« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

1400/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

/ امنیت فراگیر/شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان

موضوع: شاخصه‌های ظهور و حکومت امام زمان/ امنیت فراگیر/

امنیت فراگیر

توصیف امنیت

بحث ما پیرامون گستره امنیت در دوران حکومت امام زمان بود، عرض کردیم روایات در این زمینه مفصل و فراوان است و بعضی روایات به جزئیات اشاره دارد لذا ما خیلی وارد بحث سندی نمیشویم زیرا تواتر دارد، تواتر اجمالی هم باشد یعنی قطع به صدور وضعیت داریم و دیگر نیازی به بررسی سندی نیست، یکی از روایاتی که اشاره به امنیت دارد هر چند نظر ما این است که در آن دست برده شده و محوریت را به حضرت عیسی علیه‌السلام دادهاند، روایتی است که عبد الرزاق در المصنف نقل کرده است البته دو سه روایت است ما فقط به یک روایت آن اشاره میکنیم. بعضی از این روایات به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله منتهی نمیشود، بعضی از روایات را خود ابو هریره نقل میکند و ما نسبت به شخصیت ابو هریره و نمونه روایات او مفصل بحث کردیم که شخصیتی است که نقاط سیاهی در پروندهاش دارد. یکی از آن روایات این روایت است:

روایت چهاردهم

عن معمّر، عن ابن طاووس، عن أبيه، يرويه قال- و لم يسنده‌ إلى النبي صلی‌الله علیه و آله: ينزل عيسى بن مريم إماما هاديا، و مقسطا عادلا، فإذا نزل‌ كسر الصّليب‌، و قتل الخنزير، و وضع الجزية، و تكون الملّة واحدة، و يوضع الأمن في الأرض حتّى أنّ الأسد ليكون مع البقر تحسبه ثورها، و يكون الذئب مع الغنم تحسبه كلبها، و ترفع حمّة كلّ ذات حمّة، حتّى يضع الرجل (يده) على رأس الحنش فلا يضرّه، و حتّى تفر الجارية الأسد، كما يفر ولد الكلب الصّغير، و يقوّم الفرس العربيّ بعشرين درهما، و يقوّم الثّور بكذا و كذا، و تعود الأرض كهيئتها على عهد آدم، و يكون القطف- يعني العنقاد- يأكل منه النّفر ذو العدد، و تكون الرمّانة يأكل منها النّفر ذو العدد.[1]

طاووس یمانی گفت: « عیسی بن مریم علیهما‌السلام از آسمان فرود میآید در حالی که امامی عادل، و حاکمی مقسط است پس صلیب را میشکند[2] وخوک را میکشد (مصرف خوک را از بین میبرد) و جزیه قرار میدهد[3] و ملت واحد میشود و امنیت کل زمین را میگیرد تا آنجا که شیر کنار گاو است، به گونهای که گمان میکنی گاو نر آنها است و گرگ در کنار گوسفند است، به گونهای که گمان میکنی سگ گله است و زهر گزندگان گرفته میشود به گونهای که مرد دستش را بر سر مار میگذارد، به او آسیبی نمیرساند.[4] تا آنجا که دختر بچه دهان شیر را باز میکند و دندانها او را میشمارد همانگونه که بچه از توله ترسی ندارد و اسب عربی به بیست درهم قیمت میشود.[5] و گاو به قیمت بالایی قیمتگذاری میشود (زیرا برای کشت و شخم زمین کارایی دارد.) زمین به هیئت خود در زمان حضرت آدم برمیگردد (بدون اختلاف) و چند نفر یک خوشه انگور را میخورند و چند نفر یک انار را میخورند.

طاووس یمانی نمیتواند از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نقل کند چون شاگرد ابن عباس بود حتما باید واسطه بخورد.

این یکی از روایاتی است که در المصنف عبد الرزاق نقل شده است.

بررسی سند روایت

عبد الرزاق

نسبت به شخصیت ایشان بحث است نه در وثاقت او، در وثاقت او هیچ بحثی نیست، نزد عامه که اصلا جای بحث نیست، نزد ما هم بعضی او را توثیق میکنند و او را شیعه میدانند و عجیب است که کتاب یک شیعه اینطور نزد اهل سنت رواج داشته باشد.

مرحوم خوئی میفرماید:

عبد الرزاق بن همام: اليماني: روى عنهما (الباقر ، و الصادق علیهما‌السلام) ، رجال الشيخ في أصحاب الصادق علیه‌السلام (715). و عده البرقي أيضا في أصحاب الصادق علیه‌السلام. و كان أحد الأعلام من علماء الشيعة، كما يظهر مما ذكره‌ النجاشي في ترجمة محمد بن أبي بكر همام بن سهيل.[6]

« عبد الرزاق بن همام یمانی از امام باقر و امام صادق روایت کرده است، شیخ در رجال و همچنین برقی او را جزء اصحاب امام صادق شمردند. و او یکی از بزرگان علمای شیعه بود همچنان که این مطلب از آنچه نجاشی در ترجمه محمد بن ابی بکر همام بن سهیل ذکر کرده، ظاهر میشود.»

مرحوم نجاشی مطلبی از همام بن سهیل نقل میکند، این مطلب نه اینکه صراحت در شیعه بودن ایشان دارد بلکه دلالت دارد بر اینکه او از شیعیان ولایتمدار است اما کمی تقیه میکرده است، و آهسته مروج شیعه بوده است.

مرحوم خوئی از ابن حجر مطلبی را نقل میکند که گفته است:

عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميري مولاهم أبو بكر الصنعاني، ثقة، حافظ، مصنف، شهير، عمي في آخر عمره فتغير و كان يتشيع من التاسعة، مات سنة إحدى عشرة بعد المائتين و له خمس و ثمانون سنة.[7]

« عبد الرزاق بن همام بن نافع حمیری ثقه، حافظ، مصنف، مشهور، او در آخر عمرش نابینا شد و تغییر کرد، او اظهار تشیع میکرد، او در سال 211 فوت کرد در حالی که 85 سال داشت.»

مرحوم خوئی میفرماید:

لا عبرة بتوثيقه، و أما ما ذكره من تاريخه فهو ينافي ما ذكره الشيخ من روايته عن الباقر علیه‌السلام.

« توثیق او اعتبار ندارد، اما آنچه از تاریخ وفات او ذکر کرده با ذکر شیخ از روایت کردن او از امام باقر علیه‌السلام منافات دارد.»

مرحوم خوئی بحثی در مورد ایشان دارد و بالاخره عبد الرزاق را قبول میکند، نکتهای که آقای خوئی دارد این است که جریان همام بن سهیل است، مرحوم نجاشی مطلبی را نقل میکند که دلالت بر تشیع این بزرگوار دارد:

محمد بن أبي بكر همام بن سهيل الكاتب الإسكافي شيخ أصحابنا و متقدمهم. له منزلة عظيمة كثير الحديث.

قال أبو محمد هارون بن موسى رحمه الله: حدثنا محمد بن همام قال: حدثنا أحمد بن ما بنداذ قال: أسلم أبي أول من أسلم من أهله و خرج عن دين المجوسية و هداه الله إلى الحق فكان يدعو أخاه سهيلا إلى مذهبه فيقول له: يا أخي اعلم أنك لا تألوني نصحا و لكن الناس مختلفون فكل يدعي أن الحق فيه و لست أختار أن أدخل في شي‌ء إلا على يقين. فمضت لذلك مدة و حج سهيل. فلما صدر من الحج قال لأخيه: الذي كنت تدعوني إليه هو الحق قال: و كيف علمت ذاك قال: لقيت في حجي عبد الرزاق بن همام الصنعاني و ما رأيت أحدا مثله فقلت له على خلوة: نحن قوم من أولاد الأعاجم و عهدنا بالدخول في الإسلام قريب و أرى أهله مختلفين في مذاهبهم و قد جعلك الله من العلم بما لا نظير لك فيه في عصرك و لا مثل و أريد أن أجعلك حجة فيما بيني و بين الله عز و جل. فإن رأيت أن تبين لي ما ترضاه لنفسك من الدين لأتبعك فيه و أقلدك. فأظهر لي محبة آل رسول الله صلی‌الله علیه و آله و تعظيمهم و البراءة من عدوهم و القول بإمامتهم. قال أبو علي: أخذ أبي هذا المذهب عن أبيه عن عمه و أخذته عن أبي.[8]

« محمد بن ابی بکر همام ابن سهیل اسکافی بزرگ اصحاب ما و جایگاه و منزلتی بزرگ نزد شیعه دارد و روایات بسیاری نقل میکند. و در ادامه جریانی را به نقل از ایشان در مورد شیعه شدن جدشان میآورد که ايشان اسلام را از پدرم گرفت و پدرم از عمويم گرفت و عمويم از عبد الرزاق (صنعانی صاحب کتاب المصنف م211) گرفت.

محمد بن همام مي گويد: احمد بن ما بنداذ برایم نقل کرد: اولين کسي که از خاندان او اسلام آورد، پدرم بود و از دین مجوسیة خارج شد (اين مربوط به قرن سوم است، عبدالرزاق قرن سوم است یعنی تا قرن سوم هنوز در ایران مجوسیت بوده است. پس حرف کسانی که میگویند: اسلام را خليفة دوم آورده است، باطل است چون تابعین مجوسیت تا قرن سوم بودند)، خداوند پدرم را به حق هدایت کرد،

پس برادرش سهیل را به مذهب خود دعوت میکرد پس به میگفت: ای برادر میدانم تو در مقام نصیحت من هستی و لکن مردم مختلف هستند و هر کدام ادعا میکند که حق با او است و چنین اختیار نکردم که در چیزی وارد شوم مگر اینکه بر یقین باشم. پس مدتی گذشت و سهیل به حج رفت پس چون از حج برگشت، به برادرش گفت: آنچه مرا به آن دعوت میکردی حق بود گفت: چطور دانستی؟ گفت: در حج با عبد الرزاق بن همام صنعانی ملاقات کردم و مانند او احدی را ندیدم پس در تنهائی به او گفتم: ما قومی از اولاد عجم هستیم و جدیدا به اسلام وارد شدیم و میبینم که اهل آن در مذهب مختلف هستند و خداوند برای تو از علم قرار داده به آنچه نظیری برای تو در آن در زمان تو نیست و نه مانند و من اراده کردم که تو را حجت بین خودم و بین خداوند عز و جل قرار دهم پس برای من روشن کن آنچه برای خودت رضایت داری از دین تا تو را تبعیت و تقلید کنم پس برای من ظاهر کرد محبت آل رسول الله صلی‌الله علیه و آله و بزرگداشت آنان را و بیزاری جستن از دشمنان آنان را و اعتقاد به امامت آنان را. ابو علی گفت: پدرم این مذهب را از پدرش گرفت و او از عمو گرفت و من هم از پدرم گرفتم.»

مرحوم تستری بحث مفصلی نسبت به ایشان دارد، میفرماید: روایات او در کتب ما فراوان است: در کافی در باب ذم دنیا، در باب حب دنیا، در بحث عصبیت، در بحث طمع، در بحث استغناء از مردم، تهذیب، صیام، الشک

او در بین اهل سنت جایگاه رفیعی دارد، در مورد او گفتند: اگر از اسلام هم دست بردارد باز هم چون ثقه است از او روایت نقل میکنیم و گفتند: ایشان پرجمعیتترین جلسات درس را بعد از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله داشت.

 


[1] معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام.؛ ج‌2 ؛ ص: 430
[2] اگر بگوئیم این کنایه است شکستن صلیب به معنای زوال مسیحیت است ولی نه، خود صلیب مظهر شرک است لذا هنگامی که بزرگ مسیحی‌ها نزد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌آمد، پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله. همان اول دست می‌بردند و صلیب او را گرفته و می‌شکستند
[3] وضع الجزیة به چه معنا است؟ تضع الحرب اوزارها و یضع عنهم إصرهم و الاغلال التی کانت علیهم زنجیرهایی که به دست و پای‌شان بسته کنار می‌زند، در معنای این عبارت ممکن است به قرینه کسر صلیب بگوئیم مسیحیتی نیست که جزیه باشد و ممکن است هم بگوئیم جزیه هست و مسیحیت هم هست، این با روایات دیگر نمی‌سازد که یک دین و حتی یک مذهب خواهد بود، در روایات است که امام عصر علیه‌السلام مردم را به ولایت امیر مومنان علیه‌السلام دعوت می‌کند یعنی همان غدیر، اسلام آن است «الیوم اکملت لکم دینکم» و دین دیگری نیست همان دین است، به هر حال این باشد با تعدد مذاهب و تعدد ادیان در دوران امام عصر علیه‌السلام نمی‌سازد مگر اینکه بگوئیم مرحله مرحله است، با توجه به روایات متعدد نه تنها ادیانی نمی‌ماند و امام همه را به سوی اسلام دعوت می‌کند، مذاهبی هم نمی‌ماند زیرا یک دین و یک مذهب است و فقط حرف همان دین مبین اسلام است، با توجه به این مطلب لازمه وضع الجزیة این است که مسیحیت باشد در صورتی که به فرض اگر تمام انبیاء در دوران نبی مکرم صلی‌الله علیه و آله باشند همه باید تابع حضرت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله باشند و بر این مطلب روایت هست که خود عامه هم نقل کردند مگر اینکه اینطور بگوئیم که مرحله به مرحله است مثلا در روایت داریم امام عصر علیه‌السلام با این‌ها بحث می‌کند، امام عصر علیه‌السلام. از آن‌ها می‌خواهد که از پایتخت بیرون بروند، در روایت است که امام آن‌ها را تبعید می‌کند و این یک فرصت دادن به آن‌ها است. البته این روایت مشکل دارد، روایت نیست بلکه اثر است، اثری از طاوس یمانی
[4] واقعا این چه امنیتی است؟ همه این‌ها را بگوئیم کنایه است یا نه همان که گفته شده «و لا خطر علی قلب بشر» خطور نمی‌کند که مثلا واقعا حیوانات تغییر غریزه بدهند نه اینگونه نیست، گاهی حیوانات درنده مانند شیر و تمساح را در خانه نگهداری می‌کنند، ولی بالاخره ضربه را می‌زند تبعش این هست.
[5] علت پائین آمدن قیمت اسب این است که دیگر کاربرد جنگی ندارد.
[6] معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة ؛ ج‌11 ؛ ص15.
[7] همان.
[8] رجال نجاشی، ص380.
logo