« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/09/12

بسم الله الرحمن الرحیم

/ امنیت فراگیر/شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان

موضوع: شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان/ امنیت فراگیر/

 

بحث ما پیرامون امنیت در دوران ظهور بود و شروع بحث ما هم با آیه شریفه سوره نور بود و نظرات مفسرین را عرض کردیم، مرحوم علامه طباطبائی در تفسیرشان بیاناتی داشتند.

ادامه بیانات مرحوم علامه طباطبائی:

و المراد بتمكين دينهم الذي ارتضى لهم كما مر ثبات الدين على ساقه بحيث لا يزلزله اختلافهم في أصوله و لا مساهلتهم في إجراء أحكامه و العمل بفروعه و خلوص المجتمع من وصمة النفاق فيه. و المراد من تبديل خوفهم أمنا انبساط الأمن و السلام على مجتمعهم بحيث لا يخافون عدوا في داخل مجتمعهم أو خارجه متجاهرا أو مستخفيا على دينهم أو دنياهم. و قول بعضهم إن المراد الخوف من العدو الخارج من مجتمعهم كما كان المسلمون يخافون الكفار و المشركين القاصدين إطفاء نور الله و إبطال الدعوة. تحكم مدفوع بإطلاق اللفظ من غير قرينة معينة للمدعي على أن الآية في مقام الامتنان و أي امتنان على قوم لا عدو يقصدهم من خارج و قد أحاط بمجتمعهم الفساد و عمته البلية لا أمن لهم في نفس و لا عرض و لا مال الحرية فيه للقدرة الحاكمة و السبق فيه للفئة الباغية.

و المراد بكونهم يعبدون الله لا يشركون به شيئا ما يعطيه حقيقة معنى اللفظ و هو عموم إخلاص العبادة و انهدام بنيان كل كرامة إلا كرامة التقوى. و المتحصل من ذلك كله أن الله سبحانه يعد الذين آمنوا منهم و عملوا الصالحات أن سيجعل لهم مجتمعا صالحا خالصا من وصمة الكفر و النفاق و الفسق يرث الأرض لا يحكم في عقائد أفراده عامة و لا أعمالهم إلا الدين الحق يعيشون آمنين من غير خوف من عدو داخل أو خارج، أحرارا من كيد الكائدين و ظلم الظالمين و تحكم المتحكمين.

و هذا المجتمع الطيب الطاهر على ما له من صفات الفضيلة و القداسة لم يتحقق و لم ينعقد منذ بعث النبي صلی‌الله علیه و آله إلى يومنا هذا، و إن انطبق فلينطبق على زمن ظهور المهدي علیه‌السلام على ما ورد من صفته في الأخبار المتواترة عن النبي ص و أئمة أهل البيت علیهم‌السلام لكن على أن يكون الخطاب للمجتمع الصالح لا له علیه‌السلام وحده.

فإن قلت: ما معنى الوعد حينئذ للذين آمنوا منهم و عملوا الصالحات و ليس المهدي علیه‌السلام أحد المخاطبين حين النزول و لا واحد من أهل زمان ظهوره بينهم؟ قلت: فيه خلط بين الخطابات الفردية و الاجتماعية أعني الخطاب المتوجه إلى أشخاص القوم بما هم أشخاص بأعيانهم و الخطاب المتوجه إليهم بما هم قوم على نعت كذا فالأول لا يتعدى إلى غير أشخاصهم و لا ما تضمنه من وعد أو وعيد أو غير ذلك‌ يسري إلى غيرهم و الثاني يتعدى إلى كل من اتصف بما ذكر فيه من الوصف و يسري إليه ما تضمنه من الحكم، و خطاب الآية من القبيل الثاني على ما تقدم. و من هذا القبيل أغلب الخطابات القرآنية المتوجهة إلى المؤمنين و الكفار، و منه الخطابات الذامة لأهل الكتاب و خاصة اليهود بما فعله أسلافهم و للمشركين بما صنعه آباؤهم.[1]

« و مراد از تمكين دين مرضى آنان در زمين- همان طور كه گذشت- اين است كه دين پسنديده ايشان را پاى بر جا بدارد، به طورى كه اختلافشان در اصول، و سهل‌انگارى‌هايشان در اجراى احكام، و عمل به فروع آن، دين آنان را متزلزل نسازد، و همواره اجتماعشان از لكه نفاق پاك باشد.

و مراد از تبديل خوفشان به امنيت اين است كه امنيت و سلامت بر جامعه آنان سايه بيفكند، به طورى كه نه از دشمنان داخلى بر دين و دنياى خود بترسند، و نه از دشمنان خارجى، نه از دشمنى علنى، و نه پنهانى.

و اينكه بعضى‌[2] از مفسرين گفته‌اند:" مراد تنها ترس از دشمنان خارجى است، هم چنان كه همه ترس مسلمانان صدر اول از كفار و مشركين بود، كه مى‌خواستند نور خدا را خاموش ساخته و دعوت حقه دين را باطل سازند" حرف صحيحى نيست، و دليلى بر گفتار خود ندارند، چون لفظ آيه مطلق است، و هيچ قرينه‌اى كه مدعاى آنان را اثبات كند در آن‌ نيست، علاوه بر اين آيه شريفه در مقام امتنان است، و اين چه منتى است كه خدا بر جامعه‌اى بگذارد كه فقط دشمن خارجى را بر آنان مسلط نكرده، در حالى كه داخل آن جامعه را فساد احاطه كرده باشد، و از هر سو بلاهاى گوناگون آن جامعه را تهديد كند، نه امنيتى در جان خود داشته باشند، و نه در عِرض و ناموس و نه در مال، تنها قدرت حاكمه بر آن اجتماع حريت داشته، و طبقه ستمگر در رفاه و پيشرفت باشند؟

و مراد از اينكه فرمود:" خداى را عبادت مى‌كنند و چيزى را شريك او نمى‌گيرند" همان معنايى است كه لفظ به طور حقيقت بر آن دلالت كند، و آن عبارت است از اينكه اخلاص در عبادت عموميت پيدا كند و بنيان هر كرامتى غير از كرامت تقوى منهدم گردد.

آنچه از همه مطالب بر آمد اين شد كه خداى سبحان به كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام مى‌دهند، وعده مى‌دهد كه به زودى جامعه‌اى برايشان فراهم مى‌كند كه به تمام معنا صالح باشد، و از لكه ننگ كفر و نفاق و فسق پاك باشد، زمين را ارث برد و در عقايد افراد آن و اعمالشان جز دين حق، چيزى حاكم نباشد، ايمن زندگى كنند، ترسى از دشمن داخلى يا خارجى نداشته باشند، از كيد نيرنگ بازان، و ظلم ستمگران و زورگويى زورگويان آزاد باشند.

و اين جامعه طيب و طاهر با صفاتى كه از فضيلت و قداست دارد هرگز تا كنون در دنيا منعقد نشده، و دنيا از روزى كه پيامبر صلی‌الله علیه و آله مبعوث به رسالت گشته تا كنون، چنين جامعه‌اى به خود نديده، ناگزير اگر مصداقى پيدا كند، در روزگار مهدى علیه‌السلام خواهد بود، چون اخبار متواترى كه از رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و ائمه اهل بيت علیهم‌السلام در خصوصيات آن حضرت وارد شده از برقراری چنين جامعه‌اى خبر مى‌دهد، البته اين در صورتى است كه روى سخن در آيه را متوجه مجتمع صالح بدانيم، نه تنها حضرت مهدى علیه‌السلام.

اگر بگوئید: طبق اين نظريه چه معنا دارد كه روى سخن را در زمان نزول آيه به‌" الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" كند در حالى كه مهدى علیه‌السلام آن روز نبود، (نه خودش بود و نه يكى از اهل زمانش).

در پاسخ مى‌گوييم: اين سؤال ناشى از اين است كه پرسش كننده ميان خطابهاى فردى با خطابهاى اجتماعى خلط كرده، چون خطاب دو جور ممكن است متوجه اشخاص شود، يكى اينكه اشخاصى را مورد خطابى قرار دهند، به اين جهت كه خصوصيات خود آنان‌ مورد نظر است، ديگر اينكه همان اشخاص را مورد خطاب قرار بدهند، اما نه از اين جهت كه شخص خود آنان مورد نظر باشد، بلكه از اين جهت كه جمعيتى هستند داراى صفاتى معين، در صورت اول خطاب از مخاطبين به غير مخاطبين متوجه نمى‌شود. و شامل آنها نمى‌گردد، نه وعده‌اش و نه وعيدش و نه هيچ چيز ديگرش، و در قسم دوم اصلا اشخاص دخالتى ندارند، خطاب متوجه دارندگان صفات كذايى است، كه در اين صورت به ديگران نيز متوجه مى‌شود.

در آيه شريفه خطاب از قبيل خطابهاى دوم است، كه بيانش گذشت و اغلب خطابهاى قرآنى كه يا مؤمنين را مخاطب كرده، و يا كفار را از اين قبيل است، و همچنين خطابهايى كه متضمن بدگويى از اهل كتاب و مخصوصا يهود است، از اين قبيل است، به مخاطبين بدگويى مى‌كند به اينكه نياكان و اجداد چند پشت قبل ايشان چنين و چنان كردند، و همچنين خطابهاى متوجه به مشركين كه شما بوديد كه چنين و چنان كرديد، با اينكه اسلاف آنان بودند، نه خود آنان، پس معلوم مى‌شود كه روى سخن با دارندگان فلان صفات زشت است.»

بنا بر این حق مطلب اين است كه اگر واقعا بخواهيم حق معناى آيه را به آن بدهيم، آيه شريفه جز با جامعهای كه به وسيله ظهور مهدى علیه‌السلام به زودى منعقد مى‌شود قابل انطباق با هيچ جامعهای نيست. و اما اگر پاى مسامحه و سهل انگارى در تفسير مفردات و جملات آن راه دهيم، آن وقت ممكن است بگوييم مراد از استخلاف" الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‌" استخلاف همه امت است، (نه دسته‌اى مخصوص)،

و مراد از تمكين دينشان، آن دين كه برايشان پسنديده، اين بگيريم كه آنان را در دنيا معروف به امت اسلام مى‌كند، و دين اسلام را دين ايشان مى‌داند، هر چند كه هفتاد و سه فرقه شوند، و هر فرقه‌اى فرق ديگر را كافر بداند، و بعضى خون بعضى ديگر را مباح بشمارد، و ناموس و مال او را حلال بداند.

و مراد از تبديل خوف ايشان به امنيت، و اينكه خدا را بپرستند و چيزى را شريك او نگيرند اين باشد كه خدا اسلام را عزت و شوكت دهد، و بر معظم کره زمين گسترده كند، به گونهای که آزادانه نماز و روزه و حج انجام شود، هر چند كه از ميان خود آنان امنيت رخت بر بسته باشد، و حق و حقيقت با سكنه آنها خدا حافظى كرده باشد.

كه در اين صورت موعود به اين وعده امت، و مراد از استخلاف، ايشان عزت و شوكتى است كه بعد از هجرت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و بعد از رحلت آن جناب نصيب مسلمين شد، ولى اگر معنا اين باشد باز وجهى نيست كه تنها شامل زمان خلفاى اربعه باشد، بلكه بعد از آنان را نيز تا زمان انحطاط خلافت اسلامى شامل مى‌شود.

خوب، اين وجهى است كه مى‌توان براى آيه تصور كرد، و اما تطبيق آيه با دوره خلفاى اربعه و يا سه نفر اول و يا تنها دوره على علیه‌السلام هيچ وجهى ندارد.

ما همان فرمایش ایشان را که اشاره به جامعه صالح در دوران آقا امام زمان است را میپذیریم.

مرحوم طبرسی میفرماید:

و اختلف في الآية فقيل إنها واردة في أصحاب النبي ص و قيل هي عامة في أمة محمد صلی‌الله علیه و آله عن ابن عباس و مجاهد و المروي‌ عن‌ أهل‌ البيت‌ علیهم‌السلام أنها في المهدي من آل محمد علیهم‌السلام‌ و روي العياشي بإسناده عن علي بن الحسين علیهما‌السلام أنه قرأ الآية و قال هم و الله شيعتنا أهل البيت يفعل الله ذلك بهم على يدي‌ رجل منا و هو مهدي هذه الأمة و هو الذي قال رسول الله صلی‌الله علیه و آله لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يلي رجل من عترتي اسمه اسمي يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا و روي مثل ذلك عن أبي جعفر و أبي عبد الله علیهما‌السلام. فعلى هذا يكون المراد بالذين آمنوا و عملوا الصالحات النبي و أهل بيته صلوات الرحمن عليهم و تضمنت الآية البشارة لهم بالاستخلاف و التمكن في البلاد و ارتفاع الخوف عنهم عند قيام المهدي علیه‌السلام منهم و يكون المراد بقوله‌ «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ» هو أن جعل الصالح للخلاف خليفة مثل آدم و داود و سليمان علیهم‌السلام و يدل على ذلك قوله‌ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً و يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ‌ و قوله‌ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً و على هذا إجماع العترة الطاهرة و إجماعهم حجة لقول النبي صلی‌الله علیه و آله‌ إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي أهل بيتي لن يفترقا حتى يردا علي الحوض‌ و أيضا فإن التمكين في الأرض على الإطلاق لم يتفق فيما مضى فهو منتظر لأن الله عز اسمه لا يخلف وعده.[3]

« در باره اين آيه اختلاف است. برخى گويند: درباره پيامبر صلی‌الله علیه و آله است. برخى گويند: درباره امت است. از ائمه اهل بيت علیهم‌السلام روايت است كه در باره مهدى آل محمد علیهم‌السلام است.

عیاشی با سند خود از امام زین العابدین علیه‌السلام نقل کرده که وقتی اين آيه را خواند، فرمود: به خدا آنها شيعه ما هستند كه خداوند به دست مردى از ما كه مهدى اين امت است، اين وعده‌ها را در باره آنها انجام ميدهد. پيامبر خدا صلی‌الله علیه و آله درباره او فرمود: اگر از دنيا يك روز مانده باشد، خدا آن روز را طولانى مى‌سازد تا مردى از عترت من كه همنام من است، زمامدار شود و زمين را بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد كند. نظير همين روايت از امام باقر و امام صادق علیهما‌السلام نيز روايت شده است.

پس منظور از "الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" پيامبر و اهل بيت علیهم‌السلام است. اين آيه آنها را مژده مى‌دهد كه خليفه مى‌شوند و در تمام بلاد قدرت را بدست مى‌گيرند و در وقت قيام مهدى علیه‌السلام ايمن خواهند شد.

مقصود از "كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ" اين است كه قبلا هم خداوند افرادى را كه صالح برای خلافت بوده‌اند، قدرت و خلافت بخشيده است. مثل آدم و داوود و سليمان علیهم‌السلام.

شاهد آن همین آيات است: "در روزى زمين خليفه‌اى قرار ميدهم"، "اى داود، ترا در روى زمين خليفه ساختيم"، "آل ابراهيم را كتاب و ملك عظيم داديم".

تمام ائمه طاهرين علیهم‌السلام بر اين مطلب اجماع دارند و اجماع آنها حجت است.

زيرا رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمود: "من در ميان شما دو چيز سنگين ترك مى‌كنم: كتاب خدا و عترتم. از هم جدا نميشوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند".

و هنوز مسلمانان و مؤمنين در روى زمين قدرت كامل پيدا نكرده‌اند بنابراين بايد در انتظار روزى بود كه خداوند به اين وعده خود جامه عمل بپوشد زيرا خداوند خلف وعده نميكند.»[4]

به هر حال این جامعهای است که در دوران امام زمان تحقق مییابد و خداوند عز و جل در این آیه شریفه وعده آن را داده است، حال به چه کسی وعده داده است؟ به امت اسلامی، به مخاطبین یا به نبی مکرم و اهل بیت علیهم‌السلام، این جامعه، جامعه دوران امام عصر علیه‌السلام است.

اصل موعود در آیه خود امام عصر علیه‌السلام است نه اینکه موعود جامعهای باشد که مصداقی ندارد مگر دوران امام عصر علیه‌السلام، جایگزینی اقوام نیست بلکه جایگزینی شخص است و این شخص این ویژگیها را ایجاد میکند، تمکین دین در آن دوران است عزت دین در آن دوران است، وراثت زمین در آن دوران است و عدم خوف در آن دوران است خلاصه الموعود هو المهدی علیه‌السلام نه اینکه موعود آن جامعهای باشد که مصداقی ندارد مگر بر دوران امام عصر علیه‌السلام.

 


[1] الميزان في تفسير القرآن ؛ ج‌15 ؛ ص: 155.
[2] كشاف، ج3، ص251.
[3] مجمع البيان في تفسير القرآن ؛ ج‌7 ؛ 239.
[4] از امام جواد علیه‌السلام سوال کردند: آیا ممکن است در مورد سفیانی بدا حاصل شود؟ فرمودند: بله ممکن است، راوی گفت: اگر بدا در مورد سفیانی ممکن باشد پس بدا در مورد خود حضرت مهدی علیه‌السلام هم ممکن است؟ امام فرمود: مهدی علیه‌السلام. از میعاد است و خداوند میعاد را تخلف نمی‌کند. البته اولا این روایت از جهت سند مشکل دارد ثانیا توجیه دارد. توجیه آن به این است که بدا در مورد سفیانی مراد بدا در خصوصیات سفیانی است نه در اصل سفیانی مثلا قلمرو حرکت او در جهان محدود به چند کشور بشود یا مثلا مدت زمان او کاهش یابد
logo