1402/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی جریان قطع قطاع در قطع موضوعی/أحكام القطع /الأمارات
موضوع: الأمارات/أحكام القطع /بررسی جریان قطع قطاع در قطع موضوعی
بحث در حجیت قطع قطاع بود عرض شد که مرحوم شیخ انصاری و مرحوم آخوند خراسانی می فرمایند قطع قطاع مانند قطع غیر قطاع حجت هست. هیچ فرقی بین اینها نیست. و ممکن هم نیست فرق گذاشته بشود. چون حجیت نسبت به قطع طریقی ذاتی هست. مرحوم شیخ البته دو سه نکته را تذکر دادند مرحوم شیخ.
یک نکته اینکه اگر بتواند قطع این شخص را زائل کرد او را تنبیه کرد که آن قطعش زائل بشود. آن موقع باید این را تنبیه بکنیم قطعش زائل بشود. آن یک مطلب دیگر هست. فرض ما این است که قطعش زائل نشده است.
مطلب دیگر اینکه اگر قطعش بعدا کشف خلاف بشود. آن هم خارج از بحث ما هست. کشف خلاف که شد قطعا دیگه از حجیت می افتد و مجزی نیست در بحث اجزاء. گذشت که یکی از مواردی که همه قائل هستند به عدم اجزاء آنجایی هست که قطع کشف خلاف بشود. قطع کرده بود بعدا کشف خلاف شد آنجا همه قائل هستند به عدم اجزاء، باید جبران بکند آن عمل را. بحث ما در جهتی است که کشف خلاف هم نشد تا آخر این آقا زندگی کرد در همان قطعش هم بود و همینطوری هم از دنیا رفت. آیا این حجت هست به این معنا که اگر اصابت بکند منجزی هست اگر خطا رفته باشد عذر باشد برای این آدم یا نه؟ پس آن صورت که کشف خلاف هم بشود آن هم خارج از بحث هست.
و همچنین جایی که قطع در موضوع اخذ شده باشد شرعا. آن هم خارج از بحث هست. اگر قطع را در موضوع دلیل اخذ کردند در موضوع حکمی اخذ کردند آنجا میتوانند بگویند قطعی که از غیر قطاع هست در موضوع حکم هست. میتوانند قید بیاورند. چون آنجا قطع جزء موضوع هست و در اختیار شارع هست میتواند بگوید که قطع با این کیفیت موضوع حکم من هست. پس آن صورت هم خارج از بحث هست آنجایی که قطع در موضوع اخذ شده باشد. مثلا باب قضاوت. به قاضی میگویند که حکم کن اذا قطعت آنجا در موضوع اخذ شده اذا علمت. آجا میتوانند بگویند که اذا قطعت ولم تکن من القطاعین و شما از آدمهای قطاع نبودید میتوانید حکم کنید. اینجا میتوانند در موضوع اخذ کنند. چون اخذ کردن در موضوع میتواند. یا قطعی که نسبت به مجتهد مفتی هست خب المفتی اذا علم بحکم الله یجوز له الافتاء. جواز افتاء موضوعش علم به حکم خدا هست. آنجا علم در موضوع اخذ شده و آنجا میتوانند بگویند علمی کسی که قطاع نباشد. پس بنابراین بحث در آنجایی هم نیست که قطع در موضوع اخذ بشود. اگر قطع در موضوع اخذ بشود می شود مقید کرد یا این که باید قطاع نباشد قطاع بود ما این را حجت نمی دانیم. پس بنابراین این هم نکته دوم یا نکته سومی که ایشان تذکر می دهند.
پس مرحوم شیخ انصاری سه تا مورد را به ما تذکر دادند:
یکی آنجایی که بشود تنبیه کرد و قطعش را زائل کرد آن خارج از بحث هست.
نکته دوم آنجایی که قطعش کشف خلاف بشود خب آنجا هم باز حجت نیست.
قطعا سوم آنجایی که قطع در موضوع اخذ شده باشد آنجا هم می توانند مقید کنند حجیتش را به جایی که قطاع نباشد.
اما اگر هیچ کدام از اینها نبود قطع دارد و قطعش زائل نشده کشف خلاف هم نشده و در موضوع هم اخذ نشده در موضوع اخذ نشده. مثلا گفته که الخمر حرام نگفته الخمر المعلوم الخمریه حرام. اکثر احکام اینطوری هستند دیگر. روی خود ذات موضوع رفته اند نه به قید علم نرفته است. آنجاها قطع پیدا کردی آدم قطاع باشد غیر قطاع باشد فرق نمیکند. در اکثر احکام قطع در موضوع اخد نشده است. آنجاها مرحوم شیخ انصاری می فرمایند که و مرحوم آخوند می فرمایند که قطع قطاع با قطع غیر قطاع فرقی ندارند هر دو حجت هست و دلیل ما هم وجدان هست. مرحوم آخوند میگوید وجدانا شما ببینید اگر کسی قطاع باشد حالا قطعش از هر کجا حاصل شد بعدا واقعا همین قطعش مصیب واقع بود این مخالفت کرد مستحق عقاب هست. دیگر نمیتواتد عذر بیاورد که آقا من قطاع بودم. نه، چرا مخالفت کردید؟ شما که یقین داشتید قطع داشتید و همچنین اگر مثلا اطاعت کرد آنجا ثوابش را میدهند طبق قطاع اگر اطاعت کرد و قطعش هم مصیب واقع بود ثوابش را میدهند و اگر خطا کرد طبق قطعش هم عمل کرده بود این آقا اینجا هم معذورش میداند پس مرحوم آخوند می فرمایند آثار قطع از قطع جدا نمی شود چرا برای اینکه ذاتی قطع هست و حجیت جزو آثار ذاتی قطع هست. جزء لوازم ذاتی قطع هست. هیچگاه از قطع طریقی جدا نمی شود. چه قطاع باشد چه غیر قطاع باشد. و دلیل هم وجدان هست که ایشان اقامه می فرمایند که عقلا اینطوری هست برنامه شان اینطوری هست. این بیان مرحوم آخوند و مرحوم شیخ انصاری در اینجا که قطع قطاع مثل قطع غیر قطاع هست. اگر قطعش عرض کردیم طریقی باشد و کشف خلافی هم نشده باشد آنجا قطع قطاع با قطع غیر قطاع هیچ فرقی ندارد. به فرمایش آقایان ولی نکته ای که اینجا می شود گفت: ما عرض کردیم حجیت به چه معناست منجزیت و معذریت. منجزیت چی بود؟ اگر قطعش مطابق واقع درآمد آن واقع اگر اطاعت کرده مطابق واقع در بیاید و این آقا اطاعت بکند ثوابش را میدهند. اگر مخالفت بکند عقابش را می کند. منجز ثواب یا عقاب واقع هست در صورتی که این قطعش مطابق واقع در بیاید. یعنی واقعا این قطع کرد این خمر هست و واقعا هم خمر بود. حالا آنجا اگر موافقت بکند ثوابش را میدهد اگر مخالفت بکند و بردارد بخورد عقابش را میکنند این منجزیت بود. معذریت چی هست؟ قطع کرد دید آب هست بعدا هم معلوم شد که آب نبوده قطعش موافق و مطابق واقع نبود این هم برداشت خورد طبق قطعش عمل کرد آب بود دیگر، برداشت خورد معذر هست. میگوییم که قطعش اگر چی باشد آقا قطعش مخالف واقع باشد و این هم طبق قطعش رفتار بکند این عذر هست. پس بنابراین برای قطع ما دو تا خاصیت قائل شدیم یا مرحوم شیخ انصاری مرحوم آخوند خراسانی دو تا خاصیت برای قطع را میگویند جزء لوازم ذاتی قطع هست. مرحوم آخوند می فرماید یکی اینکه منجز هست و دیگر این که معذر هست. این منجزیت را ما قبول داریم البته مرحوم آخوند می فرمایند ذاتی هست ما عرض می کنیم حکم عقل هست ذاتیش نیست. حکم عقل هست عقل حکم میکند که اگر قطع باشد آنجا منجزیت هست اما در معذریتش ما اشکال می کنیم که قطع معذر هست معذر از چی بود؟ این بود که اگر مخالف در بیاید درست هست اگر مخالف واقع در بیاید و این هم طبق قطعش رفتار بکند عذر هست برای این شخص. عرض می کنیم نه اینطوری نیست که قطع همواره عذر باشد. عذر مربوط به چی هست مربوط به آن جهلش هست. چون نمی داند میگویم معذور هست. خب جهل دو قسم هست. جهل تقصیری داریم جهل قصوری داریم کدام جهل عذر جهل قصوری عذر است. جهل تقصیری عذر نیست. پس قطع نه از جهتی که قطع معذر هست قطع از جهت این که غفلت هست و جهل هست عذر هست. باید ببینیم که کدام جهل عذر هست. کدام جهل عذر هست؟ آن جهلی که چی باشد قصوری باشد. نه جهلی که تقصیری باشد. پس بنابراین در مورد این آقای قطاع که قطع پیدا کرد در حقیقت جهل مرکب بود که معلوم شده که قطعش مطابق واقع نیست. آیا این عذر است یا عذر نیست؟ عرض می کنیم این عذر نمیتواند باشد برای اینکه این جهلش جهل قصوری نبوده و جهل تقصیری بوده. این آقا متوجه بود که آدم قطاعی هست پس بنابراین ما می آییم اینجا جدا می کنیم دو تا لازمه قطع که ایشان فرمودند. یکی لازمه قطع واقعا منجزیه بله، اگر قطعش مطابق واقع درآمد این آقای قطاع قطعش مطابق واقع درآمد. اگر مخالفت کرد عقاب می شود اگر موافقت کرد ثواب میدهند. قطعش مطابق واقع درآمد اینجا را حرف نداریم اینجا بله، جزء حکم عقل هست در مورد قطع نسبت به منجزیتش. اما نسبت به عذر بودنش قبول نداریم که هر قطعی عذر است چون قطع هست عذر است. نه، چون جهل مرکب است عذر است. اگر مطابق در نیامد چون جهل مرکب هست عذر هست. ولی هر جهل مرکبی که عذر نیست جهل مرکب قصوری عذر هست، نه تقصیری.
خب پس بنابراین ما ممکن است بیاییم این دوتا فرمایش مرحوم شیخ و مرحوم آخوند را در مورد قطاع در این قسمت بپذیریم که قطاع اگر قطعش مطابق واقعی درآمد بله منجز هست. قطعش منجز هست حجت برایش تمام هست _حجت یعنی منجزیت_ مطابقت کرده ثوابش را میدهند مخالفت کرده عقابش میکنند آن درست هست. اما اگر قطعش مطابق واقع در نیامد بفرمایید عذر هست چون لازمه ی ذات قطع این است که عذر هست ما این را گفتیم نه، این لازمه ی ذاتی قطع نیست. عذر بودن این لازمه جهل هست آن هم هر نوع جهلی بلکه فقط جهل قصوری. مگر اینکه حالا این قطاع را یک طوری فرض کنید که اصلا متوجه قطاع بودن خودش نیست. یک طوری فرض کنید که این هم قصوری بشود. اما اگر خودش متوجه این عیب خودش هست این نقیصه خودش هست آن موقع نمیتوانیم بگوییم این جهلش قصوری هست این میشود جهلش تقصیری آنجایی که مطابق واقع در نیاید. این راجع به این بحث.
شاگرد:...
استاد: خود آن شخص هم متوجه هست فی جمله که من زود قطع پیدا می کنم. از طرع غیر عادی دارم مثلا از تعریف جفر دارم قطع پیدا می کنم از طرق غیر عادی. چون قطاع را ما به معنای اینکه کسی زیاد قطع پیدا بکند معنا نکردیم گفتیم قطاع آن نیست که زیاد قطع پیدا میکند ممکن است آدمی هست ذهنش ذهن ریاضی دارد زود مطالب را میتواند محاسبه بکند قطع پیدا بکند. حدسایتش قوی هست زود قطع پیدا میکند. بعضی از بزرگان می فرمودند شهید اول و کاشف الغطاء بعضی از این بزرگانی که در شیعه خیلی بزرگ شدند اینها به جهت این است که قوه حدسشون قوی بود. اصلا به استدلال نوبت نمی رسید همین که به این مسئله توجه می کرد نتیجه را می دید زود قطع پیدا می کرد که حکم این مسئله این هست. و لذا شهید اول و در واقعا فقیه هستند فقیه فحل هستند. کاشف الغطاء همینطوری هست. به مسئله که نگاه میکنند دیگر زیاد استدلال نمیکند به اصطلاح چندتا دلیل میگوید حکم این مسئله این هست. همه هم میدانند که درست میگوید خیلی مطلب را دقیق فرموده خب بعضیها قطاع هست به این معنا این که حسن هست و عیب نیست. نه، قطاع را به چی معنا کردید؟ به این که از راه غیر عادی قطع پیدا میکند از راهی که دیگران قطع پیدا نمیکنند قطع پیدا می کنند. رفته جفر را مثلا یکمی جفر بلد هست آنها را حساب کرده گفت بله همین هست. میگویم آقا این راه غیر عادی هست. یا خواب دیده یا امثال این مثلا میخواهد قطع پیدا بکند خودش هم متوجه هست که راهش غیر عادی هست آن وقت نسبت به این آقا منجزیت را قبول داریم یعنی چی آقا منجزیت مطابق درآمد قطعش منجز هست چه موافقت کنه ثوابش را میدهند مخالفت بکند عقابش میکنند. اما قطعش مطابق در نیامد عذر نیست چون جهلش درست هست جهل مرکب دارد الان. چون جهلش چی هست جهل تقصیری هست و قصوری نیست. خودش هم متوجه بود که آدم قطاعی هست.
شاگرد:...
استاد: این مسیری هست که دیگران آن را تختئه میکنند دیگر. حتما یک چند جایی بهش گفتند که این چه وضع هست این چه روشی هست شما با خواب میروی جلو. این عاقبت ندارد این کار. و لذا میگویم که اینجاها چون روش روش عقلایی نیست و حالا ممکنه روی نفسانیت خودش خودش را فریب هم بدهد ولی حق و حقیقت یک جاهایی جلویش را گرفت. بهش گفته است تذکر داده این روش روش عقلایی نیست. لذا عرض می کنیم که این جاها قطعش چی هست حجت به این معنای معذریت نخواهد بود.
مرحوم آقای خویی و مرحوم نائینی یک جمله ای دارند اینجا میخواهند بفرمایند که اگر قطع موضوعی هم باشد کأنّ حجت هست. ما گفتیم بحث ما در طریقی بود مرحوم شیخ فرمود اگر موضوعی باشد می شود قطاع را ازش خارج کرد. بهش بگویند که ما قطعی را در اینجا می خواهیم که غیر قطاعی باشد. اگر قطاعی باشد ما قبول نداریم قید بیاورند چون قطع را در موضوع اخذ کردند. آقای خویی می فرماید که حتی در موضوع هم اخذ بشود نمی شود حکم را متوجه کرد چون او در حالی که قطع در این مسئله قطع پیدا می کند یا خودش را در آن مسئله قطاع نمیداند بلکه خودش را در آن مسئله آدم خیلی واقع بین می داند. به طور کلی می داند خودش آدم قطاعی هست ولی در آن مسئله خاص دیگر خودش را قطاع نمی داند در آن مسئله چون اگر قطاع بداند معنایش این است که یک احتمال خلافی می دهد و حال اینکه فرض ما این است که احتمال خلاف نمی دهد در این مسئله و قطع دارد. ولذا می فرمایند که حتی قطع موضوعی هم باشد باز نمی شود حجیتش را با یک خطابی از این قطاع گرفت. توجه فرمودید چی عرض می کنیم؟ ظاهر کلام مرحوم شیخ بلکه صریحش و مرحوم آخوند این است که اگر قطع طریقی باشد حجت هست بر قطاع. اما قطع موضوعی باشد میگویند نه، می شود آنجا قید آورد که این غیر قطاعی هست چون خود شارع آمده در موضوع اخذ کرده میتواند موضوعش را مقید اخذ کند. ولی آقای خویی و مرحوم نائینی ظاهرا یک جمله ای دارند میفرمودند: حتی موضوعی هم باشد نمیشود کاریش کرد. چون آن آقایی که الان دارد قطع میکند در یک مسئله خاصی، خودش را قطاع در آن مسئله نمی داند. اگر بداند معنایش این است که احتمال خلاف می دهد. در آن مسئله خودش را مصیب می داند. پس بنابراین خطاب ما متوجه او نخواهد بود. پس این خطاب به دردش نمی خورد که بگویم آقا غیر قطاع اینجا حجت هست چون او به خودش نخواهد گرفت این خطاب را. معنای این سخن این است که آقای خویی می فرمایند که حتی در قطع موضوعی هم حجیتش دیگر بین قطاع و غیر قطاع فرق نمیکند چنانکه در طریقی فرق نمی کند در موضوع هم فرق نخواهد کرد. چون خطاب قابل توجه به او نیست. خطاب او قبیح هست. او چنین خطابی را بر خودش نمی گیرد متوجه خودش نمی داند.[1]
اشکال به کلام مرحوم خویی و مرحوم نائینی
ولی این فرمایش ایشان از این جهت قابل اشکال هست ظاهرا. حالا نکته ای هست یکی اینکه نسبت به دیگران این خطاب اثر دارد حالا ممکن است او در غفلت هست نمی شود او را متوجه کرد ولی وقتی قطع موضوعی بود، قطع موضوعی چی گفتند در باب شهادت؟ قطع موضوعی هست شاهد باید قطاع نباشد علمش مستند به قطاعیتش نباشد. برای آن حاکم این قابل استفاده هست این خطاب. برای خود آن شاهد نه. آن میگوید که درست هست حالا من جاهای دیگر قطاع هستم ولی اینجا که قطاع نیستم احتمال قطعیتش را نمیدهد پس به درد او نمی خورد. ولی به درد دیگران میخورد این که بگوید قطعش حجت هست و آوردن این قید فایده ندارد، فایده دارد. فایده دارد نسبت به دیگران که میخواهند با قطع این معامله حجت بکنند. پس بنابراین دیگران می بینند که این قطاعی هست و آمده شهادت بدهد. میگویند برو کنار شما قطاع هستید. میگوید نه من اینجا را دیگه قطع دارم. میگویند نه، شما حالا اینجا را قطع دارید ولی ما می دانیم شما قطلع هستید. پس بنابراین این که میفرمایند اثر ندارد خطاب لغو هست نه خطاب اثر دارد.
و ثانیا نسبت به روز حساب در روز جزاء و روز قیامت این اثر دارد این خطاب. خداوند می فرماید که من یک روزی هشدار داده بودم آن روزی که هنوز شما به مرحله قطع نرسیده بودید من گفته بودم که قطع قطاع حجت نیست از طرق غیر عادی قطع حجت نیست. شما چرا این طرق غیر عادی را طی کردی تا به حالت غفلت رسیدی. به عبارت دیگر میشود از الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار. شما چرا این راه را رفتی تا به غفلت افتادی. دیگر الان خطاب را هم به خودت متوجه نمی دانی. پس بنابراین این که بفرمایید نمی شود حتی در قطع موضوعی خطاب را متوجه کرد و گفت که آقا این حجت نیست، نه، می شود و این خطاب اثر دارد. ولو در حین غفلت نسبت به او اثر نخواهد کرد ولی اولا نسبت به دیگران اثر دارد و میتواند دیگران دیگه آن آثار قطع را بر قطع او بار نکنند. و ثانیا در روز قیامت قابل احتجاج هست بر علیه او. که شما چرا راهی رفتید که قابل خطاب نشدی. یک مثالی بزنیم: می دانید نسیان رافع واقعی حکم هست. مثل جهل نیست اضطرار و نسیان اینها اگر نسیان بیاید کلا حکم واقعا برداشته می شود از عناوین ثانویه است. مثل جهل نیست که ظاهرا برداشته بشود. نسیان رافع حکم است مثل اضطرار واقعا. ولی این نسیان اگر به سوء الاختیار باشد رافع حکم نیست. مثلا خود شخص رفته غصب کرده یک جایی را بعدا فراموش بکند. میگویم که اینجا رفع النسیان این را برنمی دارد. چرا؟ برای اینکه این به سوء اختیارش این نسیان عارض شد. نمی خواست غصب بکند بعدا نسیان برایش عارض بشود. به خلافی که اگر همسایه آن غاصب بیاید در آنجا و در آنجا نماز بخواند. می دانست غصب هست یک روز فراموش کرد همسایه فراموش کرد که این همسایه اینجا را غصب کرده آمد آنجا نمازش را خواند روی آن فرش یا روی آن زمین. میگوییم نمازش صحیح هست. چرا؟ برای اینکه رفع النسیان شامل همسایه می شود. چون او غصب نکرده نسیان عارض شده و آن ناسی قابل خطاب نیست. ناسی غافل هست قابل خطاب نیست. و لذا حکم نسبت به او برداشت می شود و امتنان هم هست. اما به خلاف خود غاصب اگر نسیان برایش عارض بشود آنجا شارع میگوید که شما چرا راهی رفتی که به این غفلت افتادی الان قابل خطاب نیستی. پس من بنابراین در اینجا اگر قطع در موضوع اخذ شد می شود او را مقید کرد به قطع غیر قطاع. گرچه الان او متوجه خودش نخواهد دانست چون در حالت غفلت هست جهل مرکب هست خودش را قطاع نمیداند در آن حالی که الان قطع می کند. اما چون قبلا هشدار داده شده این قدر معذر او نخواهد بود در روز قیامت عقاب بر او مسجل خواهد بود. خطابش درست هست فعلی نمی شود ولی ملاک خطاب در آنجا هست چون ملاک خطاب هست عقابش هم خواهد بود. خب این نقطه ای هست که راجع به قطع قطاع عرض شد. پس خلاصه سخن این شد که در قطع قطاع آقایان می فرمایند که اگر در موضوع اخذ بشود میشود مقیدش کرد. حالا این سخن آقای خویی را ما یک جوابی دادیم. خب مرحوم شیخ می فرماید اگر موضوع باشد می شود این را مقید کرد به غیر قطاع. اما اگر قطع طریقی بود حجت هست مطلقا و برای قطاع و غیر قطاع حجت هست. این خلاصه این فرمایش بود. که ما عرض کردیم باید تفصیل قائل شد ظاهرا شهید صدر هم همین نقطه را دارند و از ایشان ما استفاده کردیم که باید فرق گذاشت بین منجزیت و معذریت. منجزیت را بله در مورد قطاع هست این اثر را نمیشود از قطع گرفت. اما معذریتش نه، معذریتش مربوط به قطعی هست که جهلی هست که قصوری باشد و اینجا قصوری نبوده این آقا متوجه حالش بوده ولذا جهلش جهل تقصیری هست. این خلاصه که الان در بحث قطاع.
آن وقت وارد بحث مهم می شوند در همین امر سادس فرمودند قطع فرق نمی کند که بر چه شخصی از چه راهی از چه سببی حاصل بشود در چه موضوعی حاصل بشود کلا قطع حجت هست. حجیت قطع دست نمی خورد. مرحوم آخوند میفرمایند فرق نمی کند همچنین مرحوم شیخ که بر چه شخصی قطاع باشد یا غیر قطاع و از چه سببی حاصل بشود؟ از راه کتاب و سنت حاصل بشود یا از راه ظنون مثلا از راه جفر حاصل بشود از راه خواب حاصل بشود از هر راه حاصل شد. به سببش هم نگاه نمی کنند و به متعلقش هم نگاه نمی کنند. آیا حکم خیلی کوچکی هست یا حکم خیلی مهمی هست؟ مثلا میخواهند با این قطعش این آقا را بخواهند قصاص بکنند یا در حکمی هست مثلا باید این شیء شسته بشود. نه، فرق نمیکند قطع در همه مسائل حجت است. می فرمایند اینجا که می فرمایند قطع از نظر سبب فرق نمی کند از چه سببی به وجود بیاید. اینجا کلام اخباریین به میان کشیده می شود. که اخبارین فرمودند: نه، هر قطعی حجت نیست. قطعی حجت است که از راه کتاب و سنت به دست بیاید. البته بیشتر روی سنت یعنی آن احادیثی که از طریق اهل بیت علیهم السلام باید به دست ما رسیده باشد. اگر از غیر آن طریق قطعی حاصل شد آن حجت نیست. پس اخباریین در مقابل این فرمایش قطع طریقی مطلقا حجت است قطع در احکام شریع حجت است. اینها فرمودند قطع حجت نیست اگر از غیر کتاب سنت به دست انسان ببرسد آن حجت نیست.
مرحوم آخوند در برابر این سخن اولا میگوید اخبارین چنین چیزی نگفتند این نسبت به اخبارین کأنّ خلاف واقع است. اخباریین ما حرف شان را بررسی کردیم در کفایه این مطلب را می فرمایند ما فرمایشات اخباریین را بررسی کردیم دیدیم چنین مطلبی را نمیگویند که قطع اگر از مقدمات عقلی حاصل شد آن قطع حجت نیست. چنین مطلبی ندارند اخبارین. اصلا این حرف قابل گفتن هست؟؟؟ این حرف را فاضل نمی زند چه برسد به عالم. عالمی که فقیه هست. اخبارین آدم های فقیهی بودند عالم بودند آنها چطور بگویند که قطع اگر از مقدمات عقلی حاصل شد حجت نیست؟ نه چنین چیزی را آنها نگفتند. پس آنها چی گفتند؟ میفرمایند آنها دو چیز گفتند آن چیزی که اخباری ها گفتند یکی از این دو مطلب هست. اما اینکه قطع اگر از مقدمات عقلی حاصل شد حجت است را نگفتند.[2]
دو چیز را الان اشاره بکنیم: یک آنها انکار کردند ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع را. کل ما حکم به العقل حکم به الشرع را قبول ندارند. میگویند عقل ممکن است حکم هایی داشته باشد یک عقل سر جای خودش حکمش هست انکار نمی کنیم نمیگویم باطل هست ولی حتما شرع هم باید آنجا یک حکم مطابق آن جعل بکند را نه، عقل گفت خب کافی است دیگر. چرا دیگر شرع بیاید آنجا یک وجوبی جعل بکند؟ نه اینکه بگوییم باطل هست. میگویند عقل گفته است دیگر ما نمی توانیم از حکم عقل به حکم شرع برسیم. شرع یک جاهایی که بیان کرده میگوییم حکم شرع هست. وقتی بیان نکرده دیگر به شرع نسبت نمیدهیم و به عقل نسبت میدهیم. بله طبق عقل اگر عقل عقل صحیح باشد باید رفتار کرد انکار نمی کنند آن را. پس مدعای اخبارین یکی چی هست؟ انکار ملازمه است کل ما حکم به العقل حکم به الشرع را قبول ندارند این یک مدعای آنهاست.
مدعای دیگر آنها این است که از مقدمات عقلی معمولا قطع بوجود نمی آید بلکه ظن بوجود می آید. همیشه از مقدمات عقلی چی بوجود می آید؟ ظن. و ظن هم حجت نیست اما که اگر مقدمات عقلی قطع بوجود بیاید حجت نیست آن را نمیگویند. آنها صغری را نفی می کنند میگویند از مقدمات عقلی قطع به وجود نمی آید. نه اینکه اگر به وجود آمد حجت نیست. نه به وجود نمی آید آن را میخواهند بگویند. پس بنابراین اصلا اصل نسبت به اخباری ها صحیح نمی باشد و کفایه را ملاحظه بفرمایید. ببینیم که این فرمایش مرحوم آخوند درست هست یا نه. فرمایش شیخ دقیق تر هست که میگویند که نه آنها گفتند که قطع اگر از راه عقل هم به وجود بیاید حجت نیست آخوند میگوید این حجت این نسبت درست نیست شیخ میگوید نه چنین مطلبی هم گفتند ببینیم مطلب کدام دقیق تر هست.