درس خارج فقه استاد هادی عباسیخراسانی
1402/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1- حدیث اخلاقی (عقل)1.1- عقل، عامل ارزشگذاری
1.2- عقل، عامل رستگاری
1.3- برخی دیگر از خصوصیات اخلاقی
2- گزیده جلسه گذشته
3- تابعیت و متبوعیت در قصد مسافت شرعی
4- عرف، ملاک قصد مسافت برای تابع
5- عدم فرق بین تابع و متبوع در روایات و اطلاقات شرعی
6- نظر استاد در مورد اراده برای مکره و مضطر
6.1- ارادهی ناشی از تصمیم قلبی، یا با منشأ خارجی
6.2- نوع ارادهی مکره و مضطر
6.3- متوقف بودن ارادهی تابع بر علم تابع به قصد متبوع
7- نظرات فقهی در حکم جداشدن تابع و متبوع در سفر
7.1- قول اول
7.2- قول دوم
7.3- قول سوم
8- نظر استاد در این مسئله
موضوع: كتاب الصلاة/صلاة المسافر / تابعیت و متبوعیت در قصد سفر و مسافت شرعی
1- حدیث اخلاقی (عقل)
1.1- عقل، عامل ارزشگذاری
در احادیث کافی شریف به حدیث بیست و هشتم از کتاب عقل و جهل رسیدیم. حدیث از لحاظ سندی، مرفوعه است.
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ مَنْ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ كَثِيرَ الصَّلَاةِ كَثِيرَ الصِّيَامِ فَلَا تُبَاهُوا ِبهِ حَتَّى تَنْظُرُوا كَيْفَ عَقْلُهُ».[1]
در احادیث کتب اربعه و کافی، دو مبنا هست؛ مبنای اول اینکه طبق تصریح مرحوم کلینی، ایشان روایاتی آوردند که مورد اسناد است و اگر این مبنا را قبول کنید، به کل روایات آن میتوان استناد کرد؛ ولی اگر مبنای دوم را پذیرفتید که هر روایت را باید تجزیهوتحلیل کرد، در این صورت باید بررسی سندی کرد. مبنای ما این است که خود متن، گاهی گواهی به صدور میدهد و محکمبودن متن، میتواند شاهد اعتبار باشد؛ اگرچه ما بینیاز از بررسی سند نیستیم. شهرت هم گاهی جبرانکنندهی سند است.
ما این حدیث را از همین احادیث میدانیم. گرچه مرفوعه است؛ ولی متنش قوی است و در موارد دیگر هم با سند آمده است.
حضرت میفرمایند: «اگر دیدید کسی زیاد نماز میخواند و زیاد روزه میگیرد، به او مباهات نکنید؛ تا بسنجید ببینید عقل او چگونه است»؟ آیا انسان عاقلی هست یا خیر؟ میتوان گفت ارزشگذاری در لسان و زبان ائمه (علیهمالسلام) بر اساس عقل انسان است که از عقل او، رفتار و کرداری صادر میشود. «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الْرَحْمَنُ و اكتُسِبَ بِهِ الْجَنَانُ».[2]
1.2- عقل، عامل رستگاری
حدیث بعدی این است که به فلاح نمیرسد، کسی که عقل ندارد. و علم، زیربنای عقل قرار گرفته است. علم، اینجا به معنای عمل است. تا کسی ارزش علوم را نداند، حرکت نمیکند که بهطرف کارها برود و کارهای خیر را انجام دهد و کسی که علم ندارد، تعقل ندارد.
بَعْضُ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «يَا مُفَضَّلُ لَا يُفْلِحُ مَنْ لَا يَعْقِلُ وَ لَا يَعْقِلُ مَنْ لَا يَعْلَمُ وَ سَوْفَ يَنْجُبُ مَنْ يَفْهَمُ وَ يَظْفَرُ مَنْ يَحْلُمُ وَ الْعِلْمُ جُنَّةٌ وَ الصِّدْقُ عِزٌّ وَ الْجَهْلُ ذُلٌّ وَ الْفَهْمُ مَجْدٌ وَ الْجُودُ نُجْحٌ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ مَجْلَبَةٌ لِلْمَوَدَّةِ وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ وَ الْحَزْمُ مَسَاءَةُ الظَّنِ وَ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ الْحِكْمَةِ نِعْمَةُ الْعَالِمِ وَ الْجَاهِلُ شَقِيٌّ بَيْنَهُمَا وَ اللَّهُ وَلِيُّ مَنْ عَرَفَهُ وَ عَدُوُّ مَنْ تَكَلَّفَهُ وَ الْعَاقِلُ غَفُورٌ وَ الْجَاهِلُ خَتُورٌ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تُكْرَمَ فَلِنْ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ تُهَانَ فَاخْشُنْ وَ مَنْ كَرُمَ أَصْلُهُ لَانَ قَلْبُهُ وَ مَنْ خَشُنَ عُنْصُرُهُ غَلُظَ كَبِدُهُ وَ مَنْ فَرَّطَ تَوَرَّطَ وَ مَنْ خَافَ الْعَاقِبَةَ تَثَبَّتَ عَنِ التَّوَغُّلِ فِيمَا لَا يَعْلَمُ وَ مَنْ هَجَمَ عَلَى أَمْرٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ جَدَعَ أَنْفَ نَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْلَمْ لَمْ يَفْهَمْ وَ مَنْ لَمْ يَفْهَمْ لَمْ يَسْلَمْ وَ مَنْ لَمْ يَسْلَمْ لَمْ يُكْرَمْ وَ مَنْ لَمْ يُكْرَمْ يُهْضَمْ وَ مَنْ يُهْضَمْ كَانَ أَلْوَمَ وَ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ كَانَ أَحْرَى أَنْ يَنْدَمَ».[3]
فلاح، فرع بر عقل است و عقل، فرع بر علم است و علم، فرع بر نجابت است و نجابت، صفتی است که حیا و شرم، پیشنیاز آن است؛ یعنی رعایت جوانب را کردن، شخصیت خود را نگه داشتن و بزرگواریای که حاکی از فضائل اخلاقی متعدد است.
فهم، زیربنای نجابت است. انسان نجیب، فهیم هم هست. انسان عاقل، عالم است. عالم، فهیم است. فهیم، نجیب است.
1.3- برخی دیگر از خصوصیات اخلاقی
کسانی که حلم دارند، به پیروزی میرسند. «الصبر مفتاح الفرج».[4] اینکه گفتهاند علما حلیم باشند برای آن است که اگر علم بالا برود، فرد از خواص میشود. برای خود، تشخصی قائل است و صبر و حوصله و تحمل سلیقهی دیگران برای او کمتر میشود. انسان میگوید باید بردبار باشد. سلیقهی دیگران را تحمل کند. خاصشدن، امتیاز میآورد. انسان باید توقع را کنترل کند. باید بردباری را نهادینه کرد. در هیچ مرحلهی زندگی، بردباری را نباید از دست داد.
علم، سپر است و صداقت، عزت است. جهل و نادانی، خواری است و فهم، مجد و عظمت است. جود و دست باز بودن و سخاوت، رستگاری است.حسن خلق، دوستی را جلب میکند. در روایت دیگر داریم: «انسان نمیتواند با داراییاش، دیگران را جذب کند، ولی میتواند با اخلاق، این کار را کند و آنها را بَردهی خود کند».[5] حسن خلق از مصادیق صدقه است. آثار صدقه را هم دارد. ﴿وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ﴾.[6] رد نکردن سائل، هم سائل مادی است و هم سائل معنوی. اعطا و بذلهای شما معنوی میتواند باشد.
2- گزیده جلسه گذشته
در صلات مسافر در شرایط قصر صلات بودیم. شرط اول، تحقق مسافت بود و شرط دیگر این بود که قصد مسافت هم داشته باشد؛ یعنی به مسافت شرعی که 22.5 (بیستودو و نیم) کیلومتر است، قصد رسیدن داشته باشد. کسی که قصد مسافت ندارد و تکهتکه مسافت را طی میکند، مسافر نیست؛ اگرچه چندین برابر، مسافت شرعی برود؛ مثلاً کسی راه افتاده و گمشدهای دارد که نمیداند در چند فرسخی است، یا قرار نامشخصی دارد که نمیداند دوستش کی به او میرسد، در این صورت قصد مسافت برای این فرد، محقق نمیشود.
3- تابعیت و متبوعیت در قصد مسافت شرعی
آیا در قصد مسافت بین تابعیت و متبوعیت، تفاوتی هست، یا خیر؟
شخصی به مسافرت میرود و عدهای را به همراه خود میبرد. حال آن عده میخواهند اراده داشته باشند؛ مثل اعضای خانواده، یا اینکه اراده نداشته باشند؛ مثل زندانی. همهی اینها تابع شخصی هستند که به سفر میرود. در این صورت این قصد مسافت برای اینها هم محقق میشود، یا نه؟
4- عرف، ملاک قصد مسافت برای تابع
عرض ما این است که در قصد مسافت بین تابعیت و متبوعیت، تفاوتی نیست. مراجعه به عرف میکنیم. کسانی که در یک ماشین نشستند، گاهی برای آنها قصد مسافت، مستقل نیست و عرف میگوید این زندانی یا آن بچه، اختیاری از خود ندارد.
و این عدم اختیار، گاهی بهصورت عدم اختیار شرعی است؛ مانند خانم نسبت به همسر و یا بهصورت عدم اختیار عرفی است؛ مانند آن زندانی.
5- عدم فرق بین تابع و متبوع در روایات و اطلاقات شرعی
در اطلاق ادلهی قصر، یعنی روایاتی که میگوید اگر مسافت با قصد محقق شد، مسافر است، این نکته هست که بین تابع و متبوع، فرقی نیست، بین مضطر و مکره نیز فرقی نیست. قصد را کسی دارد که کار را انجام میدهد. تابع، همانند فرد بدون قصد است. کسی که تابع است، قصدش معنا ندارد و هر اثری هست، برای قصد متبوع است.
6- نظر استاد در مورد اراده برای مکره و مضطر
6.1- ارادهی ناشی از تصمیم قلبی، یا با منشأ خارجی
مکره و مضطر، طبق یک مبنا از اقسام فاعل مرید است؛ به این صورت که گاهی اراده، نشأتگرفته از صمیم ذات است و گاهی نشأتگرفته از امر خارجی است. اگر مضطر و مکره اراده نداشتند، باید خریدوفروش آنها درست نباشد و تمام زندانیها باید نمازشان کامل باشد؛
6.2- نوع ارادهی مکره و مضطر
ولی عرض ما این است که انسان مکره و مضطر، همانند مختار دارای اراده است. گاهی میگویید مکره و مضطر اراده ندارد که بیعش باید باطل باشد؛ ولی گاهی میگویید اراده دارد که اراده ندارد و این قسم دوم برای شخص مکره و مضطر، موردنظر است و شخص تابع هم اینطور نیست که اراده نداشته باشد؛ بلکه ارادهاش، تابع ارادهی متبوع است. خادم و اسیر و مکره و مانند آن با علم به قصد متبوعش (همراهش) که میداند بیشتر از چهار فرسخ میرود، باید نمازش را شکسته بخواند؛ چرا که به این اراده رسیده که اراده نداشته باشد و این ارادهی واحد برای تحققپیداکردن قصد سفر، کافی است.
مضطر و مکره، طبق یک مبنا داخل در غیر مرید هستند؛ ولی ما آن دو را داخل در اقسام مرید میدانیم. ولی گاهی اراده از صمیم ذات است؛ در این صورت تبعیت در این قصد نمیباشد و گاهی این اراده، نشأتگرفته از یک امر خارجی، مانند اضطرار یا اکراه است.
پس گاهی اراده، تابع ذات است و گاهی تابع امر خارجی است. هر دوی اینها مرید هستند. بچهای که همراه با پدر و مادر سفر میرود، ارادهاش تابع آنها است. اگر بگوییم مضطر و مکره اراده ندارد، پس عبادات و معاملاتشان صحیح نیست، ولی خیلی از فقها معتقدند اگر مکره اجازه دهد، صحیح است.
6.3- متوقف بودن ارادهی تابع بر علم تابع به قصد متبوع
در تابعیت هم اگر علم به قصد متبوع داشته باشد که همراهش تا فلان شهر میرود، میتواند قصد سفر کند و نمازش را قصر بخواند؛ بله، اگر هر دو اراده [ارادهی درونی و بیرونی] منتفی شده باشد، چنین حکمی ندارد؛ مثلاً وارد یک کشتی شده، یا سوار ماشینی شده که نمیداند این وسیله، تا کدام مسیر میرود و اراده هم ندارد، دو وجه قصر و عدمش را دارد.
موضوع، قصد مسافت است، یا طی مسافت شرعی و تبعیت است؟ ولو به اجبار او را میبرند و مثلاً او را در کشتی گذاشتند؛ اگر میداند بهاندازهی مسافت شرعی میروند، باید قصر داشته باشد. ما معتقدیم مکره و مضطر هم مسلوب الاراده نیستند؛ ولی ارادهاش در تحت ارادهی دیگری است. باید به ارادهی او مراجعه کنیم. اگر او قصد مسافت داشت، نمازش شکسته است.
7- نظرات فقهی در حکم جداشدن تابع و متبوع در سفر
اگر روزی تابع، مانند زندانی، یا زوجه و یا فرزندان، بداند که از متبوعش جدا میشود، حکم چیست؟
اگر قبل از مسافت هم جدا میشود، باید چه کرد؟
برخی از فقها مبنایشان جمع است.
7.1- قول اول
یک مبنا این است که ما قائل شویم که تابع، اراده ندارد؛ لذا اصلاً تکلیف ندارد. در این مسافت، قصد و عدم قصد مانند هم است.
7.2- قول دوم
مبنای دیگر این است که چون که نمیداند جداییاش کی حاصل خواهد شد، هر کجا ایستاد، باید جمع بخواند و راه احتیاط و جمع بین ادلهی قصر و تمام است.
7.3- قول سوم
نظر دیگر این است که این میداند که قبل از مسافت یا بعد از مسافت از متبوع جدا خواهد شد؛ کسی که این را میداند، باید در دون مسافت، عروض مانع را ثابت کند. اصل در تبعیت است و باید تابع متبوع باشد. چون تابع شخص دیگری است، باید ببیند او چه میگوید و کارش را همانطور تنظیم کند. زنوشوهری حرکت کردند و اختلافی افتاده و برای جلسهی اجرای طلاق میخواهند بروند، ولی نمیداند طلاق، قبل از مسافت شرعی است، یا بعد از آن است. قبل یا بعد را نمیداند. بهخاطر اینکه گاهی در شهر دیگر، طلاق اجرا میشود.
8- نظر استاد در این مسئله
عرض ما این است که اگر علم به قطع مسافت دارد، تابع هم مثل متبوع است، ولی اگر علم ندارد که آیا به مسافت میرسد، یا خیر، در تحلیل تاریخی گفتیم که اول قصر است و بعد تمام، ولی آن چیزی که باید امتثال کند، تمام است و اصل بر تمام است؛ لذا تا دلیل و وصف قصریت نیاید، علم به قصد مسافت قصر نمیآید و باید نماز را تمام بخواند. یکی از شرایط قصر صلات، قصد مسافت است؛ اعم از تبعیت و غیر آن. گاهی آنقدر تبعیت و متبوعیت است که هیچ گونه اختیاراتی هم برایش نیست.