99/11/26
بسم الله الرحمن الرحیم
/ گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان
موضوع: شاخصههای ظهور و حکومت امام زمان / گونه شناسی روایات آخر الزمانی ابو هریره/
بحث ما بررسی روایات ابو هریره در زمینه مهدویت بود و آنچه ما را وادار به این بحث کرد روایت ایشان در زمینه امنیت بود لذا ما ناچار شدیم که هم شخصیت خود او را بررسی کنیم و هم نمونه روایات او را بررسی کنیم. آنچه از روایات او تا الآن نقل کردیم همخوانی با روایات اهل بیت علیهمالسلام ندارد بله حوادث و قضایا را نقل میکند اما محوریت را به حضرت عیسی علیهالسلام و دیگران میدهد.
روایتی را در جلسات قبل از عمران بن حصین نقل کردیم و گفتیم که این روایت را هم ابو هریره هم عمران بن حصین نقل میکند، عرض کردیم که یک بررسی نسبت به شخصیت ایشان داشته باشیم، قبلا نظر ما خیلی مثبت نبود چون شخصیت ایشان بین علمای ما مورد اختلاف است البته عامه او را قبول دارند، عامه همۀ صحابه را عدول میدانند و ایشان هم جزء صحابه است البته ما مبنای عامه را قبول نداریم.
عمران بن حصین:
مرحوم شیخ طوسی در رجالشان عمران بن حصین را از اصحاب پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و امیر مومنان علیهالسلام قرار داده است البته اصحاب در کلام شیخ طوسی در رجال به معنای هم عصر است؛ نه به معنای توثیق و مدح.
فضل بن شاذان هم ایشان را جزو سابقین رجوعکنندگان به امیر المومنین علیهالسلام قرار داده است ( في السابقين الّذين رجعوا إلى أمير المؤمنين علیهالسلام)
حزری در جامع الاصول میگوید:
كان من فضلاء الصحابة و فقهائهم، سئل عن متعة النساء، فقال: أتانا بها كتاب اللّه و أمرنا بها رسوله صلیالله علیه و آله ثمّ قال فيها رجل برأيه ما شاء.[1]
« ایشان از فضلای صحابه و فقهای آنها است (سپس مطلبی را نقل میکند که به نفع ما است)، میگوید: از او در مورد متعۀ نساء سوال کردند، گفت: کتاب خدا آن را بیان کرده و رسول الله هم ما را به آن امر کرده سپس شخصی آنچه خواست در مورد آن گفت.»
ما در کتاب دراسات الفقهیه فی مسائل الخلافیه این بحث را آوردیم، در آنجا بحث ازدواج موقت مطرح شده و ایشان را به عنوان یکی از کسانی که قائل به جواز است، نام بردیم البته مستندات ما غیر از کتاب جامع الاصول است چون معلق در پاورقی میگوید: این مطلبی را که آقای تستری نقل کردند در جامع الاصول نیافتم.
ذهبی میگوید: کانت الملائکة تسلم علیه. « ملائکه بر او نازل میشدند و سلام میکردند.»[2]
از عمران بن حصین روایت شده که گفت:
و روي عنه قال: و اللّه لو أردت لتحدّثت يومين متتابعين عن الرسول صلیالله علیه و آله فإنّي سمعت كما سمعوا و شهدت كما شهدوا، لكنّهم يحدّثون أحاديث ما هي كما يقولون، و أخاف أن يشبّه لي كما شبّه لهم.[3]
« به خدا قسم اگر اراده میکردم که حدیث بگویم دو روز پی در پی از رسول الله صلیالله علیه و آله حدیث میگفتم بدرستی که من شنیدم همانطور که آنها شنیدند و شاهد بودم همانگونه که آنها شاهد بودند، لکن آنها احادیثی که نقل میکنند آنطور نیست که میگویند.[4] و میترسم که امر بر من مشتبه شود همانطور که برای آنها مشتبه شد.»[5]
ابو نعیم در حلیة از او نقل میکند:
و روى أبو نعيم في حليته في محمّد بن واسع مسندا عنه، قال: تمتّعنا مع النبيّ صلیالله علیه و آله مرّتين فقال رجال برأيه ما شاء. « با پیامبر صلیالله علیه و آله دو بار تمتع کردیم پس شخصی (خلیفه دوم) آنچه خواست به رأی خودش گفت.»
مسلم در صحیحاش همین مطلب را نسبت به متعه حج میآورد.
مرحوم رضی میفرماید:
و من كتاب له علیهالسلام إلى طلحة و الزبير مع عمران بن الحصين الخزاعي[6] . « و از جمله نامه امیر مومنان علیهالسلام برای طلحه و زبیر توسط عمران بن حصین.»
کشی مطلبی را از ابو داوود نقل میکند:
و روى الكشّي- في أبي عبد اللّه الجدلي و أبي داود- بإسناده عن فضيل الرسّان، عن أبي داود، قال: حضرته عند الموت و جابر الجعفي عند رأسه، فهمّ أنّ يحدّث فلم يقدر، قال محمّد بن جابر: اسأله فقلت: يا أبا داود حدّثنا الحديث الّذي أردت، قال: حدّثني عمران بن الحصين الخزاعي أنّ النبيّ صلیالله علیه و آله أمر فلانا و فلانا أن يسلّما على عليّ علیهالسلام بإمرة المؤمنين، فقالا: من اللّه أو من رسوله؟ فقال: من اللّه و من رسوله. ثمّ أمر حذيفة و سلمان يسلّمان عليه، ثمّ أمر المقداد فسلّم، و أمر بريدة أخي- و كان أخاه لامّه- فقال: إنّكم سألتموني من وليّكم بعدي و قد أخبرتكم به، و قد أخذت عليكم بالميثاق كما أخذ اللّه تعالى على بني آدم «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى» و أيم اللّه! لئن نقضتموها لتكفرنّ.[7]
« ابو داود گفت: هنگام مرگ نزد او حاضر شدم و جابر جعفی بالای سر او بود پس تلاش کرد که حدیث گوید ولی نتوانست، محمد بن جابر گفت: رهایش کن. گفتم: ای ابو داود حدیثی که میخواستی نقل کنی را برای ما بگو، گفت: عمران بن حصین خزاعی مرا حدیث کرد که پیامبر صلیالله علیه و آله فلانی و فلانی را امر کرد که بر علی علیهالسلام به عنوان امیر مومنان سلام کنند، گفتند: از خدا است یا از رسول او؟ فرمود: از خدا و از رسول او. سپس حذیفه و سلمان را امر کرد که بر او سلام کنند، سپس مقداد را امر کرد و او سلام کرد و بریده برادرم را امر کرد پس فرمود: شما از ولی و سرپرستتان بعد از من سوال کردید و شما را به آن خبر دادم، از شما عهد و میثاق گرفتم همانطور که خداوند از بنی آدم عهد گرفت«أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»! اگر آن را نقض کنید و پیمان بشکنید کفر ورزیدید.»
قضیه مولا امیر مومنان علیهالسلام و ولایت ایشان یک واقعیتی است، به رغم غبار آلود کردن فضای تاریخ و حدیث نتوانستند این واقعیت را مخفی کنند.
از این نکات معلوم میشود که عمران بن حصین شخص مثبتی است، ولی ابن ابی الحدید میگوید:
روي أنّ عمران بن الحصين كان من المنحرفين عن أمير المؤمنين علیهالسلام و إنّه علیهالسلام سيّره إلى المدائن، و ذلك أنّه كان يقول: «إن مات عليّ فلا أدري ما موته، و إن قتل فعسى إن قتل رجوت له» و من الناس من يجعل عمران في الشيعة.[8]
« روایت شده که عمران بن حصین منحرف از امیر مومنان علیهالسلام بود و حضرت او را به مدائن تبعید کرد، و آن به این جهت بود که میگفت: اگر علی رحلت کرد نمیدانم فوت او را (بر اسلام یا غیر اسلام) و اگر کشته شود، امید به نجات او هست (این حرف یک مسلمان نیست بلکه این حرف نواصب است.) بعضی عمران را از شیعه قرار میدهند.»
مرحوم شوشتری با اینکه نقاد هستند، میفرماید:
إن صحّ خبره فلعلّه كان أوّلا و صيرورته شيعة أخيرا، فقد عرفت أنّ الفضل عدّه في السابقين الّذين رجعوا إلى أمير المؤمنين علیهالسلام و قد اغترّ صاحب الناسخ بخبر ابن أبي الحديد، فعدّه في تاريخه في مبغضيه علیهالسلام .[9]
« اگر خبرش صحیح باشد، شاید اول امرش چنین بوده و بعد شیعه گشته، دانستی که فضل او را از اولین کسانی که به امیر مومنان علیهالسلام رجوع کردند، شمرد. صاحب ناسخ التواریخ نیز فریب خبر ابن ابی الحدید را خورده و او را در تاریخش از مبغضین علی علیهالسلام شمرده است.»
کسی که به این کلمات نظر میاندازد، استفاده حسن بودن عمران بن حصین را میکند، اگر اول کار هم مشکل داشته بالاخره برگشته است.
تا اینجا به روایات ابوهریره در جلد اول معجم احادیث الامام المهدی علیهالسلام پرداختیم. حالا روایات ابو هریره در جلد دوم را بررسی میکنیم.
روایت سی و یکم:
لا تقوم السّاعة حتّى تعود أرض العرب مروجا و أنهارا، و حتّى يسير الرّاكب بين العراق و مكّة لا يخاف إلّا ضلال الطّريق، و حتّى يكثر الهرج. قالوا: و ما الهرج، يا رسول اللّه؟ قال: القتل.[10]
« پیامبر صلیالله علیه و آله فرمودند: قیامت بپا نمیشود تا اینکه زمین عرب (حجاز) دشت سرسبز و پر رود شود (این بعد از ظهور امام زمان است و به برکت مهدی آل محمد علیهمالسلام است و به برکت حکومت و حاکمیت ایشان است که حاکمیتی از جانب خداوند عز و جل است)، تا اینکه سواره بین عراق و مکه (الآن وادی خشک است) حرکت میکند، از چیزی نمیترسد مگر از گم کردن راه، و تا اینکه هرج زیاد شود. گفتند: هرج چیست ای رسول خدا؟ فرمود: کشتار. (البته این کشتار قبل از قیامت؛ قبل از ظهور امام زمان است، نه بعد از آن).»
مبنای عامه است که بعد از رحلت حضرت عیسی علیهالسلام و قبل از قامت به مدت (50 سال، 100سال، 150 سال) ناامنی میشود ولی ما به هیچ وجه نمیتوانیم این مبنا را بپذیریم حتی اگر شخصیتهایی مانند مرحوم نعمانی در کتاب غیبتشان آورده باشند، ما در روایات ندیدیم که بیان شده باشد که بعد از امام عصر علیهالسلام ناامنی بشود، جهان اصلا دیگر روی ناامنی را نمیبیند چون پایان حکومت حضرت مهدی علیهالسلام به مقدمات قیامت وصل است، مقدمات بعث نشور است، رفع تکلیف است، رفع حجت است اما ناامنی دیگر نمیباشد. و جای تعجب است از بعضی که تکرار میکنند که امام زمان هفت سال یا هشت سال هستن. به قول استادمان آقای وحید شما کارتون را انجام بدهید شاید تا یک میلیون سال دیگر امام عصر علیهالسلام نیاید، یک میلیون سال نسلها منتظر حکومت امام عصر علیهالسلام باشند. چه حکومتهای باطل و فاسدی آمدند و همۀ مردم به امید حکومت امام عصر علیهالسلام بودند حال حکومت امام عصر علیهالسلام برای هفت سال باشد و دوباره همان وضع بشود؟! نه اینطور نیست.
خلاصه، مضمون این روایت طبق همان مبنائی است که نقل شده است که محوریت را به حضرت عیسی علیهالسلام میدهند تا حضرت عیسی علیهالسلام است هر کجا باشد مشکلی نیست.
در این روایت قضایای قبل و بعد از ظهور را با هم مخلوط کرده است؛ چون محوریت امام عصر علیهالسلام و مهدویت را بارز نکرده است.
منابع روایت:
مسند أحمد: ج 2 ص 370 از ابو هریره
صحيح مسلم: ج 2 ص 701 ب 81 ح 157
و حدثنا قتيبة بن سعيد، حدثنا يعقوب، و هو ابن عبد الرحمن القاري، عن سهيل، عن أبيه، عن أبي هريرة، أنّ رسول اللّه صلیالله علیه و آله قال: «لا تقوم الساعة حتى يكثر المال و يفيض، حتى يخرج الرجل بزكاة ماله فلا يجد أحدا يقبلها منه، و حتى تعود أرض العرب مروجا و أنهارا».
« قیامت بپا نشود تا اموال زیاد شود و آنقدر زیاد شود که فرد زکات مالش را خارج میکند اما کسی را که آن را قبول بکند نمییابد، و تا اینکه زمین عرب دشت سرسبز و پر نهر و رودخانه شود.»
و مدارک متعدد دیگری نیز دارد اما یک مدرک شیعی ندارد؛ یعنی از طریق اهل بیت علیهمالسلام نرسیده است و شاید همین کاشف از این باشد که این روایت از نبی مکرم صلیالله علیه و آله نرسیده است؛ زیرا اگر از پیامبر صلیالله علیه و آله بود ائمه علیهمالسلام تایید میکردند؛ مانند روایت «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» که یک روایت عامی است؛ ولی اهل بیت علیهمالسلام هم آن را نقل کردهاند و عجیب است تاکید میکنند عن رسول الله. تنها کسی که این روایت را نقل کرده ابن بطریق در کتاب العمدة است و او هم تصریح میکند که از صحیح مسلم نقل میکند.
بعضی بر این روایت تعلیق زدند:
لا ظهور في ذلك، إذ المعنى: لا يخاف من كلّ أحد حتى الحيوانات، إلّا ضلال الطريق و تيهه. و يهاب- و يقال: أهاب-: موضع قرب المدينة. و ينبغي أن نلفت الإنتباه هنا إلى أنّ بعض المحدّثين يميل إلى قبول كلّ ما روي في مدح بعض البلاد و الأقوام أو ذمّها، و بعضهم يميل إلى ردّها و تكذيبها، لأنّها امتدّت إليها أيدي الوضع بسبب الأحداث و الصراعات التاريخية داخل الأمّة و خارجها. و لا شكّ أنّ المنهج الصحيح هو التثّبت و التدقيق و عدم التسرّع في التصديق أو التكذيب إلّا بميزان البحث العلمي الرصين، و بهذا المنظار المجرّد ينبغي أن تبحث الأحاديث الواردة في هذا الفصل و الفصول الآتية عن العرب و بلادهم و عن اليهود و الترك و الروم و الفرس و غيرهم. و من أهمّ ما ينفع في ذلك معرفة الظروف و الأحداث التي جرت في صدر الإسلام، فإنّ فيها كثيرا من القرائن، و كذلك القرائن من متن الحديث و من الأحاديث الأخرى، فإنّها جميعا تشكّل عاملا يضاف إلى عامل السند، و تجعل الباحث يطمئنّ أو يظنّ بصحّة الحديث، أو عدم صحّته، أو يتوقّف فيه. و من القرائن المؤيّدة لارتباط هذا الحديث بعصر ظهور المهدي علیهالسلام ما ورد فيه عن المال، و أن تحوّل الصحاري القاحلة إلى مروج يحتاج إلى معجزة أو إمكانات عظيمة جد.[11]
« معنای روایت این است: از چیزی جز گم کردن راه نمیترسد؛ حتی از حیوانات. بعضی میگویند: روایاتی که در مدح سرزمینها و اقوام یا ذم آنها است، قبول نیست و مردود است؛ چون دستهای وضع دراز شد؛ یعنی قضایای سیاسی و شیطنتها بوده است و نظر ما هم همین است؛ مخصوصا در مذمتها. یک بار هم در مورد قوم کرد و بعضی از شهرها بحث کردیم، سند روایت نیز شامی بود. عرض کردیم حدس ما این است وضع چنین احادیثی برای این است که مردم را رودرو قرار بدهند و اقوام و شهرها را تحریک کنند. »
این سنخ روایاتی که مذمت میکند یا مجعول و موضوع است یا موضعی (برای زمان خاص) است، امام میفرماید: از کجا هستی؟ میگوید: از اصفهان. میفرماید: بنویس اینها بغض ما اهل بیت را دارند، علامه مجلسی نظر میدهد که این روایت مقطعی است، میخواهم عرض کنم که آیا واقعا اصفهان در آن روز (قبل سال چهل یا سال 37 هجری) نسبت به اهل بیت علیهمالسلام موضع داشت؟ مگر اهل بیت علیهمالسلام اصفهان را فتح کردند؟ بلکه خلفا فتح کردند و هر کار خرابی بوده به حساب آنها است نه به حساب امیر المومنین علیهالسلام، بغض امیر المومنین برای چه؟ آری ممکن است تبلیغات سوء از همان ایام در شهرهای فتح شده انجام گرفته باشد. ثانیا قبلا عبارتی را در مورد ابن عقده نقل کردیم که:
ابن ابی سری گفت: ابن عقده را در کوفه دیدم، از او خواستم که درس روز گذشته را نتوانستم شرکت کنم، برای من دوباره بگوید، او امتناع کرد. اصرار کردم، گفت: از کجا هستی؟ گفتم: از اصفهان. گفت: ناصبانی که دشمنی با اهل بیت علیهمالسلام را بنا گذاشتند. گفتم: این را نگو زیرا در بین آنها متفقه و فضلا و شیعه هستند. گفت: شیعه معاویه؟ گفتم: نه به خدا قسم بلکه شیعه علی علیهالسلام و احدی در بین آنها نیست مگر اینکه علی علیهالسلام از چشم و اهل او عزیزتر است. سپس درسی که از من فوت شده بود برای من تکرار کرد.[12]
پس این سنخ روایات گاهی مقطعی و موضعی است و گاهی هم وضع است.
مرحوم مجلسی نقل میکند:
يج، الخرائج و الجرائح رُوِيَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ لَهُ اكْتُبْ أَمْلَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام- أَنَّ أَهْلَ أَصْفَهَانَ لَا يَكُونُ فِيهِمْ خَمْسُ خِصَالٍ السَّخَاوَةُ وَ الشَّجَاعَةُ وَ الْأَمَانَةُ وَ الْغَيْرَةُ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْت.[13]
« امام فرمود: بنویس املای علی بن ابی طالبعلیهالسلام است: پنج خصلت در اهل اصفهان نمیباشد: سخاوت، شجاعت، امانت، غیرت و حب ما اهل بیت.»
سپس مرحوم مجلسی میفرماید:
بيان كان أهل أصفهان في ذلك الزمان إلى أول استيلاء الدولة القاهرة الصفوية أدام الله بركاتهم من أشد النواصب و الحمد لله الذي جعلهم أشد الناس حبا لأهل البيتعلیهمالسلام و أطوعهم لأمرهم و أوعاهم لعلمهم و أشدهم انتظارا لفرجهم حتى أنه لا يكاد يوجد من يتهم بالخلاف في البلد و لا في شيء من قراه القريبة أو البعيدة و ببركة ذلك تبدلت الخصال الأربع أيضا فيهم رزقنا الله و سائر أهل هذه البلاد نصر قائم آل محمد ص و الشهادة تحت لوائه و حشرنا معهم في الدنيا و الآخرة.
« اهل اصفهان در آن زمان تا اول به قدرت رسیدن دولت قدرتمند صفویه از اشد نواصب بودند و شکر خدایی را که آنها را اشد الناس از جهت محبت به اهل بیت علیهمالسلام و فرمانبری و اطاعت و فراگیری علم اهل بیت و انتظار فرج آنها قرار داد تا آنجا که کسی که متهم به خلاف باشد در شهر و روستاهای دور و نزدیک یافت نمیشود و به برکت آن، چهار خصلت دیگر هم تغییر کرد.»
اضافه کنیم که این مقطعی است زیرا بخت النصر یهود را از اورشلیم به مناطق جی فرستاد، لذا اشاره به آنها است که یهود احرص الناس علی الحیاة یهود در خسّت طبع و دنائت معروف هستند، دکتر جهود خوبی در اصفهان بود اما صندلی و چراغ قوه در مطب نداشت، مریض را میآورد در آفتاب و میگفت دهانت را باز کن و همینطور پولها را جمع میکرد و برای اسرائیل میفرستاد.