« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

/ امنیت فراگیر/شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان

موضوع: شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان/ امنیت فراگیر/

 

بحث ما پیرامون امنیت و گسترۀ آن در دوران امام عصر علیه‌السلام بود، روایت سوم در این زمینه را نقل کردیم که مناظرهای بین امام صادق علیه‌السلام و ابو حنیفه در مورد دو آیه از قرآن بود که امام علیه‌السلام این دو آیه را بر دوران حکومت امام عصر علیه‌السلام تطبیق دادند. امنیت در آن دوران است و کسی در امان است که با امام زمان بیعت کند.

ادامه بررسی سند روایت سوم:

این روایت از حیث سندی دارای اشکال بود.

در سند آن سعد بن عبد الله اشعری بود که ایشان ملاقاتی با امام عصر علیه‌السلام داشته و با حضرت صحبت کردند و جواب سوالات فقهی و حدیثی و تفسیری و تاریخی و تحلیل جریانات تاریخ را در حضور امام عسکری علیه‌السلام از حضرت مهدی علیه‌السلام شنیدند. این روایت از ادله وجود امام زمان است. مرحوم مامقانی با اینکه روش او بر نقل مفصل روایات نیست لکن کل این روایت را به جهت اهمیت آن میآورد. پس سعد بن عبد الله اشعری هیچ مشکلی ندارد و سند روایت از حیث او اشکالی ندارد. پس از سعد بن عبد الله اشعری، احمد بن محمد برقی در سند روایت است که ما توثیقاتی از بزرگان در مورد او نقل کردیم ولی ادلهای در تضعیف او بیان شده که در ادامه به بررسی این ادله میپردازیم که در صورت رد این ادله وثاقت او ثابت است.

ادامه بررسی ادله تضعیف احمد بن محمد برقی:

مرحوم مامقانی میفرماید:

« این توثیقات برای ما حجت کافی است. و آنچه از عدهای که موهن ضعف او است صادر شده اموری هست که مندفع است:

از جمله ادله تضعیف او آنچه در رجال ابن داود آمده، زیرا ایشان او را یکبار در باب اول و دیگربار در باب دوم ذکر کرده و بعد از توثیق شیخ و نجاشی و نقل این دو به اینکه او از ضعفا روایت کرده و بر مراسیل اعتماد کرده گفته است: او را در ضعفا ذکر کردم به جهت طعنی که ابن غضائری نسبت به او دارد البته نزد من وثاقت او قوی است.

در کلام ایشان اشکال است به اینکه ابن غضائری در مورد او طعنی نکرده بلکه به نقل طعن قمیها، طعن از او را رد کرده است و رد او به این است که طعن در مورد خود او نیست بلکه در مورد کسی است که از او روایت میکند.

و از جمله ادله تضعیف او اینکه او از ضعفا روایت کرده و بر مراسیل اعتماد کرده است.

در این استدلال هم اشکال است به اینکه روایت از ضعفا و اعتماد بر مراسیل قادح نیست زیرا این مذهب جماعتی از محدثین و اصولیین مجتهدین است و اگر چه مشهور بر خلاف آن هستند. پس این مسئلهای اختلافی است که اقتضای طعن به اختیار او یکی از این دو را ندارد. یعنی روایت از ضعفا یا اعتماد بر مراسیل موجب طعن و ایراد بر او نمیشود. همان گونه که در سائر مسائل اختلافی اینگونه است. مضافا بسیاری از کسانی که بر وثاقت آنها اتفاق هست از بسیاری از ضعفا روایت میکنند و این چیزی است که مورد انکار نیست و غرض نجاشی از اینکه گفت او از ضعفا روایت میکند، قدح او نبود مگرنه او را توثیق نمیکرد بلکه غرض او تنبیه بر رویه و طریق او بود تا اینکه به حسن ظن به او، بر مراسیل و روایات او اعتماد نشود و مورد نظر و لحاظ قرار گیرد.

سپس کلام شیخ محمد سبط را از شرح استبصار نقل میکند.

(سپس مرحوم مامقانی میفرماید:) نتیجه اینکه نهایت چیزی که اعتماد او بر مراسیل و نقل او از ضعفا اقتضا دارد اینکه بر مراسیل او اعتماد نیست و عدم حکم به صحت آنچه از او صحیح است اما بعد از نظر به وثاقت او مانعی از اخذ به مسانید او که به طرق صحیح هستند، نمیباشد.

و از جمله ادله تضعیف او طعن قمیها[1] بر او و اینکه احمد بن محمد بن عیسی او را از قم اخراج کرد.

و جواب آن اینکه در مورد طعن قمیها دانستی که ابن غضائری طعن آنها را رد میکند و بر طعن آنها اعتماد نکرده است پس ما به عدم اعتماد بر طعن قمیها سزاوارتر هستیم.

اما اینکه احمد بن عیسی که رئیس طعنزنندگان است او را از قم اخراج کرده پس قبلا بیان شد که او پشیمان و عذرخواه شد و توبه کرد و او را برگرداند و در جنازه او پابرهنه و سر برهنه شرکت کرد که این کار او کاشف از این بود که طعن در مورد او حقیقت نداشته و توهم و اشتباه بوده است. دیانت احمد بن عیسی اقتضا داشت که بعد از اینکه اشتباهش برایش آشکار گشت، توبه کند و او را برگرداند و از او عذر خواهی کند و در تشییع جنازه او پابرهنه و سر برهنه برود تا اذهان مردم از آنچه در مورد او واقع شده، خالی کند.

و از جمله ادله تضعیف او اینکه شیخ بهایی در سند روایت گفته: طعنی از جهت قول نجاشی به او متوجه است: برقی در حدیث ضعیف است.

و در این استدلال نیز اشکال است زیرا عبارت نجاشی از آنچه به او نسبت داده خالی است بلکه آن را در مورد پسر او محمد ذکر کرده و شیخ بهایی اشتباه کرده و آن را در مورد احمد نقل کرده است و بر شما است که که به آنچه ما در باب الفاظ ذم در مقباس الهدایه ذکر کردیم مراجعه کنی و معنای قول رجالیون که میگویند فلانی در حدیث ضعیف است را فراگیری.

و از جمله ادله تضعیف او اینکه علامه حلی رحمه‌الله در مختلف در چند جا قول به قدح و ضعف او را آورده و آن را طعن در اخباری قرار داده که او در طریق آن اخبار است. و تو آگاهی که این سهوی از قلم شریف ایشان است زیرا او در خلاصه بعد از تحقیق، خبر مترجم را قبول کرده است.

و از جمله ادله تضعیف او اینکه شهید ثانی رحمه‌الله در مسالک در بحث ارث نکاح منقطع، در روایت صحیح سعید بن یسار که وارد شده به عدم ارث مطلقا، طعن وارد کرده زیرا سند روایت شامل برقی است. و محتمل است که برقی محمد یا فرزند او احمد باشد، سپس گفته: لکن نجاشی محمد را تضعیف کرده و ابن غضائری گفته: حدیث او یعرف و ینکر است و از ضعفا روایت میکند و بر مراسیل اعتماد میکند. و هنگامی جرح و تعدیل تعارض کند پس جرح مقدم است.[2] و این از مانند شهید ثانی عجیب است شما قول ابن غضائری را دانستی که او طاعنین را ردکرده نه اینکه طعن کرده باشد.

و از جمله ادله تضعیف او اینکه کلینی در باب ائمه اثنی عشر حدیثی را نقل میکند به این مضمون که خضر خدمت امیر مومنان علیه‌السلام رسید و به امامت ائمه اثنی عشر یک به یک شهادت داد و نامهای آنها را برد تا اینکه به حضرت حجت علیه‌السلام منتهی شد.

سپس کلینی گوید: مانند این روایت را محمد بن یحیی از محمد بن حسن صفار از احمد بن ابی عبد الله روایت کرده است. محمد بن یحیی گفت: به محمد بن حسن گفتم: ای ابو جعفر! دوست داشتم این خبر از غیر احمد بن ابی عبد الله آمده بود، گفت: پس گفت: او ده سال قبل از حیرت برای من حدیث کرد.

از مجمع الرجال مولی عنایت الله حکایت شده که او بعد از ذکر خبر گفت: در این روایت دلالت است بر اینکه احمد بن ابی عبد الله متحیر گشت یا اینکه واقفی شد. و فاضل استر آبادی با اشاره به این خبرمیفرماید: این خبر دلالت دارد بر اینکه در قلب محمد بن یحیی نسبت به احمد بن ابی عبد الله چیزی بوده است.

در جواب باید گفت: این خبر مجمل است و به جهت آن از توثیقات بسیار متقدم و امارات آشکار و مورد اعتماد رفع ید نمیشود ، در مورد حیرت او احتمالاتی هست:

اول: آنچه استدلال کننده گمان کرده که مراد از حیرت وقف یا تحیر در مذهب است، و این ضعیفترین احتمالات است، به ضرورت اینکه او جزو اصحاب امام جواد و امام هادی علیهما‌السلام بوده؛ از مسلمات است و نص بر این مطلب از شیخ در رجالش گذشت و این با وقف و حیرت در مذهب او جمع نمیشود.

دوم: اینکه مراد از حیرت، تحیر او در امر خودش باشد زیرا در مواضعی خارج قم متحیرا تردد داشت زیرا متهم به ان قذف بود و کذب آن قذف ظاهر نبود.

این احتمال هم در نهایت ضعف است.

سوم: مراد از حیرت، تحیرش در وجود امام زمانعلیه‌السلام بعد از رحلت امام عسکریعلیه‌السلام است. او بعد از امام عسکریعلیه‌السلام 14 سال (20 سال هم گفته شده) زندگی کرد. و در سال 274 از دنیا رفت. و از این تاریخ، با توجه به تاریخ امامت حضرت جواد الأئمهعلیه‌السلام، که ایشان از اصحابش بوده است، میفهمیم که او همان طور که مشخص است 80 سال عمر کرده.

چهارم: مراد از حیرت، تحیر او در نقل اخبار مرسل و ضعیف است.

پنجم: مراد از حیرت، تحیر مردم در امر او است زیرا احمد او را اخراج کرد.

( مرحوم مامقانی:) آنچه گمان ما برآن است اینکه غرض محمد بن یحیی این نبوده که ای کاش برقی این روایت را نقل نکرده بود بلکه غرض او این بوده که ای کاش کسان دیگری هم غیر برقی این روایت را نقل کرده بودند تا به حد تواتر یا استفاضه میرسید.

به هر حال پس خبری که ذکر شد قاصر از معارضه با توثیقات مستفیضۀ متقدمه است.

نظر مرحوم وحید بهبهانی: و چه خوب مولی وحید در تعلیقه افاده کرد آنجا که فرمود: توثیق او از افراد عادل ثابت است و قدح غیر معلوم است، بلکه ظاهر نیست.» [3]

پس ایشان ثقه است.


[1] قمی‌ها خیلی مشکل‌پسند بودند، شیخ مفید رحمه‌الله. با قمی‌ها درگیر بود، مرحوم مجلسی در جلد 25 بحار در بحث غلو مطلبی را می‌آورد و ناراحتی شیخ مفید را بیان می‌کند که عده‌ای از قم آمده بودند و تفکران خاصی داشتند و ایشان ناراحت می‌شوند. قمی‌ها مشکل‌پسند بودند و کسی که یک مقدار بر خلاف مبانی‌شان حرکت می‌کرد را از قم اخراج می‌کردند
[2] این خودش یک مبنا است. آیا در تعارض جرح و تعدیل، همیشه جرح مقدم است؟ اگر جارح مفسر باشد، یعنی جرح مفسر باشد، جرح مقدم است؛ ولی اگر جرح مفسر نباشد، اینگونه نیست که همه تقدیم جرح بر تعدیل را قبول بکنند.
[3] فهذه التوثيقات حجّة لنا كافية. و الّذي صدر من عدّة من الموهن لذلك امور مندفعة:فمنها: ما في رجال ابن داود، حيث إنّه ذكره تارة في الباب الأوّل‌، و اخرى‌ في الباب الثاني، و قال- بعد توثيق الشيخ، و النجاشي، و نقلهما روايته عن الضعفاء، و اعتماده المراسيل، ما لفظه-: و قد ذكرته في الضعفاء، لطعن ابن الغضائري فيه. و يقوي عندي ثقته. انتهى. و فيه: أنّ ابن الغضائري لم يطعن فيه، بل ردّ الطعن عنه بنقل طعن القمّيين عليه، و ردّه بأنّ الطعن ليس فيه، بل فيمن يروي عنه، كما سمعت.و منها: روايته عن الضعفاء، و اعتماده المراسيل. و فيه: أنّ الرواية عن الضعفاء و اعتماد المراسيل، ليس قادحا؛ لأنّه مذهب جماعة من المحدّثين و الاصوليّين المجتهدين، و إن كان المشهور خلافه. فهي مسألة خلافية لا تقتضي الطعن باختيار أحد شقّيها، كما في سائر المسائل الخلافية. مع أنّ رواية كثير من المتّفق على وثاقتهم، عن كثير من الضعفاء، ممّا لا تكاد تناله يد الإنكار، و ليس غرض النجاشي بقوله: (يروي عن الضعفاء ..) إلى آخره القدح فيه، و إلّا لم يوثّقه. و إنّما غرضه التنبيه على رويّته و طريقته، لئلّا يعتمد لحسن الظنّ به على مراسيله و ما يرويه، حتّى ينظر و يلاحظ. و لقد أجاد الشيخ محمّد السبط رحمه‌الله في محكي شرح الاستبصار، حيث قال: فإن قلت: يعتمد المراسيل و .. أمثالها، فلا اعتماد عليه، فكلّ حديث يرويه و يعتمده جاز أن يكون ضعيفا أو مرسلا، و يسقط الاعتماد عليه. و حاصله؛ و إنّ غاية ما يقتضيه اعتماده على المراسيل و روايته عن‌ الضعفاء إنّما هو عدم الاعتماد على مراسيله، و عدم الحكم بصحّة ما يصحّ عنه.و أمّا مسانيده بطرق صحيحة، فلا مانع من الأخذ بها، بعد وثاقته، كما هو ظاهر.و منها: طعن القمّيين عليه، و إخراج أحمد بن محمّد بن عيسى إيّاه من قم. و الجواب: أمّا عن طعن القمّيين عليه، فما سمعته من ابن الغضائري من ردّه له، و عدم اعتماده على ذلك، فنحن أولى بعدم الاعتماد على طعنهم.و أمّا نفي أحمد بن عيسى إيّاه- الّذي هو رئيس الطاعنين فيه- فقد مرّ نقل ندمه و اعتذاره و توبته، و إرجاعه له، و مشيه في جنازته حافيا حاسرا، الكاشف عن أنّ ما وقع من الطعن لم يكن له حقيقة، و إنّما كان وهما و اشتباها، و اقتضت ديانة أحمد بن محمّد بن عيسى- بعد تبيّن اشتباهه لنفسه- أن يتوب و يرجّعه، و يعتذر منه، و يمشي في جنازته حافيا حاسرا، لإخلاء أذهان‌ الناس ممّا وقع فيه منه.و منها: إنّ الشيخ البهائي رحمه‌الله قال‌- في سند رواية فيه: أحمد بن محمّد بن خالد-: بتوجه الطعن من جهة قول النجاشي: إنّ البرقي ضعيف في الحديث. و فيه: أنّ عبارة النجاشي المزبورة خالية عمّا نسبه إليه، و إنّما ذكر ذلك في ابنه: محمّد، فاشتبه البهائي رحمه اللّه فنقله في أحمد نفسه، و عليك بمراجعة ما ذكرناه في باب ألفاظ الذم من مقباس الهداية، في معنى قولهم: فلان ضعيف الحديث.و منها: إنّه قد وقع في المختلف في غير موضع أنّ في أحمد قولا بالقدح و الضعف، و جعل ذلك طعنا في الأخبار الّتي هو في طريقها. و أنت خبير بأنّه- كما ترى- سهو من قلمه الشريف، بعد تحقيقه في الخلاصة قبول خبر الرجل.و منها: إنّ الشهيد الثاني رحمه‌الله في بحث الإرث بالنكاح المنقطع من المسالك‌، قد طعن في صحيح سعيد بن يسار، الوارد بعدم الإرث مطلقا، باشتماله على البرقي مطلقا. و يحتمل كونه محمّدا، أو ابنه أحمد، ثمّ قال: و لكنّ النجاشي ضعّف محمّدا، و قال ابن الغضائري: حديثه يعرف و ينكر، و يروي عن الضعفاء، و يعتمد على المراسيل.و إذا تعارض الجرح و التعديل، فالجرح مقدّم. و ظاهر حال النجاشي أنّه أضبط الجماعة، و أعرفهم بحال الرجال. و أمّا ابنه أحمد فقد طعن عليه- أيضا- و قال ابن الغضائري: كان لا يبالي عمّن أخذ، و إخراج أحمد بن محمّد بن عيسى له من قم لذلك و .. لغيره. انتهى.و هو من مثله لغريب، فإنّك قد سمعت قول ابن الغضائري، و أنّه ردّ الطاعنين، لا أنّه طعن هو، فنسبة الطعن إليه نفسه لم تقع في محلّه، كتوقفه في العمل بحديث الرجل بعد توثيق جماعة كثيرة له.و منها: إنّ الكليني رحمه‌الله في باب ما جاء في الأئمّة الاثني عشر، نقل حديثا ناطقا بأنّ الخضر حضر عند أمير المؤمنين علیه‌السلام و شهد بإمامة الأئمّة الاثني عشر، واحدا بعد واحد، يسمّيهم بأسمائهم، حتى انتهى إلى الخلف الحجّة علیه‌السلام. ثمّ قال الكليني رحمه‌الله: و حدّثني محمّد بن يحيى، عن محمّد بن‌ الحسن الصفّار، عن أحمد بن أبي عبد اللّه، عن أبي هاشم، مثله. قال محمّد بن يحيى: فقلت لمحمّد بن الحسن: يا أبا جعفر! وددت أنّ هذا الخبر جاء من غير أحمد بن أبي عبد اللّه، قال: فقال: لقد حدّثني قبل الحيرة بعشر سنين. انتهى ما في الكافي.و قد حكي عن مجمع الرجال للمولى عناية اللّه‌: أنّه قال- بعد ذكر الخبر-: إنّ فيه دلالة على أنّ أحمد بن أبي عبد اللّه صار متحيرا، أو وقف.انتهى. و عن الفاضل الأسترآبادي‌ مشيرا إلى الخبر: إنّ هذا يدلّ على أنّ في قلب محمّد بن يحيى من أحمد بن أبي عبد اللّه شيئا. و الجواب عن ذلك: إنّ الخبر مجمل لا يرفع به اليد عن التوثيقات الكثيرة المتقدّمة، و الأمارات الجليّة المعتمدة، و ذلك أنّ في الحيرة احتمالات:أحدها: ما زعمه المستدلّ من كون المراد بالحيرة: الوقف، أو التحيّر في المذهب. و هذا أضعف الاحتمالات؛ ضرورة أنّ كونه من أصحاب الجواد و الهادي عليهما السلام من المسلّمات، ثانيها: كون المراد بحيرته: تحيّره في أمر نفسه؛ بتردده في مواضع خارجة من قم متحيّرا، لكونه متّهما بما قذف به، و لم يظهر بعد كذب ذلك القذف، فكان‌ متحيّرا في أمر نفسه، متردّدا في الأماكن الخارجة من قم، حائرا بائرا. و هذا أيضا في غاية الضعف؛ ضرورة عدم تعقل كون ذلك جوابا لتمنّي محمّد بن يحيى.ثالثها: كون المراد بالحيرة: تحيّره بعد موت العسكري علیه‌السلام في وجود الصاحب، فإنّه عاش بعد العسكري علیه‌السلام أربع عشرة سنة، و قيل: عشرين سنة، و توفّي سنة أربع و سبعين و مائتين، و يستفاد من هذا التاريخ- بعد ملاحظة تاريخ إمامة الجواد علیه‌السلام الّذي كان الرجل من أصحابه- أنّ عمر الرجل في حدود الثمانين، كما لا يخفى.رابعها: كون المراد تحيّره في نقل الأخبار المرسلة أو الضعيفة.خامسها: كون المراد تحيّر الناس في أمره، باعتبار إخراج أحمد إيّاه... إلى غير ذلك من الاحتمالات‌و الّذي أظنّه- و إن كان ظنّي لا يغني عن الحقّ شيئا- أنّ غرض محمّد بن يحيى لم يكن تمنّي كون الراوي للخبر واحدا آخر غير البرقي حتى يكون قدحا فيه، بل غرضه- و اللّه العالم- تمنّي أن يكون قد جاء هذا الحديث من غير جهة البرقي أيضا يعني: بسند ثان و ثالث، بحيث يبلغ حدّ التواتر أو الاستفاضة، ليرغم به أنف المنكرين.و على كلّ حال؛ فالخبر المزبور قاصر عن معارضة التوثيقات المستفيضة المتقدّمة. و لقد أجاد المولى الوحيد رحمه‌الله. حيث قال- في التعليقة- إنّ: التوثيق ثابت من العدول، و القدح غير معلوم، بل و لا ظاهر. (تنقيح المقال في علم الرجال ؛ ج‌7 ؛ ص280)
logo