برای هر یک آثار و فوائد متعدّدی مترتّب نموده و عالم را بر طبق اسباب و تاثیر و تاثر و به تعبیر دیگر کنش یا واکنش تنظیم نموده استهمه این اسباب عالم، حدواثا و بقائاً به اراده الهی بوده و هست و پیوسته الی یوم القیامة ادامه خواهد داشت.
و اگر فیض الهی از عالم هستی در یک لحظه قطع شود هیچ سببی موثر واقع نشده و تاثیر و تأثری در عالم واقع نخواهد شد با این بیان تاثیر و تأثر اسباب عالم حدوثاً و بقائاً تنها به دست خداوند است به طوری که اگر یک لحظه فیض الهی از عالم قطع شود عالم هستی فانی میشود.
البته منافاتی ندارد که خداوند در مقام اعجاز به دست أولیائش تاثیر و تاثر را در برخی امور تغییر داده و یا شدت بخشد مثل اینکه چوب تبدیل به اژدها شود چرا که در معجزه گاه تاثیر و تأثر اشیاء عالم به اراده الهی شدت پیدا کرده و یا برداشته میشود مثل اینکه اثر سوزاندن از آتش سلب میشود و یا عرض تبدیل به جوهر میشود و عکس شیر در پرده به اراده الهی تبدیل به شیر واقعی میشود.
در این جهت شکی نیست که اداره امور عالم هستی مستقلاً به دست خداوند متعال است ولی این امر منافاتی ندارد که ائمه به عنوان عباد مُكْرَمِين و تربیت شده مکتب وحی به جهت منزلت والایی که در نزد خداوند دارند، خداوند اراده آنان را همانند اراده خود عند الاقتضاء قرار دهد به این معنی که چون آنها در پیشگاه خداوند بسیار عزیز هستند اگر چیزی را اراده کنند خداوند هم طبق اراده آنان اراده کرده و امور را تنظیم میکند چنان که چنین مقامی به تصریح قرآن برای انبیای الهی ثابت بوده که به اراده و اذن خداوند قدرت بر امور خارق العادة در عالم تکوین داشتهاند خداوند در بیان معجزات حضرت عیسی میفرماید: ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ ﴾[14] از همین قبیل است قضیه شق القمر: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾[15] البته این بدین معنی نیست که آن بزرگواران مستقلاً قدرت بر چنین کاری را داشتهاند بلکه چنان که در آیه فوق هم این مطلب یادآوری شده همه این قدرت ها به اراده و اذن خداوند بوده است.
بنابراین یک لحظه هم توجّه و اراده خداوند از خلق و امور عالم قطع نمیشود لکن همان خدای قادری که کنش و واکنش را در عالم قرار داده و عالم را بر اساس اسباب و مسببات آفریده است گاهی اثر بخشی سبب را در جایی به اعجاز برداشته و یا تغییر میدهد ﴿قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاَماً عَلَى إِبْرَاهِيمَ﴾ [16] و منعی نیست که این مقام و اعجاز برای اوصیای انبیاء نیز ثابت باشد که به اراده الهی تصرفاتی در عالم هستی نمایند البته نه اینکه مستقلاً دخیل در امور خلق و امر و رزق ، مرگ و حیات باشند بلکه تنها با خواست و اراده یا اذن الهی چنین است با این بیان معنای عبارت وارده در زیارت آقا إمام حسین نیز واضح میشود: ﴿إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَ الصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ﴾ یعنی آنچه را که شما ائمه دین اراده کنید خداوند نیز اراده میکند و خواست شما اهل بیت موجب میشود که خداوند طبق آن اراده کند هذا فی الامور التکوینیة.
و اما در امور تشریعی یعنی احکام حلال و حرام:
از روایات بر میآید که رسول الله اجازه تشریع احکام را داشتهاند چنان که در روایات آمده که خداوند ابتدا نمازهای یومیه را دو رکعتی جعل نمود سپس پیامبر اکرم دو رکعت به نماز ظهر و عصر و عشاء و یک رکعت به نماز مغرب، افزودند از همین قبیل است بسیاری از روزههای مستحبی لذا در روایات یک دسته از احکام به عنوان فرض الله و دسته دیگر به عنوان فرض النبی بیان شده است و در شک در رکعات نماز آمده است که در دو رکعت اوّل که فرض الله، شک راه ندارد ولی در دو رکعت بعدی میتوان به احکام شک عمل نمود و منعی نیست که چنین مقامی به ائمه نیز موهبت شده باشد از همین قبیل است دستور موسی بن جعفر به علی بن یقطین که به دستور حضرت ماه ها بر طبق وضوی سنّی ها وضو میگرفت و یا داود بن زربی که به دستور إمام صادق چندین ماه در دربار منصور دوانقی بر طبق سنّی ها وضو میگرفت و با این حال حضرت حکم
به صحّت نماز آنان نمودند.
سؤال این است که ائمه در تشریعیات چه نقشی دارند آیا امر تشریع کاملا در تمام امور به آنان تفویض شده است یا خیر؟ از برخی روایات استفاده میشود که خداوند حق تشریع را به آن بزرگواران عطا نموده است لکن حق تشریع از پیش خود آنان و
از روی هوای نفس نبوده است بلکه طبق اراده الهی و در طریق رضایت خداوند بوده است ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ﴾[17] ﴿ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ* لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾
و خداوند چون کاملا این بندگان پاک را میشناسد چنین فضیلتی را به آنان مرحمت نموده که حق تشریع دارند البته این امر در راستای رضای الهی بوده و این اجازه را خداوند به آنان داده که حق دارند برای تقرب به ذات اقدس الهی و برای اداره حکومت اسلامی، حکمی را جعل کنند همانطور که مرسوّم است مردم در سراسر عالم عدهای از عقلا را جمع میکنند تا برای اداره حکومت خود قوانینی را جعل کنند و منعی نیست که آنان به عنوان بزرگان و سیاست مداران عباد «سَاسَةَ الْعِبَاد» حق تشریع هم داشته باشند از همین قبیل است دستورات رسول الله که به عنوان فرض النبی در روایات از آن یاد شده و نیز دستورات تقیهای که از ائمه صادر شده و نیز نصب افراد برای اداره مملکت چنان که امیر المومنین علی محمد بن ابی بکر را والی مصر قرار داد البته آنچه جعل نمودهاند حتما مرضی رضای خداوند بوده است.[18]