1403/07/11
بسم الله الرحمن الرحیم
ادله نافین حجیت خبرواحد/حجية خبر الواحد /الأمارات
محتويات
1- جواب اول2- جواب دوم
3- جواب سوم
3.1- اشکال بر جواب سوم
4- جواب چهارم
5- جواب پنجم
5.1- معانی ظن در قرآن
6- جواب ششم
موضوع: الأمارات/حجية خبر الواحد /ادله نافین حجیت خبرواحد
بحث در وجوهی بود که قائلین به عدم حجیت خبرواحد به آن تمسک کرده بودند. سه تا وجه عمده را مورد تمسک قرار دادند.
وجه اول اجماع بود که گذشت.
وجه دوم تمسک به آیات قرآن کریم است.
و وجه سوم روایات است.
بحث در وجه دوم بود که آیاتی که مورد تمسک واقع شده برای اثبات عدم حجیت خبرواحد. عرض کردیم که چهار آیه را اینها مورد تمسک قرار دادند: آیه کریمه ﴿ولا تقفوا مالیس لک به علم﴾ و آیه ﴿إنّ الظنّ لایغنی من الحق شیئا﴾ که در دو جای قرآن کریم این آیه کریمه وارد شده و آیه ای که میفرماید ﴿إنّ بعض الظنّ اثم﴾. این چهار آیه را مورد تمسک قرار دادند و عمدتا آن آیه ﴿إنّ الظن لا یغنی من الحق شیئا﴾ را مورد تمسک قرار دادند. به این بیان که گفتند قطعا خبرواحد داخل ظن است زیرا علم نیست. بنابراین مشمول این آیات است که باید انسان پیروی از ظن نکند. ظن انسان را به حق نمیرساند. در جواب این عرض کردیم که:
1- جواب اول
جواب اولی که فرمودند بیان این آیات بیان حکم ارشادی است یعنی درحقیقت این آیات تذکر دادن و یادآوری نمودن حکم عقل است و حکم مولوی جدیدی نیست. حکم عقل را یادآوری میکند به این مضمون که ای انسان راهی را که می پیمایی باید راهی باشد که شما را از عذاب مأمون کند. طوری نباشد که در معرض عذاب الهی قرار بگیری در روز قیامت. پس باید در کردار و در رفتار باید راهی را بپیمایی که از عذاب مأمون باشی و حجت داشته باشی برای زندگی ات. این آیات در حقیقت این حکم عقل را بیان میکند که نباید شما راهی را بروید که به عذاب شما را وارد کند و استحقاق عذاب را داشته باشی. اگر این مفاد باشد شامل تبعیت از خبرواحد ثقه عادل و یا ثقه نمیشود چون عقلا تبعیت از این راه را در معرض خطرقرار دادن خود نمیبینند. فرض این است که عقلا این راه را طی میکنند و شرع هم این راه را منع نکرده است. عقلا این راه را داخل در به هلاکت انداختن نمیبینند. شارع هم که ردع نکرده است. بنابراین این آیات شامل این مورد نمیشود. این بیان اول بود که گذشت.
2- جواب دوم
بیان دوم این بود که برفرض بپذیریم که این آیات حکم مولوی هستند. شارع از زمانی که این آیات نازل شده است نهی فرموده است که تبعیت از ظن نکنید. هر نوع ظنی را از این به بعد ما عمل به آن را ممنوع کردیم. قبلا اگر عمل میکردید بحث دیگری است ولی از حالا ممنوع شده است. اگر این را بگویید باز عرض میکنیم که شامل خبرواحد ثقه نمیشود برای اینکه ما در ادله حجیت خبرواحد بیان خواهیم کرد که خبرواحد که حجت شده است شارع درحقیقت آن را علم اعتبار کرده است. چنانکه مرحوم نائینی این مسلک را مطرح فرمودند و آقای خویی و برخی از علما پذیرفتند معنای اعتبار خبرواحد اعتباره علما است. پس آن ادله اعتبار خبرواحد حاکم است بر ادله نهی از ظن. چون نهی از ظن میگوید از ظن عمل نکن. ادله اعتبار خبرواحد این را اعتبار علم کرده است و گفته هذا لیس بظنّ. گرچه حقیقتا ظن است ولی شارع این را علم اعتبار کرده است. پس آن ادله حاکم است و درحقیقت موضوع را تضییق کرده سات و گفته است هذا لیس بظن. موضوع این بود که به ظن عمل نکن و آن دلیل آمد گفت که هذا غلم. وقتی علم شد دیگر خارج از این میشود. آن ادله حاکم قطعا مقدم هستند بر ادله محکوم. و همچنین یک جاهایی همین ادله حاکم هستند بر ادله تفتی بدون علم. بدون علم فتوا دادن حرام است. این ادله میآیند میگویند هذا علم. پس این ادله هم حاکم هستند بر آن ادله ای که میگوید افتاء بدون علم جایز نیست و هم حاکم است بر این ادله که میگوید پیروی از ظن حرام است. چون این را از ظن بودن خارج میکند. این بیان دوم.
3- جواب سوم
بیان سوم: سلّمنا که ما پذیرفتیم که اصلا ادله اعتبار امارات و از جمله ادله اعتبار خبرواحد آن را علم قرار نمیدهد و فقط حجت قرار میدهد به معنای منجز و معذّر به معنای وجوب اتباع. میگوید ظن است ولی از این نوع ظن باید پیروی کنی. خبرواحد باشد باید عمل بکنی. اگر این دو مسلک را بگوییم یعنی مسلک خبرواحد حجت است به معنای اینکه خبرواحد منجز و معذر است که مرحوم آخوند میفرماید یا اینکه بگوییم خبرواحد حجت است یعنی یجب العمل به. یعنی اینکه شارع آمده است آن مفاد خبرواحد را آن وجوب را مثلا جعل کرده است. و باید عمل کرد. پس اعتبار خبرواحد به معنای جعل حکم مماثل است. جعل حکم مماثل نتیجه اش همان وجوب اتباع است. اگر به این معنا هم بگیریم یعنی نگوییم که اعتبار خبرواحد به معنای جعله علما است، نه آن را نگوییم بلکه سلمنا که معنای حجیت خبرواحد یعنی حجت و معذر است یا وجوب اتّباع است. باز هم عرض میکنیم که این ادله اعتبار خبرواحد مقدم هستند از ادله نهی از تبعیت ظن به جهت اینکه اینها مخصص هستند. آن ادله میفرمود که به ظن عمل نکن، نه در عقاید عمل کن و نه در غیر عقاید نه خبر ثقه و نه غیر ثقه همه را ممنوع کرد. این ادله اعتبار خبرواحد میفرماید اگر خبرواحد ثقه در احکام خبری را آورد این را عمل کن. بنابراین اخص است مفادش. آن مطلق عمل به ظن است. در عقاید در احکام در همه موارد را نهی میکرد. و همچنین خبرواحد هم خبر ثقه باشد یا خبرغیر ثقه باشد همه را نهی میکرد. این میآید فقط یک قسمش را خارج میکند. خبرواحدی که در احکام باشد نه در عقاید و ناقلش هم ثقه باشد. میشود اخصّ. پس ادله اعتبار خبرواحد نسبتش به نهی از تبعیت از ظن نسبت خاص است نسبت به عام فلذا مقدم میشود.
3.1- اشکال بر جواب سوم
لکن بر این جواب یک اشکالی شده است. گفتند لسان این آیات آبی از تخصیص از است. أنّ الظن لایغنی من الحق شیئا اصلا قابل تخصیص نیست. میگوید ظن هرکجا باشد هلاک میکند اسنان را. بنابراین اصلا این آیات لسان قبل تخصیصی ندارد تا شما بفرمایید که آن ادله اعتبار مخصص این واقع میشود. این اشکال شده است.
4- جواب چهارم
اگر کسی این اشکال را بپذیرد که این آیات کریمه لسان قابل تخصیصی ندارد باز جواب بعدی مطرح میشود. جواب تخصیص را عرض نمیکنیم. میگوییم خروجش تخصصی است. اصلا این آیات در مورد احکام نیست بلکه در مورد عقاید است. از اول مورد این آیات را نگاه کنید میبینید که درباره عقاید هستند در پاسخ و رد کلام مشرکین است. فلذا از این بابت هم میشود گفت که این لسانی که در بعضی از این آیات است و لسان آبی از تخصیص است مثل اینکه میفرماید ﴿إنّ الظن لایغنی من الحق شیئا﴾. اصلا انسان را به حق نمیرساند به هیچ وجه. این سان آبی از تخصیص است. عرض میکنیم این آیات مربوط به مباحث عقیده است چنانکه مرحوم آخوند فرموده است. بنابراین این آیات ربطی به مسئله احکام ندارد. خروجش تخصصی است.
شاگرد: آیه در خصوص عقاید است اما باعث نمیشود که ما نتوانیم تنقیح مناط کنیم؟
استاد: درست است ولی اگر مورد طوری است که یک خصوصیتی دارد که آن مورد را نمیشود توسعه داد. یعنی ما به جهت آن موردی که عقیده است یک کبرایی فهمیدیم که بگوییم آن خصوصیت در کبری حفظ بشود و آن این است که به هیچ وجه ما را راهنمایی به حق نمیکند. با این بیان سازگاری دارد که همیشه مفاد این کبری را طوری در نظر بگیریم که آن مفاد سازگاری داشته باشد با آن مورد. این مفاد کأنّ بغیر احکام قابلیت شمول ندارد. در احکام مردم در مسائلی که نسبت به فروعات است و زندگی است عمل میکنند. اگر این را بگویید_ که مردم در اینجاها هم نباید به خبرواحد عمل کنند_ تخصیص اکثر پیش می آید. مردم همیشه در زندگی روزانه شان به ظن عمل میکنند. اصلا اینطور نیست که ظن را بگذارند کنار. بنابراین این بیان محفوف به قرائن و خصوصیاتی است که اصلا نمیشود آن را توسعه داد و بگوییم در ذیل آیه کبرایی ذکر شده است که همه را میگیرد. اصلا این بیان طوری نیست که همه را بگیرد. اگر همه ار بگیرد اشکال دیگری پیش میآید که باید موارد زیثادی را خارج بکنیم مثلا بگوییم الا موارد زندگی دنیوی و الا فلان و الا فلان و آن هم خودش قبیح سات. از اول باید یک معنایی ذکر بکنیم که بشود آن معنا را حفظ کرد ولو در اغلب موارد. و حال آنکه نمیشود آن معنا را حفظ کرد در اغلب موارد اگر آن معنا را بگیریم.
شاگرد: در خود آیات آیا قرائنی نیست که احکام را شامل میشود؟ مثل در سوره حجرات؟
استاد: آن آیه اتفاقا لسانش آبی از تخصیص نیست أنّ بعض الظن اثم، اولا میگوید بعض ظن و نمیفرکماید همه ظن ها. إنّ بعض الظن اثم و آن آیه اتفاقا قابل تخصیص است. این آیه که إنّ الظن لایغنی من الحق شیئا آبی از تخصیص است. اما این آیه ای که فرمودید لسانش قابل تخصیص است چونکه میفرماید إنّ بعض الظن اثم و همه ظن را نمیفرماید.
5- جواب پنجم
جواب پنجم در مقام میشود مطرح کرد آن هم این است که بگوییم ظن در قرآن غیر از ظنی است که کلام اهل منطق و اهل فسلفه مطرح سات. ظن در پیش اهل منطق و اهل فلسفه به معنای ترجیح احد الطرففین سات یعنی انسان یک مرتبه وهمی دارد و بیشتر میشود و به مرحله شک میرسد و وقتی احد الطرفین احتمالش ترجیح پیدا کردان را میگویند ظن. ظن ترجیح احد طرفی الاحتمال است. این اصطلاح اهل منطق و اهل فلسفه است. در قرآن ظن به این معنا نیامده است. در قرآن ظن معنایی دارد که ربطی به این بحث ندارد.
5.1- معانی ظن در قرآن
استاد سبحانی میفرمایند در قرآن ظن سه تا معنی دارد:
یک: به معنای یقین میآید﴿. واستعینوا بالصبر و الصلاه و إنّها لکبیره الّا علی الخاشعین الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾. البقره(٤٦) خاشعین کسانی هستند که ظن دارند که آنها با خداوند ملاقات خواهند کردو قیامتی است و اینها در محکمه الهی حاضر خواهند شد. اینجا خاشعین کسانی هستند که یظنّون أنّهم ملاقو. این آیه کریمه ظن به معنای یقین است.
دوم گاهی به معنای اطمینان در قرآن میآید. مانند این آیه کریم که در سوره توبه آمده است: ﴿وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ .(١١٨) این آیه کریمه در مورد سه نفر نازل شده است که اینها بعد از اینکه پیامبر اکرم دستور دادند که برای جنگ تبوک مومنین حاضر بشوند این سه نفر تخلف پیدا کردند و نرفتند به جنگ. مسلمانان رفتند و بعد از جنگ برگشتند به مدینه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور دادند کلیه روابط را با اینها مومنین قطع کردند. و اینها دیدند که با هیچ کسی نمیتوانند ارتباط داشته باشند. اصلا هیچ کس اینها را آدم حساب نمیکند. خیلی زندگی بر آنها تنگ شد. خیلی پشیمان شدند و رفتند در بیابان و مدتی در بیابان توبه کردند و گریه کردند تا اینکه این آیات نازل شد و توبه اینها مورد پذیرش واقع شد. ﴿وَعَلَى الثَّلَاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّىٰ إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَن لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾ زمین بر این سه نفر تنگ شد بخاطر قطع ارتباط مومنین با آنها.... اینها ظنّوا یعنی مطمئن شدند که ملجئی غیر از خدا ندارند چون هیچ کس اینها را قبول نمیکند. چون پیامبر اینها را قبول نکرد و مومنین هم اینها را قبول نکردند. ارض الله با وسعتش با انها تنگ شد. پس مطمئن شدند لا ملجأ من الله الّا الیه. خداوند به آنها برگشت یعنی توبه اینها را قبول کرد و نگاه لطفی به اینها انداخت لیتوبوا تا اینکه اینها هم به خدا برگردند. این آیه هم اشاره دارد به اینکه توبه عنایتی است از طرف خداوند. عبد قبل از اینکه عبد توبه بکند دا به او یک عنایتی میکند و یک نظر لطفی دارد. فلذا میفرماید ثم تاب علیهم لیتوبوا إنّ الله هو التواب الرحیم. این آیه کریمه ظن به معنای اطمینان آمده سات. به معنای یقین نه، ولی به معنای اطمینان است. این دو مورد خارج از بحث ما است.
ظن در قرآن یک معنای سومی هم آمده است که مورد بحث ما این است. آن ظنی که در قرآن است و مورد بحث ما است این است که ترجیح احد الامرین بدون استناد بدلیل. بدون اینکه انسان دلیل داشته باشد با تمسک به امور واهیه یک مسلکی را برای خودش بگیرد و ترجیح بدهد. میشود گفت یک نوع تخمین است و بدون پایه انسان یک مطلبی را ملتزم میشود و پیروی میکند. این را میگویند ظن. این ظن همان معنایی است که در این آیات آمده است و شبیه به وهم میشود. التزام به یک امر بدون پایه. نه اینکه به معنای این است که یک طرفی راجح است و آن را هفتاد درصد و هشتاد درصد فهمیده است. به آن معنایی که اهل منطق میگویند نیست. معنایش این سات که یک چیزی را بپذیرد بدون دلیل. بدون دلیل روی یک حدس و تخمین و بدون پایه پیروی میکند. اصلا بدون پایه بودن در کلمه ظن خوابیده است. شاهد اینکه به این معنا آمده است این آیه کریمه است که: ﴿وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ﴾ الأنعام.(١١٦) اگر تبعیت کنی از اکثر مردم آنها شما را از راه خدا گمراه میکنند إن یتبعون الا الظن آنها پیروی نمیکنند مگر از ظن و إن هم الّا یخرصون و آنها خرص میکنند و روی تخمین که حالا ممکن است این بت اثری داشته باشد بدون هیچ مدرک و دلیلی حالا چونکه پدرش گفت ممکن است این بت ضرری به ما برساند یا نفعی به مابرساند این هم پیروی میکند. این آیه به قرینه ذیلش که إن هم الّا یخرصون و خرص هم همان تخمین و وهم و اینها هست معلوم میشود که ظن در آیات قرآن به معنای تخمین و بدون دلیل لز یک مطلبی پیروی کردن آمده سات. این بیان استاد سبحانی که ظن در قرآن به سه معنا آمده سات. در آیاتی مثل إنّ الظن لا یغنی من الحق شیئا ظن به معنای سوم یعنی پیروی بدون پایه از یک جیزی است. آیت الله سیستانی هم شبیه این تعبیر را دارند. والظن الذی یطلق فی القرآن غالبا یراد منه مالایکون علی وفق البرهان. دلیلی ندارد و إن کان الاعتقاد جزمیّا. جزم و یقین هم دارد ولی بدون پایه روی یک راهی ملتزم شده است و حتی جزم هم پیدا کرده است. بنابراین این آیات کریمه که نهی از ظن میکند و میفرماید إن الظن لایغنی من الحق شیئا به معنای ظن منطقی نیست که تمام آن مواردی که از شک بالاتر و از قطع پایینتر است آن را بگوید ظن و بخواهد آن را نهی کند، نه، آیات اصلا چنین اصطلاحی ندارند. ظن ترجیح احد الطرفین است بدون دلیل و روی تخمین معنایی را ترجیح میدهد ولو اینکه جزم هم داشته باشد و قطع هم داشته باشد، اصلا به آن معنایی که پیش منطقی هاست این نیست. جزم نداردولی روی اصول پیروی کرده است. آن را نمیگویند که این ظن است. قرآن به این نمیگوید ظن. ظن به آنجایی میگویند که بی دلیل و بی برهان و روی تخمین باشد. اگر این شد دیگر ظاهرا تبعیت از خبر واحد را شامل نمیشود زیرا تبعیت از خبرواحد تبعیت از روی تخمین و بی پایه و بی اساس نیست. میگویند این پایه و اساس داشته سات. انسان راستگویی نقل کرده این است مطلب را و این هم پذیرفته است. این را نمیگویند که این شخص به ظن عمل کرد به معنای سوم. بنابراین این آیات که ظن در آنها آمده است و نهی میکند از تبعیت از ظن، ظنی است که اصطلاح قرآنی است و معنای خاصی دارد.
شاگرد: آیاتی که میگوید ﴿هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین﴾ چه میشود؟
استاد: اتفاقا آن هم تأیید میکند که برهان نداشته باشد ولو اینکه جازم هم باشد مردود است. همان فرمایش آیت الله سیستانی. برهان هم مراد برهان فلسفی نیست. برهان یعنی واقعا دلیلی داشته باشد که قابل قبول باشد. پس با این بیان روشن شد که این آیات نمیتوانند مستند واقع بشوند برای اثبات عدم حجیت خبرواحد. با این بیان در حقیقت جواب آن آیات دیگر را هم میتوانید خودتان در نظر بگیرید. ﴿لاتقفوا ما لیس لک به علم﴾ مراد علم منطقی نیست بلکه مراد مقابل ظن است یعنی از یک راهی پیروی کنید که آن راه بی پایه نباشد و حجت باشد. با این بیان کإنّ این آیات شامل ما نحن فیه نمیشود و نمیشود به این آیات استناد کرد برای اثبات مطلب.
6- جواب ششم
فخر رازی جواب داده سات که تمسک به این آیات درست نیست زیرا خود این آیات هم داخل ظن هستند زیرا ظهور هستند شما بخواهید تمسک کنید به این آیات برای عدم جواز تمسک به ظنون و خبر واحد این ظهور این آیات است و ظهور آیات هم داخل در ظن است. با این بیان نمیشود به این آیات تمسک کرد برای اثبات عدم حجیت خبر واحد و امارات چون از ظاهر آیه استفاده میکنید و ظاهر آیه هم داخل در ظنون است و نمیشود این موارد را مشمول این آیات بگیریم. از وجودش عدمش لازم میآید. این هم بیان فخر رازی است. البته استاد سبحانی ایشان ظواهر را جزء ظنون نمیدانند بلکه ظواهر را دلیل قطعی میدانند. ولی مشهور ظواهر را دلیل ظنی میدانند.