99/12/12
بسم الله الرحمن الرحیم
ثمره قول به وجوب مقدمه موصله/مقدمه واجب/اوامر
موضوع: اوامر/مقدمه واجب/ثمره قول به وجوب مقدمه موصله
بحث در مقدمه موصله بود. ادله مقدمه موصله را مطرح کردیم و اشکالاتی هم که بر آن شده بود را ذکر کردیم و توجیهاتی را هم که علما ذکر کرده بودند یادآوری کردیم. در مجموع دلیلی که این نظریه را رد کند وجود نداشت و ما چیزی نیافتیم، اشکالات را هم پاسخ دادیم و نظرات علما را هم بیان کردیم. پس مقدمه موصله خالی از اشکال است.
در اینجا می رسیم به این بحث که ثمره بحث مقدمه موصله چیست؟ [1]
فرق بین قول به وجوب مطلق مقدمه و قول به وجوب مقدمه موصله چیست؟ در اینجا این بحث را پیگیری می کنیم:
1.ثمره اول: درباره حکم تکلیفی مقدمه حرام است، یعنی اگر ذی المقدمه یک مقدمه ای داشت که ذاتا حرام بود، آیا اتیان آن جایز است یا نه؟ فرض این است که الان آن مقدمه حرام مقدمه یک واجب اهم شده است مثل غریقی که در حال غرق شدن است و راهی که بتوانیم او را نجات بدهیم این است که باید به زمین غصبی وارد بشویم زمینی که صاحب او راضی به دخول ما نیست، پیرزنی آنجاست و می گوید اصلا راضی نیستم کسی به زمین من داخل بشود، غصب هم که ذاتا حرام است، در اینجا آیا می شود مقدمه حرام را انجام داد برای اتیان امر به اهم یا نه؟
بنا بر قول مشهور که مطلق مقدمه را واجب می دانستند، دخول در زمین غصبی واجب می شود و حرمت آن کنار می رود، برای اینکه نمی شود در یک مورد شارع هم وجوب و هم حرمت را جعل کند، یک حکم بیشتر الزام ندارد، شما قبول دارید که انقاذ غریق واجب است لذا حرمت می رود کنار و وجوب می آید به میدان. چه بروید نجات بدهید و چه عملا نروید در هر دو صورت انقاذ واجب است لذا دخول در زمین دیگری هم واجب می شود. مثلا به نیت انقاذ وارد زمین می شوید ولی مانعی پیش می آید و نمی توانید انقاذ کنید، در همه صور مقدمه واجب می شود، چون مقدمه واجب، واجب است مطلقا.
اما بنا بر قول به مقدمه موصله، اگر ورود در زمین موصله بود یعنی به نجات منتهی شد می شود واجب ولی اگر منتهی به نجات غریق نشد آن مقدمه موصله نمی شود و طبعا واجب نمی شود بلکه ورود به زمین دیگر مقدمه برای ذی المقدمه نخواهد بود و بر حرمت خودش باقی می ماند قطعا. اما در صورتی که فکر می کرد می تواند نجات بدهد ولی وقتی وارد شد دید نمی تواند نجات بدهد غریق را، بنا بر قول مشهور مقدمه واجب است ولی بنا بر قول به مقدمه موصله ظاهرا واجب است ولی مقدمه چون موصله نبوده است ذاتا و حقیقتا بر حرمتش باقی است.
این ثمره ای است که بین این دو قول درباره مقدمه واجب است. اما بنا بر قول شیخ انصاری که قصد توصل را اختیار کردند و نمی گفتند مقدمه موصله و مقدمه را هم مطلقا واجب نمی دانستند مساله چطور می شود؟
بنا بر قول شیخ انصاری می گوییم این شخصی که وارد زمین غصبی شده اگر قصد توصل دارد این می شود واجب واقعی، چه بتواند نجات بدهد و چه نتواند نجات بدهد و در میان راه مانعی برایش پیش بیاید، ولی اگر قصد توصل ندارد مقدمه بر حرمتش باقی می ماند. این دیدگاه ایشان است.
اما بنا بر قول کسانی که اصلا مقدمه را واجب نمی دانند مساله چطور می شود؟ یعنی آن عده ای که می گویند مقدمه فقط وجوب عقلی دارد نه شرعی، در این صورت می گوییم بین آن واجب و بین حرمت این مقدمه تزاحم پیدا می شود و باید ملاحظه کنیم کدام ملاکش قوی تر است، اگر لزوم اهم درکار باشد حرمت برداشته می شود، چون مکلف هر دو را با هم نمی تواند انجام دهد، اهم لزوم عقلی دارد و مقدمه حرام از حرمت خود خارج می شود. مواردی همچون رشوه دادن برای راه افتادن کار، تلقیح مصنوعی، و امثال آن از همین راه درست می شود.
2.ثمره دومی که در اینجا ذکر شده این است که آیا عبادت باطل می شود یا نه؟ در ثمره قبلی بحث روی حکم تکلیفی بود ولی در اینجا بحث بر روی حکم وضعی است. فرض این است که یک واجب اهم وجود دارد، مثل کسی که وارد مسجد می شود و می بیند بخشی از آن نجس است، تطهیر آنجا واجب است و از طرف دیگر هم نماز بر مکلف واجب است ولی وقت آن وسیع است، اول وقت آمد وارد مسجد شد دید مسجد نجس شده، اینجا ازاله واجب است و ضد آن که نماز است هم واجب است ولی وقتش وسیع است، شارع از ما ازاله را می خواهد و آن را اهم قرار داده است، ازاله که واجب است مقدمه اش هم واجب است چون مقدمه واجب، واجب است، از طرف دیگر ترک ضد خاص مقدمه فعل واجب اهم است، باید نماز را اکل را شرب را ترک کند و برود ازاله را انجام بدهد، ترک ضد خاص مقدمه ازاله است یعنی ترک صلات واجب است، البته اینها محل بحث است و در بحث ضد خواهد آمد ولی فعلا ما به صورت مبنایی می پذیریم که ترک ضد خاص مقدمه است برای فعل ضد دیگر.
از آن طرف می گوییم حال که ترک صلات واجب شده است، و هر چیزی هم که به آن امر بخورد مثل اترک الصلاة ضد عام آن می شود منهی عنه، یعنی ترک ترک آن منهی عنه است، مرحوم صاحب فصول می گویند بنا بر قول مشهور که مطلق مقدمه را واجب می دانستند اینجا ترک صلات بر این آقا واجب است، در نتیجه ترک ترک آن می شود حرام، پس نماز او باطل است چون نهی به آن خورده است، و نهی در عبادت موجب بطلان است، لذا نمیتواند ازاله را ترک کند و نماز بخواند چون باطل می شود.
اما بنا بر قول به وجوب مقدمه موصله این نماز باطل نمی شود چون ما نگفتیم مقدمه مطلقا واجب است بلکه مقدمه موصله واجب است، مقدمه ای واجب است که شما را به ازاله برساند، ترک صلاتی واجب است که موصل به ازاله باشد، یعنی هر ترک صلاتی واجب نیست بلکه ترک صلاتی واجب است که موصل به تحقق ازاله باشد. ترک ترک صلات موصله می شود حرام و باطل می شود، نهی می خورد به ترکِ ترکِ موصل، یعنی می گوید ترک موصل را ترک نکن، ترک موصل را ترک کردن این است که نماز بخواند، یکی هم این است نه نماز بخواند و نه ازاله کند بلکه برود بنشیند و یا بخوابد و یا ... ترک موصل اعم از فعل صلات و غیر آن است، نقیض اخص اعم است و نقیض اعم اخص است، پس نقیض فقط صلات نیست اعم از آن است.
اینجا هم چون شما قید ایصال را ذکر کرده اید، گفته اید ترک موصل را ترک نکن، ترکی که موصل است را ترک نکن، ترک موصل را اگر بخواهم ترک کنم ممکن است نماز بخوانم یا کارهای دیگری بکنم. اگر ترک موصل را ترک کردم و آمدم نماز خواندم یا کاری دیگر کردم مثلا، اینجا نقیض آن مقدمه فقط نماز نیست، لذا نهی فقط به نماز نمی خورد بلکه می خورد به آن و دیگر کارها، به جامع آنها می خورد، حال که نقیض فقط نماز نشد بلکه جامع شد، وقتی نقیض نشد پس اینکه بگویید امر به شئ نهی از ضد عام است دیگر شامل نماز نمی شود چون نماز ضد عام نیست، بله شامل نماز می شود و نماز فردی از جامع است، به هر حال نهی به خصوص نماز نمی خورد تا بگوییم نماز باطل می شود، لذا نماز نهی ندارد و صحیح واقع می شود. بله نماز مصداق نقیض است ولی نقیض نیست تا باطل بشود به واسطه نهی ای که لازمه امر به شئ است. این مطلب بنا بر قول به وجوب مقدمه موصله است ولی بنا بر قول مشهور نقیض باطل می شود. البته این حرف صاحب فصول بنا بر قول به اقتضا درست می شود.
برخی گفته اند این مقدمات را یعنی ترک ضد مقدمه است و ... اینها را ما قبول نداریم لذا ثمره ای ظاهر نمی شود که در جلسه بعدی بحث از آن می آید.