درس خارج فقه استاد مصطفی اشرفیشاهرودی
1402/07/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: طهارت/ مطهّر چهارم استحاله/ ما المراد من الاستحاله المطهره؟
قال السید ره فی العروه: الرابع «من المطهرات» الاستحالة و هي تبدّل حقيقة الشيء و صورته النوعيّة إلى صورة اخرى[1]
قبل از ورود به بحث ابتدا مطلبی را از مباحث منطق به عرض میرسانم:
مقدمه: در منطق خواندهایم که کلیات خمس عبارت است از: «جنس، نوع، فصل، عرض خاص و عرض عام» وقتی یک کلی را نسبت به ماهیتی میسنجیم، ارتباط آن کلی نسبت به ماهیت متفاوت است.
• تارة: آن کلی جزء ذاتیات و مقومات آن ماهیت است بدین معنا که حقیقت آن بدون وجود آن کلی تحقق پیدا نمیکند در این صورت آن را ذاتی شیء مینامند مثل حیوانیت که جنس انسان و ناطقیت که فصل انسان است و انسان را از انواع دیگر تحت جنس حیوان ممتاز میکند البته ناطقیت به معنی ادراک نه به معنای نطق.
• و أخری: جزء ذاتیات آن نیست بدین معنا که وجود و عدم وجود آن، نقشی در تحقق ذات و ماهیت آن ندارد و جزء عرضیات آن ماهیت محسوب میشود مثل زمان و مکان که عرض عام اجسام است، هر جسمی نیاز به زمان و مکان دارد و مثل ضاحک بودن برای انسان در برابر سایر حیوانات که عرض خاص انسان است.
با تبدل در ذاتیات، صورت نوعیه ماهیت تغییر پیدا میکند مثلا اگر ناطقیت از انسان سلب شود دیگر ماهیت انسان هم وجود نخواهد داشت ولی با تبدل در عرضیات صورت نوعیه ماهیت تغییر نمیکند. مرحوم شهید اول در حاشیه بر قواعد در تعریف استحاله مینویسد: «هي تبدل حقيقة الشيء و صورته النوعية إلى صورة أخرى» سپس این تعریف را گاه به اصولین و گاه به فقهای امامیه اسناد میدهد. بعد از ذکر این اصل موضوعی میگوییم:
استحاله مطهر در کلام فقها تنها تبدل در صورت نوعیه ماهیت است یعنی تغییر در جنس و نوع و فصل ماهیت. چنانکه در فلسفه این امر مسلّم است که شیئت شیء یعنی حقیقت هر چیزی به صورت نوعیه آن است نه ماده آن، بر این اساس حقیقت انسان به حیوانیت و ناطقیت است و حقیقت الاغ به حیوانیت و ناهقیّت، حقیقت سنگ در مرحله اول به جسمیت و در مرحله ثانی به صورت نوعیه آن است که تحرک بالذات ندارد.
طبق این بیان اگر جنس یا نوع و یا فصل ماهیت تغییر پیدا میکند مثل این که انسان تبدیل به جماد یا تبدیل به خاک شود یا سگ تبدیل به نمک شود دیگر آن ماهیت قبلی وجود ندارد و بالتبع حکم آن ماهیت سابق هم ثابت نخواهد بود. زیرا احکام شرعی نسبت به موضوعات به منزله معلول و علت هستند و با انتفای علت آن که موضوع باشد لا محاله حکم هم منتفی میشود لذا نجاست بول و غائط و میته و سگ و دیگر نجاسات منوط به بقاء صورت نوعیه آنها است و با تغییر در صورت نوعیه حکم آنها هم منتفی میشود و با انتفاء موضوع دیگر نیازی به تعبد شرعی و دلیل خاص هم نداریم زیرا شارع مقدس حکم به نجاست سگ و عذره و حکم به طهارت ملح و خاک و امثال آنها نموده است و با زوال صورت نوعیّهِ نجاسات مثل تبدیل سگ به نمک لا محاله حکم هم تغییر پیدا میکند و نیازی به دلیل خاص بر طهارت آن نداریم.[2]
استحاله در متنجسات
اما استحاله در متنجسات مثل این که چوب متنجس به بول را بسوزانند و تبدیل به خاکستر شود. سوال این است که آیا استحاله در متنجسات هم موجب تغییر حکم و طهارت آنها میشود یا موجب طهارت نمیشود ولو این که صورت نوعیه آنها تغییر کرده باشد؟ آیا میتوان عند الشک به قاعده طهارت رجوع کرد یا خیر؟
صاحب کاشف اللثام مرحوم فاضل هندی بین نجاسات و متنجسات تفصیل داده و استحاله را تنها در نجاسات موجب برای طهارت دانسته و برای تفصیل مزبور و قول به مطهریت استحاله در نجاسات دون المتنجسات اقامه دلیل نموده است:
دلیل مرحوم فاضل هندی بر تفصیل مزبور به نقل از مرحوم شیخ انصاری
در نجاسات حکم روی عنوان خاص ماهوی مثل بول یا عذره و یا کلب رفته است «أنّ البول نجسٌ و العذرة نجسٌ و الکب نجسٌ» هر یک از این نجاسات دارای ماهیت و صورت نوعیه خاصی هستند و با استحاله و تغییر در صورت نوعیه آنها لا محاله حکم اولیه منتفی میشود فلذا اگر سگ در نمکزار بیفتد و تبدیل به نمک شود و یا عذره تبدیل به خاک شود در این موارد بلاشک حکم اولیه منتفی میشود زیرا موضوع سابق سگ و عذره بوده که از بین رفته و به تبع انتفاء موضوع حکم هم منتفی میشود چه آنکه احکام نسبت به موضوعات به منزله علت و معلول هستند لذا با تبدیل ماهیت اول به ماهیت ثانی حکم ماهیت قبلی قطعاً منتفی میشود زیرا حکم روی عنوان نجس مثل سگ یا عذره رفته و فرض آن است که با استحاله، ماهیت آن نجس از بین رفته و تبدیل به ماهیت دیگری شده مثل نمک یا خاک که محکوم به طهارت است.
اما در متنجسات این استدلال جاری نیست زیرا در متنجسات حکم روی خصوص لباس متنجس یا چوب متنجس و امثال آنها نرفته بلکه حکم نجاست روی ذات جسم رفته است. فقها هم موضوع حکم را مطلق جسم ملاقی با نجس قرار دادهاند «کل ما لاقی النجس فهو متنجس» نه عنوان خشب متنجس «فهذا الجسم بما انه ملاقی للنجس فهو متنجس لا بعنوان انه خشبٌ» از طرفی با استحاله و تغییر در صورت نوعیه و در مثال ما با تبدیل چوب متنجس به خاکستر، موضوع یعنی ذات جسم به حال خود باقی است. چون موضوع باقی است و از بین نرفته لامحاله حکم قبلی هم باقی خواهد بود و طبق همان دلیلی که حکم به نجاست ملاقی نموده میتوان حکم به نجاست جسم ملاقی نجس نمود ولو این که صورت نوعیه آن تغییر کرده باشد.
بنابراین در نجاسات انتفاء حکم به جهت انتفای موضوع نجس است ولی در متنجسات چون موضوع آن مطلق جسمِ ملاقی است و فرض آن است که با تغییر در صورت نوعیه، موضوع آن باقی است حکم سابق هم که نجاست باشد باقی خواهد ماند این تقریب را مرحوم شیخ انصاری از صاحب کاشف اللثام نقل نموده است.[3]
جواب مرحوم شیخ انصاری
در متنجسات هم حکم روی عناوین خاص رفته است مثلاً در روایات سوال از بدن یا ثوبِ ملاقی با نجس شده و امام حکم به نجاست و لزوم تطهیر آن ملاقی خاص نموده است لکن فقها از این موارد جزئی موضوع کلی را انتزاع نمودهاند که هر جسمی که با نجس ملاقات کند محکوم به نجاست است «کل جسم لاقی النجس فهو متنجس» عنوان جسمیّت بالخصوص در روایات نیامده تا موضوع حکم شرعی عنوان عام باشد و بگویید: با تغییر در صورت نوعیه چون عنوان جسمیّت باقی است حکم نجاست سابق هم باقی خواهد بود بر خلاف استحاله در نجاسات که حکم روی موضوع خاص مثل بول و خمر و کلب و عذره رفته و با استحاله و تبدل موضوع حکم اولیه ساقط میشود.
مناقشه مرحوم استاد خویی در کلام مرحوم شیخ
در برخی از روایات اتفاقاً حکم نجاست روی عنوان کلی یعنی جسم ملاقی با نجس رفته است چنان که در موثقه عمار راوی سوال نمود از آبی که در آن موش افتاده و اجزای آن در آب پراکنده شده است. امام در جواب فرمود: هر آنچه با آن آب ملاقات کرده، تطهیر آن لازم است «فَعَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ» عنوان «کل ما اصابه» عنوان کلی است نه عنوان خاص و اما متن روایت:
موثقه عمار: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِيِّ: أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلٍ يَجِدُ فِي إِنَائِهِ فَأْرَةً وَ قَدْ تَوَضَّأَ مِنْ ذَلِكَ الْإِنَاءِ مِرَاراً أَوِ اغْتَسَلَ مِنْهُ أَوْ غَسَلَ ثِيَابَهُ وَ قَدْ كَانَتِ الْفَأْرَةُ مُتَسَلِّخَةً. فَقَالَ: إِنْ كَانَ رَآهَا فِي الْإِنَاءِ قَبْلَ أَنْ يَغْتَسِلَ أَوْ يَتَوَضَّأَ أَوْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا رَآهَا فِي الْإِنَاءِ فَعَلَيْهِ أَنْ يَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ وَ يُعِيدَ الْوُضُوءَ وَ الصَّلاَةَ وَ إِنْ كَانَ إِنَّمَا رَآهَا بَعْدَ مَا فَرَغَ مِنْ ذَلِكَ وَ فَعَلَهُ فَلاَ يَمَسَّ مِنْ ذَلِكَ الْمَاءِ شَيْئاً وَ لَيْسَ عَلَيْهِ شَيْءٌ لِأَنَّهُ لاَ يَعْلَمُ مَتَى سَقَطَتْ فِيهِ. ثُمَّ قَالَ: لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ إِنَّمَا سَقَطَتْ فِيهِ تِلْكَ السَّاعَةَ الَّتِي رَآهَا. وَ رَوَاهُ اَلشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى، مِثْلَهُ وَ رَوَاهُ
أَيْضاً بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ، مِثْلَهُ.[4]
مرحوم استاد خویی بعد از مناقشه در کلام مرحوم شیخ در تفصّی از اشکال مرحوم کاشف اللثام میفرماید: درست است که در برخی از روایات حکم روی عنوان کلی «کل ما اصابه» رفته است لکن این امر مسلّم است که حکم نجاست روی فرد خارجی میرود نه عنوان کلی زیرا فرد خارجی منشأ برای اثر است. بنابراین اگر صورت نوعیه فرد خارجیِ متنجس، تغییر پیدا کند مثلاً لباس متنجس بسوزد و تبدیل به خاکستر شود لا محاله چون در نظر عرف موضوع جدید غیر از موضوع سابق است حکمی هم که بر آن فرد خارجی مترتب شده زائل شده و تمسک به اطلاق دلیل دال بر نجاست ملاقی نجس صحیح نخواهد بود چنان که تمسک به استصحاب هم صحیح نخواهد بود لتبدل موضوعه عرفاً، زیرا در جریان استصحاب شرط است که موضوع عرفا باقی باشد و لا فرق فی ذلک بین النجس و االمتنجس.
بنابراین با استحاله موضوع در متنجسات هم مرجع عموم دلیل محال الیه است که اگر به دلیل اجتهادی طهارت آن ثابت شده باشد محکوم به طهارت است و الا مرجع قاعده طهارت است. با این بیان معلوم شد که استحاله در متنجسات هم مثل استحاله در اعیان نجسه موجب تغییر حکم میشود.