99/11/12
بسم الله الرحمن الرحیم
استحقاق ثواب برای واجب غیری/مقدمه واجب/اوامر
موضوع: اوامر/مقدمه واجب/استحقاق ثواب برای واجب غیری
بحث در مساله ثواب و عقاب بود که عرض کردیم در این مساله سه مسلک وجود دارد: [1]
• مسلک اول: ثواب و عقاب از باب تجسم اعمال است.
• مسلک دوم: ثواب و عقاب از باب قرارداد است.
• مسلک سوم: ثواب و عقاب از باب استحقاق است.
ما عرض کردیم مسلک اول و دوم فی الجمله درست است و نه بالجمله. درباره استحقاق هم عرض کردیم که قابل نقد است چنانکه مرحوم شیخ مفید و برخی بزرگان فرموده اند درست نیست اگرچه بسیاری از بزرگان آن را پذیرفته اند. ما این قول را به این صورتی که بیان کرده اند قبول نداریم. هم صغرا و هم کبرا را نقد کردیم و گفتیم با دید سطحی مشقت است و با دید سطحی اجرت را طلبکار می شود، و الا تکلیف همه اش سعادت و خوشی است نه چیزی دیگر، چیزی هم به خداوند با این تکالیف اضافه نمی شود، هرچه باشد به نفع خود ماست. مالی برای خودمان است چطور اجرتش را بگیریم!
اینکه گفته اند اگر اجرت ندهند ظلم است می گوییم این هم محل اشکال است به اینکه اگر مشقت را با سرمایه ای که خودمان می گذاریم تحمل کنیم بله این حرف درست است اما همه آن سرمایه از طرف آمر است، هر قدرتی و قوتی و هرچه هست مال اوست، مشقت را ما با قدرت خودمان رفع نمی کنیم بلکه با قدرتی که خداوند داده رفع می کنیم لذا اگر اجرتی به ما ندهند نمی توان گفت این ظلم است. پس استحاق به این معنای قابل قبول نیست بله یک معنای استحقاق را می توان پذیرفت، و آن این است که به واسطه این اعمال یک قابلیتی در انسان ایجاد می شود و مستحق این می شود خداوند یک فیضی برای او برساند. لذا ما مسلک سوم را قبول نداریم.
با این مقدمات می رسیم به بحث خودمان که آیا واجبات غیری دارای ثواب هستند یا نه؟ قطعا عقابی برای ترک آن ها نیست ولی آیا برای انجام آنها ثواب ثابت است یا نه؟ این قسمت اخیر محل بحث است:
در اینجا بنا بر مبانی گذشته بحث می کنند، بنا بر مبنای اول که تجسم اعمال بود آیا ثواب قرار دادن برای واجبات غیری ممکن است یا نه؟ عرض می کنیم بنا بر این مبنا برای واجبات غیری تجسمی وجود دارد یا نه؟ می گوییم این به دلیل شرعی بر می گردد چون تجسم اعمال مربوط به عالم غیب است، و ما نمی توانیم بگوییم این عمل متجسم خواهد شد به فلان صورت و و یک مثال خاص، چنین چیزی را ما نمی توانیم بگوییم.
بنا بر مبنای تفضل هم نمی توانیم بگوییم خداوند تفضل خواهد کرد چون تفضل خداوند در اختیار ما نیست، لذا بر مبنای این دو مبنای اول اگر پیش برویم نیاز به دلیل نقلی داریم و از پیش خودمان نمی توانیم چیزی بگوییم. آیا در دلیل نقلی آمده که فلان واجب در آخرت فلان مثال را دارد، یا دلیل داریم که خداوند برای این واجب غیری تفضل می کند یا نه. اگر دلیلی نداشتیم این مبانی بی اثر می شود.
استاد سبحانی می فرمایند که برای تفضل دلیل قرآنی داریم. می گویند در قرآن این آیه آمده است:
«وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّار وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ»، می فرماید اگر برای جهاد با کفار به سوی میدان حرکت کنند این ثواب دارد و عمل صالح است چون کفار دوست ندارند مسلمانان برای جهاد حرکت کنند و قدم بردارند. پس می شود از ادله برای مسلک تفضل دلیل آورد.
ولی ظاهرا این آیه دلیلی بر این مسلک نیست برای اینکه هم سازگاری دارد با تفضل و هم سازگاری دارد با استحباب، و لذا ممکن است برای استحباب باشد، بله اگر می فرمود بیست ثواب و سی ثواب، می فهمیدیم این از باب تفضل است ولی فرموده عمل صالح.
ترتب ثواب بر واجبات غیریه بر اساس مسلک سوم
اما بنا بر مسلک سوم که ذکر کردیم در واجبات غیریه ثواب هست یا نه؟ یا فقط استحقاق ثواب فقط برای واجبات نفسیه است. در اینجا چهار نظریه وجود دارد:[2]
نظر اول را مرحوم آخوند و حضرت امام خمینی ره ذکر کرده اند، و آن این است که استحقاق ثوابی نیست، چنانکه استحقاق عقابی در کار نیست. بیان این دو بزرگوار دو وجه است که به آن برای قول مذکور استناد کرده اند:
وجه اول این است که ما باب استحقاق ثواب را برای واجبات غیری به باب استحقاق عقاب قیاس می کنیم، به اینکه بگوییم همانگونه که تارک واجب غیری مستحق عقاب نمی شود در مقابلش هم در برابر انجام آن هم استحقاق ثواب ندارد، چون در واجب غیری اگر مقدمه ای را انجام ندهد نمی گویند تمرد کرد، معیار استحقاق عقاب تمرد است و در این موارد تمرد صدق نمی کند. بله می گویند واجب نفسی را تمرد کرد و دیگر کار با واجبات غیری از این نظر ندارند. بخلاف استحقاق ثواب که استحقاق وجود دارد چون ملاک استحقاق ثواب اطاعت است که هم در واجب نفسی و هم غیری صدق می کند مثل کسی که می خواهد جهاد کند و راه می رود تا به محل جهاد برسد این راه رفتن عنوان اطاعت بر آن صدق می کند و منطبق است لذا استحقاق ثواب هم ثابت است. عرفا هم می گویند این فرد در حال اطاعت است، لذا در این طرف ثواب با طرف عقاب نباید قیاس شود.
لُبّ کلام در اینجا این است که بر انجام مقدمات غیری اطاعت صدق می کند لذا ثواب دارند، اتفاقا دلیل دوم هم می خواهد بگوید برای واجبات غیری استحقاق ثوابی وجود ندارد، دلیل اول شان مقایسه بود.
دلیل دوم ایشان این است که اینجا استحقاق ثواب نیست برای اینکه استحقاق دائر مدار اطاعت است و اینجا اطاعت صدق نمی کند، چرا اطاعت صدق نمی کند، برای اینکه اطاعت فرع باعثیت امر است، فرع داعویت امر است، باید امر شمای مکلف را به یک کاری وادار و دعوت بکند، وقتی بعث محقق شد شما هم امتثال می کنید و استحقاق ثواب پیدا می کنید، ولی اگر امری باشد که باعثیت نداشته باشد دیگر اطاعتی هم در کار نیست و محقق نمی شود، می فرمایند واجب غیری هم این چنین است که باعثیت و داعویتی ندارد تا موجب اطاعت شود، باعثیت ندارد چونکه این آقا که الان در مقام اتیان این مقدمه است می گوییم آیا این آقا در نظر دارد که آن ذی المقدمه را انجام بدهد یا نه؟ ذی المقدمه که باعثیت دارد، آیا باعثیت آن کافی است اگر کافی است دیگر باعثیت واجب غیری به دردی نمی خورد. اگر باعثیت ذی المقدمه کافی نباشد پش امر به مقدمه هم نمی تواند باعثیت داشته باشد. پس به عنوان واجب غیری معنا ندارد که وقتی ذی المقدمه باعث نیست مقدمه باعث باشد. این بیان کسانی است که می خواهند بگویند چون مقدمه قابل اطاعت نیست ثوابی هم نخواهد داشت.
ولی این بیان هم قابل جواب است به اینکه منظور شما از باعثیت چیست؟ باعثیت تکوینی است یا تشریعی؟ امر نفسی که باعثیت تکوینی ندارد، اگر منظورتان باعثیت انشائی است هم امر نفسی و هم امر غیری هر دو باعثیت دارد، مثلا در یکجا می فرماید «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»، و یکجا هم می فرماید «إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ»، یکی نفسی و دیگری غیری است. پس در هر دو امر نفسی و غیری باعثیت وجود دارد و چون باعثیت دارند اطاعت بر آنها صدق می کند لذا ثواب هم بر آنها مترتب می شود. مثل پیاده روی برای جهاد و جنگ، یا مثل پیاده روی اربعین که خیلی ها برای انجام آن به زیارت کربلا می روند.
قول دوم در این مقام که آیا واجبات غیریه ثواب دارند یا نه، این است که میرزای قمی ره[3] فرموده اند که ما تفصیل می دهیم بین واجبات اصلیه و تبعیه، اگر واجبات، اصلیه بود، بفرمایید ثواب دارد، واجبات اصلیه آنهایی هستند که فعل دارای خطاب مستقل است، اما اگر خطاب مستقلی نداشت و ما از راه ملازمه وجوب و یا استحباب را فهمیدیم در این صورت ثوابی مترتب نمی شود. شاید نظر مرحوم میرزای قمی هم روی مساله اطاعت است، یعنی اگر مستقلا خطاب داشته باشد و عبد انجام دهند می گویند این عبد امتثال امر مولا کرد، ولی اگر امری نداشته باشد دیگر نمی گویند عبد کاری را انجام داده است.
به نظر ما می رسد ولو عقل از راه ملازمه بفهمد مولا مقدمات این ذی المقدمه را می خواهد و برود انجام بدهد اینجا هم اطاعت صدق می کند، اگر ملاک فرمایش شما صدق اطاعت است در تبعی هم صدق می کند بله در امر اصلی اطاعت صدق روشن تری دارد ولی در امر تبعی هم صدق اطاعت وجود دارد ولو به روشنی امر اصلی نباشد. مثلا این آقا از هندوستان بلند شده است آمده است شاید چندین روز در راه است و چقدر زحمت می کشد تا برود مکه، درباره این آقا نمی گویند این مقدمات او هیچ ثوابی ندارد، این آقا در مقام اطاعت است ولو وجوب غیری او تبعی است. لذا این نظریه هم قابل قبول نیست.
قول سوم در مساله این است[4] که مرحوم نائینی و شاگردشان مرحوم خوئی می فرمایند که تفصیل قائل می شویم بین جایی که عبد قصد توصل دارد یا نه؟ اگر مقدمات را به نیت و قصد انجام و وصول به ذی المقدمه انجام می دهد بله بر مقدمات او هم ثواب مترتب است، ولی اگر قصد توصل ندارد دیگر ثوابی بر مقدمات مترتب نخواهد بود، از نظر ما این قول قوی است. می رود گذرنامه می گیرد برای رفتن به مکه و یکبار هم می رود می گیرد ولی قصدی برای رفتن به مکه ندارد، می گوید یا می رویم یا نمی رویم، حالا برویم یک گذرنامه ای بگیریم تا بعد ببینیم چه پیش می آید.
گاهی مقدمات را به حساب خداوند انجام می دهید و یکبار هم بدون در نظر گرفتن رضایت الهی انجام می دهید، اگر مقدمه را با قصد توصل انجام دادید این ثواب دارد چون اطاعت است، ولی اگر بدون قصد باشد ثوابی برای آن نیست و این نظر قابل قبول است.
قول چهارم[5] همان قول سوم است به همراه یک قید، و آن این است که موصل هم باشد، یعنی هم قصد توصل داشته باشد و موصل هم باشد. اگر موصل نباشد هرچند قصد توصل هم کند ثوابی ندارد. عرض می کنیم این قول درست نیست، یا بگوییم این فرمایش دو صورت دارد: اگر در آن صورتی که رفت انجام بدهد و خودش پشیمان شد در اینجا این فرمایش درست است ولی اگر بدون اختیار نتوانست ذی المقدمه را انجام بدهد در اینجا نمی شود قول چهارم را پذیرفت و گفت این آقا ثوابی نمی برد، این بنده خدا ثواب می برد، در مساله ثواب محور همان انقیاد است به همراه اقدام که در اینجا این مکلف این چنین بوده است، لذا ثواب دارد. پس قید موصله درست نیست مگر در جایی خود مکلف عمدا ذی القدمه را ترک کند، در این صورت ممکن است کسی بگوید ثوابی در کار نیست برای او. پس همان قول سوم یک قول قوی است و ما آن را می پذیریم.
مرحوم آخوند که می گفتند مطلقا ثوابی برای اتیان مقدمات وجود ندارد، یک اشکال متوجه ایشان می شود که ما روایاتی یا آیاتی داریم که دلالت دارند برای مقدمات هم ثواب ثابت است، پس این مطلب شما خلاف آن ادله نقلیه است که ثواب را مترتب بر مقدمه کرده است، ایشان دو جواب می دهند:
یک جواب این است که این مقدمات هم ثواب بر آنها مترتب نیست ولی ثواب ذی المقدمه را افزایش می دهند، به خاطر اینکه این مقدمه باعث مشقت و اهمز بودن آن ذی المقدمه می شود، چون این مقدمه مشقتی دارد و ما آن را مترتب بر ذی القدمه می کنیم. ولی این توجیه قابل اشکال است به اینکه ظاهر ادله نقلیه این است که خود این مقدمه دارای ثواب است و این بیان ایشان خلاف ظاهر این ادله است.
جواب دوم این است که این مقدمات را شروع در ذی المقدمه بدانیم یعنی ثواب مال آنها نیست و برای شروع خود ذی المقدمه است ولی این هم ظاهرا درست نیست چون شروع صدق نمی کند چون وقتی دارد مقدمات را انجام می دهد هنوز به ذی القدمه مشغول نشده است و آن را شروع نکرده است.
پس تا اینجا ثابت کردیم که خود مقدمات دارای ثواب است.