1404/07/20
بسم الله الرحمن الرحیم
اجزاء امر اضطراری/ اجزاء /مباحث الفاظ
محتويات
1- کشف ملاک از راه مناسبات حکم و موضوع1.1- دخالت قدرت در ملاک در باب توهین و احترام
1.2- تفاوت وجود امر اضطراری و تخیل امر اضطراری
1.3- موضوع امر اضطراری؛ عذر حالی یا عذر مستوعب
1.4- موضوع اوامر اضطراریه؛ استیعاب واقعی عذر یا تخیل استیعاب
موضوع: مباحث الفاظ / اجزاء / اجزاء امر اضطراری
1- کشف ملاک از راه مناسبات حکم و موضوع
بحث در راههای کشف ملاک بود. آیت الله والد بیان کردند راه های دیگری غیر از طریق امر نیز وجود دارد. یکی از این راهها تناسبات حکم و موضوع است. این تناسبات نیز کاشف از ملاک است، و در بسیاری موارد بهعنوان قرینهای محکّم بر ظهورات کلام میشود و به منزله یک قرینه متصله به کلام تلقی میشود. کشف ملاک از طریق تناسبات مقتضایش آن است که نوعا قدرت در ملاک دخالت ندارد. قدرت معمولا در استیفاء ملاک دخیل است، و در فرض عدم قدرت هم ملاک وجود دارد، ولی قابل استیفا نیست. نوع واجبات چنین است مگر در یک صورت که باب احترام و توهین است.
1.1- دخالت قدرت در ملاک در باب توهین و احترام
بهعنوان مثال کسی که بیمار است و میخواهد برای استشفا دارو بنوشد اگر قدرت برای تهیه دارو و استفاده از آن ندارد، نیازش همچنان باقی است، و ملاک وجود دارد، و عدم قدرت باعث نمیشود که ملاک وجود نداشته باشد، ولی همین شخص بیمار که قادر بر نشستن و ایستادن نیست اگر پدرش بر او وارد شود و با ورود پدر، برای احترامش بلند نشود، توهین به پدر نکرده است. عجز این بیمار باعث میشود که ملاک توهین اصلا وجود نداشته باشد. این شخص اگر سالم بود، بلند نشدن وی توهین به پدر بود، ولی در این حال با بلندنشدن اصلا توهینی صورت نمیگیرد. بلندنشدن تنها برای شخص قادر بر بلندشدن مصداق توهین است، ولی بلندنشدن برای عاجز اصلا توهین نیست و مفسده ندارد.
در باب احترام و توهین، قدرت نوعا شرط اتصاف به ملاک است. بسیاری از واجبات شرعیه از باب احترام به خداوند است؛ بنابراین اصلا شخصی که قادر نیست ملاک از او فوت نمیشود. چند مثال ذکر میشود:
مثال اول: شخصی که در حال غرق شدن است و بدون وضو و بدون مراعات شرایطی چون استقبال، تنها با یک تکبیر نماز خود را بهجا میآورد چه بسا تقربی که با این نماز برایش حاصل میشود بیش از تقربی باشد که در حال عادی با نماز تام الاجزاء و الشرائط حاصل میشود. برای چنین شخصی اصلا نماز اختیاری نیاز نیست؛ چرا که غرض از نماز اختیاری تقرب به خداوند است، و این شخص با تکبیر تقرب مزبور را بهدست میآورد.
مثال دوم: در روایات زیادی در مقام بیان حکم تیمم تعبیر «ربّ الماء هو ربّ الأرض» به کار رفته است؛ مثل روایت زیر:
«أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالرَّكِيَّةِ وَ لَيْسَ مَعَهُ دَلْوٌ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يَنْزِلَ الرَّكِيَّةَ إِنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الْأَرْضِ فَلْيَتَيَمَّمْ»[1] .
این تعلیل بیانگر آن است که شخص متیمّم مصلحت وضوئی را از دست نمیدهد؛ چرا که مصلحت وضوئی تعظیم و احترام به درگاه الهی است، و این احترام با تیمّم هم حاصل میگردد.
توضیح مطلب: گاهی یک پلیدی واقعی مثل قذارتی که بر روی لباس است برطرف میشود. اگر مکلف قدرت بر از بینبردن این قذارت نداشت، قذارت باقی میماند. بقای این قذارت ربطی به قدرت ندارد. در طهارات خبثی یک جهات عقلائی وجود دارد. در این نحوه طهارات، یک پلیدی واقعی وجود دارد و غرض از جعل تطهیر از بین بردن این پلیدیها است، ولی اموری مثل وضو و تیمم مربوط به احترام نهادن به خداوند متعال است. اینکه شارع مقدس خاک را چون آب طهور قرار داده به جهت آن نیست که نجاستی در بدن غیرمتوضی وجود دارد تا با آب برطرف شود و با خاک -از آن رو که عرفا پلید است- برطرف نشود. در مورد غسل جنابت چنین تعبیری در برخی روایات وارد شده که «إنّ المومن لا ینجس». یعنی چنین نیست که با عروض جنابت یک پلیدی بر آدمی عارض شود و با غسل برطرف شود؛ بلکه خداوند متعال میخواهد معلوم دارد که عبد به چه مقدار مطیع است. اطاعت همانطور که با عمل به وظیفه مائیه انجام میگیرد با عمل به وظیفه ترابیه نیز صورت میپذیرد. جنابت حالتی ایجاد میکند که باعث دوری از خداوند میشود، و عمل به وظیفه (چه وضو و چه تیمم) خودش آدمی را مقرّب میکند؛ یعنی ملاکش به نحوی است که عمل به وظیفه در آن دخالت دارد.
واجبات همگی به یک صورت نیستند. در برخی واجبات قدرت در ملاک دخالت ندارد. در برخی واجبات، با توجه به مناطات عقلائیه روشن میشود که برای شخص عاجز هم اقتضاء مصلحت وجود دارد ولی به جهت آنکه قدرت ندارد نمیتواند به آن مصلحت ملزمه برسد و یا اگر مفسدهای وجود دارد گریبانگیر عاجز هم میشود. این در فرضی است که ملاک از قبیل تعظیم و تکریم و امثال آن نباشد که عبد با این امور نسبت به خداوند تقرّب میجوید.
بنابراین اصل آنکه در ظرف اضطرار ملاک امر اختیاری وجود داشته باشد در بسیاری از واجبات که جنبه تعبدی دارد ثابت نیست. اگر ظاهر ادله بر خلاف نباشد دست کم ثابت نیست که در ظرف اضطرار همچنان ملاکی وجود دارد تا آنکه بحث شود ملاک مزبور الزامی است یا استحبابی؛ قابل استیفا است یا غیرقابل استیفا. ممکن است با اصل طرو اضطرار یا با اتیان به مامور به اضطراری ملاک امر اختیاری رفع شود.
همانطور که ممکن است یک ملاک واحد واقعی در امر اختیاری وجود داشته باشد و مامور به اضطراری بخشی از ملاک امر اختیاری را تامین کند (و مقدار باقیمانده یا امکان استیفا ندارد و یا مصلحتش غیرالزامی است)، ممکن است مصلحت امر اضطراری با مصلحت امر اختیاری متفاوت باشد، ولی شرط ذیمصلحت بودن امر اختیاری آن باشد که مکلف امر اضطراری را اتیان نکرده باشد. یعنی ممکن است مصلحت امر اضطراری هیچربطی به مصلحت امر اختیاری نداشته باشد و هیچ مقداری از ملاک آن را تامین ننماید، ولی ذیملاک بودن امر اختیاری مقید به عدم اتیان به امر اضطراری باشد. تعبیر «ربّ الماء هو ربّ التراب» شاید ناظر به این باشد که خداوند متعال با امر به طهارت مائی میخواهد معلوم دارد که عبد به چه میزان اطاعت دارد. امر برای آن است که مطیع از عاصی ممتاز شود. به روایت زیر توجه کنید:
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّمَا الْوُضُوءُ حَدٌّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ وَ مَنْ يَعْصِيهِ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْءٌ إِنَّمَا يَكْفِيهِ مِثْلُ الدَّهْنِ»[2] .
وقتی عبد با طهارت ترابی امر مولی را اطاعت نماید، حالش معلوم شده و مطیع از عاصی ممتاز گشته و نیازی نیست که عبد دوباره امر به طهارت مائی را اتیان کند. یکی از مسائل بسیار مهم در این بحث که اصلا در کلمات قوم مورد تعرض قرار نگرفته آن است که ملاک امر اختیاری تا چه زمانی باقی است؟ آیا بعد از طرو اضطرار هم ملاک و مصلحت ملزمه آن باقی است؟ مصلحت ملزمه به معنی همان نیاز است. آیا نیاز به آن باقی است؟
مثلا هرچند قیام هنگام ورود پدر برای شخص مختار مصلحت ملزمه دارد ولی برای مریض مصلحت ملزمه ندارد. در این فرض با طرو اضطرار مصلحت ملزمه از بین میرود. گاهی هم طروّ اضطرار مصلحت را رفع نمیکند و فعل را از اتصاف به مصلحت خارج نمیکند؛ بلکه امتثال امر اضطراری باعث میشود ذیملاک بودن امر اختیاری از بین میبرد. به نظر میرسد تعبیر «ربّ الماء هو ربّ التراب» اشاره به همین نکته است. مهم آن است که مطیع بودن عبد معلوم شود، و این مطیعبودن با امر به تیمم هم روشن میشود.
خاک یک نوع قذارت عرفیه دارد. از این رو ممکن است مستبعد شمرده شود خاصیت آبی که طاهر و مطهّر است در تراب هم موجود باشد. در این روایت بیان شده که ملاک در امر به طهارت، تمییز مطیع از عاصی است. همان خدایی که به وضو امر کرده همان خدا به تیمم امر نموده است. یعنی روح هر دو تکلیف یکی است که همان تعبّد است.
آنچه گاهی ذکر میشود که برخی اولیا در شخص جنب یک پلیدی مشاهده میکنند با آنچه ذکر شد تنافی ندارد. آن پلیدی که در جنب است امری معنوی و روحی است که با مطیعبودن از بین میرود. پلیدی روحانی با امتثال امر خداوند متعال از بین میرود. غرض آنکه ممکن است امتثال امر اضطراری منشا شود که امر اختیاری ملاکش از بین برود.
1.2- تفاوت وجود امر اضطراری و تخیل امر اضطراری
صورت مساله در اجزاء امر اضطراری فرضی است که امر اضطراری واقعا وجود داشته باشد؛ نه آنکه تخیل امر اضطراری باشد. شخصی که تصور میکند تا پایان وقت آبی نمییابد و تیمم میکند و پس از آن آب پیدا میکند، مساله در این فرض بستگی به دلیل دارد. اگر موضوع حکم واقعی امر به تیمم، شخص فاقد ماء در جمیع وقت است، وجدان ماء کاشف از آن است که از اول امری در بین نبوده است. بر این اساس، بحثی نمیماند تا بررسی شود که آیا امر اضطراری برای او مجزی بوده یا اجزا نداشته؛ چرا که از اول امری وجود نداشته است. اینکه مکلف حکم ظاهریِ استصحاب بقاء عذر را جاری نموده، و بعد از کشف خلاف متوجه میشود که استصحاب مطابق واقع نبوده است، در این فرض مساله از باب اجزاء امر اضطراری نیست؛ بلکه موضوع اجزاءِ امر ظاهری از امر واقعی است. این در صورتی است که استصحاب جاری شده، ولی اگر استصحاب هم نبوده هیچ امری وجود ندارد -نه امر اضطراری و نه امر ظاهری- تا بعد از آن، از اجزاء امر بحث شود. این مطلب در کلمات قوم وارد شده و سخن صحیحی است. ما مطلب دیگری بیان مینماییم که در کلمات علما مطرح نشده است.
1.3- موضوع امر اضطراری؛ عذر حالی یا عذر مستوعب
مناسب است اصل این مطلب مورد بررسی قرار گیرد که آیا قاعدهای وجود دارد که تعیین نماید موضوع اوامر اضطراری عذر مستوعب است یا عذر حالی؟ جناب آیت الله والد میفرمایند ظاهر اولی ادله عذر آن است که عذر مستوعب باشد. اینکه شارع مقدس جعل بدل مینماید بدین مناط است که امکان نداشته مصلحت امر اختیاری را تامین نماید. اینکه شارع مقدس از باب ضیق خناق یک بدلی قرار داده قرینه بر این سخن است. در برخی روایات باب تیمم به این نکات اشاره شده است. بهعنوان مثال، در روایتی وارد شده که از حضرت سوال شد: شخصی در سفر آب ندارد و همراهیان به وی اطلاع دادهاند که در آن اطراف آب وجود دارد. آیا باید به دنبال آب بگردد؟ حضرت در پاسخ فرمود: من از درندگان بر تو میترسم؛ لذا تو را امر به این کار نمیکنم. تیمم کن و نماز بخوان. این روایت نشان میدهد نکتهای که به جهت آن امر به تیمم شده آن است که وضو حرجی است. منهای این روایت خاصه که ظهور در همین دارد، ظهور اولیه ادله جعل بدل برای مضطر آن است که به دلیل عدم امکان عمل اختیاری جعل بدل صورت گرفته، و ظهور بدوی این روایات در عذر مستوعب است. نکاتی در این بحث وجود دارد که در مباحث آتی بدان اشاره خواهد شد. در آیه تیمم نیز به این نکته اشاره شده است. در این آیه آمده است:
﴿وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْديكُمْ مِنْهُ ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُريدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون﴾.
تعبیر «ما يُريدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ» بیانگر آن است که در فرض حرج شارع مقدس جعل بدل میکند. این تعبیر تعلیل بر عدم وجوب وضو و وجوب تیمم است. اینکه شارع مقدس حرج را نخواسته برای کسی است که در جمیع وقت معذور است. همین تعلیل نشانگر نکتهای است که آیت الله والد به طور کلی ظهور ادله ابدال اضطراری را در آن نکته میدانند. البته این ظهور اولیه است و منافی آن نیست که در برخی موارد خاص، ظهور دلیلی بر خلاف این امر باشد.
1.4- موضوع اوامر اضطراریه؛ استیعاب واقعی عذر یا تخیل استیعاب
اگر مکلف در اول وقت از اتیان به عمل اختیاری مایوس باشد، شارع مقدس امر به عمل اضطراری مینماید. آیا امر اضطراری در ظرف یاس از قدرت، امری واقعی است یا صرفا امری ظاهری است؟ در فرضی که مکلف یقین به رفع اضطرار دارد یا احتمال آن را میدهد شارع مقدس امر به بدل نمیکند، ولی در فرضی که مکلف مایوس است، ادله ابدال اضطراریه نسبت به ظرف یاس اطلاق دارد. این اطلاق آیا بدان معنی است که ادله ظهور دارد در آنکه اوامر نسبت به ابدال اضطراریه اوامری واقعی است یا آنکه اوامری ظاهری است. توضیح آنکه اگر اوامر مزبور ظاهری باشد، در حقیقت، موضوع حکم واقعی: عذر واقعی مستوعب است، و مکلّفی که در ظرف یاس خیال میکند که عذرش مستوعب است شارع مقدس به اعتبار تخیّل مکلف یک امر ظاهری جعل نموده است. یا آنکه چنین نیست؛ بلکه اوامر مزبور واقعی است، نه ظاهری.
شاید نتوان ظهور روشنی در این موارد به دست آورد که این اوامر، ظاهری باشد. ممکن است کسی ادعا کند که ظاهر ادله آن است که اوامر مزبور واقعی است. در روایات زیادی وارد شده که ائمه در مورد شخص متیممی که عذرش برطرف شده فرمودهاند اعاده لازم نیست. این روایات حمل بر فرد مایوس میشود، و از باب اجزاء امر اضطراری واقعی تلقی میگردد، نه امر اضطراری ظاهری تخیّلی. یعنی در ظرف یاس از طرو اختیار، امر اضطراری واقعا وجود دارد.
اینکه اصلا ثابت شود در یک موضوع، امر اضطراری وجود دارد مهمتر از آن است که اثبات شود امر مزبور مجزی است. آنچه در روایات مورد تاکید است همین است که امر اضطراری وجود دارد. روایاتی که تعبیر «ربّ الماء هو ربّ الأرض» در آنها وارد شده در صدد اثبات اصل امرداشتن است.