« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

99/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

/ امنیت فراگیر/شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان

موضوع: شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان/ امنیت فراگیر/

 

بحث ما پیرامون شاخصههای حکومت امام زمان در دوران ظهور بود، بحث امنیت را مطرح کردیم و شروع بحث ما با آیۀ شریفۀ سوره نور بود. در جلسه قبل به اوضاع امنیتی قبل از ظهور اشاره کردیم که اوضاع در چه حد از ناامنی خواهد بود که وقتی صحبت از امنیت در دوران ظهور میشود، معلوم شود که امنیت چه ارمغان و هدیۀ بزرگی برای جامعه و بشریت است. آیهای که از سوره نور نقل کردیم، میفرماید: « و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا»

بعضی از فضلا جلسه قبل سؤال کردند که این آیه شریفه به مسئله استخلاف اشاره دراد « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ » مراد استخلاف چه کسی است؟

مرحوم علامه طباطبائی چند قول در اینجا مطرح کردند:

و قوله‌ "لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ‌" إن كان المراد بالاستخلاف إعطاء الخلافة الإلهية كما ورد في آدم و داود و سليمان علیهم‌السلام قال تعالى‌ "إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً" (البقرة- 30) و قال‌ "يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ‌" (ص- 26) و قال‌ "وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ" (النمل- 16) فالمراد بالذين من قبلهم خلفاء الله من أنبيائه و أوليائه و لا يخلو من بعد كما سيأتي.

و إن كان المراد به إيراث الأرض و تسليط قوم عليها بعد قوم كما قال‌ "إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‌" (الأعراف- 128) و قال‌ "أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ‌" (الأنبياء- 105) فالمراد بالذين من قبلهم المؤمنون من أمم الأنبياء الماضين الذين أهلك الله الكافرين و الفاسقين منهم و نجى الخلص من مؤمنيهم كقوم نوح و هود و صالح و شعيب كما أخبر عن جمعهم في قوله تعالى‌ "وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا فَأَوْحى‌ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ" (إبراهيم- 14) فهؤلاء الذين أخلصوا لله فنجاهم فعقدوا مجتمعا صالحا و عاشوا فيه حتى طال عليهم الأمد فقست قلوبهم.

و أما قول من قال إن المراد بالذين استخلفوا من قبلهم بنو إسرائيل لما أهلك الله فرعون و جنوده فأورثهم أرض مصر و الشام و مكنهم فيها كما قال تعالى فيهم‌ "وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ‌" (القصص- 6).

ففيه أن المجتمع الإسرائيلي المنعقد بعد نجاتهم من فرعون و جنوده لم يصف من الكفر و النفاق و الفسق و لم يخلص للذين آمنوا و عملوا الصالحات و لا حينا على ما ينص عليه القرآن الكريم في آيات كثيرة و لا وجه لتشبيه استخلاف الذين آمنوا و عملوا الصالحات باستخلافهم و فيهم الكافر و المنافق و الطالح و الصالح.

و لو كان المراد تشبيه أصل استخلافهم بأصل استخلاف الذين من قبلهم و هم بنو إسرائيل كيفما كان لم يحتج إلى إشخاص المجتمع الإسرائيلي للتشبيه به و في زمن نزول الآية و قبل ذلك أمم أشد قوة و أكثر جمعا منهم كالروم و الفرس و كلدة و غيرهم و قد قال تعالى في عاد الأولى و ثمود "إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ‌" (الأعراف- 69) و قال‌ "إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ" (الأعراف- 74) و قد خاطب بذلك الكفار من هذه الأمة فقال‌ "وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ‌" (الأنعام- 165) و قال‌ "هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ‌" (فاطر- 39).[1]

« و در جمله"لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ" دو احتمال هست، يكى اينكه مراد از استخلاف اين باشد كه خداى تعالى به ايشان خلافتى الهى نظير خلافت آدم و داود و سليمان علیهم‌السلام داده باشد، هم چنان كه درباره خلافت آدم فرمود:" مى‌خواهم در زمين خليفه‌اى قرار دهم. "[2] و درباره داود فرموده:" ما تو را خليفه‌اى در زمين قرار داديم."[3] و درباره سليمان فرموده:" وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ"[4] كه اگر مراد از خلافت اين باشد، قهرا خلفاى قبل از ايشان خلفاى خدا، يعنى انبياى او و اوليايش خواهد بود، و لكن به دليلى كه مى‌آيد اين احتمال بعيد است.

احتمال دوم اينكه مراد از" خلافت" ارث دادن زمين به ايشان و مسلط كردن آنان بر زمين باشد، هم چنان كه در اين معنا فرموده:" زمين از آن خدا است، به هر كس از بندگانش بخواهد آن را ارث مى‌دهد، و سر انجام از آن پرهيزگاران است."[5] و نيز فرموده:" زمين را بندگان صالح من ارث مى‌برند."[6] كه بنا بر اين احتمال، مراد از خلفاى قبل از ايشان مؤمنين از امتهاى گذشته خواهد بود، كه خدا كفار و منافقين آنها را هلاك كرد، و مؤمنين خالص ايشان را نجات داد، مانند قوم نوح و هود و صالح و شعيب، هم چنان كه در آيه‌" كسانى كه كافر شدند به رسولان خود گفتند: به طور مسلم شما را از سر زمين خود بيرون مى‌كنيم، مگر آنكه به كيش ما برگرديد، پس پروردگارشان به ايشان وحى فرستاد كه به طور قطع ستمكاران را هلاك خواهيم كرد، و بعد از ايشان شما را در زمين سكونت خواهيم داد، اين روش ما است نسبت به كسى كه از مقام من بترسد، و از عذاب من بهراسد. "[7] است و اينان كسانى هستند كه خود را براى خدا خالص كردند و خدا نجاتشان داد، و در نتيجه جامعه صالحى تشكيل داده و در آن زندگى كردند، تا آنكه مهلتشان طول كشيده، دلهايشان قساوت يافت.

اما قول كسى‌ كه گفته: مراد از مستخلفين قبل از ايشان، بنى اسرائيل است كه خدا بعد از هلاك كردن فرعون و لشگريانش سر زمين مصر و شام را به ايشان ارث داده، و در آن مكنتشان داد، هم چنان كه درباره آنان فرمود:" اراده كرديم بر كسانى كه در زمين به دست كفار ضعيف شدند، منت نهيم، و ايشان را پيشوايان و وارثان نموده، و در زمين مكنت دهيم."[8] حرف صحيحى نيست.

زيرا آيه مورد بحث از مردمى خبر مى‌دهد كه بعد از ارث بردن زمين، اجتماعى صالح تشكيل دادند و قوم بنى اسرائيل بعد از نجاتشان از فرعون و لشگرش، هرگز از كفر و نفاق و فسق خالص نگشتند، و مصداق‌" الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ" نشدند، و به نص قرآن كريم در آياتى بسيار هرگز و در هيچ دوره‌اى چنين روزى به خود نديدند، و با اينكه اجتماع ايشان همواره از كفار و منافقين و صالحان و طالحان متشكل مى‌شده، ديگر معنا ندارد كه استخلاف ايشان را مثل بزند براى استخلاف‌" الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ".[9]

و اگر مراد از تشبيه اصل استخلاف ايشان، به استخلاف خلفاى قبل از ايشان- كه فرضا بنى اسرائيل باشند چه خوب و چه بد- بوده باشد، در اين صورت احتياجى نبود كه مجتمع اسرائيلى را پيش بكشد، و به آنان تشبيه كند و حال آنكه امتهاى موجود در زمان نزول آيه و قبل از آن بسيار قوى‌تر و پرجمعيت‌تر از بنى اسرائيل بودند مانند روم و فارس و كلده و غير ايشان، هم چنان كه در آيه‌" چنان كه شما را خليفه بعد از قوم نوح قرار داد."[10] و آيه‌" چنان كه شما را خلفاى بعد از قوم عاد قرار داد."[11] بدون هيچ تشبيهى اين امت را جانشينان امتهاى قبل دانست، و حتى كفار از اين امت را هم خلفاى اقوام پيشين خواند و فرمود:" خدا كسى است كه شما را خليفه‌هاى زمين قرار داد."[12] و نيز فرمود:" او كسى است كه شما را خليفه‌هاى زمين قرار داد پس هر كس كفر بورزد كفرش عليه خود او است."[13]

مرحوم علامه چهار احتمال پیرامون این آیه نقل میکند که احتمال چهارم اینکه همان محوریت بنی اسرائیل باشد، میفرماید: این معنا ندارد، اگر اصل استخلاف بنی اسرائیل مراد باشد که دیگران هم بودند که از بنی اسرائیل قویتر و قدرتمندتر بودند.

اهل سنت قائلاند این آیه ناظر به خلفا است، ما این بحث را در کتاب نقد ادلۀ خلافت مطرح کردیم. عامه به ده آیه و ده روایت برای اثبات خلافت خلفا استناد میکنند که یکی از آیات همین آیه شریفه میباشد و اصرار دارند که این آیه مربوط به خلفا است، میگویند: نسبت به خلیفه اول و دوم قطعی است و گاهی هم خلیفه سوم و گاهی هم خلیفه چهارم را میگویند و به این آیه برای مشروعیت خلافت آنها استدلال میکنند.

مرحوم طوسی میفرماید:

و استدل الجبائي، و من تابعه على إمامة الخلفاء الأربعة بأن قال: استخلاف‌ المذكور في الآية لم يكن إلا لهؤلاء، لأن التمكين المذكور في الآية إنما حصل في أيام أبي بكر و عمر، لان الفتوح كانت في أيامهم، فأبو بكر فتح بلاد العرب و طرفاً من بلاد العجم، و عمر فتح مداين كسرى الى حد خراسان و سجستان و غيرهما، فإذا كان التمكين و الاستخلاف هاهنا ليس هو إلا لهؤلاء الائمة الأربعة. و أصحابهم علمنا أنهم محقون. و الكلام على ذلك من الوجوه.

أحدها- ان الاستخلاف- هاهنا- ليس هو الامارة و الخلافة. بل المعنى هو ابقاؤهم في أثر من مضى من القرون، و جعلهم عوضاً منهم و خلفاً، كما قال‌ «هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ»[14] و قال‌ «عَسى‌ رَبُّكُمْ أَنْ يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ يَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ»[15] و قال‌ «وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ»[16] و كقوله‌ «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً»[17] أي جعل كل واحد منهما خلف صاحبه، و إذا ثبت ذلك، فالاستخلاف و التمكين الذي ذكره اللَّه‌ في آية، كانا في أيام النبي صلی‌الله علیه و آله حين قمع اللَّه أعداءه و أعلا كلمته و نشر ولايته، و اظهر دعوته، و أكمل دينه، و نعوذ باللَّه أن نقول: لم يمكّن اللَّه دينه لنبيه في حياته حتى تلافى ذلك متلاف بعده، و ليس ذلك التمكين كثرة الفتوح و الغلبة على البلدان لأن ذلك يوجب أن دين اللَّه لم يتمكن بعد الى يومنا هذا لعلمنا ببقاء ممالك للكفر كثيرة لم يفتحها المسلمون، و يلزم على ذلك إمامة معاوية و بني أمية، لأنهم تمكنوا اكثر من تمكن أبي بكر و عمر، و فتحوا بلاداً لم يفتحوها.[18]

« جبائی و پیروان او بر امامت خلفای اربعه استدلال کردند به اینکه: استخلاف مذکور در آیه نمیباشد مگر برای اینها زیرا تمکین مذکور در آیه در ایام ابو بکر و عمر حاصل شد زیرا فتوحات در ایام آنها بود، ابو بکر بلاد عرب و بخشی از بلاد عجم را فتح کرد و عمر مداین کسری تا حد خراسان و سجستان و غیر این دو را را فتح کرد بنابراین تمکین و استخلاف اینچنین نیست مگر برای این چهار امام و اصحاب آنها که میدانیم حق بودند.

کلام پیرامون این استدلال بر چند وجه است:

1. استخلاف در اینجا امارت و خلافت نیست بلکه معنا ابقای آنها به جای کسانی که در قرون گذشته بودند و اینکه آنها را عوض و جانشین آنها قرار دهد همچنان که در این آیات به این معنا است: « اوست آن كس كه شما را در اين سرزمين جانشين گردانيد»، « اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند و شما را روى زمين جانشين [آنان] سازد آنگاه بنگرد تا چگونه عمل مى‌كنيد» و « اوست كسى كه شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد» یعنی هر یک از آن دو را جایگزین دیگری قرار داد، و با این شواهد، پس استخلاف و تمکینی که خداوند در آیه ذکر کرده در زمان پیامبر صلی‌الله علیه و آله بودند هنگامی که خداوند دشمنان اورا ریشهکن کرد و کلمه او را علو داد و ولایت او را نشر داد و دعوت او را ظاهر کرد و دین او را کامل کرد و به خدا پناه میبریم از اینکه بگوئیم: خداوند دینش را برای پیامبرش در زمان حیاتش متمکن نکرد تا اینکه کس دیگری آمد و این دین را کامل و تثبیت کرد، و آن تمکین به مبنای کثرت فتوح و غلبه بر شهرها نیست زیرا این حرف موجب میشود که دین خدا بعد از آن تا به امروز متمکن نشده باشد زیرا میدانیم که ممالک کثیر بر کفر باقی ماند و مسلمانان آن را فتح نکردند و لازمه آن امامت معاویه و بنی امیه است زیرا تمکن آنها بیشتر از تمکن ابو بکر و عمر بود و بلادی را فتح کردند که آنان فتح نکرده بودند.»

 


[1] الميزان في تفسير القرآن ؛ ج‌15 ؛ 151.
[9] قوم یهود یک جنسی هستند که جز خالق و خداوند آنها را نمی‌شناسد و عجیب است که خداوند آنها را معرفی کرده اما ما نگرفتیم، هنوز بعضی می‌خواهند با این‌ها رابطه برقرار بکنند در حالی که این‌ها کسی را قبول ندارند، آن وقتی که ارتباط‌شان با مصر به هم خورد، لیستی از دانشمندان آن‌ها برای ترور داشتند و وقتی هم که صدام سرنگون شد، لیست چهار هزار نفره برای ترور دانشمندان داشتند و بیش از هزار نفرشان را بعد از سقوط صدام ترور کردند. اهل سنت روایتی ذیل این آیه « إنّ أشد الناس عداوة للمؤمنین الیهود» نقل می‌کنند « ما خلا یهودیان بمسلم الا همّا بقتله» دو یهودی با مسلمانی خلوت نمی¬کنند مگر توطئه قتل او را می‌کشند (مغز یهودی‌ها مغز ترور است) حالا که یک جمعیت و یک حکومتی هستند که اسلحه هسته‌ای هم دارند دیگر کسی از شماها را باقی نمی‌گذارند. یهود به هیچ قراردادی پایبند نیستند و طبق منافع خودشان تصمیم می‌گیرند و قسی القلب هستند « کالحجارة بل اشد» این‌ها حرمتی برای رهبران و بزرگان قائل نیستند « وقتلهم الانبیاء» پیامبران را سر می‌برند، از امام حسین علیه‌السلام نقل شده که در یک روز از فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر سر بریدند اما نسبت به دنیا « أحرص الناس علی الحیاة» و خودشان را «ابناء الله» می‌پندارند. این اخلاقیات و روحیات یهود است و اگر بتوانند به احدی رحم نمی‌کنند. یک وقت در کتاب مقدس آن‌ها تلموت می‌خواندم در آن نوشته بود: ( اگر دیدید یک نفر در چاله افتاده حرام است دست او را بگیرید و بیرون بیاورید بلکه با یک سنگ به سرش بزنید و در همانجا دفنش کنید، همۀ جامعه برای ما است ما ابناء الله هستیم، ) یک مشت انسان‌های وحشی، تروریست و آدمکش که هر آنچه بتوانند انجام می‌دهند، به نوامیس مسلمانان تجاوز کردند. نقشه ترور پیامبر صلی‌الله علیه و آله را کشیدند که پیامبر توسط جبرئیلعلیه‌السلام با خبر شد. بتوانند نظام و حکومت اسلام را ساقط می‌کنند، در قضیه بنی قریظه کفر خارج با نفاق داخل همدست شدند تا ریشه اسلام را بکنند و قدرت دفاعی نداشتیم و به حسب ظاهر کار تمام بود اما خداوند اسلام را نگه داشت. وقتی هم که ائتلاف شکست خورد، پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بعد از چهل روز در لباس رزم بودن در حال بیرون آوردن لباس رزم بودند که جبرئیل علیه‌السلام نازل شد که ای پیامبر جنگ تمام نشده و بنی قریظه ریشه فساد هستند و اجازه نداد که پیامبرصلی‌الله علیه و آله لباس رزم دربیاورد، باید نماز در راه بخوانید. یهودی‌ها اگر ضعف ببینند هجوم می‌آورند و اگر اقتدار ببینند کنار می‌آیند. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله با سه گروه یهودی که در مدینه بودند از موضع اقتدار برخورد کرد، همان روز اول که به ناموس مسلمین اونطور تعدی شد، یکی از مسلمانان آن یهودی را کشت، یهودی‌ها آن مسلمان را کشتند و چون خواستند تظاهرات بکنند پیامبر صلی‌الله علیه و آله دستور داد اگر یک نفر آنان بیرون آمد بکشید سپس دستور اخراج آنها از مدینه را داد و فرمود از اموالتان هر چه می‌توانید ببرید و خانه-هایشان را خراب کردند. اما نسبت به گروه دوم که توطئه ترور پیامبر صلی‌الله علیه و آله را کردند، پیامبر صلی‌الله علیه و آله. دستور دادند دست خالی از مدینه بروند و در مورد گروه سوم دستور قتل دادند و باقی‌مانده که به خیبر رفتند را تعقیب کرده و آن¬ها را از آنجا بیرون کردند.)
[14] سورة 35 فاطر آية 39.
[15] سورة 7 الاعراف آية 128.
[16] سورة 6 الانعام آية 133.
[17] سورة 25 الفرقان آية 62.
[18] التبيان في تفسير القرآن ؛ ج‌7 ؛ 456.
logo