درس مهدویت استاد طبسی
96/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سرنوشت یهود در عصر ظهور
ادامه بررسی سند روایت بیست و پنجمزهری: ایشان بیش از پنجاه روایت در مورد مهدویت نقل کرده است لذا جا دارد تا در مورد او بحث مشروحی داشته باشیم.
سعید بن مسیب ( ایشان مورد اختلاف است، او کسی است که وقتی به او گفته شد در تشییع امام سجاد علیهالسلام شرکت کن گفت: نه نماز در مسجد بهتر است) به زهری گفته است: أنت الذی ذهبت بحدیثی الی بنی مروان، لم ذکرت لبنی مروان، ما حملک علی ان حدثک بنی مروان حدیثی چرا احادیث مرا نزد بنی مروان نقل کردی؟ سعید تابعی و یک شخصیت مثبت نزد اهل سنت است امّا نسبت به زهری نظر منفی دارد.
به یکی از علمای رجال گفتند: أعمش هم مثل زهری است گفت: اعمش را هم کنار میگذارم اگر مثل زهری باشد، او برای بنی امیه کار میکرد و اعمش کاری به سلاطین نداشت.
ذهبی نقل میکند:
قال خارجة: «قدمت على الزهريّ و هو صاحب شرط لبعض بني مروان، قال: فرأيته ركب و في يده حربة، و بين يديه الناس و في أيديهم الكافر كوبات، قال: قلت: قبّح الله ذا من عالم، قال: فانصرفت و لم أسمع منه، ثم ندمت فقدمت على يونس، فسمعت منه، عن الزهري».خارجه گفت: بر زهری وارد شدم و او صاحب شرطه بنی مروان بود پس او را دیدم که سواره است و در دست او سلاح است گفتم: خدا این عالم را قبیح کند پس برگشتم و دیگر از حدیثی نشنیدم.سلمة بن دینار او را نصیحت میکند و او را از همراهی بنی امیه نهی میکند:
جعلوك قطبا أداروا بك رحى مظالمهم و جسرا يعبرون عليك الى بلاياهم، و سلما الى ضلالتهم، داعيا الى غيهم، سالكا سبيلهم، يدخلون بك الشك على العلماءتو را محور آسیاب ظلم خود قرار دادند و تو را سکوی پرش خود قرار دادند، و نردبان گمراهی خود قرار دادند و فراخوانندهی به سوی سرکشی خودشان، و راهروندهی طریق خودشان قرار دادند و به واسطهی تو بر علماء شک وارد کردند،
ذهبی گوید: مردم در قبول روایت مسعودی کوفی توقف کردند و گفت: او جزء دولتیها بود، قبای سیاه میپوشید و به کمر خود خنجر میبست و کلاهی هم بر سر میگذاشت کسی که حالش اینچنین بوده، روایتش را نمیپذیرند پس چگونه است حال کسی که تمام عمر خود را در خدمت دستگاه ظلم بنی امیّه بود.
از سفیان ثوری پرسیدند: من برای ظلمه خیاطی میکنم، آیا جزء اعوان ظلمه میشوم؟ گفت: نه تو از خود آنهائی و آنکه سوزن به تو میفروشد جزء اعوان است.
نامهی امام سجاد علیهالسلام به زهری:
فَانْظُرْ أَيُّ رَجُلٍ تَكُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَسَأَلَكَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ رَعَيْتَهَا وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ قَضَيْتَهَا وَ لَا تَحْسَبَنَ اللَّهَ قَابِلًا مِنْكَ بِالتَّعْذِيرِ وَ لَا رَاضِياً مِنْكَ بِالتَّقْصِيرِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَيْسَ كَذَلِكَ أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ فِي كِتَابِهِ إِذْ قَالَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ[1] - وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ الْغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَى ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّكَ أَخَذْتَ مَا لَيْسَ لَكَ مِمَّنْ أَعْطَاكَ وَ دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَى أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِينَ أَدْنَاكَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ أَ وَ لَيْسَ بِدُعَائِهِ إِيَّاكَ حِينَ دَعَاكَ جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَى بَلَايَاهُم[2]
پس بنگر كه فردا كه در پيشگاه خدا مىايستى چگونه مردى خواهى بود .. گمان مبر كه خدا عذر تو را بپذيرد و از تقصيرت درگذرد؛ هيهات! هيهات! كه چنين نخواهد بود. خدا در قرآن از علما پيمان گرفته است كه «دين خدا را بر مردمان آشكار كنند و پنهان مدارند». و بدان كه كوچكترين چيزى كه تو پنهان كرده و سبكترين چيزى كه آن را تحمل كردهاى، اين است كه دلنگرانى ستمگر را بدل به آسودگى كردهاى و راه گمراهى را براو آسان ساختهاى؛ و اين كار با نزديك شدن تو به او و پذيرفتن دعوت او صورت گرفته است. از آن مىترسم كه فرداى قيامت با اين گناه در ميان خيانتكاران جاى داشته باشى، و از تو بپرسند از آنچه گرفتى و به ستمكارى ستمگران كمك كردى؟ و بپرسند كه چرا چيزى را كه حق تو نبود از كسى كه به تو بخشيد گرفتى؟ و چرا به كسى نزديك شدى كه حق هيچ كس را نمىداد، و چرا در آن هنگام كه تو را به خود نزديك كرد از باطلى جلوگيرى نكردى؟ و چرا با دشمن خدا دوست شدى؟ آيا در آن هنگام كه ستمگران تو را براى همكارى فرا خواندند، همچون قطبى قرار ندادند كه آسياب ستمكارى خويش را برگرد آن به گردش درآورند، و همچون پلى نشدى كه بر تو مىگذشتند و به بلاها (و جنايتهايى كه بر مردم روا مىداشتند) دست مىيافتند.زهری جملهای به امیر المومنین علیهالسلام نسبت میدهد که ذهبی میگوید: این حکایتی باطل است و شاید آن از کذب نواصب باشد، خدا روی آنها را سیاه کند. نقل میکنند: او حدیثی در مورد امیر المومنین علیهالسلام نقل نمیکرد و او مروانی بود. نقل شده است: او بغض امیر المومنین علیهالسلام را داشت.
ابن عساکر نقل میکند: جعفر بن ابراهیم ( از نوادگان جعفر طیار) میگوید: نزد زهری بودم و از زهری احادیثی نقل میکردم، پیرزنی آنجا بود گفت: ای جعفری ننویس، او میل به بنی امیه دارد و جوائز آنها را اخذ کرده است، به زهری گفتم: او کیست؟ گفت: او خواهر بزرگ من است خرفت شده، زن گفت: من خرفت شدم یا تو که فضائل اهل بیت علیهمالسلام را کتمان کردی.
معمر میگوید: زهری بیمار بود، حدیثی برای من نقل کرد که دیگر نشنیدم آن را نقل کند، پس هنگامی که بهبود یافت از نقل آن حدیث هم پشیمان شد گفت: ای یمانی آن حدیث را کتمان کن، آنها (بنی امیّه) نمیپسندند کسی مدح علی کند.
زهری کسی است که خود علمای عامه نسبت به او چنین دیدگاهی دارند امّا با این حال بعضی از بزرگان ما سعی در تزکیه او دارند.مرحوم مامقانی او را تضعیف میکند امّا مرحوم شوشتری مناقشه میکند و گویا میخواهد او را تبرئه کند. ایشان مطالب مرحوم مامقانی را نقل میکند و حرف ابن ابی الحدید را هم که در مورد زهری گفته: « کان من المنحرفین عن علی علیهالسلام» نقل میکند و از ابن شیبه نقل میکند که گفت: در مسجد مدینه بودم، زهری و عروة بن زبیر نشسته بودند و علی علیهالسلام را یاد کردند پس به او ناسزا گفتند که امام سجاد علیهالسلام به آن دو پاسخ دادند.[3] مرحوم شوشتری این روایات را رد میکند و روایتی در تأیید او نقل میکند:
و روى عليّ بن محمّد الخزّاز في كتابه كفاية الأثر في النصّ على الاثني عشر- في آخر باب ما جاء عن السجّاد علیهالسلام- بإسناده: أنّ الزهري قال: دخلت على عليّ بن الحسين علیهالسلام في مرضه الّذي توفّي فيه (إلى أن قال) قلت: فكم عهد إليكم نبيّكم أن يكون الأوصياء من بعده؟ قال: وجدنا في الصحيفة و اللوح اثني عشر إماما[4] .[5]
زهری گفت: بر امام سجاد علیهالسلام در مرضی که از آن فوت کرد وارد شدم گفتم: پیامبر صلیالله علیه و آله شما در مورد اوصیای بعد از خودش چند نفر را اسم برد؟ فرمود: در صحیفه و لوح نام دوازده امام را یافتم.
در حالی که نقل این روایت مربوط به سال 96 هجری است در حالی که زهری تا سال 126 هجری در خدمت دستگاه جور بود و ثانیا کار او نقل حدیث بود و نقل حدیث دلالت بر وثاقت شخص ندارد.و نیز مرحوم شوشتری در تأیید او نقل میکند:
و في كشف الغمة: كان الزهري إذا ذكر عليّ بن الحسين علیهالسلام يبكي و يقول: زين العابدين.[6]
زهری هنگامی که نامی از علی بن الحسین علیهالسلام میشد، گریه میکرد و میگفت: زینت عبادتکنندگان؛ در حالی که امام زین العابدین علیهالسلام شخصیتی معروف و مورد ستایش همگان بودند.
مرحوم خوئی نقل میکند:
و قد روى الصدوق بإسناده، عن عمران بن سليم، قال: كان الزهري إذا حدث عن علي بن الحسين علیهماالسلام، قال: حدثني زين العابدين علي بن الحسين علیهماالسلام، فقال له سفيان بن عيينة: و لم تقول له زين العابدين؟ قال: لأني سمعت سعيد بن المسيب يحدث عن ابن عباس أن رسول الله صلیالله علیه و آله، قال: إذا كان يوم القيامة ينادي مناد أين زين العابدين، فكأني أنظر إلى ولدي علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب علیهماالسلام يخطو بين الصفوف.[7]
عمران بن سلیم گفت: زهری هنگامی که از علی بن الحسین علیهماالسلام حدیث نقل میکرد میگفت: زین العابدین علی بن حسین علیهماالسلام مرا حدیث کرد، سفیان بن عیینه به او گفت: چرا به او زین العابدین میگویی؟ گفت: شنیدم سعید بن مسیب از ابن عباس نقل میکرد که رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: روز قیامت منادی ندا دهد: کجاست زین العابدین، پس گویا میبینم فرزندم علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهماالسلام را که بین صفوف قدم برمیدارد.
سپس مرحوم خوئی میفرماید:
و بما ذكرنا يظهر أن نسبة العداوة إليه على ما ذكره الشيخ لم تثبت، بل الظاهر عدم صحتها، بقي هنا شيء، و هو أن ابن داود ذكر مسلم بن شهاب الزهري (1529) من القسم الأول، قال: «أحد أئمة الحديث (بن- جخ) يكنى أبا بكر».[8]
از انچه ذکر کردیم ظاهر شد که نسبت عداوت به زهری بنا بر آنچه شیخ ذکر کرده ثابت نشده بلکه ظاهر عدم صحت کلام شیخ است، ابن داود هم او را در قسم اول ذکر کرده است. گویا ایشان میخواهد بگوید: او از موالین بوده است.
مرحوم خوئی نقل میکند:
قال ابن شهرآشوب: «و كان الزهري عاملا لبني أمية، فعاقب رجلا فمات الرجل في العقوبة، فخرج هائما و توحش، و دخل إلى غار فطال مقامه تسع سنين.قال: و حج علي بن الحسين علیهماالسلام فأتاه الزهري، فقال له علي بن الحسين علیهماالسلام: إني أخاف عليك من قنوطك ما لا أخاف عليك من ذنبك، فابعث بدية مسلمة إلى أهله، و اخرج إلى أهلك و معالم دينك، فقال له: فرجت عني يا سيدي (الله أعلم حيث يجعل رسالته)، و رجع إلى بيته و لزم علي بن الحسين علیهماالسلام، و كان يعد من أصحابه، و لذلك قال له بعض بني مروان: يا زهري ما فعل نبيك، يعني (علي بن الحسين) علیهماالسلام.[9]
در مناقب مينويسد: زهرى فرماندار بنى اميه بود مردى را كيفر ميكرد در حال كيفر از دنيا رفت، زهرى از ترس خدا فرار كرد و سر به بيابان گذاشت و داخل غارى شد مدت نه سال در آن غار زندگى كرد يك سال على ابن الحسين علیهماالسلام به حج رفت زهرى خدمت آن جناب رسيد.
باو فرمود از اين نااميدى تو بيشتر ميترسم تا گناهى كه مرتكبشدهاى خون بهاى آن شخص را براى خانوادهاش بفرست بيا برو پيش خانوادهات و به وظيفه دينى خود برس، زهرى گفت آقا مرا نجات دادى خدا ميداند مقام رهبرى مردم را به كه بسپارد.به خانواده خود بازگشت و ملازم خدمت زين العابدين علیهالسلام شد به طورى كه از اصحاب آن جناب به شمار ميرفت به همين جهت بعضى از بنى مروان او را از باب تمسخر ميگفتند پيامبرت چه شد، منظورشان على بن الحسين علیهالسلام بود.
بر فرض هم که ایشان مدتی با امام زین العابدین علیهالسلام بوده است دلیل بر تأیید او نمیشود چون او پس از امام زین العابدین علیهالسلام مدت سی سال در دستگاه جور خدمت کرد.
پس روایتی که از کتاب مصنف عبد الرزاق نقل کردیم راوی آن زهری با یک چنین شخصیتی میباشد.
نتیجه:از بررسی وضعیت یهود در دوران ظهور به دست آمد که آنان در هنگام ظهور دارای حکومت و حاکمیتی نیستند. البته در آخر الزمان بین آنها و مسلمانان درگیری وجود دارد؛ امّا در هنگام ظهور تنها به عنوان یک تفکر وجود دارند.