« فهرست دروس
درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

1400/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 گونه شناسی روایات مهدوی احمد بن هلال عبرتائی/ بررسی مبانی و مسائل مهدویت /کلام

موضوع: کلام / بررسی مبانی و مسائل مهدویت / گونه شناسی روایات مهدوی احمد بن هلال عبرتائی

 

تتمهای از بیانات مرحوم مجلسی در ارتباط با روایت زراره که از طریق غیر از عبرتائی نقل شده بود، ماند. البته در روایت عبرتائی این مطالب هست؛ ولی بیانات مجلسی در مورد آن روایتی بود که از غیر عبرتائی نقل شده بود.

ادامه بیان روایت زراره:

یا زرارة لا بد من قتل غلام بالمدینة:

این غلام چه کسی است که امام میفرماید: قتل او حتمی است؟ راوی گفت: قاتل او لشگر سفیانی است؟ امام فرمودند: نه قاتل او جیش سفیانی نیستند؛ لشگر آل بنی فلان او را میکشند.

در اینجا چند نکته است:

نکته اول:

اینکه این آیا غلامی که در مدینه کشته میشود همان نفس زکیه است؟ ما در مورد نفس زکیه به تفصیل بحث کردیم، نفس زکیهای که در روایات حتمیت او را مطرح میکنند، پانزده روز قبل از قیام حضرت در بین رکن و مقام سر او را میبرند. اینجا مطلب دیگری هست، ما روایتی را که در ارتباط با نفس زکیه است هر چند در منابع دست اول ما نیامده است، را نقل میکنیم. سید علی بن عبد الحمید روایت را در انوار المضیئه نقل میکند البته ما آن را ندیدیم ولی نقل از مرحوم مجلسی است.

وَ بِالْإِسْنَادِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ إِلَى أَنْ قَالَ: يَقُولُ‌ الْقَائِمُ‌ علیه‌السلام لِأَصْحَابِهِ يَا قَوْمِ إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنِي وَ لَكِنِّي مُرْسِلٌ إِلَيْهِمْ لِأَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِي أَنْ يَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ فَيَدْعُو رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ فَيَقُولُ لَهُ امْضِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ فَقُلْ يَا أَهْلَ مَكَّةَ أَنَا رَسُولُ فُلَانٍ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ الْخِلَافَةِ وَ نَحْنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ وَ سُلَالَةُ النَّبِيِّينَ وَ إِنَّا قَدْ ظُلِمْنَا وَ اضْطُهِدْنَا وَ قُهِرْنَا وَ ابْتُزَّ مِنَّا حَقُّنَا مُنْذُ قُبِضَ نَبِيُّنَا إِلَى يَوْمِنَا هَذَا فَنَحْنُ نَسْتَنْصِرُكُمْ فَانْصُرُونَا فَإِذَا تَكَلَّمَ هَذَا الْفَتَى بِهَذَا الْكَلَامِ أَتَوْا إِلَيْهِ فَذَبَحُوهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ هِيَ النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ فَإِذَا بَلَغَ ذَلِكَ الْإِمَامَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَلَا أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنَا فَلَا يَدْعُونَهُ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَهْبِطُ مِنْ عَقَبَةِ طُوًى فِي ثَلَاثِمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةِ أَهْلِ بَدْرٍ حَتَّى يَأْتِيَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَيُصَلِّي فِيهِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ يُسْنِدُ ظَهْرَهُ إِلَى الْحَجَرِ الْأَسْوَدِ ثُمَّ يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يُثْنِي عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ النَّبِيَّ صلی‌الله علیه و آله وَ يُصَلِّي عَلَيْهِ وَ يَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ لَمْ يَتَكَلَّمْ بِهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ فَيَكُونُ أَوَّلُ مَنْ يَضْرِبُ عَلَى يَدِهِ وَ يُبَايِعُهُ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ يَقُومُ مَعَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَيَدْفَعَانِ إِلَيْهِ كِتَاباً جَدِيداً هُوَ عَلَى الْعَرَبِ شَدِيدٌ بِخَاتَمٍ رَطْبٍ فَيَقُولُونَ لَهُ اعْمَلْ بِمَا فِيهِ وَ يُبَايِعُهُ الثَّلَاثُمِائَةِ وَ قَلِيلٌ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ مَكَّةَ حَتَّى يَكُونَ فِي مِثْلِ الْحَلْقَة.[1]

« از ابو بصير نقل شده مى‌گويد: امام باقر علیه‌السلام، در ضمن حديث مفصّل و طولانى فرمود:

حضرت قائم به ياران خود مى‌گويد: اى مردم! اهل مكّه، مرا نمى‌خواهند[2] ؛ ولى خدا مرا به سوى آنان فرستاده تا بر آن‌ها اتمام‌حجّت كنم به نوعى كه سزاوار فردى مانند من است بر آنان اتمام‌حجّت كند. از اين‌رو، مردى از ياران خود را مى‌طلبد و به او مى‌فرمايد: نزد اهل مكّه برو و به آنان بگو: من فرستاده فلانى هستم و او به شما مى‌گويد: ما اهل بيت رحمت و معدن رسالت و خلافتيم و دودمان محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلاله و نسل پاك پيامبران هستيم. مورد ظلم و ستم قرار گرفتيم و مقهور گرديديم و از زمان رحلت پيامبرمان تاكنون، حق ما را گرفته و غصب كرده‌اند. اكنون از شما يارى مى‌طلبيم، ما را يارى كنيد. زمانى كه آن جوان اين سخن را بر زبان مى‌آورد، مردم مكّه بر وى هجوم مى‌آورند و ميان ركن و مقام سر از پيكر او جدا مى‌كنند. و او همان نفس‌ زكيّه‌ است. هنگامى اين خبر به آن حضرت مى‌رسد. به ياران خود مى‌فرمايد: آيا به شما خبر ندادم مردم مكّه ما را نمى‌خواهند.»

پس طبق این روایت نفس زکیه هنوز نیامده و هنگام ظهور حضرت برای اصحاب خواهد آمد و نفس زکیه از خود اصحاب حضرت هست و از جهت سن " فتی" (سی ساله) است و طبق روایت دیگری که مرحوم مجلسی نقل میکند:

وَ بِالْإِسْنَادِ إِلَى الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: يُبَايَعُ الْقَائِمُ بِمَكَّةَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ يَسْتَعْمِلُ‌ عَلَى‌ مَكَّةَ ثُمَّ يَسِيرُ نَحْوَ الْمَدِينَةِ فَيَبْلُغُهُ أَنَّ عَامِلَهُ قُتِلَ فَيَرْجِعُ إِلَيْهِمْ فَيَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَ لَا يَزِيدُ عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ يَنْطَلِقُ فَيَدْعُو النَّاسَ بَيْنَ الْمَسْجِدَيْنِ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِ حَتَّى يَبْلُغَ الْبَيْدَاءَ فَيَخْرُجُ إِلَيْهِ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ فَيَخْسِفُ اللَّهُ بِهِمْ.[3]

« ابو خالد، از امام باقر علیه‌السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمود:

با حضرت قائم در مكّه، براساس كتاب خدا و سنّت پيامبر او، بيعت صورت مى‌گيرد و آن حضرت، جانشينى را بر مكّه مى‌گمارد و خود به سوى مدينه حركت مى‌كند كه خبر كشته شدن جانشين‌اش بين راه به او مى‌رسد. حضرت، بى‌درنگ برمى‌گردد و كشندگان را به قتل مى‌رساند و بيش از اين، كارى انجام نمى‌دهد [متعرّض ديگران نمى‌شود].»

ما در مورد نفس زکیه مفصل بحث کردیم، روایت قبل در مورد نفس زکیه شفاف بود که مراد نفس زکیه است و مشخصات او هم معلوم بود که قتل او قبل از قیام است و از اصحاب امام زمان است پس طبق روایت قبل هنوز قتل نفس زکیه اتفاق نیفتاده است اما بالاخره محل بحث است، بعضی میگویند: قتل نفس زکیه اتفاق افتاده است، و در روایت امام صادق علیه‌السلام میفرماید: " لا بد من قتل غلام بالمدینة" قتل غلام مربوط به مدینه است.

سؤال بعضی از فضلا: سه دست روایت است، بعضی قتل غلام را در مدینه و بعضی در مکه و بعضی در عراقبیان میکند.

جواب استاد: یک چیزی که میتوانیم استفاده کنیم اینکه آنها جلاد و آدمکش هستند که اگر کمی زمینه برایشان فراهم شود دچار خوی جاهلیشان میشوند و اسم آن را هم شجاعت میگذارند.

خلاصه، امام صادق علیه‌السلام در این روایت میفرماید که غلام در مدینه کشته میشود.

نکته دوم:

به امام عرض کردند: همان جیش سفیانی او را میکشند، امام فرمود: نه بلکه جیش آل بنی فلان. آل بنی فلان که در کتب عامه هست و فلان مبهم است به این دلیل است که آنها جاهائی برای حفط کرامت طرف مقابل نمیخواهند تصریح بکنند مثلا در قضیۀ فروختن شراب، استاندار بصره مغیره شرابفروشی میکرد، معاویه هم همین کار را میکرد، واردکننده شراب بود و میفرخت، در بخاری آمده که عمر گفته "لعن الله فلانا" که آنجا شراب میفروشد، محشین در پاورقی میگویند: فلان مغیره است، مغیره این کار را میکرد، تعابیر (فلان)، (کذا کذا) در متون آنها زیاد هست و اینگونه در تاریخ دست بردند، ولی آل فلان و بنی فلان در روایات ما برای تقیه است، در کمال الدین جیش بنی فلان است لذا مرحوم مجلسی یک تاملی دارد، میفرماید:

" جيش آل بني فلان" أي أصحاب بني فلان، و في الإكمال: جيش بني فلان، و المراد ببني فلان إما بنو العباس و يكون المراد غير النفس الزكية بل رجلا آخر من آل رسول الله قتله بنو العباس مقارنا لانقراض دولتهم، فيكون هذا من العلامات البعيدة.[4]

« جیش آل بنی فلان یعنی اصحاب بنی فلان و در اکمال جیش بنی فلان است و مراد از بنی فلان یا بنی العباس و مراد غیر نفس زکیه است بلکه مردی دیگر از آل رسول الله است که بنی العباس مقارن انقراض دولتشان او را به قتل رساندند پس این از علامات بعید است.»

سپس مرحوم مجلسی بیانی از ارشاد شیخ مفید میآورند:

و في إرشاد المفيد عن أبي جعفر علیه‌السلام قال: ليس بين قيام القائم علیه‌السلام و بين‌ قتل النفس الزكية أكثر من خمسة عشر ليلة. « و در ارشاد مفید از ابو جعفر علیه‌السلام که فرمودند: بین قیام قائم علیه‌السلام و بین قتل نفس زکیه بیش از پانزده شب نیست.»

اگر این باشد هنوز قتل نفس زکیه اتفاق نیفتاده است پس این روایتی که از زراره نقل شد که یک نقل آن عبرتائی و نقل دیگر آن عبد الله بن موسی بود اشاره به قتل یکی از اهل بیت علیهم‌السلام در مدینه دارد ولی نفس زکیه نیست یعنی هنوز اتفاق نیفتاده است طبق روایت امام باقر علیه‌السلام و طبق روایت امام صادق علیه‌السلام از علائم بوده و اتفاق افتاده است اما نفس زکیۀ معروف این است.

سؤال بعضی از فضلا: شاید بنی العباس دوباره حکومت پیدا میکنند.

جواب استاد: آفرین، این را هم بحث کردیم که روایاتی دارد که عباسیان دوباره برمیگردند؛ ولی ما روایات آن را بررسی کردیم، روایت صحیح السند در این باره یک روایت هست که دلالت ندارد و دیگر روایات هم که مفادش این است که عباسیان برمیگردند صحیح السند نیستند.

مرحوم مجلسی در مورد احتمال دوم جیش آل بنی فلان میفرماید:

و يحتمل أن يكون المراد بنو مروان، و يكون إشارة إلى انقراض دولة بني أمية و بالفرج الفرج منهم و من شرهم‌" توقع الفرج" بصيغة المصدر [أو الأمر]. « و محتمل است که مراد بنو مروان باشد و اشاره به انقراض دولت بنی امیه باشد، و مراد به فرج گشایش از آنها باشد و از شر آنها انتظار فرج است زیرا امام علیه‌السلام میفرماید: "و عند ذلک توقع الفرج" یعنی هنگام قتل این غلام انتظار فرج است و فرج به سقوط آنها است.»

تا اینجا ما روایت عبرتائی را خواندیم و مضمون آن را هم مطرح کردیم، روایات عبرتائی بیست روایت است و اگر بخواهیم گونهشناسی کنیم خیلی طول میکشد، ما چند روایت از روایات او را بدون بررسی سندی در جلسات بعد میخوانیم که به این نتیجه برسیم که بالاخره از روایات او نمیتوانیم بگذریم اگر چه از خودش و از کمتر خودش میگذریم و نمیگوییم ثقه است؛ چون تدین به دینی نداشت. ولی به روایات او عمل خواهیم کرد.

 


[1] بحار الأنوار ؛ ج‌52 ؛ ص307.
[2] اهل مکه از ابتدا با رسول الله صلی‌الله علیه و آله و اهل بیت ایشان دشمنی داشته و تازمان ظهور هم بر آن باقی هستند، پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله وقتی ناچار به هجرت از مکه شدند، رو به مکه با حالت گریان فرمودند: «ای مکه من تو را دوست دارم لکن اهل تو مرا بیرون کردند.». و بعد از فتح مکه هم دیگر حاضر به ماندن در مکه نشدند البته برای زیارت و طواف می‌آمدند، خاطرات خوشی نبود، بار آخر که ایشان ناچار شدند به طائف بروند و اهل طائف هم بدتر برخورد کردند، وقتی که دوباره به مکه برگشتند تحت حمایت یک عده مسلمان وارد شدند یعنی کسی که اهل این شهر است اینقدر از او سلب امنیت بشود که عده‌ای مسلمان ایشان را تحت حفظ خود وارد مکه کنند، به هر حال با اهل مکه از قدیم با پیامبر صلی‌الله علیه و آله و امیر المومنین زاویه داشتند، وقتی امیر المومنین علیه‌السلام از مکه خارج شد، پنج نفر با ایشان همراه بودند که سه نفر آن‌ها از خاندان ایشان بود و زمانی هم که امام حسین علیه‌السلام ار مکه به طرف کربلا علنی (بعد از نماز ظهر) خارج شدند، یک نفر همراه ایشان نشدند امّا در فتنه جمل هزاران نفر از اهل مکه همراه فتنه‌گران جمل شدند و تعداد زیادی از مومنان را به شهادت رساندند، پشکل آن شتر را می‌بوئیدند (پشکل شتر مارد ما است) و به آن تبرک می‌جستند امّا در واقعه‌ی کربلا حتی یک نفر هم از اهل مکه همراه امام حسین علیه‌السلام نشد در حالی که امام فرزند رسول خدا بودند، امام زین العابدین علیه‌السلام فرمودند: به خدا قسم بیست نفر که ما را دوست داشته باشند در مکه وجود ندارد، با تبلیغات سوء چه کردند که از خاندان طاهر و مطهر اینطوری ساختند و از کسانی که انحراف داشتند و چه بسیار انسان‌هائی که کشتند و باعث خونریزی بیست هزار نفر شدند، اما پشکل شتر عایشه را به عنوان مشک عنبر بو می‌کردند و این مشکل همین طور بود، دوره امام صادق علیه‌السلام شخص کنیزی از شهرش آورده بود و وقف کعبه کرد و به هر کسی که می‌رسد می‌گوید من این کنیز را وقف کعبه کردم، می‌گوید: کنیز را به من بده، دید بده به من‌ها خیلی زیاد است، احتیاط کرد، یک نفر به او گفت: اگر حکم خداوند را می‌خواهی برو از آن آقائی که کنار زمزم نشسته است سوال کن، او هم نزد امام محمد باقر علیه‌السلام رفت و سوال کرد، امام علیه‌السلام فرمود: کعبه که به آن نیازی ندارد، کنیز را بفروش و پول آن را به کسانی که از شهر تو آمده و درمانده شده‌اند، بده، می‌گوید: من این کار را کردم، فردای آن روز به مسجد الحرام می‌آمدند که کنیزت چی شد؟ و من هم جریان سوال از امام و جواب ایشان را عرض می‌کردم، گفت: این جاهل به تو چنین گفت، الان هم متاسفانه همین طور هستند و در دوران امام عصر علیه‌السلام. هم همینطور هستند
[3] بحار الأنوار ؛ ج‌52 ؛ ص308.
[4] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‌4 ؛ ص41.
logo