درس خارج فقه استاد اشرفی
1400/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: عدم قابلیت تاثّر فلزات ذوب شده از نجاست یابس. المتنجّس لا یتنجّس ثانیاً.
المسألة الثامنه: لا يكفي مجرد الميعان في التنجّس بل يعتبر أن يكون مما يقبل التأثر و بعبارة أخرى يعتبر وجود الرطوبة في أحد المتلاقيين فالزيبق إذا وضع في ظرف نجس لا رطوبة له لا ينجس و إن كان مائعا و كذا إذا أذيب الذهب أو غيره من الفلزات في بوطقة[1] نجسة أو صب بعد الذوب في ظرف نجس لا ينجس إلا مع رطوبة الظرف أو وصول رطوبة نجسة إليه من الخارج.
ترجمه: مجرد وجود حالت میعان در ملاقی، موجب تنجّس ملاقیِ نجس نمیشود بلکه در تنجّس ملاقی شرط است كه قابلیت تاثّر و قبول نجاست را داشته باشد به عبارت ديگر، بايد رطوبت مسريّه در متلاقیین یا احدهما وجود داشته باشد تا موجب تنجّس ملاقی شود بنابراین اگر زيبق «جیوه»[2] را در ظرف نجس خشك بریزند جیوه متنجّس نمىشود همچنين اگر طلا یا نقره يا غير آن دو را از ديگر فلزات که حالت روان دارد در ظرف نجس یابسی ذوب کنند، آن فلز متنجّس نمىشود مگر آن كه ظرف رطوبت داشته باشد يا از خارج رطوبتى به آن برسد.
مرحوم سید ره فتوی داده به این که فلزاتِ مذاب «روان» در صورت ملاقات با نجاست یابس «خشک» متنجّس نمیشوند سوال این است که چطور ملاقات فلزِ مذاب با نجسِ یابس، موجب تنجّس آن نمیشود با این که گفتیم وجود رطوبت مسریّه در احد المتلاقیین کافی در تنجّس ملاقی نجس است و گفتیم ملاقات مایعات مضافی همچون روغن و عسل و شیره انگور با نجس موجب تنجّس آنها میشود چرا و به چه دلیل فلزات مذاب در صورت ملاقات با نجاست خشک، متنجّس نمیشوند معیار در سرایت نجاست به ملاقی نجس چیست؟
اگر حالت میعان باشد «نه وجود رطوبت مائیه» این حالت در فلزات مذاب هم وجود دارد و لازمه آن این است که حکم به نجاست فلزات مایع در صورت ملاقات با نجاست یابس کنیم چنان که الکل مایع با این که ماده آب در آن وجود ندارد به جهت حالت میعان در صورت ملاقات با نجس خشک، متنجّس میشود چرا الکل در صورت ملاقات با نجس خشک متنجّس میشود ولی فلزات مایع در صورت ملاقات با نجس یابش متنجّس نمیشوند و اگر معیار در سرایت نجاست به ملاقی، وجود ماده آب در ملاقی باشد چطور در مثل روغن و عسل و نفت با وجود این که آب در آنها وجود ندارد در صورت ملاقات با نجس یابس حکم به تنجّس آنها میشود ولی در فلزات حکم به نجاست نمیشود، ما الفرق بینهما؟
خلاصه آن که معیار و ملاک در تنجّس ملاقی نجس چیست اگر وجود حالت میعان است که این حالت در فلزات هم وجود دارد و اگر مدار در تنجّس ملاقی نجس، وجود ماده آب در ملاقی است چطور در الکل و روغن و نفت با این که ماده آب در آنها وجود ندارد و قابلیت جذب آب را هم ندارند و بلکه نسبت به آب حالت تدافعی دارند حکم به تنجّس این مایعات
میشود، سرّ مسأله چیست؟
دفع اشکال توسّط مرحوم صاحب جواهر به نقل استاد شیخ حسین حلی.
مدار در تنجّس و عدم تنجّس ملاقی نجس، وجود حالت چسبندگی «علوق» و فقدان آن در ملاقی است بر این اساس چون در فلزات مایع حالت چسبندگی وجود ندارد ملاقات با نجس یابس موجب تنجّس آنها نمیشود به خلاف نفت و روغن و عسل که در آنها حالت چسبندگی وجود دارد و در صورت ملاقات آنها با نجسِ یابس متنجّس میشوند.
مناقشه مرحوم استاد شیخ حسین حلی در کلام صاحب جواهر.
این که حالت علوق و چسبندگی ملاک در تنجّس ملاقی باشد صحیح نیست و از حیث کبری قابل مناقشه است زیرا در ادلّه نجاست چنین ملاکی ذکر نشده است ضمن این که از حیث صغری هم قابل مناقشه است زیرا در فلزات مذاب هم حالت چسبندگی وجود دارد و بسیاری از اجسام با فلزات مخلوط شده و جذب آنها میشوند اعم از این که آن جسم جامد باشد یا مایع، به خصوص که از جنس فلز باشد و این امر معروف است که میگویند: این فلز خالص نیست و چیز دیگری ترکیب شده است مثل طلا و نقرهای که مقداری مِس مذاب در آن مخلوط شده است، این خود نشانه آن است که در فلزات هم چسبندگی و قابلیت ترکیب با فلزات دیگر و غیر فلزات وجود دارد بنابراین ضابطهای که صاحب جواهر در فرق بین فلزات مذاب و دیگر مایعات مثل روغن مایع ذکر نموده است، پذیرفته نیست و از حیث کبری و صغری قابل برای مناقشه است.[3]
دفع اشکال توسّط مرحوم شهید صدر.
ادلّهای که دلالت بر تنجّس ملاقی نجس دارد برخی از این ادلّه موردش خصوص آب متنجّس است مثل موثقه عمار که فرمود:
«يَغْسِلَ كُلَّ مَا أَصَابَهُ ذَلِكَ الْمَاءُ» این ادلّه قطعاً شامل فلزات مذاب نمیشود و اما روایاتی که در مورد مطلق روغن یا روغن زیتون یا عسل وارد شده است اگر چه در این روایات ملاک در تنجّس حالت میعان در ملاقی ذکر شده است لکن مورد این روایات خصوص روغن و عسل و مواردی است که رطوبت در آنها در سرایت نجاست، مثل رطوبت مائیه است اگر چه آب را جذب نمیکنند[4] «انما السمن و الزيت ذوبان مائي مساوق للرطوبة الموجبة للتلوث» بنابراین نمیتوان به غیر آن موارد تعدی نمود زیرا چنین رطوبت مسریّهای در فلزات مذاب و جیوه وجود ندارد و ادلّه داله بر تنجّس ملاقی نجس، منصرف است به موردی که یا حالت رطوبت و نداوت مائیه در آن باشد مثل آب مضاف و یا اگر در آن، ماده آب نیست لااقل رطوبتی داشته باشد که عرفاً قابل برای سرایت و جذب نجاست باشد مثل روغن و نفت که این حالت میعان موجب انفعال آنها و موجب سرایت نجس به ملاقی میشود.
ولی در فلزات چون رطوبتی که منشا برای جذب نجاست باشد وجود ندارد با ملاقات نجس یابس متنجّس نمیشود در حقیقت ملاقات نجس یابس با فلزات مذاب به منزله ملاقات نجس یابس با جامد یابس است «و على هذا الأساس فإن الرطوبة التي توجب الانفعال بالملاقاة هي الرطوبة المسرية التي توجب التلوث سواء كانت مائية في نظر العرف كرطوبة الماء و الماء المضاف أو غير مائية كرطوبة النفط و الزيت كما ان الميعان الذي يوجب انفعال تمام المائع بالملاقاة هو الميعان الذي يحقق تلك الرطوبة المسرية».[5]
نکته: این امر مسلم است که اگر فلزی با ظرفِ نجس مرطوب ملاقات کند موجب تنجّس آن فلز میشود اعم از این که فلز به صورت مذاب باشد یا به صورت جامد لکن اگر به صورت جامد باشد تنها سطح ظاهری آن متنجّس شده و تطهیر آن ممکن است ولی اگر به صورت مذاب باشد و آن شیء مذاب دارای انقلاب و زیر و رو شدن باشد بعد از این که به حالت جامد در آمد مجموع آن متنجّس میشود و قابلیت برای تطهیر را ندارد.[6]
المتنجّس لا یتنجّس ثانیاً.
المسألة التاسعه: المتنجّس لا يتنجّس ثانيا و لو بنجاسة أخرى لكن إذا اختلف حكمهما يرتب كلاهما فلو كان لملاقي البول حكم و لملاقي العذرة حكم آخر يجب ترتيبهما معا و لذا لو لاقى الثوب دم ثمَّ لاقاه البول يجب غسله مرتين و إن لم يتنجّس بالبول بعد تنجّس ه بالدم و قلنا بكفاية المرة في الدم و كذا إذا كان في إناء ماء نجس ثمَّ ولغ فيه الكلب يجب تعفيره و إن لم يتنجّس بالولوغ و يحتمل أن يكون للنجاسة مراتب في الشدة و الضعف و عليه فيكون كل منهما مؤثرا و لا إشكال.
ترجمه: چيزى كه سابق با ملاقات نجس، متنجّس شده، دو مرتبه به ملاقات نجس ديگر متنجّس نمىشود «مثلا اگر دست فرد با خون ملاقات کند و دوباره با خون دیگری ملاقات کند نجاست جدیدی احداث نمیشود و با یک بار شستن، دست تطهیر میشود و تکرار در تطهیر آن لازم نیست» لكن اگر حكم آن دو نجس مختلف باشد، حكم دوّمى نيز جارى میشود، مثلا اگر چيزى ملاقات با خون کند و در تطهیر ملاقی خون يك بار شستن را كافى بدانیم، اگر این ملاقی دوباره ملاقات با بول كند و تطهیر ملاقی بول نیاز به تعدّد غسل داشته باشد در اینجا ملاقی اگر چه دوباره متنجّس نمیشود لكن به اعتبار ملاقات با نجس دوّم، بايد دوبار ملاقی را تطهیر کرد همچنين اگر در ظرفى، آب نجس بریزند و بعد از آن، سگ از آب آن ظرف بخورد اگر چه بواسطه ولوغ سگ آن ظرف دوباره متنجّس نمیشود لكن تطهیر ظرف نیاز به خاكمالي هم دارد و احتمال دارد براى نجاسات مختلف، شدت و ضعف باشد، و هر يك از نجاسات مؤثر در تنجّس باشند و از این جهت اشكالى وجود ندارد.
توضیح ذلک: اگر شیئی ملاقات با نجسی مثل خون کند و بعد با نجاست دیگری مثل بول ملاقات کرد و هر یک از این دو نجاست، حکم متفاوت از دیگری داشته باشند تطهیر آن طبق حکم مازاد بر تطهیر مورد اوّل لازم است مثلا اگر چیزی ملاقات با عذره کند که تطهیر آن با یکبار شستن حاصل میشود و دوباره با بول ملاقات کند اگر چه آن شیء دوباره متنجّس نمیشود ولی در تطهیر آن دوبار شستن لازم است به اعتبار نجاست بولی که تطهیر آن با دوبار شستن محقّق میشود همچنین اگر آب ظرفی ملاقات با عذره کند و بعد سگ از آب آن ظرف بخورد در اینجا علاوه بر تطهیر یکبار بوسیله آب، تعفیر هم لازم است.
تداخل اسباب و مسبّب ات.
آیا ما نحن فیه از باب تداخل اسباب و مسبّبات است یا خیر؟
کلام مرحوم حکیم ره.
اگر در لسان دلیل حکمی مترتّب بر موضوعی شود مثل اذا افطرت فاعتق رقبه یا اذا ظاهرت فاعتق رقبه در این جا وجوب عتق رقبه مترتّب بر افطار و ظهار شده است و در اصطلاح اصولی افطار و ظهار سبب و علت برای وجوب عتق شده است در اینجا شرط به منزله سبب و جزا به منزله مسبّب است اگر چه در شرع مقدس چنین تعبیری وارد نشده است.
در صورت تحقق دو سبب یعنی افطار و ظهار اگر قائل شویم که یک عتق رقبه کافی است از آن تعبیر به تداخل در مسبّبات میشود و اگر قائل شویم که بازگشت افطار و ظهار به یک امر است مثل تعدّد ملاقات با بول نامش تداخل در اسباب است. این امر مسلم است که تداخل اسباب و مسبّبات خلاف اصل اوّلیه است زیرا هر سببی به حسب ظاهر موجب ترتب مسبّب مستقلی است و به تعبیر دیگر هر علتی عقیب آن معلولی را میطلبد مگر این که دو معلولِ علت واحده باشد و یا دلیل بر تداخل مسبّبات داشته باشیم مثل این که در یک دلیل بعد از نماز مغرب، چهار رکعت نماز نافله وارد شده است و در دلیل دیگر بین مغرب و عشا نماز غفیله مستحبی وارد شده است حال اگر کسی دو رکعت نافله بخواند و بجای دو رکعت دیگر نماز غفیله را بخواند در واقع چهار رکعت نافله بعد از مغرب را امتثال کرده است و یا اگر اثر مشترک بین دو سبب باشد مثل این که فرد دوبار دستش با نجس ملاقات کند در اینجا اجماع قائم شده بر تداخل مسبّب فلذا یک بار تطهیر کافی است.
و اما در دو مثال ان ظاهرت اعتق رقبه و ان افطرت اعتق رقبه سبب متعدّد است ولی مسبّب طبیعت واحد است در این صورت
علی القاعده بازگشت دو سبب به وجوب تحقق دو مسبّب است مگر این که دلیلی بر تداخل داشته باشیم و یا از خارج قرینهای باشد که صرف تحقق طبیعت کافی در امتثال است ولی اگر دلیلی نداشته باشیم علی القاعده اصل عدم تداخل است مثل موردی که ظرف آب با خون و سپس با ولوغ سگ ملاقات کرده است که در اینجا علاوه بر تطهیر، تعفیر هم لازم است وجوب غسل برای تطهیر و وجوب تعفیر برای رفع ولوغ کلبی که هر کدام به خصوصه واحب شده پس در آنها تداخلی نیست نه در سبب و نه در مسبّب گر چه در اصل حصول طهارت با یک بار شستن تداخل در مسبّب شده است.
بیان مرحوم استاد خویی ره: مسأله مزبور ربطی به مسأله تداخل اسباب و مسبّبات ندارد زیرا تداخل اسباب در اوامر مولوی است نه اوامر ارشادی، در اوامر مولوی هنگامی که مولی امر کند به دو طبیعت مختلف مثل این که بگوید: «ان ظاهرت فأعتق» و «ان أفطرت فأعتق». یا بگوید «إذا أجنبت فاغتسل» «و إذا مسست الميت فاغتسل» در اینجا امر به دو فرد از طبیعت تعلق گرفته است و لازمه آن لزوم تحقق دو عنق است مگر این که دلیلی بر تداخل داشته باشیم.
لکن اوامر در نجاسات، چون اوامر ارشادیه است مثل امر به غسل لباس ملاقی با بول در اینجا قطع داریم که امر به تطهیر برای ازاله نجاست است و اگر سبب هم متعدّد شود با یک بار تطهیر و تحقق یک بار مسبّب، امر مولی امتثال میشود در اینجا حکم به تداخل میکنیم مگر این که هر یک از اسباب خصوصیت زائدی نسبت به دیگری داشته باشد مثل ظرف نجس که با ولوع کلب ملاقات کرده که علاوه بر تطهیر آن بوسیله آب، تعفیر هم لازم است بنابراین فرق است بین موردی که مسبّب از اوامر مولوی باشد و بین موردی که از اوامر ارشادیهای باشد در اوّلی حکم به عدم تداخل میکنیم دون الثانی.
مثال عرفی: اگر کسی خبر دهد به مجیئ زید عند طلوع الشمس و دیگری خبر دهد به مجیئ زید هنگام رسیدن آفتاب به لب بام در اینجا اگر زمان طلوع آفتاب و رسیدن آفتاب به لب بام یکی باشد تداخل راه دارد و الا تداخل راه ندارد زیرا دو خبر علت وجود دو مجیء نیست از همین قبیل است احکام شرعیه لذا اگر امر شارع به صورت جمله انشاییه باشد نه امر مولوی این مسأله هم به منزله اخبار متعدّد در مخبر به واحد است یعنی مثل این که افراد متعدّدی خبر به مجی زید بدهند در اینجا اگر چه اخبار متعدّد است ولی چون مخبر به واحد است بحث تداخل در آن راه ندارد و اما اگر به صورت امر مولوی باشد بحث تداخل اسباب یا مسبّبات در آن راه دارد.
مثلا اگر مولی بگوید «ان ظاهرت اعتق رقبه» و «ان افطرت اعتق رقبه» این دو امر از اوامر مولوی است و لازمه آن عدم تداخل است زیرا هر شرطی به منزله علت و سبب وجوب عتق رقبه است و با تعدّد سبب علی القاعده باید مسبّب هم متعدّد باشد و اما اگر در یک دلیل بگوید: «اغسل ثوبک من ابوال ما لا یاکل لحمه» و در دلیل دیگر حکم به نجاست خون کند در این جا اگر بول به لباس فرد اصابت کند و بعد خون با لباس فرد اصابت کند امر به تطهیر در این دو دلیل ارشاد به دو چیز است یکی تحقق نجاست با ملاقات خون و دیگری لزوم طهارت برای نماز بنابراین اگر دو شیء نجس به لباس اصابت کند یک طهارت برای زدودن آن کافی است یعنی معنای دو جمله مزبور ارشادیه به لزوم تطهیر است که با یک بار هم محقّق میشود.
اینک بر حسب نظر سیدنا الاستاد یک اشکال پیش خواهد آمد و آن این که اگر به نظر شما بازگشت دو دلیل، حصول نجاست به ملاقات خون و ملاقات بول باشد و به منزله اخبار به اصل نجاست باشد پس چرا باید دوبار شست در صورتی که رفع نجاست به یکبار حاصل میشود و همچنین اگر سگ به ظرفی ولوغ کند اگر تنجّس جدید به وسیله ولوغ کلبی بعد از ملاقات با خون حاصل نمیشود پس چرا باید ظرف را تعفیر نمود و این تعدّد غسل در مثال اوّل و لزوم تعفیر در مثال دوّم شاهد بر تعدّد نجاست حاصل از ملاقات خون و بول در اوّلی و ملاقات خون و ولوغ کلب در مثال ثانی است مرحوم استاد جواب میدهد که این لزوم تعدّد غسل در مثال اوّلی و تعفیر در مثال دوّمی بخاطر اطلاق دلیل وجوب غسلتین در ظهار و اثر بول و تعفیر در ذهاب اثر ولوغ است نه به جهت تعدّد نجاست.