درس مهدویت استاد طبسی
96/06/13
بسم الله الرحمن الرحیم
تجديد حكومت عباسيان قبل از ظهوربررسي سند روايت سومحدثنا عصام بن رواد بن الجراح قال حدثنا أبي قال حدثنا سفيان بن سعيد قال حدثني منصور بن المعتمر، عن ربعي بن حراش قال سمعت حذيفة ابن اليمان يقول قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّمبررسي سند روايت طبق نظر علماي عامه
موضوع : تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور
بررسی سند روایت سوم:حدثنا عصام بن رواد بن الجراح قال: حدثنا أبي قال: حدثنا سفيان بن سعيد قال: حدثني منصور بن المعتمر، عن ربعي بن حراش قال: سمعت حذيفة ابن اليمان يقول: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم:بررسی سند روایت طبق نظر علمای عامه:عصام بن رواد بن جراح: همهی علمای عامه ایشان را توثیق کردند. البته حاکم ابو احمد بنابر آنچه در میزان الاعتدال[1] آمده او را جرح کرده: لینه الحاکم . لینه از الفاظ جرح ضعیف و کمرنگ است. (یعنی کمترین رتبه الفاظ جرح است)
سفیان بن سعید: جلوی نام او (ع) میگذارند یعنی (روی عنه صحاح ستة) و کسی که صحاح سته از او روایت نقل کنند طبق مبنای عامه ثقه است و با این حال ایشان را نیز توثیق کردند. البته ابن مبارک گفته: او مدلس است، و در مورد تدلیس هم میگویند: تدلیس در صحابه هم است، ابو هریره هم تدلیس میکرده است.[2]
منصور بن معتمر: در مورد ایشان هم گفتند: ثقه است.ربعی بن حراش: در مورد ایشان هم گفتند: مجمع علی ثقتهبنابراین این روایت از نظر عامه مشکل سندی ندارد.بررسی سند روایت از نظر شیعه:امّا از نظر ما بیشتر آنها یا مهملاند یا مجهول.
ربعی بن حراش:مرحوم مامقانی میفرماید:
قال ابن داود: ربعي- بالكسر- ابن خراش- بالخاء المعجمة المكسورة، و الراء المهملة، و الشين المعجمة-. انتهى. و لم يذكر فيه مدحا و لا قدحا. و ظاهر عدّه إيّاه في القسم الأوّل، كونه معتمدا عليه عنده. و قال الميرزا- في هامش رجاله الكبير-: لم أجده في غير رجال ابن داود، و لا فيه علامة موضع أخذه منه. و قال في الوسيط: ربعي بن خراش، ابن داود لا غيره. و قد ذكره العامّة، و قالوا: عابد، ورع، لم يكذب في الإسلام، من جملة التابعين و كبارهم، روى عن علي علیهالسلام، مات سنة إحدى و مائة. انتهى.
و عن مختصر الذهبي: ربعي بن خراش الغطفاني العبسي الكوفي العالم العامل .. إلى أن قال: لم يكذب قطّ. و كان قد آلى على نفسه أن لا يضحك حتى يعلم في الجنة هو أو في النار، متّفق على ثقته، و أمانته، و الاحتجاج به، توفّي سنة إحدى و مائة. انتهى. و قال المولى الوحيد- في التعليقة-: إنّه يظهر من ترجمة أخيه مسعود أنّهما من خواصّ عليّ علیهالسلام من مضر. انتهى.
قلت: هو كما قال، فإنّ البرقي .. و غيره قالوا: إنّ من خواصّ أمير المؤمنين علیهالسلام من مضر: ربعي، و مسعود ابنا خراش العبسيان. و حينئذ فلا يختصّ ذكره بالعامّة، كما توهّمه الميرزا. و كونه من خواصّه، يعادل ما سمعته من العامّة في حقّه؛ لأنّ خاصّته لا يكون إلّا عدلا ثقة، بل رتبته فوق العدالة.[3]
ابن داود در مورد او مدح یا قدحی ذکر نکرده است. و ظاهر اینکه او را در قسم اول ذکر کرده است این است که او نزد ابن داود مورد اعتماد بوده است. و میرزا در حاشیه رجال کبیر فرمودند: او را در غیر رجال ابن داود نیافتم، و معلوم نیست که ابن داود از چه کسی نقل کرده است. در وسیط گفتند: ربعی بن خراش، تنها ابن داود او را ذکر کرده است.و به تحقیق عامه او را ذکر کردند و گفتند: او عابد، پرهیزگار، در اسلام هیچ دروغی نگفته ، از جمله مختصر ذهبی: ربعی بن خراش غطفانی عبسی کوفی عالم عامل... تا اینکه گوید: هیچگاه دروغ نگفت. و بر خودش چنین میگرفت که نخندد تا بداند اهل بهشت است یا اهل جهنم، وثاقت و امانت و احتجاج به او مورد اتفاق است. تابعین و بزرگان آنها است، از علی روایت نقل کرده است و در سال 101 هجری از دنیا رفت.
مرحوم وحید بهبهانی در تعلیقه میفرماید: از ترجمه برادر او مسعود ظاهر میشود که این دو از خواص علی علیهالسلام و از قبیله مضر هستند.
گویم: و همینطور هم است، به درستی که برقی و غیر او گفتند: بدرستی که از خواص امیر المومنین علیهالسلام از قبیلهی مضر ربعی و مسعود فرزندان خراش عبسی هستند. پس ذکر او به عامه اختصاص ندارد همچنان که میرزا توهم کرده است. و اینکه او از خواص امیرالمومنین علیهالسلام است معادل همان چیزی است که از عامه در مورد او شنیدهایم چون از خواص نمیباشد مگر کسی که عادل و ثقه باشد بلکه رتبهی خواص بودن فوق عدالت است.
اشکال: اگر ایشان جزء خواص امیرالمومنین علیهالسلام بودند، چرا در تاریخ نقش بارزی در مورد او مطرح نیست و با توجه به اینکه او تا سال 101 هجری بود، ذکری از او در وقایع مهمی که برای اهل بیت علیهمالسلام پیش آمد همچون واقعهی کربلا، نیست و نمیتوان قائل شد که او تقیه میکرده است چون او در بین عامه ظاهر بوده لذا از او بسیار تعریف کردند.
فرزند مرحوم مامقانی میفرماید:
شهادة الثقة الخبير البرقي و العلّامة الحلّي رضوان اللّه عليهما بأنّ المترجم من خواصّ أمير المؤمنين عليه السلام يرفعه إلى قمة الوثاقة و الجلالة، و من الغريب جدا عدّ الساروي في توضيح الاشتباه له من العامّة، لاستفادته ذلك من توثيقهم له، و هو تسرّع و عدم تثبّت منه؛ لأنّ من درس المصادر الرجاليّة من العامّة علم بأنّهم كما يضعّفون كثيرا من أعلام الشيعة و ثقاتهم فيما لو تجاهروا بالبراءة، فكذلك يوثّقون جمعا من رواة الشيعة، و هذا منهم، فتفطّن.[4]
شهادت ثقهی آگاه برقی و علامهی حلی که رضوان خداوند بر آن دو باد به اینکه مترجم از خواص امیرالمومنین علیهالسلام بود، او را به قلهی جلالت و وثاقت میرساند، عجیب این است که مرحوم ساروی او را در توضیح الاشتباه از عامه قرار داده است به جهت توثیقی که عامه نسبت به او داشتند، و این تسرع و عدم دقت است؛ زیرا کسی که با مصادر رجالی عامه آشنا باشد، مییابد که آنها همچنان که بسیاری از بزرگان و ثقات شیعه را به جهت اینکه به برائت تجاهر میکردند، تضعیف میکردند، همچنین جمعی از روات شیعه را توثیق میکردند و ایشان از همین گروه است.
به نظر ما هم ربعی مورد قبول است و اینطور نیست که هر کس در واقعهی کربلا نبوده مورد سوال باشد مگر اینکه ندای امام علیهالسلام را شنیده و اجابت نکرده باشد یا امام علیهالسلام او را دعوت کرده باشد و او جواب رد داده باشد.
البته توثیق ربعی مشکل سند روایت را حل نمیکند، چون افراد دیگری که در سند روایت هستند، از نظر عامه موثق هستند و معلوم است که توثیق آنها برای ما حجت نیست همچنانکه توثیق ما برای آنها حجت نمیباشد، لذا نمیتوان به این روایت برای اثبات مطلب استناد کرد.