« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1403/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

آیه سوال/حجية خبر الواحد /الأمارات

 

موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /آیه سوال

 

1- آیه سوال و حجیت آن بر خبر واحد

بحث در ادله حجیت خبر واحد از کتاب بود. آیه ای که امروز میخواهیم شروع کنیم آیه سوال از اهل ذکر است. ﴿فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لاتعلمون﴾ این آیه کریمه در دوجای قرآن نازل شده است. یکی در سوره نحل و دیگری در سوره انبیاء. در سوره نحل اینگونه است: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ آیه بعدی هم ﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾ (٤٤) و(٤٣) النحل. در سوره انبیاء هم اینگونه نازل شده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ﴾ (٨)و(٧) الأنبياء. این آیه کریمه که در دوجای قرآن وارد شده است محل استدلال واقع شده است برای حجیت خبرواحد.

1.1- خلاصه استدلال و ارکان استدلال

خلاصه استدلال را عرض میکنیم بعد برمیگردیم راجع به شأن نزول آیه و تفسیری که راجع به آیه شده را مورد اشاره قرار میدهیم تا برسیم به استدلال و اشکالات. خلاصه استدلال مرحوم آخوند میفرمایند همان استدلالی است که در آیه کتمان گذشت. و آن هم این است که خداوند اینجا سوال را واجب کرده است و میفرمایند سوال که واجب شد قبول هم واجب است بالملازمه العقلیه والّا سوال لغو میشود. یعنی منشأ آن ملازمه هم این است. اگر سوال واجب باشد ولی قبول بر آن سوال کننده واجب نباشد سوالش لغو میشود. برای اینکه چنین لغویتی در کلام حکیم پیش نیاید، از اینکه سوال واجب است می فهمیم که قبول هم بر آن طرف سوال کننده واجب است. و این معنای حجیت خبرواحد است. یعنی آن راوی اهل ذکر است وقتی که از او چیزی پرسیدند باید از او بپذیرند. راوی، عالم، فقیه اینها مصداق اهل ذکر هستند. آیه میفرماید سوال از اینها واجب است. بالملازمه میفهمیم حالا که سوال واجب شد قبول هم باید واجب باشد و این معنایش حجیت خبرواحد است. والا اگر سوال بپرسد و جوابش را نپذیرد این سوال میشود لغو.

شاگرد: خیلی از روایات هست که جنبه سوال و جوابی ندارند.

استاد: آن هم به عدم القول بالفصل که ما یقین داریم که سوال اینجا خصوصیتی ندارد. حالا چون اجمال استدلال را عرض میکردم به این خصوصیات بعدا اشاره میکنیم. بله، از آن طرف میدانیم که سوال کردن موضوعیت و خصوصیتی ندارد. و بدون سوال هم اگر مطلبی گفت باید پذیرفته بشود. حالا که با سوال مطلبش پذیرفته میشود. بدون سوال هم مطلب این آقا پذیرفته میشود. این خلاصه استدلال.

این استدلال بر سه پایه استوار است. سه پایه را عرض میکنیم بعد برمیگردیم به شأن نزول آیه و خصوصیات دیگری که درباره آیه گفته شده است.

اول اینکه مراد از اهل ذکر خصوص علمای اهل کتاب نباشد. والا اگر خصوص علمای اهل کتاب باشد دیگر شامل روات نمیشود که بگوییم ناقلین حدیث هم اهل ذکر هستند که اگر از آنها سوال شد باید پذیرفته بشود. و همچنین خصوص ائمه اهل بیت علیهم السلام هم نباشد. اگر آنها هم باشد این شامل روات نخواهد بود. پس پایه اول این است که مراد از اهل ذکر خصوص علمای اهل کتاب یا خصوص ائمه اهل بیت علیهم السلام نباشد.

پایه دوم استدلال این است که هم شامل سوال از اصول عقاید بشود و هم شامل سوال از فروع و مسائل فقهیه بشود. والا اگر مخصوص سوال از عقاید بشود باز این قابل استدلال نیست. چون بحث ما در احکام شرعیه سات. در اصول عقاید خبرواحد حجت نیست قطعا.

و پایه سوم اینکه سوال غایتی نداشته باشد جز قبول و پذیرش. اگر برای سوال یک فایده و غایتی تصور بشود که سوال فی حد نفسه غایت دارد و نیاز به اینکه این آقا بپذیرد نیست، اگر این هم باشد باز قابل استدلال نخواهد بود. ما باید اثبات کنیم که سوال فایده اش همان پذیرش است والّا لغویت پیش می آید. اگر سوال بشود بدون پذیرش و خود سوال یک اثری دارد و فوایدی دارد که مثلا مردم مراجعه میکنند به اهل علم و در خانه شان شلوغ میشود. حالا بپذیرند یا نپذیرند را خداوند کار ندارد بلکه میخواهد در خانه اهل علم شلوغ بشود. اگر اینطوری بشود عدم پذیرش لغویت نمی آورد. باید بگوییم نه، سوال فایده اش پذیرش است. والا اگر سوال باشد و بدون پذیرش هم لغویت لازم نیاید قابل استدلال نخواهد بود. پس پایه های استدلال هم سه چیز است.

حالا برای اینکه همین موارد سه گانه روشن تر بشود رجوع میکنیم به شأن نزول آیه کریمه و احتمالاتی که راجع به اهل ذکر مطرح شده است و همچنین روایاتی که در ذیل این آیه کریمه وارد شده است. اینها را باید یک بررسی انجام بدهیم تا بتوانیم نتیجه گیری بکنیم.

1.2- شأن نزول آیه

اما راجع به شأن نزول

مرحوم طبرسی و دیگران نقل کردند از ابن عباس که این آیه در جواب اعتراض مشرکین وارد شده است که مشرکین میگفتند که در شأن خدا نیست که پیامبرش از جنس بشر باشد. پیامبر باید از جنس ملائکه باشد نه از جنس بشر. اگر بخواهد رسول بفرستد و پیام آوری از طرف خودش بفریستد از جنس بشر نمیفرستد و از جنس ملائکه میفرستند. پس آنها اینچنین میگفتند و آیه در جواب این شبهه مشرکین مکه نازل شده است که فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لاتعلمون. شما ای مشرکین اگر نمیدانید بروید از علمای اهل کتاب بپرسید که پیامبران قبلی چگونه بودند؟ که آنها هم بشر بودند. تأیید کننده این شأن نزول برخی آیاتی است که باز در قرآن کریم نازل شده است. ﴿ما لهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق﴾. این چگونه پیامبری است که غذا میخورد و در بازار راه میرود. این سخن مشرکین را قرآن نقل میکند. پس چنین شبهه ای داشتند که رسول نمیتواند مثل بشر عادی باشد. و این آیه کریمه به مشرکین دستور میدهد که شما که نمیپذیرد بروید از اهل کتاب بپرسید و آنها هم به شما خواهند گفت که پیامبران قبلی هم از جنس بشر بودند نه از جنس ملائکه. این راجع به شأن نزول.

مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه ایشان یک بیانی دارند که کأنّ این شأن نزول را نمیخواهند بپذیرند. ایشان میفرمایند که این آیه راجع به این مطلب است که پیامبری که ما میفرستیم با قوای فوق عادی نمیفرستیم. با قدرت های تکوینی و ولایت تکوینی که بتواند در هرچیزی تصرف بکند نمیفرستیم. ما این را با همان وضعیت عادی بشر میفرستیم و فقط به آن وحی میشود. والّا قرار نیست در این عالم یک تصرفاتی انجام بدهد با استفاده از آن قدرت های ما فوق بشری. پس بنابراین این آیه نه در برابر شبهه مشرکین است که گفتند از ملائکه باشد. در برابر این شبهه است که آنها میگفتند که پیامبر باید مجهز به قوای فوق عادی باشد ولو بشر است ولی باید قوای غیبی داشته باشد. قرآن این را نفی میکند و میگوید این هم بشر عادی است و وحی میشود به او. این راجع به شأن نزول. اما راجع به روایاتی که در ذیل این آیه کریمه وارد شده است. ایشان شأن نزول را مورد اشکال قرار میدهد و میفرمایند سیاق آیه این را میفهماند که پیامبر ما دارای قدرت های فوق العاده بشری که بتواند در این عالم تصرفاتی بکنند یا تصرفات میکند نیست. بلکه به عنوان یک بشر عادی وارد میشود و تبلیغ و رسالتش از قوای عادی بشر استفاده میکند.

ظاهرا این دوتا آیه را یک نواخت آقایان مطرح میکنند. یعنی همان معنایی که در اینجا ذکر میکنند در آنجا هم ذکر میکنند. اتفاقا آیات قبلش هم یک معنا را دارد. و ما ارسلنا من قبلک الّا رجالا نوحی الیهم در سوره نحل آمده است. در سوره انبیاء آمده است و ما ارسلنا قبلک. ما قبل آیه در یکجا من دارد و در یکجا حرف من ندارد. تقریبا یک سیاق است آیه.

شاگرد: کلام علامه که پیامبران قدرت تکوینی فوق عادی ای ندارند عبارت أخری همان ملک نبودن است.

استاد: مرحوم علامه تصریح دارند که ما نمیتوانیم که اینها در پاسخ شبهه ملائکه بودن است. ما فقط همین را می پذیریم که این آیه میخواهد بفرماید که این بشر با قوای عادی آمده است در این عالم. با قوای فوق عادی در این عالم تصرف نمیکند. ایشان این نکته را چون تصریح دارند راه شان را زا آن شأن نزول میخواهند جدا بکنند. مراجعه بفرمایید به فرمایش علامه.

1.3- روایات درباره اهل ذکر

عرض میکنیم که روایات را یک نگاهی داشته باشیم.

در اصول کافی در اینجا بابی مطرح است که باب اهل الذکر الذین أمر الله الخلق بسوالهم هم الائمه علیهم السلام. یک بابی است که مراد از اهل ذکر ائمه هستند و در این باب نه تا روایت نقل میکند. در بحار البته این بیشتر است و حدود شصت روایت است. و برخی از این روایات هم سندش صحیح و تام است. در بصائر الدرجات روایات فراوانی است و در عیون اخبار الرضا علیه السلام اخباری است و در مصادر دیگر ما هم این روایات وارد شده است که مراد از اهل ذکر ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند.

عن عبدالله بن عجلان_ دیگر سند را نمیخوانم_ عن ابی جعفر علیه السلام_ روایت اول کلینی_ فی قول الله عزوجل: فسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون؟ قال رسول الله صلی الله علیه و آله الذکر، أنا و الائمه أهل الذکر. و قوله عزوجل و إنّه لذکر لک و لقومک و سوف تسئلون. قال أبو جعفر علیه السلام نحن قومه و نحن المسئولون. آیه دیگری هم در اینجا مطرح فرموده است. اینکه در این روایت شریف از پیامبر اکرم نقل شده سات که پیامبر فرموده است که الذکر أنا و اهل ذکر هم ائمه هستند این معنا را تایید میکند آیه کریمه ای که راجه به این معنا است که پیامبر اکرم ذکر هستند. در سوره طلاق. ﴿فالتقوا الله یا اولی الالباب الذین ءامنوا قد أنزل الله علیکم ذکرا رسولا یتلوا علیکم آیات الله﴾. پس در این آیه کریمه پیامبر اکرم به عنوان ذکر یاد شده است و ائمه هم اهل ذکر هستند. وقتی ذکر پیامبر باشد، اهل بیت هم اهل ذکر میشوند.

حدیث دوم از امام جعفر صادق علیه السلام است که فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لاتعلمون قال الذّکر محمد صلی الله علیه و آله و نحن اهله المسئولون. و ما هم اهل پیامبر هستیم که مسئول هستیم. باز روایات دیگر به این معنا هست. حالا چون مضمونش یکی است نمیخوانم. روایت سوم و چهارم و پنجم. البته روایت پنجم اینطوری است که عن ربعی عن فضیل عن ابی عبد الله فی قول الله تعالی و إنّه لذکر لک و لقومک و سوف تسئلون. قال الذکر القرآن و نحن قومه و نحن مسئولون. البته این راجع به آیه دیگری است که آنجا هم کلمه ذکر آمده است. و فرموده است که الذکر القرآن و نحن قومه.

حدیث ششمی که مرحوم کلینی در همین باب نقل کرده است که محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن محمد بن اسماعیل عن منصور بن یونس عن ابی بکر الحضرمی_ سند، سند معتبری است_ قال کنت[1] عند ابی جعفر علیه السلام و دخل علیه الورد، أخ الکمیت. شخصی به نام ورد که برادر کمیت است آمده خدمت امام باقر علیه السلام و قال جعلنی الله فداک أخطرت لک سبعین مسئله هفتاد تا سوال داشتم آمدم از شما بپرسم، ما تحضرنی منها مسئله واحده همه اش را فراموش کردم. قال و لا واحده یا ورد؟ امام فرمود حتی یکی اش هم یادت نیست؟ قال بلی قد حضرنی منها واحده. بله الآن که شما فرمودید یکی اش یادم آمد. قال و ما هی؟ قال قول الله تبارک و تعالی فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لاتعلمون، من هم؟ این اهل بیت چه کسانی هستند. قال نحن. قال علینا أن نسئلکم؟ قال نعم. امام فرمود اهل ذکر ما هستیم بعد این ورد میپرسد که بر ما هست که از شما بپرسیم. امام فرمود نعم. قلت: علیکم أن تجیبونا؟ عرض کردم که بر شما هم هست که باید جواب بدهید؟ قال ذاک علینا. این با خود ما هست که اگر خواستیم جواب میدهیم و اگر نخواستیم جواب نمیدهیم. ولی وظیفه شما است که بپرسید. ولی ما طبق وظیفه منسب امامت جواب ندهیم به جهت تقیه یا مصالح دیگر. پس بنابراین این حدیث شریف هم اهل ذکر را به عنوان ائمه اطهار علیهم السلام بیان فرموده است.

روایت هفتم این باب را هم میخوانیم. محمد بن یحیی عن محمد بن الحسین عن صفوان بن یحیی عن العلاء بن الرضی عن محمد بن مسلم، سند صحیح است. عن أبی جعفر علیه السلام. قال: إنّ من عندنا یزعمون أنّ قول الله عزوجلّ فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون أنّه الیهود و النصاری. محمد بن مسلم به امام عرض کرد که در پیش ما کسانی هستند که اینگونه می پندارند که این آیه کریمه که میفرماید فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لاتعلمون اینها یهود و نصارا هستند. قال إذن یدعونکم ألی دینهم. اگر آنها باشند آنها شما را دعوت میکنند به دین خودشان. اگر آیه میفرماید اهل ذکر و اهل ذکر هم مراد یهود و نصارا باشد آنها میگویند بیایند تبعیت از دین ما بکنید. إلی صدره یعنی أشار بیده إلی صدره که نحن اهل الذکر و نحن مسئولون.[2] ما کسانی هستیم که باید از آنها سوال بشود. این آیه کریمه را این حدیث نفی میکنید که مراد از اهل ذکر مراد اهل کتاب باشند. کافی حدیث هفتم باب أن اهل الذکر اللذین امر الله الخلق بسوالهم هم الائمه. در بحار هم نوعا این احادیث هست. حدود شصت تا حدیث در بحار است که نه تایش در کافی در این باب آمده است. باز تفسیر نور الثقلین را نگاه منید آن از مصادر مختلف میآورد. هم احادیثی که در کافی است را آورده است و هم احادیثس که در بصائر الدرجات است آورده است. و هم احادیثی که در مصادر دیگه است آورده است. این احادیث را نمونه اش را خواندیم.

بحث واقع میشود که در اهل ذکر با توجه به این روایات و با توجه به این شأن نزول و با توجه به این تفاسیری که در اختیار داریم در اهل ذکر چند احتمال وجود دارد.

1.4- احتمالات در اهل ذکر

مرحوم طبرسی چهار احتمال در مجمع البیان راجع به اهل ذکر نقل میکنند.[3]

احتمال اول مطابق شأن نزول است. مراد از اهل ذکر علمای یهود و نصارا است. این مطابق است با همان شأن نزولی که ابن عباس نقل فرمودند.

احتمال دوم مطلق اهل علم است. عبارت ایشان. اهل الذکر اهل العلم بأخبار من مضی من الأمم. دیگر خصوص اهل کتاب نگوییم بلکه آنهایی که اهل علم هستند نسبت به امت های گذشته.

احتمال سوم ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند. در حقیقت ایشان احتمال اول ائمه اهل بیت را طبق روایات مطرح کردند. احتمال دوم همان علمای اهل کتاب و احتمال سوم اهل علم به أمم ماضیه را ذکر کردند.

و احتمال چهارم اهل الذکر یعنی اهل القرآن. این چهار احتمال را مرحوم طبرسی راجع به اهل الذکر مطرح میکنند. چهارتا احتمال: اول ائمه اهل البیت علیهم السلام. دوم اهل کتاب. سوم اهل علم به امم ماضیه. و چهارم اهل الذکر یعنی اهل القرآن. این چهارتا احتمالی است که ایشان مطرح کردند.

انّما الکلام اشکالی که وارد است که چگونه میشود جمع کرد؟ در برخی از روایات اصلا نفی شده بود. چنانچه در آن روایت محمد بن مسلم این بود که إذن یدعونکم لدینهم. اصلا نفی میکرد آن احتمالات بعدی را. علمای فعلی مثل استاد سبحانی و دیگر بزرگان میگویند یک معنای جامع میگیریم. اهل ذکر یعنی آن کسانی که باید از آنها سوال بشود. علامه طباطبایی هم همین معنا را تقریبا دارند. که به تناسب میتواند پیامبر باشد. میتواند علمای اهل کتاب باشد. میتواند علمای دیگر باشد. میتواند ائمه اهل بیت باشد. باید ببینم آن سوال در مورد چی هست و باید از چه کسی آن سوال را پرسید. پاسخگوی آن سوال کیست؟ پس یک معنای جامع میگیریم که اهل ذکر آن کسانی که علم دارند. علم دارند شامل مصادیق مختلفی میشود. این احتمال را مرحوم طبرسی ذکر نفرمودند ولی صاحب المیزان و برخی از بزرگان ظاهرا همین تفسیر نمونه هم همین را فرموده است. و استاد سبحانی میفرمایند که اهل ذکر را یک معنای جامع میگیریم که شامل همه موارد میشود. الّا اینکه این اشکال باقی میماند و آن هم این است که در روایتی که خواندیم از محمد بن مسلم اصلا نفی میکند که آنها نیستند. فقط مراد ائمه اهل بیت است. این شبهه ای است که اینجا میماند که باید ببینیم چگونه جواب بدهیم و جمع کنیم. حالا برای اینکه ذهن آقایان مجال تفکر داشته باشد. دیدم بعضی از فضلا یک احتمالی دادند. فاسئلوا اهل الذکر یعنی بروید از اهل ذکر بپرسید نه اینکه مسئله نبوت را بپرسید که این چی هست؟ اینطوری این آیه را ما میفهمیم که جاهل باید برود از عالم بپرسد. ما پیامبر فرستادیم بروید از آنها یاد بگیرید معارف دین را. ما میخواهیم عرض کنیم که همین فرمایشی که علامه طباطبایی دارند همین متعیّن است و باید همین را بپرسیم و اینکه در روایات تطبیق شده است بر ائمه اهل بیت از باب تطبیق است. ظاهرا اشکالات برطرف میشود الا همان اشکالی که در روایت محمد بن مسلم بود که حل آن فعلا این است که آن روایت راجع به مسلمین است. یعنی مسلمین شما که پیامبر را قبول دارید شما اگر یک مسئله ای برای تان پیش آمد شما دیگر نباید بروید از اهل کتاب بپرسید. پس این حدیث راجع به سوال کنندگان مسلمان است. اما آن تطبیقی که شده است بر اهل کتاب آنجا سوال کننده مشرکین هستند. بله، مشرکین بروند از کسانی که اعتماد دارند که همان علمای اهل کتاب باشند سوال بپرسند. پس شأن نزول مطابق است با آن سوال کننده ها که مشرکین هستند. اما این روایت مطابق است با زمان صدور حدیث که زمان امام باقر صلوات الله و سلامه علیه بوده است. مسلمین بخواهند سوال کنند نباید به علمای اهل کتاب رجوع بکنند چون فرض این است که نبوت را پذیرفتند و سوال اینها راجع به نبوت که نیست، بلکه راجع به مسائل دین است اینها نباید بروند از اهل کتاب بپرسند مسائل دین را. ظاهرا با این جمع این مشکل هم حل میشود و همین معنای جامع را میتوانیم در آیه کریمه أخذ کنیم. پس این آیه کریمه قابل استدلال به حجیت خبر واحد خواهد بود لولا اشکالاتی که مطرح شده است که به آن اشکالات میپردازیم.


logo