99/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله قول به وجوب مقدمه موصله/مقدمه واجب/اوامر
موضوع: اوامر/مقدمه واجب/ادله قول به وجوب مقدمه موصله
بحث در وجوهی بود که به آنها تمسک شده بود برای اثبات قول صاحب فصول.
وجه چهارم وجهی بود[1] که صاحب عروه ره برای اثبات قول صاحب فصول ره بیان فرموده اند. خلاصه این وجه این است که مولا می تواند از مقدمه غیر موصله نهی کند و آن را حرام اعلام کند، مثلا بگوید مقدمه موصله را واجب می دانم ولی مقدمه غیر موصله را من حرام می دانم. پس مولا می تواند مقدمه موصله را واجب کند و مقدمه غیر موصله را حرام کند و این نشانه این است که پس ملازمه نیست بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه به صورت مطلق، بلکه برخی از مقدمات واجب اند و آن مقدمات موصله اند.
مثلا اگر کسی می خواهد غریق را نجات بدهد و بیاید از زمین غصبی عبور کند مولا می تواند این چنین بگوید که اگر می خواهی او را نجات بدهی مقدمه آن هم واجب است والا اگر به نیت نجات بروی و در زمین غصبی بمانی یا رد بشوی و غریق را نجات ندهی دیگر مقدمه واجب نیست، بلکه حرام است که غصب بکنی یعنی حرام است از زمین غصبی رد بشوی، یا مثلا اگر حج را انجام نمی دهی حق نداری به مکه و مدینه بروی و گردش کنی، اگر واقعا قصد حج داری باید بروی. لذا چنین تحریمی برای مقدمه غیر موصله اشکالی ندارد. این یعنی مقدمه غیر موصله وجوب غیری ندارد و الا معنا ندارد مولا بتواند یک چیز را هم حرام اعلام کند و هم واجب. و این خودش نشانه این است که مقدمه غیر موصله واجب نیست والا نمی توانست آن را حرام اعلام کند.
مرحوم آخوند[2] به این بیان صاحب عروه دو جواب داده اند: [3]
جواب اول را خواندیم ولی جواب دوم این است که گفته اند اینکه مولا بتواند نهی کند از مقدمه غیر موصله این محال است برای اینکه لازم می آید انسان دیگر هیچ وقت عصیان نکند در هیچ تکلیفی، برای اینکه وجوب خود آن ذی المقدمه منوط است به قدرت، و قدرت به ذی المقدمه هم منوط است به اینکه بر مقدمات آن قدرت داشته باشد، این آقا اگر مقدمه را ترک کرد می شود حرام، وقتی حرام شد می شود غیر مقدور، یعنی الممتنع شرعا کالممتنع عقلا، می گوید ای مولا من ترک کردم و شما هم حرام کردی، وقتی حرام کردی دیگر من قدرت بر انجام مقدمه ندارم، وقتی چنین شد دیگر قدرت بر ذی المقدمه هم ندارم، پس باید بگوید انسان می تواند همه واجبات را ترک کند، چون مولا می تواند غیر موصله را تحریم کند، و تحریم هم که شد دیگر قدرت بر مقدمه و ذی المقدمه نخواهد داشت، لذا مکلف با خیال راحت می خوابد، و دیگر تکلیف را ترک می کند به دلیل اینکه قدرت ندارد.
اگر رفت انجام داد یعنی مقدمه موصله را انجام داد و به ذی المقدمه رسید تازه بعد از اینکه موصله شد می شود واجب، مقدمه بعد از انجام دادن می شود موصله، این هم می شود تحصیل حاصل، مولا بگوید حال که انجام دادی مقدمه می شود موصله لذا من می آیم و آن را واجب می کنم، این هم تحصیل حاصل است و معنایی ندارد، لذا اینکه مولا بیاید بگوید من مقدمه کوصله را واجب و مقدمه غیر موصله را حرام می کنم این اصلا محال است و از مولای حکیم صادر نمی شود. پس مقدمه باید بر همان اباحه خودش باقی بماند و تحریم بر آن بار نشود تا وجوب غیری بر روی آن بیاید. وجوب غیری هم بر مطلق مقدمه مترتب می شود.
جوابی که از این بیان آخوند ره داده اند این است که این مطلب از ایشان متوقع نیست و در شان ایشان نیست، برای اینکه می گویید اگر ترک کند می شود حرام، و حرام هم که شد قدرت بر انجام مقدمه و ذی المقدمه نخواهد بود، عرض می کنیم این بیان شما نتیجه اش این است که این موصله بودن قید باشد برای حکم، قید خود وجوب باشد، قید اباحه مقدمه باشد، یعنی اباحه اش وابسته به این است که موصله باشد یعنی وجوبش وابسته به این است که موصله باشد، اگر این باشد بله اشکال شما وارد است، اگر مباح بودنش دائر مدار این است که شما این را انجام بدهید، و الا اصلا مباح نیست، در حالی که صاحب فصول اینگونه سخن نگفته است، بلکه می گوید وجوب هیچ قیدی ندارد میگوید برو انجام بده و هیچ قیدی ندارد، ولی می گوید وقتی خواستی ذی المقدمه را انجام بدهی باید مقدمه اش را طوری انجام بدهی که موصله باشد به ذی المقدمه، قید برای واجب است نه وجوب.
مثلا مولا گفته نماز بخوانید ولی گفته است در نماز قبض ید نباشد دست بسته نماز نخوانید چون حرام است، حال شخص دست بسته نماز بخواند این حرام است، شخص بگوید من دیگر قدرت بر انجام ندارم چون دست بسته نماز خواندن حرام است، می گوییم برو فرد حلال و جایز را انجام بده، چرا سراغ فرد حرام رفته ای!!
یک فردش حرام است معنایش برداشته شدن وجوب نیست، بلکه واجب است فرد جایز را انجام بدهد و طوری باید انجام بدهد که موصل به ذی المقدمه باشد والا مولا می تواند فرد غیر موصل را حرام کند و این اشکالی ندارد. زیرا در این صورت قیدی است برای واجب نه وجوب و حکم، اشکال صاحب کفایه در صورتی وارد است که قید بیاید برای وجوب و حال اینکه قید به واجب برمیگردد. وجوب به موصله بودن مقید نیست واجب است که به موصله بودن مقید است. لذا اشکال مرحوم آخوند وارد نیست. موصله بودن را در هر صورتی مولا می خواهد تا ما را به ذی المقدمه برساند. لذا بیشتر بزرگان به نوعی مقدمه موصله را پذیرفته اند ولی با توجیه خودشان.[4]
تا اینجا روشن شد ملاک مقدمیت چیست، در نظر صاحب کفایه ملاک، توقف ذی المقدمه بر مقدمه است، همان تمکن از انجام ذی المقدمه است، و در نظر صاحب فصول موصله بودن مقدمه برای تحقق ذی المقدمه است.
به نظر ما می رسد که ملاک را دو مرحله ای بکنیم، بگویید اگر به دنبال وجوب فعلی هستید همان حرف صاحب فصول صحیح است، اگر بگویید مقدمه وجوب فعلی دارد به خاطر ذی المقدمه، در این صورت آن مقدمه ای وجوب فعلی دارد که واقعا موصله باشد، و ما را برساند به ذی المقدمه، اما اگر بگویید اقتضای وجوب، حالت مقتضی مطلوبیت، در این صورت فرمایش مرحوم آخوند درست است، بالاخره این آقا که مقدماتی را فراهم کرده است سعی او مستحسن است و نمی گویند این آقا کاری نکرده است، لذا عرف برای مطلق مقدمه یک درجه ای از حسن را قائل هستند چون بالاخره مکلف یک موانعی را برای رسیدن به ذی المقدمه برداشته لذا صرف تمکن ایجاد شده با انجام مقدمات خودش ارزش دارد.
ظاهرا جمع بین بیان آخوند و صاحب فصول به همین بیانی است که عرض کردیم، یعنی صریح وجدان حاکم است بر این مطلب. این چیزی است که به نظر بنده رسیده است و می شود بین این دو قول جمع نمود.
بیان اشکالاتی به نظر صاحب فصول [5]
الا اینکه اشکالاتی شده است بر فرمایش مرحوم صاحب فصول، تا کنون وجوهی که برای اثبات قول صاحب فصول اقامه شده بود را خواندیم الان می خواهیم به اشکالاتی که به کلام ایشان شده است بپردازیم. اگر بخواهیم قول ایشان را بپذیریم باید به این اشکالات جواب بدهیم.(اشکال و جواب طولانی).
اشکال اولی که در اینجا شده این است که لازمه فرمایش صاحب فصول این است که در یک چیز هم واجب نفسی جمع شود و هم واجب غیری، در ذی المقدمه هم واجب غیری جمع بشود و هم واجب نفسی. در اعمال حج و نماز و اینها لازم می آید هم واجب نفسی باشد و هم واجب غیری. طبق فرمایش شما لازم می آید خود نماز هم مقدمه بشود، و حال اینکه این امر باطلی است و نماز و مثل آن خودشان ذی المقدمه اند و نه مقدمه.
چطور مقدمه می شوند برای اینکه شما می گویید این مقدمه منوط است به ایصال، ایصال یعنی اینکه آن ذی المقدمه باشد، ایصال حاصل نمی شود مگر اینکه ذی المقدمه باشد، پس ذی المقدمه می شود مقدمۀ مقدمه، چون مقدمه با قید ایصال فرمودید واجب است، قید ایصال هم منوط به نماز است و لذا نماز می شود مقدمه، مقدمۀ مقدمه شد، پس نماز هم وجوب غیری دارد و هم وجوب نفسی، وجوب نفسی دارد چون نماز واجب است و ماموربه است، در آن مصلحت و ملاک است، وجوب غیری دارد به دلیل اینکه مقدمه حصول مقدمه است، این می شود وجوب نفسی و غیری برای یک امر.
مرحوم امام ره از این اشکال جواب داده اند[6] به اینکه اینجا آن ذی المقدمه درست است مقدمه هست اما برای وصف انتزاعی موصلیت، برای ذات مقدمه که مقدمه نیست بلکه برای انتزاع وصف موصلیت مقدمه است و نیاز داریم ذی المقدمه را انجام بدهیم ولی ذات وجوب مقدمه وابسته به این نیست تا ما نماز بخوانیم تا وجوب مقدمه حاصل بشود. پس آن چیزی که نیاز است در اینجا، یا در حقیقت وجوب غیری که متوجه است به خاطر وصف موصلیت مقدمه است و نه به خاطر ذات مقدمه، ذات مقدمه هیچ وابستگی به آن ندارد بلکه فقط وجوب غیری دارد و لا غیر. صلات وجوب نفسی دارد ولی وجوب غیری آن به دلیل موصلیت است، ما مقدمه را ذات مقدمه و وجود آن می دانیم و نه وصف آن، شما برای نماز یک عنوان مقدمیت درست کردید ولی این مقدمیت برای ذات مقدمه نیست بلکه مقدمیت برای وصف انتزاعی مقدمه درست کردید و این اشکالی ندارد.
چه اشکال دارد که وضو مقدمه برای حصول وجود نماز باشد و نماز هم مقدمه باشد برای انتزاع وصف موصلیت برای مقدمه، این هیچ اشکالی ندارد. بعد می فرمایند در باب علت و معلول هم این گونه است مثلا علت سبب وجود معلول است ولی وصف علت و معلول ولبسته به این است که هر دو علت و معلول باهم موجود باشند. وصف عنوان علیت منوط به وجود معلول است ولی خود علت منوط به وجود علت نیست. این بیانی است که مرحوم امام فرموده اند برای پاسخ به این اشکال اول.
استاد سبحانی بر این بیان امام ره یک ملاحظه ای دارد[7] به اینکه شما بالاخره می پذیرید وصف عنوان مقدمه وابسته است به وجوب ذی المقدمه یعنی ذی المقدمه مقدمه است، برای انتزاع وصف عنوان موصلیت برای مقدمه، پس در نتیجه اشکال برمی گردد برای اینکه وصف عنوانی درست است که داخل در ذات مقدمه نیست ولی وصف هم جز متعلقات مقدمه است، متعلقات مقدمه وابسته به ذی المقدمه شد و لذا اشکال برمیگردد. شما زمانی از اشکال رهایی می یابید که نه خود مقدمه و نه وصف مقدمه وابسته به ذی المقدمه نباشد، وحال اینکه شما وصف آن را وابسته به ذی المقدمه می دانید و این یعنی اشکال باقی است.
بعد خودشان می گویند بهتر است بگوییم اصلا نه ذی المقدمه دخیل در ذات مقدمه است و نه وصف آن، پس چی بگوییم؟ می گوییم اصلا موصلیت به این معنا مطرح نمی کنیم بلکه می گوییم حصه ای از مقدمه واجب است نه همه افراد آن، و این حصه است که ما را به ذی المقدمه می رساند، ما اصلا حرف از وصف عنوانی و مثل آن نمی زنیم، می گوییم مقدمه دو حصه دارد و مولا آن حصه ای را که ما را به ذی المقدمه می رساند واجب کرده است و آن حصه ای که موصله نیست را واجب نکرده است.
این بیان در کلام آقاضیا عراقی هم وجود دارد، می گویند حین الایصال، با قضیه حینیه مطلب را درست می کنند، برخی می گویند حصه توأمه، آن مقدمه ای که می رساند آن مراد است، باید به ذات مقدمه نگاه کنیم تا مشکل برطرف بشود.
صاحب فصول می گوید قید موصلیت و لذا اشکال وارد است ولی حضرت امام و استاد سبحانی موصلیت را با نظر خودشان تفسیر می کنند و نه به آن بیانی که مرحوم صاحب فصول گفته اند، لذا اشکال قابل رفع می شود.
بنده عرض می کنم این اشکال را اگر بپذیریم چه اشکالی دارد مثلا بگوییم در ذی المقدمه هم وجوب غیری و هم وجوب نفسی جمع بشود یعنی ذی المقدمه به دو ملاک واجب باشد هم به خاطر ملاک نفسی دارد و هم بخاطر اینکه مقدمه می شود برای مقدمه خودش، حالا آن اشکال دور بعدا می آید، اگر ما اشکال دور را نداشته باشیم می شود گفت که می شود ذی المقدمه دو وجوب غیری و نفسی دارد و ما به این اشکال ملتزم می شویم و هیچ اشکالی هم پیش نمی آید. البته باید اشکالات دیگر را هم بعدا بحث کنیم.