1402/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی موارد أخذ علم به حکم در موضوع حکم شرعی/أحكام القطع /الأمارات
موضوع: الأمارات/أحكام القطع /بررسی موارد أخذ علم به حکم در موضوع حکم شرعی
بحث در راه حل هایی و به جواب هایی بود از اینکه موارد احکام شرعیه که در شرع گفته شده در آنها علم به حکم در موضوع خود حکم اخذ شده آنها را چگونه ما بیان کنیم و چگونه تقریر کنیم که اشکال عقلی بر آن وارد نباشد؟ پس مواردی در شرع هست گفته شده که اینها ظاهرش این است که علم به حکم در موضوع حکم اخذ شده است. باید این موارد را ما یک گونه ای توجیه بکنیم چون اخذ علم در موضوع خود حکم محال است و اشکال دارد اشکال عقلی دارد. چند راه تا حال گفته شد.
1- راه حل آقاضیاء عراقی
الان راه چهارم را باز دوباره اشاره می کنیم که مرحوم آقا ضیای عراقی فرموده مرحوم آقاضیاء عراقی برای حل این مشکل تمسک میکنند به «قضیه حینیه» میفرمایند که قضیه گاهی مقیده هست قید بر می دارد بله آنجا نمی شود ما در ما نحن فی قضیه را مقیده بگیریم چون اشکال دور پیش می آید مقید به علم نمیشود گرفت ولی گاهی قضیه طوری هست که مقیده نیست ولی اثر مقیده را دارد. آن قضیه حینیه هست. برای توضیح ایشان این مثال را زدند گفتند که هر معلولی وقتی از علت خودش صادر می شود این با وصف صدور از علت که این معلول صادر نمی شود و چنین وصفی ندارد که بگوییم که این حرارت از این آتش با وصفی که از این آتش صادر می شود دارد صادر می شود. چنین تقییدی چنین وصفی ندارد ولی ذاتا این تضیّق را دارد این حرارت مخصوص این آتش است. پس بنابراین تقییدی در ظاهر کلمه یا در ظاهر آن واقع نیست ولی یک نوع تضیّق ذاتی هست. ذاتا این حرارت مال این آتش هست این روشنایی مال این چراغ هست و هکذا. پس بنابراین گاهی مسئله تقیید در کار نیست ولی تضیّق ذاتی هست ینی آن مخصوص آن است. هر معلولی مخصوص علت خودش هست میفرمایند در ما نحن فی هم می تواند مولا در نظر بگیرد آن مکلفی که عالم به آن تکلیف هست بدون اینکه قید بیارد ولی همان را در نظر میگیرد میگوید که این حکم مخصوص کسی هست که به این حکم من آگاهی داشته باشد. خب این کسانی که به این حکم آگاهی دارند عده مشخصی هستند و به آنها اشاره می کند میگوید ایها المکلف ولی در نظر میگیرد آن مکلفینی که عالم هستند به این تکلیف بر شماست چنین تکلیفی را ما وضع کردیم پس یک نوع اشاره می کند به آن مکلفین عالم بدون اینکه در خود بیان اخذ بکنند. در بیانش اخذ نمیکند این تقیید را ولی چه کار می کند؟ اشاره می کند که منظور من از این تکلیف کسانی هستند که آگاهی از این تکلیف دارند. شما مثلا فرض فرمایید که گاهی میگوید که آقا این حرارت مخصوص این بخاری هست بدون قید هم بگوید این حرارت. این حرارت بگویید مخصوصا این حرارت مخصوصا الان در اینجا هستید از کدام حرارت بحث میکند حرارتی که مخصوص اینجا هست مثلا مخصوص این بخاری هست پس بنابراین یک نوع تضیّق ذاتی دارد این را میگویند «قضیه حینیه» ایشان اینطوری صلاح کردند. از این راه آمدند گفتند که در این مواردی که ما الان بحث می کنیم در این موارد جهر و اخفات و قصر و اتمام اینها شارع وقتی وضع می کند قید علم را اخذ نمی کند ولی خب یک کسانی هستند عالم هستند به این حکم همانها را در نظر می گیرد میگوید این حکم را برای آنها در حین العلم من این را وضع کردم برای غیر عالمین وضع نکردم.
1.1- اشکال بر راه حل آقاضیاء
اشکالی که بر مرحوم آقا ضیا عراقی شده فرمودند که این مطلبی که می فرمایید تضیّق ذاتی بالاخره وقتی به عنوان رسید به مفهوم رسید مفهوم میشود کلی. بدون تقیید از کلیت در نمی آید یا قید می زند یا قید نمی زند. اگر قید زد همان مطلب ما ثابت می شود که پس باید شما باید یک جوابی تهیه کنید که چگونه قید اگر قید نزد خب میشود اطلاق. پس راه سومی ندارید که شما بیایید که مفهوم را ضیق فرض کنید مفهوم محدود بشود بدون آوردن قید اصلا در عالم مفاهیم این معنا راه ندارد. که بدون آمدن یک قیدی آن مفهوم کوچیک بشود شما هم فرض میکنید که مفهوم دائرش کوچک شده هم می فرماید که قیدم ندارد این ممکن نیست این هم اشکالی هست که یعنی اصلا ما اصلا قضیه حینیه نداریم در منطق در بین قضایا قضیه حنیه نداریم این که شما می فرمایید قابل تعقل نیست. اگر قید بیاید خب اشکال برمیگردد که چگونه هم قید زده به علم قید هم نیاید همان اطلاقش باقی است که آنوقت فرق بین عالم و جاهل نباید باشد. حال اینکه در این احکام بین عالم و جاهل فرق هست این احکام فقط برای عالمین هست. این بیانی هست که مرحوم آقا ضیای عراقی دارند حالا ان شاء الله یکی از دوستان اینطوری به نظرم رسید که یک مراجعه به نهایت الافکار داشته باشند و بیایند پنج دقیقه قبل از بحث نهایت الافکار آن قسمتش را خلاصش را اینجا بخوانند اینجا یا برای ما بگویند مثلا قبل از درس ما این برنامه را همراه بیندازیم خوبه مثلا پنج دقیقه قبل از بحث گاهی دوستان مراجعه بکنند و بیایند این قضیه حینیه ایی که مرحوم آقا ضیای عراقی فعلا حالا مطرح کرده در جاهای مختلف ازش استفاده کند ببینیم در تقریراتیشان که به نام نهایه الافکاره یا مقالات الاصول که نوشته خودشان هست از آنجا به مقدار پنج دقیقه قبل از بحث یکی از آقایان ان شاء الله آماده باشند طی این هفته بیان قبل از بحث پنج دقیقه هم اختصاص به ایشان بدهیم که بیاد همان عبارتشان را بخواند یا یکمی توضیح بدهند تا اینکه بحثی کمی ان شاء الله وادار بشود که دوستان مراجعه داشته باشند و بیان کنند. مطلب را حالا بعد از بحث یکی از آقاین اعلام آمادگی کنند.
خب پس بنابراین مرحوم آقا ضیاء عراقی از قضیه حینیه استفاده میکند برای حل مشکل در جاهای مختلف ایشان از این قضیه حینیه استفاده میکنند یکی هم همین جاست.
2- راه حل شهید صدر
راه حل دیگری که در اینجا گفته شده مربوط به شهید صدر و شاید غیر ایشان هم باشد ایشان فرمودند که راه حل این مشکل این است که ما علم به جعل را اخذ کنیم در موضوع حکم مجعول پس بنابراین مشکل از این راه حل می شود که یک مرتبه جعل داریم یک مرتبه مجعول داریم با اختلاف رتبه دیگر اشکال ندارد علم به جعل را اخذ می کنیم در موضوع حکم مجعول حکم مجعول همان فعلیت جعل می شود همان مقام انشاء. علم به مقام انشاء را اخذ می کنند در فعلیت حکم این دیگه اشکالی ندارد که شارع اینطور می فرماید کسی که به انشاء ما آگاه است این حکم را درباره ی او من فعلی کردم فعلی قرار دادم اما کسانی که آگاهی ندارند نه این حکم برای آنها فعلی نمیشود پس در مقام جعل چی هست جعل برای همه هست اما به فعلیت که می رسد نه موضوع مقید می شود. برای کسانی فعلی هست که علم به آن مرتبه ی جعل داشته باشند. پس این علم به حکم اخذ شد در موضوع مرتبه ی فعلیت مرتبه ی فعلیت موضوعش علم به حکم است ولی نه علم به حکم فعلی بلکه علم به حکم انشایی. اما علم به حکم انشایی دیگر آنجا هیچ قیدی ندارد. آن دیگر وابسته نیست به فعلیّت پس دور هم برداشته می شود. این تقریبا همان راه اولی که اول عرض کردیم تقریبا شبیه آن می شود. خب پس بنابراین طبق این بیان مرحوم شهید صدر می فرمایند که با اختلاف این دو رتبه که هست اشکال ندارد مشکل رفع می شود در این موارد شارع اینطوری علم را اخذ کرده گفته این حکم جهر در حق کسانی فعلی هست که علم به انشاء من داشته باشد اما انشائش قیدی ندارد. انشاء کرده که هر کسی مثلا در این شرایط باید جهری بخواند همه بخواند خب یک عده ای از این آگاهی پیدا می کنند یک عده ی آگاهی پیدا نمیکنند. به فعلیت که می رسد فعلیت را مقید می کند علم به آن حکمی که هیچ قیدی ندارد. آن وابسته نیست ولی این طرف وابسته است. مرتبه فعلیت وابسته است به علم به مرتبه ی انشاء اما مرتبه انشاء دیگه به چیزی وابسته نیست. از این راه مشکل را حل کردند. بعد فرمودند که من این جواب را به خدمت مرحوم محقق خویی رضوان الله عرض کردم گفتم که از این راه میشود مشکل را حل کرد ایشان فرمودند که نه این راه درست. نیست به خاطر این که آن علم به مرتبه جعل که میگویید جعل در مورد این آقا هم هست یا نیست؟ اگر جعل در مورد این آقا نیست یعنی علم به جعل نسبت به دیگران موضوع بشود برای فعلیت حکم برای من. مثلا علم به جعل حکم نسبت به امر موضوع بشود برای فعلیت حکم .برای امر. علم به جعل حکم نسبت به زید موضوع بشود برای فعلیت حکم برای عمرو. خب اینکه اشکال ندارد این قطعا اشکال ندارد. اما جعل نسبت به خودش باید شما در نظر بگیرید بحث بکنید علم به جعل حکم نسبت به خود من، موضوع بشود برای فعلیت حکم نسبت به من. میفرمایند باز دور برمیگردد. آقای خویی فرمودند باز دور برمیگردد چرا؟ برای اینکه علم به جعل حکم نسبت به من همان میشود فعلیت پس فعلیت وابسته بشود به خود فعلیت. اگر جعل نسبت به دیگران است خب آن محل بحث نیست. محل بحث ما این است که جعل نسبت به خودش باشد. اما اگر جعل نسبت به خودش هست میشود فعلیت. علم به جعل نسبت به من یعنی همان فعلیت. آن وقت فعلیت وابسته میشود به فعلیت. آقای خویی می فرمایند که این طوری به من جواب دادند گفتند این جواب درست نیست به خاطر اینکه باید جعل را شما مشخص کنید. جعل نسبت به کی؟ نسبت به خود این آقا یا به دیگران؟ دیگران باشند که آن محل بحث خارجه آن قطعا شکال ندارد. بحث ما نسبت این است که جعل نسبت به خودش باید مطرح کنید راهی برای آن پیدا بکنیم اگر آن را بگوییم آن هم برمیگردد به فعلیت.
شاگرد:...
استاد: چون جعل نسبت به خودم که باشد منم که هستم میشود فعلی. فعلی این است که موضوع محقق باشد من بدانم حکمی را شارع به من جعل کرده میشود فعلی. موضوع هست الان خودش که هست این آقا وقتی بداند که حکم نسبت به او جعل شده میشود فعلی. فعلیت به همان بیانی که موضوع محقق بشود این ها میشود فعلی. پس بنابراین اگر این از این مرتبه آگاهی پیدا بکند میشود فعلی میشود فعلیت وابسته به فعلیت. بیان آقای خویی اینطوری مطرح کردند ولی شهید صدر میفرمایند نه این جواب استاد ظاهرا درست نیست و اینجا اشکال برنمیگردد. چرا؟ برای اینکه ما نمیگوییم نه جعل نسبت به دیگران، نه جعل نسبت به خودش. مگوییم مطلق جعل. چرا شما می فرمایید که جعل نسبت به دیگران موضوع بشود نسبت به فعلیت حکم برای من؟ یا جعل نسبت به من موضوع بشود برای فعلیت حکم نسبت به من؟ نه اینطوری نفرمایید بگوید که فعلیت حکم نسبت من وابسته است به چی به جعل حکم جعل حکم مطلق. دیگر نفرمایید که نسبت به من نسبت به آن. نه، جعل حکم مطلق. اگر اینطوری بفرمایید دیگر اشکالی ندارد چون جعل حکمی که به صورت قضیه حقیقیه هست دیگه این طور نیست که بگویید که الان موضوع در حق شما هم فعلی می شود. فعلی نمیشود قضایا حقیقیه وقتی در حد خودشان که جعل کردند بدون نسبت دادن به افراد همان جعل همان انشاء هست. و لذا می فرمایند این جواب صحیح هست. این جواب اشکال ندارد. حالا ما هم یک نکته ای قبلا راجع به این مطلب عرض کردیم دیگه تکرار نمی کنیم خب پس بنابراین این راه حل پنجم بود که مرحوم شهید صدر فرمودند.[1]
راه حل ششم را باز مرحوم شهید صدر فرمودند آن هم این است که بگویم در این موارد علم به ابراز اخذ شده است در موضوع حکم مبرز ابراز علم به ابراز _ابراز همان خطاب شارع است_ علم به خطاب شارع اخذ شده است در موضوع حکم مبرز حکمی که شارع ابراز می کند آن حکم. پس بنابراین خطاب غیر از حکم هست خطاب را میگوید. اگر به خطاب من آگاه یافتی این حکم را من درباره ی شما جعل کردم خطاب بیان آن حکم است. اگر به بیان من آگاهی یافتی این حکم در مورد شما جعل شده است. این هم باز یک راه حلی هست که در این موارد می شود از این راه حل استفاده کرد می فرماید که این حکم اخفات را حکم جعل را برای کسی جعل کردم که علم به آن بیان من داشته باشد علم به خطابه من داشته باشد خطاب یک مسئله است حکم یک مسئله دیگر هست. حکم اعتبارهست اما خطاب بیان هست. اگر به بیان من آگاهی یافتید این حکم را جعل کردیم. پس علم به اعتبار اخذ می شود در موضوع حکم مبرز. پس اشکال با این هم رفع میشود این هم راه حل ششم شد.
راه حل هفتم
شاگرد:...
استاد: یک وقت حکم را جعل میکند ولی مولا بیان نمیکند و همینطوری جعل میکند پیش خودش. ولی یک وقت نه، آن حکم را می آید با یک خطابی بیان میکند میگوید آقا آن حکم را من جعل می کنم برای کسانی که به این بیان _بیان یک مرحله دیگری هست مرحله بعده ممکنه همراه باشد ممکنه همراه نباشد ممکن اصلا یک جاهایی بیان هم نباشد_ میگوید اگر به بیان من آگاه یافتید این حکم را درباره شما جعل کردم. اینطوری کسی بگوید که آقا من این حکم را الان دارم جعل می کنم برای کسانی که به خطاب من آگاهی پیدا بکنند. خب خطاب یک چیزی است و جعل یک چیز دیگه هست. جعل میشود پیش خودش بایستد اصلا هیچ خطابی هم نداشته باشد. بعدا آن جعل خودش را با یک خطاب بیان میکند دیگه اول میرود پیش خودش جعل میکند. فرض بفرمایید که در آن لوح می نویسد که الان جعل کردیم این حکم را ولی آن را یک وقت ابراز می کنیم بیان می کنیم. خب میگوید اگر به این ابراز من آگاهی یافتید این جعل من درباره آنها هست. باشه دیگه بالاخره یک مرحله دیگر هست یا مرحله دیگر نیست نه مرحله بیان یک مرحله ای هست ممکنه در بیان هم بیان کند چیزی را که هنوز به فعلیت نرسیده است. بیان اعم از فعلیت است. چون میگویند تاخیر بیان از وقت حاجت یا به اصطلاح تقدیم بیان قبل از حاجت بیان ممکنه وقت حاجت باشد یعنی فعلیت باشد ممکنه قبل از او باشد ممکنه بعد از او باشد بیان خودش یک وجود مستقلی هست ولذا میگوید اگر از بیان من آگاهی یافتید این حکم را برای آنها جعل کردم. ظاهرا هیچ اشکالی منطقی ندارد العلم بالابراز اخذ بشود در موضوع حکم مبرز آن حکمی که جعل شده ابراز شده این هم باز راه حلی هست که مرحوم شهید صدر فرمودند ظاهرا اشکالی هم برایش وارد نباشد.
راه حل هفتم:
راه حل هفتم راه حلی است که مرحوم مظفر فرمودند این راه حل راه حل خیلی قابل قبول و قابل فهم هست. آن هم این است که شارع در این موارد که شما می فرماید که حکم جعل شده مخصوص عالمین هست نه حکم برای همه هست. پس جاهل را چطور گفتند که بر جاهل اشکالی ندارد؟ آن از باب عفو هست. در مقام امتثال آمدند عفو کردند گفتند ما جاهل را اینجا معذور میداریم با اینکه حکم برای همه بود این هم باید میرفت یاد میگرفت ولی فرمودند این تقصیرش را گذشتیم از ادله این را استفاده کنیم که در مقام امتثال گذشتتد نه در مقام جعل حکم. جعل حکم برای همه بوده هم عالم هم جاهل باید این هم میرفت یاد میگرفت. حالا یاد نگرفته مستحق عقاب هست. شارع میگوید که من اینجاها را گذشتم این چند مورد را میگذرم از باب عفو بگیریم از باب اکتفا در مقام امتثال بگیریم. مقام امتثال چنانکه مثلا فرض بفرماید که مامور به اضطراری مجزی هست از مامور به اختیاری. شارع میگوید حالا که حرجی هست حالا که ضرری هست شما همینطوری که می آورید وضوی جبیره ای را من مجزی میدانم از وضوی کامل. آنجا چطور می فرمایید؟ در مورد جهل هم در چند مورد این کار را کرده شارع و فرموده که در این موارد خاص من آن چیزی که اتیان کرده همین را من میپذیرم قبول میکنم و عفو میکنم از آن تقصیری که شخص انجام داده و نرفته وظیفه اش را یاد بگیرد. و فرمودند که روایات هم کانّ بر این دلالت دارد چون تعبیر شده به کلمه عدم اعاده سقوط اعاده. سقوط اعاده معنایش این است که پس به گردنش آمد ولی اعاده دیگر نمیخواهد والّا باید تعبیر میکرد واجب نبوده است. میفرماید نه، لا ادعاده اعاده نمیخواهد. میفرماید که از امام محمد باقر فی من صلّی فی السّفر اربعا کسی در سفر به جای دو رکعت چهار رکعت خواند ان کان امام فرمود امام محمد باقر ان کان قرئت علیه ءایه التقصیر اگر آیه تقصیر بر این خوانده شده از حکم آگاهی داشت و فسّرت له برایش تفسیر شده بود فصلّی اربعا اعاد. با این حال که میدانست رفته چهار رکعت خوانده این اعاده میکند و ان لم یکن قرئت اما اگر نه این آیه تقصیر برایش خوانده نشده ولم یعلمها فلا اعاده[2] اگر نمیداند این اعاده نمیخواهد. کأنّ میخواهد بفرماید که بر عهده اش بوده ولی چون نمیدانسته این ساقط میشود از عهده اش یعنی عفو میشود چنین برداشتی مرحوم مظفر از این روایت میکند که این در مقام این هست در مقام امتثال ازش صرف نظر کردند نه اینکه حکم برای این نبوده حکم برای این هم بوده ولی حالا که یاد نگرفته شارع این را عفو کرد.
شاگرد:...
استاد: خب این روایت اخص هست. برا آن مقدم میشود.
شاگرد:...
استاد: روایت نداریم ظاهرا ولی بعضی از علما فرمودند بعضی از فقاها فرمودند که استحقاق عقاب هم درش هست. گفتیم بنابر استحقاق عقاب آن جواب اول می آید دیگر. آن جواب اولی که مطرح کردیم جواب اول چی بود خاطرتون هست ؟ گفتیم که یک کاری کردند دیگه موضوع این بقیه مصلحت را از بین برده است. آن در روایات نبود ولی برخی از فقها فتوی داده بودند ینی فرموده بودند که یک عقابی دارد گفتند خب اگه عقاب دارد پس معلوم میشود این حکم برای همه بوده خب از آن استفاده می شود که پس باید یک جواب دیگری می گفتیم. آن جواب اول که مطرح کردیم مربوط بر آن بود یا جواب اول یا دوم ولی این جواب این است که نه عقاب هم ندارد شارع در مقام امتثال این را کافی دانسته بدون عقابم کافی دانسته صرف نظر کرده از این تقصیری که عبد انجام داده است. خب این هم جواب هفتم پس هفت تا راه هست برای حل این اشکالی که در این موارد گفته شده است.
اشکال این بود که در شرع بعضی از احکامی هست که گفته شده ظاهر این احکام این است که در موضوع این احکام علم به حکم اخذ شده است علم به خود حکم در موضوع حکم اخذ شده است مثل باب جهر اخفات که ظاهر این حکم این است که اگر کسی این حکم را نمی داند یاد هم نگرفته تقصیرا هم یاد نگرفته اشکال ندارد نمازش صحیح هست پس معلوم شد که علم به این حکم در موضوع آن حکم اخذ شده همچنین باب قصر اتمام یا باب اخذ ربا خب این اشکال شد جوابش هم یکی از این هفت راهی هست که عرض شد حالا این بحث دیگر اینجا ان شاء الله به پایان می رسد این بحث که راجع به اخذ علم در موضوع اخذ علم به حکم در موضوع حکم بود وارد بحث وجوب موافقت التزامیه میشویم.