1400/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
گونه شناسی روایات مهدوی احمد بن هلال عبرتائی/ بررسی مبانی و مسائل مهدویت /کلام
موضوع: کلام / بررسی مبانی و مسائل مهدویت / گونه شناسی روایات مهدوی احمد بن هلال عبرتائی
بحث ما پیرامون شاخصههای حکومت امام عصر علیهالسلام بود، یکی از شاخصهها مسئلۀ عدالت و مصادیق عدالت بود، روایتی در زمینه مصادیق عدالت نقل کردیم که در سند آن شخصی به نام احمد بن هلال عبرتائی بود، ما در مورد ایشان به تفصیل بحث کردیم و بر خلاف فرمایش مرحوم خوئی که ایشان را ثقه در نقل میدانستند، ما یک بحث مفصلی داشتیم که ایشان نه تنها ثقه نیست بلکه اصلا دین ندارد، نه اینکه فاسق است بلکه اصلا دین ندارد اما ایشان روایات زیادی دارد (بیش از پنجاه روایت در کتب اربعه).
ما گفتیم که از ایشان یک روایت در ارتباط با مهدویت یافتیم ولی بعد دیدیم که او روایات متعددی در مورد مهدویت دارد حتی بعضی تا 25 روایت را ادعا کردند ولی اگر دقت شود میبینیم که بعضی از روایات او تکراری است یعنی با شمارش همان احادیث تکراری 25 عدد است البته کمتر 25 روایت هم که داشته باشد خودش یک کتاب است، البیان شافعی که یک کتاب است 50 روایت دارد، به هر حال ما ناچار شدیم که روایات او در باب مهدویت را بررسی کنیم و با توجه به اینکه صالح الروایه است، او مشکل اعتقادی پیدا کرد ولی قبل آن از سلامت برخوردار بوده و روایات او صالح است، ما روایات او که در مورد مهدویت است را بررسی کردیم، خیلی از آن روایات مقبول است و شاهد صدق هم دارد یعنی این روایات از طرق دیگر هم نقل شده است لذا ما نمیتوانیم به سادگی از کنار این روایات بگذریم و نمیتوانیم آنها را رد کنیم و روایات او را اگر مشکل سندی دیگری نداشته باشد، میپذیریم البته پذیرش روایات ایشان به خاطر فرمایش مرحوم خوئی که فرمودند او ثقه است، نمیباشد، او ثقه نیست، یا همین مبنای ایشان را مطرح کنیم که ملاک صدوق بودن است اگر چه مشکل دیانتی هم داشته باشد، یا اینکه بگوئیم بین روایات او در حال استقامت و غیر حال استقامت تفصیل بدهیم یا بگوئیم اینها صدق خبری دارد و کاری به مخبر نداریم، نمیگوییم مخبر منحرف هم باشد اما چون صدوق است... نخیر ما باشیم و روایات او، ایشان اضعف ضعفا است ولی روایات او شواهد دارد.
ما روایات عبرتائی در باب مهدویت را به لحاظ اینکه صدق خبری و شواهد دارد یا تفصیلی که بعضی میدهند، که فرق بین روایات او قبل از انحراف و بعد از انحراف، میخوانیم و روایات را میپذیریم؛ اما خود او نزد ما ضعیف است.
روایت اول
الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام: لَا بُدَّ لِلْغُلَامِ مِنْ غَيْبَةٍ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ وَ لَمْ يُخَلِّفْ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِسَنَتَيْنِ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ مَا تَأْمُرُنِي لَوْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ قَالَ ادْعُ اللَّهَ بِهَذَا الدُّعَاءِ- اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَبِيَّكَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي:" قَالَ أَحْمَدُ بْنُ الْهِلَالِ سَمِعْتُ هَذَا الْحَدِيثَ مُنْذُ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ سَنَةً".[1]
« زرارة بن اعين گفته كه از امام صادق علیهالسلام شنيدم كه مىفرمودند: براى آن جوان پيش از قيامش غيبتى است. عرض كردم: براى چه؟ حضرت فرمودند: میترسد! و با دست به شكم مباركش اشاره فرمود. بعد فرمودند: اى زراره! او كسى است كه انتظارش كشيده مىشود، او كسى است كه مردم پيرامون ولادتش دچار شكّ و ترديد مىشوند، يكى مىگويد: وقتى پدرش از دنيا رفت فرزندى نداشت، ديگرى مىگويد: مادرش به او باردار بود، و كسانى هم مىگويند: ايشان دو سال پيش از وفات پدرش متولد شده است.
عرض كردم: جانم به فداى شما اگر آن زمان را درك كردم، چه كنم؟ حضرت فرمودند: اى زراره! اگر آن زمان را درك كردى اين دعا را بخوان:
خداوندا! خودت را آنگونه كه هستى به من بشناسان، پس اگر تو خودت را به من نشناسانى تو را نخواهم شناخت، خدایا پیامبرت را به من بشناسان پس اگر پیامبرت را نشناسانی او را نخواهم شناخت، خدایا حجتت را به من بشناسان پس اگر حجتت را نشناسانی از دینت گمراه میشوم.
احمد بن هلال گفت: این حدیث را 56 سال قبل شنیدم. ( یعنی روایت مربوط به دوران استقامت او است.)»
مرحوم کلینی این روایت را در کتاب الغیبة میآورد، این روایت تقریبا به همین مضمون در جای دیگر کتاب کافی هم آمده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام يَقُولُ: إِنَّ لِلْغُلَامِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِي يُشَكُّ فِي وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِسَنَتَيْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ يَا زُرَارَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ أَيَّ شَيْءٍ أَعْمَلُ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِينَةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ يَقْتُلُهُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ قَالَ لَا وَ لَكِنْ يَقْتُلُهُ جَيْشُ آلِ بَنِي فُلَانٍ يَجِيءُ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَدِينَةَ فَيَأْخُذُ الْغُلَامَ فَيَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْياً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَا يُمْهَلُونَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَقُّعُ الْفَرَجِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.[2]
« زرارة بن اعين گفته كه از امام صادق علیهالسلام شنيدم كه مىفرمودند: براى آن جوان پيش از قيامش غيبتى است. عرض كردم: براى چه؟ حضرت فرمودند: خواهد ترسيد. و با دست به شكم مباركش اشاره فرمود. بعد فرمودند: اى زراره! او كسى است كه انتظارش كشيده مىشود، او كسى است كه مردم پيرامون ولادتش دچار شكّ و ترديد مىشوند، يكى مىگويد: وقتى پدرش از دنيا رفت فرزندى نداشت، ديگرى مىگويد: مادرش به او باردار بود، و كسانى هم مىگويند: ايشان دو سال پيش از وفات پدرش متولد شده است. او کسی است كه شيعه در انتظارش است، و خداوند متعال دوست مىدارد كه شيعه را در اين انتظار امتحان كند و آنوقت است كه اهل باطل شكّ مىكنند.
عرض كردم: جانم به فداى شما اگر آن زمان را درك كردم، چه كنم؟ حضرت فرمودند: اى زراره! اگر آن زمان را درك كردى اين دعا را بخوان:
خداوندا! خودت را آنگونه كه هستى به من بشناسان، پس اگر تو خودت را به من نشناسانى پيامبرت را نخواهم شناخت، خدایا پیامبرت را به من بشناسان پس اگر پیامبرت را نشناسی حجتت را نخواهم شناخت، خدایا حجتت را به من بشناسان پس اگر حجتت را نشناسی از دینت گمراه میشوم سپس امام علیهالسلام فرمودند: ای زراره چارهای از قتل غلام به مدینه نیست[3] گفتم جانم به فدای شما آیا لشگر سفیانی او را میکشند فرمود: نه لکن لشگر بنی فلان او را میکشند، بنی فلان وارد مدینه میشوند پس غلام را میگیرند و او را میکشند پس هنگامی که او را از روی دشمنی و ظلم بکشند مهلت داده نمیشوند و در این هنگام انشاء الله انتظار فرج است.»
این روایت نظیر روایتی است که از عبرتائی نقل کردیم.
مرحوم مجلسی این روایت عبرتائی را در کتاب شریفشان مرآة العقول میآورند و همان اول میفرماید:
ضعيف و قد مر مثله بتغيير في الدعاء.[4] «این روایت ضعیف است، مانند آن با تغییر در دعا گذشت.»
مرحوم مجلسی فرمودند این روایت ضعیف است اما مشکل آن را بیان نکردند ولی ضعف آن یا به جهت احمد بن هلال است یا خالد بن نجیح. اما احمد بن هلال که از نظر ما مشکل دارد ولی از او هم اغماض بکنیم باز روایت به جهت خالد بن نجیح ضعیف است.
خالد بن نجیح:
مرحوم خوئی ایشان را با دو عنوان خالد بن نجیح الخزاز و خالد الجوان مشترک میدانند.
نظر مرحوم نجاشی:
خالد بن نجيح الجوان مولى كوفي، يكنى أبا عبد الله، روى عن أبي عبد الله علیهالسلام و أبي الحسن علیهالسلام. خالد بن نجيح الجواز الكوفي، من أصحاب الصادق علیهالسلام[5] « خالد بن نجیح جوان مولی کوفی، او از ابو عبد الله علیهالسلام و ابو الحسن علیهالسلام روایت کرده است. خالد بن نجیح جواز کوفی از اصحاب صادق علیهالسلام بود.»
نظر شیخ طوسی:
خالد بن نجيح الجواز الكوفي، من أصحاب الصادق علیهالسلام، رجال الشيخ. و عده من دون توصيفه بالجواز الكوفي، في أصحاب الكاظمعلیهالسلام قائلا: روى عن أبي عبد الله علیهالسلام.[6]
« خالد بن نجیح جواز کوفی از اصحاب صادق علیهالسلام بود، و مرحوم شیخ او را بدون توصیف به "جواز کوفی" در اصحاب کاظم علیهالسلام شمرده است و گفته است: او از ابو عبد الله علیهالسلام روایت کرده است.»
و عدّهُ البرقي خالد بن نجيح الجوان من أصحاب الصادق علیهالسلام و الكاظم علیهالسلام. « برقی خالد بن نجیح جوان را از اصحاب صادق علیهالسلام و کاظم علیهالسلام شمرده است.»
مرحوم خوئی میفرماید:
فالرجل لم تثبت وثاقته و لا حسنه، بل ذكر الكشي في ترجمة المفضل بن عمر: أنه من أهل الارتفا نعم قد استدل على وثاقته أو حسنه بعدّة وجوه:
الأول: ما رواه الكشي، قال: «حدثنا حمدويه، قال: حدثنا [الحسين] الحسن بن موسى، قال: كان نشيط و خالد يخدمانه- يعني أبا الحسن علیهالسلام-، قال: فذكر الحسن، عن يحيى بن إبراهيم، عن نشيط، عن خالد الجواز، قال: لما اختلف الناس في أمر أبي الحسن علیهالسلام قلت لخالد: أ ما ترى ما قد وقعنا فيه من اختلاف الناس؟ فقال لي خالد: قال لي أبو الحسن علیهالسلام: عهدي إلى ابني عليٌ أكبر ولدي و خيرهم و أفضلهم». و لكن هذه الرواية لا دلالة فيها إلا على إيمانه و عدم وقفه، و لا دلالة فيها على الحسن، فضلا عن الوثاقة.
«پس وثاقت یا حسن راوی ثابت نمیباشد؛ بلکه کشی در ترجمه مفضل بن عمر ذکر کرده که او از اهل ارتفاع است. بله بر وثاقت یا حسن او به وجوهی استدلال شده است:
اول: آنچه کشی روایت کرده است: خالد جواز گفت: چون مردم در امر امام کاظم علیهالسلام اختلاف کردند به خالد گفتم: چه میبینی آنچه واقع شده در آن از اختلاف مردم؟ پس خالد گفت: امام کاظم علیهالسلام به من گفت: عهد من به فرزندم علی که بزرگتر و برترین آنان است میرسد. لکن این روایت تنها بر ایمان و واقفه نبودن او دلالت دارد و دلالتی بر حسن او ندارد چه رسد به وثاقت.»
اشکال مرحوم خوئی این است که این روایت سلامت عقیده او را میرساند نه وثاقت او را.
سؤال بعضی از فضلا: یعنی خدمت به امام کردن، حسن حال او را نمیرساند؟
جواب استاد: جسارت به ساحت قدس مرحوم خوئی نباشد، اگر بنای ایشان بر توثیق راوی باشد مانند عبرتائی را توثیق میکنند در حالی که خودشان فرمودند: او دین هم ندارد و پایبند به اعتقادی نیست.
مرحوم آقای خوئی وجوهی که به آن بر وثاقت خالد بن نجیح استدلال شده را نقل میکنند و همۀ آن وجوه را رد میکنند و در آخر همان که فرمودند: نه وثاقت و نه حسن ایشان ثابت نیست.