« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1403/12/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 تاریخچه ونظرات/ منافع ملی/بررسی نظریه های روابط بین الملل

 

موضوع: بررسی نظریه های روابط بین الملل/ منافع ملی/ تاریخچه ونظرات

 

بحث در بررسی مفاهیم کلیدی نظریات بین الملل بود، یکی از مفاهیم کلیدی در نظریه واقع گرایی «منافع ملی» هست، بحث قبلی درباره ی مفهوم «قدرت» بود که گذشت، یکی از مفاهیم اصلی در این نظریه حتی در نظریات دیگر مفهوم «منافع ملی» هست، در «منافع ملی» باید تعریف، جایگاه و آثار آن در روابط بین الملل مورد بررسی قرار بگیرد.

تاریخچه مفهوم «منافع ملی»

در ابتدا باید عرض کنیم که تاریخچه این مفهوم به کجا برمی گردد؟

گفته اند: اولین کسی که این کلمه را به کار برده آقای «ماکیاولی» هست، ایشان در سال (1527م) از دنیا رفته است، ایشان اولین بار این کلمه منافع ملی را به کار برده، به صورت عملی و اجتماعی این مفهوم برمی گردد به معاهده «وستفالیا» یا «وستفالی» که عرض کردیم: مبدا پیدایش کشورها و دولت های ملی شده است، بعد از آن معاهده که در (1648 م) انجام شد کشورهای مستقل به اصطلاح ملی پیدا شده اند، و لذا بحث منافع ملی پیش آمده و اینکه اینها باید بر اساس منافع ملی حرکت بکنند.

بررسی نظر آقای مورگنتا: «نظریه واقعه گرایی»

بحث منافع ملی در نظریه واقع گرایی _که یکی از نظریات مطرح و مهم در زمینه ی بین الملل هست_ خیلی پررنگ مطرح می شود، مثلا شش اصلی که «آقای مورگنتا» به عنوان اساس نظریه واقعه گرایی مطرح کرده در آنجا می گوید:

اصل دوم: نشانه اصلی واقع گرایی سیاسی مفهوم «منافع» هست که بر اساس قدرت تعریف می شود، به عبارت دیگر هدف دولت ها در جدایی از دین، ایدئولوژی، اقتصاد و اخلاق، افزایش قدرت است، و مفهوم کلیدی واقعی گرایی سیاسی همین مفهوم «منافع» هست که می شود با آن رفتار کشورها را تحلیل و پیش بینی کرد.

اصل سوم: منافع ملی در سیاست بین الملل ثابت هست، یعنی منافع ملی که همان تلاش برای کسب قدرت هست یک اصل عینی و ثابت هست، یک اصل ذهنی نیست، فلذا می شود آن را مثلا ملاحظه کرد، یعنی هر کشوری در چارچوب قدرتی که دارد برای افزایش قدرت تلاش می کند.

پس بنابراین ایشان در اصل سوم باز هم تاکید می کند که «منافع ملی» یک اصل مبتنی بر واقعیت هست و آن واقعیت هم مبتنی بر آفرینش انسان هست، و انسانها ذاتا شرور و به دنبال قدرت هستند، و هر کشوری می خواهد در آن چارچوب، منافعش را حفظ کند، بله أشکال و رفتارها فرق می کند ولی اصل آن «منافع ملی»، حاکم بر رفتارها است. و اساسا محور ارزیابی ها و تصمیم گیری های سیاسیون و حاکمان «منافع ملی» هست، منافع ملی که در چارچوب قدرت تعریف می شود.

پس با این بیان روشن می شود که منافع ملی از مفاهیم کلیدی هست، من از عبارت ایشان این مطلب را آوردم که می گوید: «مفهوم منافع در چارچوب قدرت، نظم فکری بر ناظر تحمیل می کند» یعنی اگر ما این مفهوم منافع را برداریم نمی توانیم بفهمیم که چرا این کشور صلح کرد؟ چرا این کشور جنگید؟ چرا این کشور این قرارداد را امضا کرد؟ ولی مفهوم منافع را که بیاوریم می فهمیم، مثلا فلان کشور می بیند قدرتش زیاده جنگ راه می اندازد، یا قدرتش کم است صلح می کند و شرایط طرف مقابل را قبول می کند، و اگر این را شما دنبال کنید می فهمید و می توانید تصمیمات کشورها را تحلیل بکنید.

اما اینکه اخلاق و ایدئولوژی آن کشور چیست؟ اصلا دخیل نیست، چیزی که دخیل است همان «منافع» هست، و بر طبق منافع شما می توانید جنگ ها و صلح ها و مسائل دیگر را تحلیل بکنید، فرض ما بر این است که دولتمردان براساس مفهوم منافع در چارچوب قدرت تفکر و رفتار می کنند. این عین عبارت ترجمه کتاب «سیاست میان ملت ها» اثر آقای مورگنتا است.

و می گویند: راهنمای اصلی که به واقع گرایی سیاسی کمک می کند _یعنی به نظریه خودش که واقعه گرایی است_ تا راهش را در عرصه سیاست بین الملل بیابد و مثل چراغ راه است مفهوم «منافع» هست که در چارچوب «قدرت» تعریف می شود.

ایشان خیلی روی مسئله منافع تاکید دارند، و در اصل سوم می گویند: واقعه گرایی چنین فرض می کند که مفهوم اصلی و کلیدی یعنی «منافع» در چارچوب قدرت مقوله عینی هست که اعتبار عام دارد، اما معنای قطعی و لا یتغیر هم به این مفهوم نمی بخشد، یعنی در شرایط مختلف ممکن است بروز و ظهورش فرق بکند، ولی یک مفهوم عینی هست که همه جا این مفهوم منافع در تصمیم گیری ها و در رفتارها حضور دارد. پس بنابراین آقایانی که مثل مورگنتا طرفدار یا بنیانگذار نظریه «واقع گرایی کلاسیک» هستند مفهوم «منافع ملی» را در نظریه روابط بین الملل محوری قرار دادند.

بررسی نظر آقای کنت والتز: نظریه «واقعه گرایی نو و نیو رئالیسم»

بعد از ایشان آقای «کنت والتز» که ایشان نظریه «واقعه گرایی نو و نیو رئالیسم» را مطرح کرده و نظر آقای مورگنتا را که می گفت: «منافع ملی از همان قدرت طلبی که در سرشت انسان هست ناشی می شود» را تغییر داده است و می گوید: «بله انسان در چهارچوب منافع، قدرت طلب و شرور و هست ولی این از ذات انسان ناشی نمی شود، از آن ساختار ناشی می شود، ساختار روابط بین الملل ساختار هرج و مرج است»، یعنی مثل داخل کشور نیست که یک آقا بالا سری باشد و هر کسی را در جایگاه خودش مشخص بکند، در بین الملل هرج و مرج است، به تعبیر بنده قانون جنگل حاکم است و هرکسی که قدرت دارد هر کاری را که می خواهد انجام می دهد.

ان قلت: آقا سازمان ملل داریم!

قلت: این هم داستان و افسانه هستند! اینها اصلا هیچ اعتباری ندارند، روابط بین الملل هم هیچ اعتباری ندارند!

آقای مورگنتا می گفت: از سرشتِ قدرت طلب و شرور انسان این مسائل پیش می آید!

ولی آقای «کنت والتز» می گوید: نه، آن سرشت را کنار بذارید، ساختار جامعه ی بین الملل اینطوری هست که هرج و مرج حاکم است.

و این ساختار یک واقعیت است دیگر چرا تحلیل بکنیم؟!

یعنی وقتی کشورها را در کنار هم هستند می بینید که آقا بالا سر اینجا نیست، فلذا هرج و مرج می شود، هرج و مرج که شد همه دنبال بقا و امنیت هستند، و لذا دنبال کسب قدرت هستند، و این مبارزه پیش می آید.

آقای مورگنتا می گفت: «اساسا قدرت طلبی هدف است»، ایشان می گوید: «قدرت طلبی وسیله هست، و هدف بقا هست»، در این هرج و مرج هر کشوری می خواهد موجودیت خودش را حفظ کند و لذا دنبال قدرت می رود، پس قدرت وسیله است نه هدف.

پس نظر آقای «کنت والتز» کمی تفاوت پیدا کرد، ولی در این که باز منافع ملی را محور قرار می دهد مشترک هستند، منافع ملی در اینجاست رنگ و بوی اجتماعی و ساختاری می گیرد، و حالت حفظ موجودیت و حفظ بقا محور می شود.

بررسی نظر آقای مرشایمر: نظریه «واقعه گرایی تهاجمی»

نفر سومی که باز در این زمینه نظر داده و از طرفداران نظریه ی واقعه گرایی هست آقای مرشایمر هست، ایشان بنیانگذار نظریه «واقعه گرایی تهاجمی» است.

عرض کردیم که واقع گرایی شعبه هایی پیدا کرد:

    1. واقعه گرایی کلاسیک، که اصل بنیانش را آقای مورگنتا ریخت.

    2. واقعه گرایی نو، که آقای کنت والتز آن را پی ریزی کردند.

    3. واقع گرایی تهاجمی، که آقای مرشایمر این نظریه را مطرح کرده است.

حالا اگر فرصت بشود همه موارد را بررسی می کنیم، ما فعلا واقعه گرایی کلاسیک هستیم و بحث رئالیسم و همچنین آن واقعی گرایی تهاجمی را وارد نشدیم، ولی به صورت اشاره عرض می کنیم که این آقای مرشایمر هم نظرش باز منافع هست ولی ایشان می گوید: دولت ها برای بقا نمی جنگند برای سیطره می جنگد، یعنی واقعه گرای، تهاجمی است، و دولتها نه برای بقا که آقای مورگنتا یا آقای ولتز می گفت، بلکه برای هیمنه و سیطره و ازدیاد قوت می جنگند، و شما باید منافع ملی را در اینجا معنا بکنید».

رؤوس مطالب را به صورت فهرست وار راجع به منافع ملی عرض می کنم تا اینکه إن شاء الله هر کدام از این نکات که نیاز به بحث دارند را بحث کنیم:

مباحث تحلیلی که راجع به منافع ملی هست، رویکردهای مختلفی به مفهوم منافع وجود دارد: عین گرایی، ذهن گرایی، بینا ذهن گرایی، یعنی بینا بین تقسیم کردن.

عینی گرایی همان نظریه مورگنتا بود، ایشان منافع ملی را مفهوم عینی تلقی می کند که در اصل دوم یا سومشان این مطلب بود که مفهوم عینی هست که بر پایه آن می توان سیاست خارجی را ارزیابی و مقایسه کرد.

ذهن گرایی منافع ملی را تابع از اولویت ها و ارجحیت های تصمیم گیرندگان سیاست خارجی و کسانی که راس امور هستند می داند، باید ببینیم آنها چه چیزهای را اولویت قرار می دهند، بر اساس ایده و افکار آنها منافع ملی تعریف می شود، این می شود کاملا ذهن گرایی و ایده آلیستی.

بینا ذهن گرایی منافع ملی را یک برخواسته ی اجتماعی می داند، و می گوید: هویت ملی را که هویت ملی و اجتماعی یا هویت عقیدتی این ها باعث می شوند که منافع ملی تغییر پیدا بکند، یعنی هم ذهن دخیل است و هم عین، هم می خواهد در کشورش استقلال حفظ بشود و هم می خواهد آن ایده ها و آن افکار حفظ بشود.

پس با سه رویکرد می شود به منافع ملی نگاه کرد:

یک: عین گرایانه، که همان واقعه گرایان می گفتند.

دوم: ذهنگرایانه، که شما طبق معتقدات، منافع برای خود ترسیم می کنید که معتقدات، ارزش ها و منافع ملی ما این است که فلان جا برویم مثلا دخالت کنیم یا فلان جا دخالت نکنیم.

سوم: بینا ذهن گرایی و عین گرایی که در حقیقت همان هویت چارچوب می دهد به این منافع ملی.

در اینجا سه مرحله را مطرح کردند:

مرحله اول: تصمیمات دم دستی و روزمره هست که طبق آن منافع ملی تصمیمات می گیرند.

مرحله دوم: منافع ملی هست. مثل حفظ تمامیت ارضی، حفظ استقلال، و مسائلی از این قبیل.

مرحله سوم: آرمان ملی هست. آرمان ملی چی هست؟ مثلا می خواهیم در کشور و در دنیا عدل را حاکم کنیم، می خواهیم مثلا کفر از بین برود، می خواهیم ظلم از بین برود، می خواهیم مظلومین از یوق ظالمین نجات پیدا بکنند، پس این سه مرحله را هم باید در نظر گرفت و نسبت اینها را باید با هم بسنجیم که اگر اینها تزاحم پیدا کردند کدام مقدم است، حفظ منافع ملی مقدم است که همان حفظ موجودیت و تمامیت ارضی هست یا حفظ آن آرمان ها مقدم است؟

بحث بعدی: منافع ملی در چارچوب کشورهای ناسیونانیستی

این مفهوم ناشی از تفکرات ناسیونالیستی هست، اگر کشورها ملی باشند این مفهوم هم خواهد بود، ولی ما که معتقد به ناسیونالیست نیستیم ما که ملی گرا نیستیم، آیا ما منافع ملی را قبول داریم یا قبول نداریم؟ باید این مورد بحث قرار بگیرد، اگر قبول داریم و گفتیم که منافع ملی همیشه ملی گرایانه نیست، و در این وضعیت فعلی که کشورها از هم جدا هستند ما ناچاریم که منافع ملی را در نظر بگیریم، آن وقت یک بحث دیگری مطرح می شود؟

نسبت منافع ملی با مصالح اسلامی چیست؟ مصالح اسلامی اقتضاعاتی دارد به عنوان ﴿إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾[1] در اصل (177) قانون اساسی هم این آمده است، و در اصل صد و هفتاد و هفت ماده قانون اساسی یک بخشش راجع به سیاست خارجی هست، آنجا تاکید می شود که سیاست خارجی ما بر اساس امت واحده اسلامی شکل می گیرد، منافع ملی اینجا نسبتش با آن مصالح اسلامی چه خواهد بود.

یک بحث این است که هویت ملی هر دو عنصر را با هم دارد، مقام معظم رهبری هم فرمودند: ما هم اسلام را داریم و هم هویت ملی را، و اساسا ایرانیت و هویت ملی ما جدای از اسلامیت ما نیست، شما جدا نکنید، منافع ملی در درونش همان اسلامیت را هم دارد.

قول مختار

ولی واقعیت امر این است که گاهی اینها با هم تزاحم پیدا می کنند، اینجا کدامشان اولویت دارد؟ پس این هم یک بحث خیلی مهمی است در این مسئله، گاهی منافع شیعه غیر از منافع اسلام است، مثلا در صفویه مصالح شیعه محور بود نه مصالح ایران، مصالح شیعه مطرح بود در مقابل عثمانی ها که آنها مصالح اهل سنت را در نظر می گرفتند، پس مصالح شیعه ممکن است یک جاهایی با مصالح اسلام فرق پیدا بکند، اینجا ما باید ببینیم که کدام مقدم است؟ منافع ملی یا مصالح اسلامی یا مصالح شیعه یا هر سه؟

سیاست محوری مقام معظم رهبری «دام ظله العالی»

یکی دیگر از مباحثی که مطرح است که فقط اشاره می کنیم تا بعدا إن شاء الله مفصلا بحث بکنیم، سیاست محوری است که مقام معظم رهبری اعلام کردند: عزت، حکمت و مصلحت.[2]

عزت، هدف عالی است.

حکمت، راه رسیدن به آن عزت هست.

مصلحت هم استثنائاتی هست که این حکمت گاهی برمی دارد، یعنی مصالح خاصی پیش می آید که باید ما آنها را هم رعایت بکنیم، فهم ما از این مسئله اینطوری است. باید ببینیم که این عزت، حکمت و مصلحت در منافع ملی چگونه معنا می شود؟ آیا می تواند تبیینگر منافع ملی باشد؟ چونکه دولت های مختلف با گرایش های مختلفی آمدند، مثلا امام می فرمود: ایران باید در خدمت اسلام باشد.

دولت هایی بودند که تاکید می کردند اسلام باید در خدمت ایران باشد، و می گفتند: اصل ما در سیاست خارجی: عزت، حکمت مصحلت است، ولی باز راه خودشان را ادامه می دادند.

پس بنابراین این سه تا مفهوم هم خیلی کمک نمی کند به اینکه ما منافع ملی را تشخیص بدهیم، این سه تا مفهوم مفهومی هستند که هم سازگاری دارد با منافع ملی به تعبیر آنها و هم با آن بیان دیگر.

از طرفی چون ما می خواهیم دیدگاه اسلام را بفهمیم باید گذشته از همه اینها رجوع کنیم به قرآن کریم، احادیث اهل بیت علیهم السلام و سیره ی پیامبر اکرم و أئمه اطهار علیهم السلام، تا در سایه ی آنها بتوانیم منافع ملی و مصالح اسلامی و آرمان ها را بفهمیم که این بحث، کار اصلی ما خواهد بود، إن شاء الله روی این یک تاملی بفرمایید تا که اینها اول برای ما مسئله بشود و بعد روی آن مطالعه بکنیم.


logo