99/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکالات وارد بر قول به وجوب مقدمه موصله/مقدمه واجب/اوامر
موضوع: اوامر/مقدمه واجب/اشکالات وارد بر قول به وجوب مقدمه موصله
بحث در تحلیل نظریه صاحب فصول بود که ایشان فرمودند تنها مقدمه موصله واجب است نه غیر آن، یعنی هر واجبی را شما در نظر بگیرد گاهی مقدمه اش موصله است یعنی بعد از انجام مقدمه ذی المقدمه را هم انجام می دهید در این صورت این چنین مقدمه ای وجوب غیری دارد، یک وقت هم مقدمه را انجام می دهد و بعدا پشیمان می شود و یا مانع پیش می آید و دیگر موفق به انجام ذی المقدمه نمی شود در این صورت می گوییم این چنین مقدمه ای وجوب غیری ندارد. این نظر مرحوم صاحب فصول است که مفصلا بیان شد و ادله اش را هم بیان کردیم. رسیده ایم به اشکالاتی که به این نظریه وارد کرده اند ویک اشکال را خواندیم و بررسی کردیم.
اشکال دوم این است که آخوند ره می گوید که ما از شما می پرسیم کسی این مقدمه را انجام داده است ولی هنوز ذی المقدمه را انجام نداده است، وقت دارد و می تواند انجام بدهد ولی انجام نداده، مثلا وضو گرفته ولی هنوز نماز نخوانده است، یا به حج رفته ولی هنوز محرم نشده است، ایشان می فرمایند آیا این امر به مقدمه با این عمل مکلف ساقط می شود یا نه؟ قطعا ساقط می شود، امر به مقدمه ساقط شده و دیگر مقدمه را برای بار دوم از او نمی خواهند، آخوند می فرماید از آن طرف ما یک قاعده ای داریم یعنی سقوط امر فقط در سه سورت است: یا باید امر را عصیان بکند یا باید امتثال کند مثل روزه که باید امساک کند یا عمدا افطار کند قبل از غروب، یا به این است که موضوع از بین برود، اگر موضوع از بین برود دیگر امر مولا ساقط می شود، مثلا میتی هست می خواهید او را دفع بکنید ولی یک سیل می آید و میت را با خودش می برد به دریا یا آتش آن را می سوزاند، نماز میت از شما ساقط می شود، وجوب دفن و کفن از شما ساقط می شود. پس سقوط امر مرهون یکی از این سه چیز است و این یک قاعده کلیه است.
در محل بحث ما که این آقا مقدمه را انجام داده است ولی ذی المقدمه را هنوز انجام نداده است، خوب این سقوط وجوب مقدمه بعد از اتیان آن، اگر بگویید این مقدمه وجوبش ساقط شده است باید از قول به مقدمه موصله دست بکشید و به آن قائل نباشید، یعنی وقتی ذات مقدمه را انجام بدهد دیگر امتثال می شود پس مطلب من آخوند را می پذیرید که همان وجوب ذات مقدمه است نه مقدمه موصله، یا باید بگویید عصیان کرده ولذا مقدمه از او ساقط است درحالی که این آقا وضو گرفته و عصیانی انجام نداده است، یا باید بگویید موضوع از بین رفته است در حالی که از بین نرفته است، پس باید بگویید امتثال شده است و آن در موردی است که ذات مقدمه واجب باشد نه اینکه قائل باشید مقدمه موصله واجب است. این اشکالی است که به صاحب فصول کرده اند.
جوابش این است که در اینجا ما قائل نمی شویم این امر ساقط شده است بلکه می گوییم حالت منتظره دارد وهنوز ساقط نشده است در نیمه راه است، بله داعویت ندارد ولی هنوز ساقط نشده است و ادامه دارد و باید بقیه اش را هم انجام بدهد یعنی ایصال را باید ایجاد کند. مثلا وقتی شما نماز می خوانید و یک رکعت از آن را خوانده اید آیا امر آن ساقط شده است یا نه؟ می گوییم هنوز باقیمانده دارد هنوز در نیمه راه است بله دیگر داعویت ندارد ولی باید امر را به صورت کامل امتثال کند. اگر اتیان کلی را انجاک ندهد امر از او ساقط نمی شود ولی اگر به صورت کامل اتیان نمود بله دیگر ساقط می شود، اگر هم عصیان کرد بله ساقط می شود، اگر هم موضوع از بین رفت که باز هم ساقط می شود. حاصل کلام اینکه سقوط وظایف شرعیه دارای درجه است باید به صورت کامل انجام بشود تا امتثال حاصل بشود. اگر حرف آخوند صحیح باشد باید در واجبات مرکبه در همان جز اول امر آنها ساقط بشود در حالی که این چنین چیزی صحیح نیست.
همچنین خواهد آمد که هر عصیانی امر شارع را همیشه ساقط نمی کند بلکه در صورتی ساقط می شود که عصیان موضوع را از بین ببرد والا امر ساقط نمی شود، مثل کسی که دارد می سوزد و ما می توانیم او را نجات بدهیم، پس عصیان کلی امر را ساقط می کند و هر عصیانی امر مولا را ساقط نمی کند.
اشکال سومی را مرحوم صاحب کفایه مطرح کرده اند، ایشان می فرمایند غرض در هر واجب آن چیزی است که بر آن واجب مترتب می شود، غرض مقدمه هم باید چیزی باشد که بر اتیان مقدمه مترتب بشود اگر مقدمه واجب باشد غرض آن باید با اتیان مقدمه واقع بشود، آن چیزی که بر اتیان مقدمه مترتب است همان تمکن است نه ایصال به ذی المقدمه، ایصال غرض از مقدمه نیست، بلکه غرض از آن همان تمکن از انجام ذی المقدمه است. برای اینکه هر واجبی ممکن است چندین مقدمه داشته باشد مثل حج که مقدمات فراوانی دارد، شما یکی از این مقدمات را انجام بدهید ایصال محقق نمی شود ولی تمکن حاصل می شود، پس آن چیزی که بر هر مقدمه ای مترتب است همان تمکن از انجام ذی المقدمه است. با انجام یک مقدمه که ایصال حاصل نمی شود! اصلا همه مقدمات هم ایصال را محقق نمی کند، یعنی بگوییم مجموع مقدمات یک وجوب غیری دارد، با این حال هم باز ایصال محقق نمی شود، مثلا برای نماز همه مقدمات را انجام بدهد بعد به طرف قبله بایستد ولی اراده نکند نماز را ، باز موصله نخواهد بود.
پس بیان شما این اشکال را دارد که باید اکثر مقدماتی که برای واجبات آمده اند را بگوییم وجوب غیری ندارند چون ایصال با اتیان آنها حاصل نمی شود می ماند فقط مقدمات تولیدیه که فقط آنها ایصال را محقق می کنند. مثل این است که یک چیزی را به آتش می اندازید انداختن مقدمه سوختن است، بله در اینجا ایصال محقق می شود ولی این چنین اموری کم است، اکثر واجبات با انجام مقدمات شان ایصال را محقق نمی کنند، در حالی که شمای صاحب فصول قائلید مقدمات تولیدیه و غیر تولیدیه همه شان موصله اند!
بعد مرحوم آخوند اشکالی را بر خودشان مطرح می کنند که بالاخره الممکن ما لم یجب لم یوجد، چون هر ممکنی تا علتش حاصل نشود آن هم حاصل نمی شود، در واجبات غیر تولیدیه یک علتی وجود دارد آن چیست؟ آن علت ایصال است که تا حاصل نشود ذی المقدمه هم حاصل نمی شود، ما هم می گوییم محقق شدن ایصال، مقدمه است نه غیر آن. از طرف صاحب فصول می شود گفت که بالاخره هر واجبی یک علتی دارد و ما که می گوییم مقدمه موصله منظورمان هم همان علت است یعنی مجموعه مقدماتی که از آن اراده بشود اتیان ذی المقدمه.
آخوند می گوید اراده قابل تکلیف نیست چون اختیاری نیست، ملاک در اختیاریت هر فعلی این است که مسبوق به اراده باشد مثلا آب خوردن مسبوق به اراده است یعنی می توان اراده کرد و آب خورد و می توان اراده نکرد و آب نخورد. همین ملاک است که ملاک قرار می گیرد برای اختیار، ولی اراده نمی شود مورد اراده دیگری مسبوق بشود و الا تسلسل لازم می آید که باطل است. برای تحقق شئ محدود نمی شود یک اراده غیر محدود داشت.
پس اراده تکلیف بردار نیست، خود اراده اختیاری نیست، افعال دیگر در سایه اراده تکلیف بردار هستند ولی خود اراده این چنین نیست، لذا نمی شود گفت مجموع مقدمات مورد اراده واقع شده اند حتی اراده انجام ذی المقدمه.
پس مقدمه موصله نمی تواند غرض باشد چون اگر غرض باشد لازم می آید اکثر واجبات از تحت وجوب غیری در بیایند و فقط واجبات تولیدیه که مقدمه اش باعث ایصال به ذی المقدمه است در تحت آن باقی بمانند. نتیجه می گیرند که مقدمه موصله واجب نیست بلکه مطلق مقدمه واجب است چون اگر قائل به موصلیت باشیم لازمه اش هم این است که قید اراده را هم داخل در آن باشد در حالی که اراده تکلیف بردار نیست.
جوابی که به آخوند داده شده است آن است که استاد سبحانی می فرمایند ما مقدمه موصله نمی گوییم بلکه می گوییم هر مقدمه ای که در طریق الایصال باشد واجب است نه غیر آن. این چنین مقدماتی ما را به ذی المقدمه می رسانند. عرض می کنیم این جواب صحیح است ولی این تفسیر مراد صاحب فصول نیست بلکه یک نظریه دیگری است. یک مقدمات علت ناقصه اند و بعدا وقتی کامل بشود نتیجه می دهد وقوع ذی المقدمه را.
جواب دیگر این است که اختیاری نبودن اراده درست نیست، ما مثال هایی داریم که خلاف آن را ثابت می کند. مثلا کسی نذر بکند که وقتی من رفتم مشهد در آنجا ده روز قصد اقامت کنم، قصد همان اراده است، بعد از نذر این قصد بر انسان واجب می شود در حالی که طبق نظر آخوند باید به آن تکلیف نخورد. در این مثال ما این قصد و اراده شد متعلق تکلیف، پس اراده قابل تکلیف است. این جواب نقضی. مثلا در باب واجبات تعبدیه می گویند قصد قربت واجب است چه عقلا چه شرعا، قصد قربت خودش اراده است و چیزی دیگر نیست! پس در شرع در مواردی وجود دارد که بیان می کند اراده اختیاری است و قابل تکلیف است.
اینکه آخوند مسبوق به اراده بودن را ملاک اختیاریت می دانند این محل اشکال است زیرا فقط چنین چیزی ملاک اختیاریت نیست. می گوییم آنچه ملاک اختیاریت است این است که شخص تمکن از فعل و ترک داشته باشد، همین قدرت، وجدانا انسان تمکن داشته باشد برای فعل و ترک. پس ملاک اختیاریت یکی از این دو چیزی است: مسبوق بودن به اراده، وجود تمکن برای فعل و ترک. هر فعلی که یکی از ای دو را داشته باشد اختیاری است.
مرحوم آخوند چون اینجا مسلک فلاسفه را در پیش گرفته است مثل بحث طلب و اراده، می گویند اراده اختیاری نیست، ما می گوییم یک کسی می آید و نماز را اراده می کند و دیگری زنا را اراده می کند خوب چه فرقی بین اینهاست؟ می گوید فعلش اختیاری بود اگرچه اراده اش اختیاری نبوده است، می گوییم بالاخره این آقا اراده نداشته است، می گوید این فعل آنها ناشی از خبث ذات و سریره آنهاست، ذاتش خراب بوده این شخص زنا را نیت کرده است، آن دیگری هم حسن سریره داشته لذا نماز را اراده کرده است و ثواب می برد. می گوییم پس بهشت و جهنم چی می شود؟ می گوید الذاتی لا یعلل و لذا سوال دیگر قطع می شود. آن آقا ذاتش خراب بوده است. وجود قابل تغییر است ولی ذات و ذاتیات قابل تغییر نیست خدای تعالی ایجاد می کند ذوات را نه اینکه تغییر بدهد. در روایت است که السعید سعید فی بطن أمه و الشقي شقي في بطن أمه، بعد می گوید قلم به اینجا رسید دیگر سر بشکست.
این مسلک فلاسفه است در باب جبر و اختیار. ولی متکلمین ما این را نپذیرفته اند مثل خواجه نصیرالدین طوسی و علامه و دیگران. گفته اند این خلاف آن چیزی است که از قرآن و روایات اهل بیت فهمیده می شود به اینکه انسان واقعا مختار است نه ظاهرا، اینکه بگوییم ذاتش خراب بود و ذاتش خوب بود این ظاهرا اختیار را درست می کند ولی در نهایت به غیر اختیاری بر می گردد می شود یک جبر پوشیده. این درست نیست بلکه انسان واقعا مختار است نه ظاهرا. بهترین دلیل آن هم وجدان انسان است که حکم به اختیار واقعی می کند. پس ما قبول نداریم اراده اختیاری نیست بلکه اراده تکلیف بردار است و ما ملاک واحدی نداریم بلکه دو ملاک داریم که ذکر هم کردیم. بحث طلب و اراده در جای خودش بحث می شود ان شاء الله. آن روایت هم حالت اقتضا را دارد بیان می کند و علت تامه نیست یعنی سعید کسی است که اقتضای سعادت را دارد مثلا در محل مناسبی بزرگ شده نه در غرب و پدر و مادرش خوب باشند و هکذا...
شاید ما نتوانیم جواب فلسفی به فلاسفه بدهیم ولی با وجدان خودمان درک می کنیم که انسان حقیقتا مختار است نه ظاهرا. آمدن پیامبران فقط برای تمام کردن حجت نیست، انبیا نیامده اند تا بگویند ذات شما را ما به فعلیت رساندیم تا بفهمی سعید هستی یا شقی. الحمدلله اهل بیت ع راه را بیان کرده اند، اگر احادیث آن بزرگواران نبود ممکن نبود ما چه نظریه ای در این مسائل پیدا می کردیم. آقای شبیری از یکی از بزرگان نقل می کردند که بزرگی فرمود که اگر احادیث اهل بیت ع نبود من جبر را اختیار می کردم.