درس خارج فقه استاد اشرفی
94/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بيع سلاح به اعداء دين/ قصد متعاملين منفعت حرام/ نوع دوم از مکاسب محرمه/ مکاسب
خلاصه وتکميل مطالب گذشته1. حرمت إعانه بر إثم در صورتی است که در راستای تحقّق گناه و شرکت در إثم و ایجاد آن باشد، ولی در صورتی که معاونت برای تحقّق حرام نباشد، معاونت حرام نیست، وبا این نکته می توان جمع بین روایات مجوّزه ومانعه کرد، که بحث آن گذشت.
2. کمک کردن به صدور و تحقّق مبغوضِ مولا در خارج عقلاً قبیح است، و این حکم عقل ارتباطی با بحث «إعانه بر إثم» ندارد، چنان که ارتباطی با بحث اصولی ملازکه حرمت ذی المقدمه و حرمت مقدّمه ندارد.
3. «حرمت إعانه بر إثم» قابل تخصیص نیست، چرا که حاکم به آن عقل است، و گفته شد که این که مرحوم أستاد خوئی فرموده اند که إعانه بر إثم در حال اضطرار و اکراه حلال می شود، در حقیقت تخصیص در مقام ما نیست، تا مثل کذب تصوّر شود؛ چرا که تمام محرّمات، و لو آن که حرمتش ذاتی باشد، در حال الجاء و اضطرار حلال می شود، ولذا حلیت محرّمات در حال اضطرار و اکراه را نمی توان شاهد بر امکان تخصیص حرمت إعانه بر إثم دانست، و مساوی با حرمت کذب تصوّر کرد.
4. آیا حرمت تکلیفی إعانه بر إثم، موجب بطلان وضعی و فساد می شود یا خیر؟ مرحوم أستاد خوئی[1] فرمودند که نفس انشاء «بیع» که امری اعتباری است، إعانه بر إثم نیست، بلکه «تسلیم و تسلّم ثمن و مثمن»، إعانه بر إثم می باشد، و نسبت بین تسلیم و تسلّم با بیع، عموم و خصوص من وجه است؛ لذا حرمت تکلیفی إعانه بر إثم، به نفس «بیع» سرایت نمی کند؛ و بیع فساد نمی شود.
علاوه بر آن که دلالت نهی بر فساد در صورتی است که نهی به نفس معامله تعلق بگیرد، امّا اگر نهی به ملازمِ معامله تعلّق بگیرد در این صورت حرمت إعانه به أصل معامله سرایت نمی کند؛ و بیع نافذ می باشد.بيع سلّاح به کفّار:آیا فروش سلاح به کفّار مطلقاً ممنوع است چه در حال صلح و چه در حال جنگ، یا حرمت آن در خصوص حال جنگ حرام است؟ آیا بیع السلاح به دشمنان اهل بیت ـ یعنی: اهل سنت ـ نیز حرام است یا خیر؟ابتداء روایات باب بررسی می شود:حديث اوّل:«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ، قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، فَقَالَ لَهُ حَكَمٌ السَّرَّاجُ: مَا تَقُولُ فِيمَنْ يَحْمِلُ إِلَى الشَّامِ السُّرُوجَ وَأَدَاتَهَا، فَقَالَ: لَابَأْسَ أَنْتُمُ الْيَوْمَ بِمَنْزِلَةِ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّكُمْ فِي هُدْنَةٍ[2] ؛ فَإِذَا كَانَتِ الْمُبَايَنَةُ، حَرُمَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَحْمِلُوا إِلَيْهِمُ السُّرُوجَ وَ السِّلَاحَ. وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مِثْلَهُ».[3]
سند حديث: «ابوبکر حضرمی» ثقه است، بله «حضرمی»ِ مطلق، مجهول است، واينکه برخی مطلقا «حضرمی» را مجهول دانسته اند، نادرست است.[4]
فقه حديث: مقدمه: شهر شام به وسیله عبد الرحمن بن ابی سفیان در زمان عمر فتح شد، والی وحکام شام سلسله بنی امیه بودند، «عبد الرحمن بن ابی سفیان»، «معاویه»، و«یزید» ـ که لحظه ای این دو به خدا ایمان نیاوردند ـ ، «عبدالملک مروان» حکّام و والیان شام بودند. در هر صورت همه آنها تظاهر به إسلام می کردند، لذا در خطبه إمام سجاد ـ که از بلیغ ترین خطب ائمه می باشد ـ حضرت در مقام احتجاج با آنها به مسلمان بودنشان تذکر دادند، و بساط یزید و یزیدیان را برچیدند. در هر صورت، اهل شام در زمان ائمه دین مسلمان بوده اند، البتّه بسیاری از جنایتهایی که بر شیعیان وارد شد از سوی اهل شام بوده.
در این روایت از حمل سلاح به شام پرسیده، حضرت در پاسخ فرمودند که: مثل شما مثل اصحاب پیامبر می باشد، همانطور که پیامبر در صلح حدیبیه بین مسلمانان وکفار مصالحه کرده بود، همچنین بین شیعیان و اهل شام جنگ نیست. البتّه زمانی که بینونت و جنگ بین ما و اهل شام قرار گرفت، بیع سلاح جائز نیست.[5]
موضوع این روایت جنگ بین شیعیان و شامیان است، نه جنگ بین مسلمانان و کفّار. ولی در عین حال برخی این روایت را دلیل بر جنگ بین مسلمانان و کفار قرار داده اند، اگرچه در آن تصریح نشده است.حديث دوّم:«وَعَنْهُمْ[6] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ، عَنْ أَبِي سَارَةَ، عَنْ هِنْدٍ السَّرَّاجِ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ أَصْلَحَكَ اللَّهُ، إِنِّي كُنْتُ أَحْمِلُ السِّلَاحَ إِلَى أَهْلِ الشَّامِ فَأَبِيعُهُ مِنْهُمْ، فَلَمَّا عَرَّفَنِي اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ ضِقْتُ بِذَلِكَ، وَقُلْتُ لَا أَحْمِلُ إِلَى أَعْدَاءِ اللَّهِ، فَقَالَ لِيَ احْمِلْ إِلَيْهِمْ فَإِنَّ اللَّهَ يَدْفَعُ بِهِمْ عَدُوَّنَا وَ عَدُوَّكُمْ يَعْنِي الرُّومَ وَبِعْهُ فَإِذَا كَانَتِ الْحَرْبُ بَيْنَنَا فَلَا تَحْمِلُوا، فَمَنْ حَمَلَ إِلَى عَدُوِّنَا سِلَاحاً يَسْتَعِينُونَ بِهِ عَلَيْنَا فَهُوَ مُشْرِكٌ. وَرَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ احْمِلْ إِلَيْهِمْ وَ بِعْهُم». وَرَوَاهُ الشَّيْخُ أَيْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ مِثْلَهُ».[7]
سند حدیث: «ابوساره»[8] توثیق نشده است، ولذا روایت ضعیف است.[9]
فقه الحدیث: تعبیر «أصلحک الله» در روایت کنایه از آن است که خداوند شما را همیشه سالم و خوب نگاه دارد، و شما را حفظ کند، نه به معنای آن که خدا شما را صالح قرار بدهد، یعنی: تا حالا صالح نبودید، لذا این تعبیر بی ادبی نیست، بلکه نوعی اظهار ادب می باشد.[10]
روای می گوید، حمل سلاح به اهل شام می کردم، و بعد از آن که شیعه شدم، این کار را دیگر انجام ندادم، چرا که آنها اعداء الله هستند. حضرت فرمودند که حمل سلاح به آنها إشکال ندارد؛ چرا که آنها با اهل روم، که دشمن آنها و دشمن ما هستند، می جنگند «مربوط به فتوحات بعد از معاویه و جنگ های آنان با روم و قسطنطنیه می باشد»، سپس حضرت فرمودند: اگر بین ما اهل بیت با شامیان جنگ شد، حمل سلاح برای آنها نکن، که اگر کسی در این هنگام برای آنها سلاح ببرد، او مشرک خواهد بود.این روایت دلالت بر جواز حمل سلاح در حال هدنه با دشمنان اهل بیت می کند، و حرمت آن در حال جنگ با آنان می باشد. روايت سوّم:«وَعَنْهُمْ[11] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْفِئَتَيْنِ تَلْتَقِيَانِ، مِنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ أَبِيعُهُمَا السِّلَاحَ، فَقَالَ بِعْهُمَا مَا يَكُنُّهُمَا[12] الدِّرْعَ وَالْخُفَّيْنِ وَنَحْوَ هَذَا».[13]
سند حدیثروایت صحیح السند می باشد.[14]
فقه حدیث: راوی از بیع سلاح به دو طائفه ای که با هم جنگ می کنند سئوال می کنندکه حضرت می فرمایند: ابزار دفاعی مثل زره و سپر را به آنها بفروش. ظاهر«فئتین» آن است که این دو طائفه غیر مسلمان نیستند.
روايت چهارم:«وَعَنْهُمْ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ، عَنِ السَّرَّاجِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنِّي أَبِيعُ السِّلَاحَ، قَالَ: لَاتَبِعْهُ فِي فِتْنَةٍ. وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ مِثْلَهُ وَكَذَا الَّذِي قَبْلَهُ».[15]
سند حدیث[16]
فقه حدیث: این روایت مطلقا نهی از بیع سلاح در فتنه می کند؛ چه جنگ با اهل سنت باشد چه به کفار.
روايت پنجم: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الصَّيْقَلِ، قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَنِّي رَجُلٌ صَيْقَلٌ[17] ، أَشْتَرِي السُّيُوفَ وَ أَبِيعُهَا مِنَ السُّلْطَانِ، أَ جَائِزٌ لِي بَيْعُهَا فَكَتَب: لَا بَأْسَ بِهِ».[18]
سند حدیث: در پاورقی مصباح الفقاهة «ابوالقاسم صیقل» را مجهول دانسته است، ولی قبلا گفته شد که بعید
نیست که روایت معتبر باشد.[19]
فقه حدیث: ابو القاسم صیقل که کارش صیقل و تمییز کردن شمشیرها بوده، از حکم شغلش از حضرت پرسیده، این روایت حکم به جواز بیع سلاح به سلطان ـ که در آن زمان سلطان جائر بوده که با کفار می جنگیده اند[20] ـ می کند، البتّه این روایت إطلاق دارد چه در حال جنگ و چه در حال هدنه با کفّار، و سخنی از جنگ با شیعه در آن نیست.
روايت ششم«عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِي كِتَابِهِ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ حَمْلِ الْمُسْلِمِينَ إِلَى الْمُشْرِكِينَ التِّجَارَةَ، قَالَ إِذَا لَمْ يَحْمِلُوا سِلَاحاً فَلَا بَأْسَ. وَ رَوَاهُ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ مِثْلَهُ».[21]
سند حدیث: این روایت صحیح السند می باشد.[22]
فقه حدیث: در این روایت بیع و تجارت با کفّار را در صورتی که بیع سلاح نباشد، جائز دانسته است، ومفهومش به طور مطلق منع از تجارت سلاح با کفّار نموده است.
روايت هفتم«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ
لِعَلِيٍّ علیه السلام، قَالَ: «يَا عَلِيُّ كَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَشَرَةٌ الْقَتَّاتُ ـ إِلَى أَنْ قَالَ وَبَائِعُ السِّلَاحِ مِنْ أَهْلِ الْحَرْبِ».[23]
سند حدیث: حمّاد بن عمرو و انس بن محمد و پدر انس، هر سه ضعیف هستند، لذا روایت معتبر نمی باشد.[24]
فقه حدیث: این روایت دلالت بر عدم جواز بیع به اهل حرب مطلقاً می کند.
بررسی اقول در مسئلهمرحوم سید یزدی هشت قول در مسئله در حاشیه مکاسب مطرح کرده اند[25] ، و ما به بررسی برخی از اقوال در مسئله می پردازیم.
إحتمال اوّل: جواز مطلقحکم به جواز بیع سلاح است، که شاید بعد از تعارض و اجمال در مسئله به عمومات «تجارة عن تراض» رجوع
شمود، ولی صریحاً قائلی بر این قول إحتمال نیافتیم.قول دوّم: منع مطلقاحکم به عدم جواز بیع سلاح به کفار و به دشمنان اهل بیت می کند، چه در حال چنگ وچه در حال هدنه، چه اسلحه دفاعی وچه اسلحه تهاجمی.مرحوم شهید ثانی معتقد شده اند که طبق روایات مانعه بیع سلاح به دشمنان در هیچ صورت جائز نیست؛ چرا که تقویت کفار بر علیه مسلمانان به هیچ وجه جائز نیست.[26]
قول سوّم: تفصیل در بیع کفّار بین حال جنگ و هدنهبیع به کفار در حال جنگ جائز نیست، ولی درحال هدنه جائز است مرحوم شیخ این قول را صحیح دانسته اند.إشکال مرحوم شیخ بر مرحوم شهیدمرحوم شیخ معتقد شده اند این که شهید قائل به منع مطلقاً شده اند، اجتهاد در برابر نص است، چرا که برخی از این روایات صریح در تفصیل بین حال هدنه و جنگ بودند، و از جهت فقاهتی روشن است که می توان با روایت مفصّله، بین روایات مطلقه مانعه و روایات مجوّزه تفصیل داد، و این که مرحوم شهید تفصیل نداده اند و مطلقا بیع را باطل می دانند به خلاف این روایات حکم کرده اند.[27]
دفاع أستاد خوئی از شهیدمرحوم أستاد خوئی به دفاع از مرحوم شهید پرداخته اند،[28] ایشان معتقدند بیع با کفار مطلقا جائز نیست، چرا که در خدای متعال می فرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبٰاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّٰهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لٰا تَعْلَمُونَهُمُ اللّٰهُ يَعْلَمُهُمْ»[29] ؛ یعنی: همیشه باید دارای نیروی برتر باشید، که دشمنان خدا ترس از
شما داشته باشند. و روشن است که بیع سلاح به اعداء دین، سبب تقویت کفّار و غلبه آنها می شود.[30]