1403/07/15
کیفیت وجوب مقدمه(بررسی ادله اقوال)/مقدمة الواجب /الأوامر
موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /کیفیت وجوب مقدمه(بررسی ادله اقوال)
بحث در مقدمه واجب بود، در مقدمه واجب به کیفیت وجوب مقدمه رسیدیم که مقدمه واجب علیالاطلاق، واجب است یا مشروط به شرایطی؟ چگونه واجب میشود؟ آیا بین مقدمه و ذیالمقدمه ملازمه وجود دارد؟
چنانکه پیشتر بیان شد، مرحوم صاحب کفایه قائل به این است که مقدمه، بدون شک، در همه جهات تابع ذیالمقدمه است. یکی از این جهات، تبعیت در کسب وجوب برای مقدمه میباشد؛ یعنی وجوب مقدمه تابع ذیالمقدمه است و هرگونه که ذیالمقدمه باشد، مقدمه نیز همانگونه خواهد شد.
در اینجا اقوالی را بررسی کردیم. چهار قول، بلکه پنج قول وجود داشت که بهطور یکبهیک به آنها پرداختیم؛ اما در بررسی ادلهی این اقوال در کیفیت وجوب مقدمه، اولین قول، قول صاحب کفایه رضوانالله تعالی علیه بود و همین قول نیز مشهور است.
در مقام استدلال، دلیلی که ارائه میشود، بداهت و ضرورت است. به این معنا که وقتی مقدمه در اصل وجوب تابع ذیالمقدمه است، در کیفیت وجوب نیز تابع آن خواهد بود. چراکه جایگاه این دو برای یکدیگر همانند جایگاه علت و معلول است و طبیعتاً معلول از علت تأثیر میپذیرد. پس در هر دو حالت -اصلی و کیفیت وجوب- مقدمه تابع ذیالمقدمه است.
بهعبارتیدیگر؛ این قول بیان میکند که بدون شک مقدمه تابع ذیالمقدمه است. وقتی مقدمه تابع ذیالمقدمه باشد، مقدمه از خود هیچ ندارد. آنچه پیدا میکند، تأثیرپذیری از ذیالمقدمه است. لذا در وجوب مقدمه، هر چه ذیالمقدمه دارد بهمقدمه تسری میکند. اگر ذیالمقدمه مطلق بود، مقدمه هم مطلق میشود و اگر مشروط بود، مقدمه هم مشروط میشود.
این سخن در ابتدا ممکن است بیاساس بهنظر نرسد، اما نیاز به گفتگوی بیشتری دارد.
دلیل قول دوم، که نظر صاحب معالم است، این است که صاحب معالم، رضوانالله تعالی علیه، در سخنان خود فرمودند که وجوب مقدمه مطلق نیست؛ بنابراین نمیتوانیم بگوییم که هر چه ذیالمقدمه وجوب داشت، همینطور مقدمه هم وجوب دارد. در اینجا باید یک قید اضافه کنیم و آن قید، «اراده» ذیالمقدمه است. آقای مکلف باید حتماً ذیالمقدمه را اراده کند. وقتی اراده شد، تازه امر برای مقدمه حاصل میشود، اما اگر شما بخواهید مسافت را قطع کنید اما اراده حج نداشته باشید، قطع مسافت شما دیگر وجوبی نخواهد داشت. تنها زمانی قطع مسافت وجوب پیدا میکند که شما اراده حج، که ذیالمقدمه باشد، را داشته باشید. این مطلب نظر صاحب معالم است که باید حتماً ذیالمقدمه در ذهن مکلف اراده شده باشد.
در اینجا، در مقام استدلال، جناب صاحب معالم هیچ دلیلی را ذکر نمیکنند. تنها مطلبی که میفرمایند این است که بیش از این دلالتی ندارد و ما نمیتوانیم استفاده بیشتری از وجوب مقدمه داشته باشیم. کل چیزی که میتوانیم از وجوب مقدمه برداشت کنیم، این است که باید اراده ذیالمقدمه وجود داشته باشد. وگرنه، دلیل جداگانهای از سوی جناب صاحب معالم، رضوانالله تعالی علیه، ارائه نشده است. بههمین دلیل، تنها چیزی که گفتند این است که بیش از این تاب ندارد. مقدمه هنگامی واجب میشود که ذیالمقدمه اراده شده باشد.
بهطور طبیعی، این حرف در جایگاه خود معقول است، زیرا مقدمه حیث شخصی ندارد و حیث آن ربطی به ذیالمقدمه دارد. لذا باید هنگامیکه ذیالمقدمه حکم دارد، مقدمه نیز حکم را دریافت کند. ایشان میفرمایند: وقتی ذیالمقدمه را اراده نکردید، مقدمه هنوز این عنوانش تأثیری ندارد و دلیلی هم از سوی جناب صاحب معالم بر این موضوع ذکر نشده است.
قول سوم: نظر جناب شیخ اعظم انصاری
شیخ اعظم انصاری در این قول با نظر صاحب کفایه مبنی بر لزوم اراده ذیالمقدمه برای وجوب آن مخالف است و فراتر از این، بین قصد توصل به ذیالمقدمه و عدم آن تفصیل قائل میشود. بحث اصلی بر سر این است که آیا این انتساب صحیح است یا خیر.
بهلحاظ دلیل، آنچه واجب است، عنوان مقدمیت فعل است و نه ذات فعل. لذا برای وجود مقدمیت، باید قصد توصل وجود داشته باشد و نه صرف اراده مطلق. اگر قصد توصل وجود نداشته باشد، عنوان لحاظ نمیشود و درنتیجه، واجب اتیان نمیگردد. این نکته تأکید میکند که منظور از اقدام، باید شامل اراده تحقق هدف و رسیدن به ذیالمقدمه باشد تا آن عمل واجب شمرده شود.
البته قبلاً اشاره کردم که برخی در انتساب این قول بهشیخ اعظم انصاری اشکال کردهاند و این پرسش را مطرح کردهاند که آیا اصلاً این قول بهشیخ اعظم نسبت داده میشود یا نه. درهرصورت، علیالفرض که این قول بهشیخ اعظم نسبت داده شود یا نه، محتوای این قول بر این است که قصد توصل الزامی است و باید حتماً قصد رسیدن به ذیالمقدمه وجود داشته باشد؛ بنابراین در اینجا به چنین دیدگاهی میرسیم؛ اما دلیل این ادعا چیست؟
اما دلیلی که در اینجا میتوان از جانب شیخ اعظم انصاری یا هر کسیکه قائل به این نظر باشد ارائه کرد، این است که میفرماید ما در اینجا دو مطلب داریم: یکی «ذات الفعل» و دیگری «عنوان الفعل».
1. ذات الفعل: این شامل قطع مسافت، راه رفتن، نصب سلم و ورود به ارض مغصوبه برای نجات فرد غرقشده است. اینها خود فعلاند؛ بهعنوانمثال، باید نردبان را بردارید و در کنار دیوار قرار دهید تا بتوانید به پشتبام بروید. نردبان گذاشتن ذات فعل است.
2. عنوان الفعل: این عنوان، «مقدمیت» است. مثلاً وقتی شما در ارض مغصوبه قدم برمیدارید برای رسیدن به حوض یا استخری که فردی در آن غرق میشود و میخواهید او را نجات دهید، این یک فعل است. رفتن در این اراضی مغصوبه و قدم گذاشتن شما در آنها، فعل است، اما این فعل یک عنوان دارد و آن عنوان مقدمه است؛ مقدمه انقاذ غریق.
شیخ اعظم انصاری میخواهند بفرمایند که در این مورد، کدامیک واجب است؟ آنچه در اینجا اهمیت دارد، ملاک وجوب فعل است یا عنوان مقدمت؟ جناب شیخ اعظم انصاری تأکید میکنند که آنچه واجب است درواقع عنوان مقدمت فعل است، نه خود ذات فعل.
ایشان بیان میکنند که اگر این قطع مسافت یا گذاشتن نردبان، عنوان مقدمت نداشته باشد، هیچ وجوبی نخواهد داشت؛ بنابراین، آنچه واجب میشود، عنوان مقدمت فعل است، نه ذات خود فعل. اگر عنوان مقدمت وجود داشته باشد، لازم است که قصد رسیدن به ذیالمقدمه داشته باشید؛ در غیر اینصورت، اصلاً مقدمهای وجود ندارد.
بهعنوانمثال، شما میخواهید راه بروید یا نردبان را کنار دیوار بگذارید، اما اگر این عمل مقدمهای برای رفتن به پشتبام نباشد، دیگر این فعل، عنوان مقدمت ندارد؛ بنابراین، اگر ما بدون قصد توصل بگوییم مقدمه واجب است، درواقع بر این فرض، مقدمه وجود ندارد. مقدمه باید قصد توصل داشته باشد وگرنه درحقیقت وجوبی ندارد.
پس این هم دلیلی است که بهجناب شیخ اعظم انصاری نسبت دادهشده و ایشان بیان کردهاند. ایشان میخواهند بفرمایند که بهجهت اینکه عنوان مقدمت درحقیقت واجب است، باید ارتباط آن با ذیالمقدمه -که همان قصد توصل باشد- حتماً لحاظ بشود.
اما اشکالی که میتوان به این دیدگاه وارد کرد، این است که نمیتوان گفت عنوان مقدمیت واجب است و نه ذات فعل؛ بلکه خود ذات فعل واجب است و عنوان مقدمیت تنها باعث ایجاد انگیزه میشود، همانند مصالح و مفاسدی که انگیزه را ایجاد میکنند.
عنوان مقدمت ایجاد انگیزه میکند و ما را بهعمل وادار میسازد. در غیر اینصورت، خود مقدمیت بهتنهایی و بدون وجود ذات فعل هیچ تأثیری ندارد.
بهعنوانمثال، در مسائل مربوط به مصالح و مفاسد، در جاییکه تأکید بر مصلحت شده و نهی در جاییکه مفسده وجود دارد، هدف احراز آن مصلحت و مفسده است. شما باید مصلحت و مفسده را شناسایی کنید؛ اما عنوانی که ایجاد میشود، عنوان انگیزشی است که درحقیقت، مصلحت و مفسده انگیزهای برای اتیان آن ذات فعل میشود. به این معنا که چون نماز دارای صلاح و مصلحت است، شما باید نماز را بخوانید و این مصلحت موجب میشود که شما به خواندن نماز اقدام کنید. در موضوع مقدمیت هم همینطور است.
حال جالب است که اگر ذات فعل واجب نباشد و فقط عنوان مقدمیت وجوب داشته باشد، درصورتیکه شما نردبانی برای رفتن به پشتبام آوردید، اما قصد توصل به ذیالمقدمه نداشته باشید و به نردبان فقط بهعنوان مقدمیت نگاه کنید، آیا شما بهواجب عمل کردهاید یا نه؟ اگر بگویید عنوان مقدمیت در اینجا حتماً خاصیت دارد و واجب است، بهمعنای این است که شما برای رفتن به پشتبام باید بارها نردبان را بهعنوان مقدمیت بردارید و دوباره بگذارید؛ درحالیکه هیچکس چنین حرفی نزده است.
اگر عنوان مقدمیت در واجب شدن برای ذیالمقدمه دخالت حتمی داشته باشد، وقتی شما این مقدمه را انجام دادید، اما بدون عنوان مقدمیت، لازمهاش این است که وقتی به ذیالمقدمه میرسید، باید دوباره این عمل را با عنوان مقدمیت تکرار کنید. مثلاً اگر شما بهعنوان مقدمه قطع مسافت نکردید و به حج رفتید، اگر عنوان مقدمیت واجب باشد و دخالت داشته باشد، در این صورت اگر آنجا رفتید و «اشهر الحج» شد، نمیتوانید به حج عمل کنید و باید برگردید و دوباره بهعنوان مقدمیت حرکت کنید؛ درحالیکه هیچکس چنین حرفی را نگفته است.
بنابراین، این اشکال، قابل توجه بهکلام قول سوم و دلیل آن میشود.