1404/07/06
بسم الله الرحمن الرحیم
تبدیل امتثال: بررسی روایات/ اجزاء /مباحث الفاظ
محتويات
1- تبدیل امتثال1.1- مشرب حدیثی کلینی
1.2- بررسی روایات
1.2.1- روایت اول
1.2.2- روایت دوم
1.2.3- روایت سوم
1.2.4- روایت چهارم
1.2.5- روایت پنجم
1.2.6- روایت ششم
1.2.7- روایت هفتم
1.2.8- روایت هشتم
1.2.9- روایت نهم
1.2.10- روایت دهم
1.2.11- سخن شیخ طوسی در مورد روایات
1.2.12- مباحث دیگر فقها در رابطه با روایات باب
موضوع: مباحث الفاظ / اجزاء / تبدیل امتثال: بررسی روایات
1- تبدیل امتثال
بحث در تبدیل امتثال بود. به بررسی روایات دال بر جواز اعاده نمازی که فرادی خوانده شده به صورت جماعت رسیدیم. در پایان جلسه گذشته نکاتی در رابطه با مشرب حدیثی کلینی ذکر شد. آن بحث را به اتمام رسانده و در ادامه به بررسی روایات میپردازیم.
1.1- مشرب حدیثی کلینی
در جلسه گذشته بیان شد که کلینی از تمامی سبکهای حدیثی رایج در قم استفاده کرده و از راویان سبکهای مختلف در کتاب کافی نقل کرده است. در آن زمان، گروهی در قم به ریاست احمد بن محمد بن عیسی وجود داشته که مسلک فقهی داشته، و گروهی دیگر که احمد بن محمد بن خالد برقی و پدرش از این گروه هستند، سبک تاریخی ادبی داشتهاند. در آن زمان مشیهای حدیثی مختلفی وجود داشته است. مشی هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمن مشی کلامی بوده و به مباحثی مثل توحید و امثال آن عنایت ویژهای داشتهاند. هشام بن حکم اعتقادش در مورد خداوند «جسم لا کالأجسام» بوده است. البته وی این عبارت را توضیح داده و بیان کرده که مرادش آن است که خداوند موجودی غیر از سایر موجودات است، ولی این تعبیر را به کار میبرده، و همچنین دیدگاههای کلامی دیگری داشته که احیانا مورد نقد واقع میشده است؛ بهخصوص این دیدگاه در قم خیلی مورد انتقاد واقع شده است. یونس بن عبدالرحمن در قم توسط احمد بن محمد بن عیسی تخطئه میشده است. سعد بن عبدالله که شاگرد احمد بن محمد بن عیسی است رسالهای در قدح هشام و یونس تالیف نموده و علی بن ابراهیم رسالهای با عنوان: «رسالة فی معنی هشام و یونس» در نقد رساله سعد بن عبدالله تالیف کرده است.
احمد بن محمد بن عیسی از یونس و هشام بن حکم روایات بسیار کمی نقل کرده است. روایاتی هم که نقل کرده از راویان معروف کتاب یونس -مثل محمد بن عیسی بن عبید- نیست؛ بلکه از طریق عباس بن موسی وراق و علی بن احمد بن اشیم و امثال ایشان نقل کرده است. گویا این راویان آن مطالب یونس که از مسائل مورد اختلاف بوده را ذکر نکردهاند. مرحوم کلینی از راویان تمامی سبکهای حدیثی روایت نقل کرده است. وی روایات فراوانی از احمد بن محمد بن عیسی نقل کرده است. همچنین از سهل بن زیاد که احمد بن محمد بن عیسی او را از قم اخراج کرده روایات بسیار زیادی نقل نموده است. همچنین از احمد بن محمد بن خالد نیز روایات فراوانی نقل کرده و اختلاف مشارب حدیثی را همه را به رسمیت میشناخته، و مانع وثاقت نمیداسته است. همچنین از یونس بن عبدالرحمن و هشام بن حکم و گروههای مختلف حدیثی روایات بسیار زیادی در کافی نقل شده است.
مرحوم کلینی بیش از همه به علی بن ابراهیم و روش او متمایل است که یک روش بینابینی است که هم به احمد بن محمد بن خالد و هم به احمد بن محمد بن عیسی اعتنا داشته است. اینکه برخی بیان کردهاند کلینی ادامهدهنده روش مفضّل بن عمر است سخن صحیحی نیست. روش مفضّل بن عمر یکی از روشهایی است که کلینی در کافی آن را هم مورد توجه قرار داده است. در بین اصحاب امام صادق (ع)، ابن ابی یعفور یک روش داشته و مفضل بن عمر روش دیگری داشته و اصحاب ویژه خود را داشته است. کلینی از تمامی این نحلههای حدیثی نقل روایت کرده، و اختلافات را مانع از وثاقت نمیدانسته است. چه بسا عقیده کلینی آن بوده که هر یک از این راویان، روایاتی که مورد قبول خودش بوده نقل کرده و برای آنکه جمیع احادیث اهل بیت به دست آید باید به مجموع راویان توجه کرد تا بتوان کل میراث حدیثی شیعه را در اختیار داشت.
1.2- بررسی روایات
در ادامه بحث به بررسی روایات میپردازیم:
1.2.1- روایت اول
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ الله عَلَيْهِ السَّلاَمُ: أُصَلِّي، ثُمَّ أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ، فَتُقَامُ الصَّلَاةُ وَ قَدْ صَلَّيْتُ؟ فَقَالَ: «صَلِّ مَعَهُمْ، يَخْتَارُ الله أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ»[1] .
1.2.2- روایت دوم
«مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ اَلْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي اَلرَّجُلِ يُصَلِّي اَلصَّلاَةَ وَحْدَهُ ثُمَّ يَجِدُ جَمَاعَةً قَالَ يُصَلِّي مَعَهُمْ وَ يَجْعَلُهَا اَلْفَرِيضَةَ»[2] .
این روایت در فقیه از طریق هشام بن سالم نقل شده با این تفاوت که «إن شاء» در آن اضافه شده است:
1.2.3- روایت سوم
«وَ رَوَى هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: فِي اَلرَّجُلِ يُصَلِّي اَلصَّلاَةَ يُصَلِّي مَعَهُمْ وَ يَجْعَلُهَا اَلْفَرِيضَةَ إِنْ شَاءَ وَ قَدْ رُوِيَ: أَنَّهُ يُحْسَبُ لَهُ أَفْضَلُهُمَا وَ أَتَمُّهُمَا»[3] .
1.2.4- روایت چهارم
سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ اَلسَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلرَّجُلِ يُصَلِّي اَلْفَرِيضَةَ ثُمَّ يَجِدُ قَوْماً يُصَلُّونَ جَمَاعَةً أَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُعِيدَ اَلصَّلاَةَ مَعَهُمْ قَالَ «نَعَمْ وَ هُوَ أَفْضَلُ» قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ قَالَ «لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ»[4] .
1.2.5- روایت پنجم
«سَعْدٌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «إِذَا صَلَّيْتَ صَلاَةً وَ أَنْتَ فِي اَلْمَسْجِدِ وَ أُقِيمَتِ اَلصَّلاَةُ فَإِنْ شِئْتَ فَاخْرُجْ وَ إِنْ شِئْتَ فَصَلِّ مَعَهُمْ وَ اِجْعَلْهَا تَسْبِيحاً»[5] .
مراد از ابوجعفر همانطور که در جلسه گذشت ذکر شد احمد بن محمد بن عیسی است، و سند این روایت معتبر است، و بحثی در آن نیست.
تعبیر «واجعلها تسبیحا» نیازمند توضیح است. آقای شهیدی بیان کردهاند مراد آن است که نیت نماز واقعی نکن. یعنی به تعبیر ما آن را ذکر مطلق قرار بده. یعنی الفاظی که بیان میکنی ذکر خدا باشد و تنها صورت نماز جماعت داشته باشد. بر این اساس، تعبیر «اقیمت الصلاة» اشاره به نماز جماعتهایی بوده که در آن زمان توسط عامه اقامه میشده است. اگر تعبیر «واجعلها تسبیحا» نبود، تعبیر «فصلّ معهم» معنایش آن بود که نماز مزبور واقعی است، ولی قیدی که اضافه شده نشان میدهد که صورت نماز اراده شده است. همچنین آنچه برخی بیان کردهاند که مراد، نماز تطوع و نافله است معلوم نیست صحیح باشد. ابتدا همین معنی به ذهن ما رسید، ولی معلوم نیست این امر مراد باشد. در برخی روایات وارد شده که شیعیان هنگام اقامه نماز جماعت از مسجد خارج میشدند. امام علیه السلام از این کار نهی کرده است. گویا انجام این کار شیعیان را در معرض تهمت قرار میداده که اهل نماز نیستند. همینکه صورت صلات توسط شیعیان اتیان شود برای دفع آن تهمت کفایت میکند.
این روایت در فقیه نیز وارد شده است[6]
1.2.6- روایت ششم
«وَ رُوِيَ عَنْ شُعْبَةَ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ بْنِ أَبِي اَلْأَسْوَدِ عَنْ أَبِيهِ : أَنَّهُ صَلَّى مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ غُلاَمٌ شَابٌّ فَلَمَّا صَلَّى إِذَا رَجُلاَنِ لَمْ يُصَلِّيَا فِي نَاحِيَةِ اَلْمَسْجِدِ فَدَعَاهُمَا فَجَاءَا تُرْعَدُ فَرَائِصُهُمَا فَقَالَ مَا مَنَعَكُمَا أَنْ تُصَلِّيَا مَعَنَا فَقَالاَ قَدْ صَلَّيْنَا فِي رِحَالِنَا فَقَالَ لاَ تَفْعَلُوا إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ فِي رَحْلِهِ ثُمَّ أَدْرَكَ اَلْإِمَامَ وَ لَمْ يُصَلِّ فَلْيُصَلِّ مَعَهُ فَإِنَّهَا لَهُ نَافِلَةٌ»[7]
این روایت از عامه است. مراد از جابر بن یزید همان راوی است که در منابع ما نیز از وی روایات فراوانی نقل شده است. این راوی نزد عامه نیز دارای روایات زیادی است. مزّی در تهذیب الکمال تعداد زیادی راوی و مروی عنه برای جابر بن یزید برشمرده است.[8] در این سند گویا جابر بن یزید از ابی الاسود نقل روایت میکند و «عن» به «بن» تحریف شده است.
1.2.7- روایت هفتم
«وَ رَوَى مَعْنُ بْنُ عِيسَى عَنْ سَعِيدِ بْنِ اَلسَّائِبِ عَنْ نُوحِ بْنِ صَعْصَعَةَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ عَامِرٍ قَالَ: جِئْتُ وَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلصَّلاَةِ فَجَلَسْتُ وَ لَمْ أَدْخُلْ مَعَهُمْ فِي اَلصَّلاَةِ قَالَ فَانْصَرَفَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ فَرَأَى يَزِيدَ جَالِساً فَقَالَ أَ لَمْ تُسْلِمْ يَا يَزِيدُ قَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَدْ أَسْلَمْتُ فَقَالَ فَمَا مَنَعَكَ أَنْ تَدْخُلَ مَعَ اَلنَّاسِ فِي صَلاَتِهِمْ قَالَ قُلْتُ إِنِّي كُنْتُ صَلَّيْتُ فِي مَنْزِلِي وَ كُنْتُ أَحْسَبُ أَنَّكُمْ صَلَّيْتُمْ فَقَالَ إِذَا جِئْتَ إِلَى اَلصَّلاَةِ فَوَجَدْتَ اَلنَّاسَ فَصَلِّ مَعَهُمْ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ صَلَّيْتَ فَلْتَكُنْ لَكَ نَافِلَةً وَ هِيَ لَهُمْ مَكْتُوبَةٌ»[9]
از این روایت استفاده میشود ممکن است در یک نماز جماعت، نماز برای برخی نافله و برای برخی دیگر مکتوبه به شمار رود.
1.2.8- روایت هشتم
وَ رَوَى إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنْهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: «صَلِّ وَ اِجْعَلْهَا لِمَا فَاتَ»[10] .
1.2.9- روایت نهم
«اَلْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَلَمَةَ صَاحِبِ اَلسَّابِرِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ تُقَامُ اَلصَّلاَةُ وَ قَدْ صَلَّيْتُ فَقَالَ «صَلِّ وَ اِجْعَلْهَا لِمَا فَاتَ»[11] .
این همان روایت هشتم است که صدر آن هم ذکر شده است.
صاحب السابری: سابر در اصل، معرّب شاپور است. رومیانی که در جنگ ایران و روم به اسارت ایرانیها درآمدند (در نبرد معروف ادسا که امپراتور روم هم اسیر شد) توسط شاپور به منطقه شوش منتقل شدند. بخشهایی از شهر شوشتر توسط این اسیران ساخته شده است. این اسیران صنعت ساخت دیبا را از روم آوردند، و به ساخت آن پرداختند که پارچه حریر بسیار مرغوبی بوده است. سابر هم ظاهرا از همین پارچهها بوده که در اصل، معرّب شاپور است. این واژه پس از تعریب مناسب بوده که سابُری باشد، ولی جهت سهولت در تلفظ به سابِری به کسر باء تبدیل شده است. ما در ابتدا تصور میکردیم سابُری به ضمه باشد، ولی در کتب لغت مشاهده کردیم که به کسر باء صحیح است.
سوال شاگرد: مراد از «ما فات» همین نماز است؟
پاسخ استاد: خیر، هر نماز قضایی که داشته میتواند باشد.
سوال: در این صورت به محل بحث بیارتباط است.
پاسخ: در این مورد سخن خواهیم گفت.
در پایان این باب در کتاب جامع احادیث به روایتی از زراره در باب ۶۲ ارجاع داده شده است. این روایت به شرح زیر است:
1.2.10- روایت دهم
«مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : رَجُلٌ دَخَلَ مَعَ قَوْمٍ فِي صَلاَتِهِمْ وَ هُوَ لاَ يَنْوِيهَا صَلاَةً وَ أَحْدَثَ إِمَامُهُمْ فَأَخَذَ بِيَدِ ذَلِكَ اَلرَّجُلِ فَقَدَّمَهُ فَصَلَّى بِهِمْ أَ تُجْزِيهِمْ صَلاَتُهُمْ بِصَلاَتِهِ وَ هُوَ لاَ يَنْوِيهَا صَلاَةً قَالَ «لاَ يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ أَنْ يَدْخُلَ مَعَ قَوْمٍ فِي صَلاَتِهِمْ وَ هُوَ لاَ يَنْوِيهَا صَلاَةً بَلْ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَنْوِيَهَا وَ إِنْ كَانَ قَدْ صَلَّى فَإِنَّ لَهُ صَلاَةً أُخْرَى وَ إِلاَّ فَلاَ يَدْخُلَنَّ مَعَهُمْ وَ قَدْ يُجْزِي عَنِ اَلْقَوْمِ صَلاَتُهُمْ وَ إِنْ لَمْ يَنْوِهَا»[12] .
سند این روایت صحیح و بدون اشکال است.
«لا ینویها صلاة»: یعنی صورت صلات را انجام داده و نیت صلات نداشته است.
«صلاة أخری»: ممکن است بدین معنی باشد که نمازش مکرّر است و شارع اجازه داده دو بار نماز بخواند، و همچنین ممکن است به معنای نماز دیگری مثل نماز قضا مثلا باشد. تعبیر مزبور با هر دو احتمال سازگار است.
«و قد یجزی...»: هرچند امام جماعت نیت نماز نداشته، ولی همین مقدار که مامومین گمان کردند که امام است برای نمازشان کفایت میکند. در این مورد به روایت زیر توجه کنید:
«سُئِلَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْمٍ خَرَجُوا مِنْ خُرَاسَانَ أَوْ بَعْضِ اَلْجِبَالِ وَ كَانَ يَؤُمُّهُمْ رَجُلٌ، فَلَمَّا صَارُوا إِلَى اَلْكُوفَةِ عَلِمُوا أَنَّهُ يَهُودِيٌّ، فَقَالَ: لاَ يُعِيدُونَ»[13] .
همین که ماموم تخیل کند که امام نمازش صحیح است نماز ماموم نیز صحیح است. در کتاب جامع الاحادیث نیز در ذیل روایت زراره به همین روایات نماز خلف یهودی و نصرانی اشاره شده است. البته توجه شود اینکه در مسیر حج، شخص یهودی خود را امام قرار داده لزوما به معنی توطئهکردن آن شخص نیست؛ بلکه در گذشته مسافرتها باید با قافله انجام میشده و این شخص قصد سفر با قافله داشته و به جهت همراهی با مسلمانان نمازی هم ادا میکرده و چه بسا به جهت شرایطی به عنوان امام انتخاب شده است.
1.2.11- سخن شیخ طوسی در مورد روایات
مرحوم شیخ طوسی نخستین بار روایت حفص بن بختری را در تهذیب آورده است[14] . ایشان پس از نقل روایت بیان کرده است:
«وَ اَلْمَعْنَى فِي هَذَا اَلْحَدِيثِ أَنَّ مَنْ صَلَّى وَ لَمْ يَفْرُغْ بَعْدُ مِنْ صَلاَتِهِ وَ وَجَدَ جَمَاعَةً فَلْيَجْعَلْهَا نَافِلَةً ثُمَّ يُصَلِّي فِي جَمَاعَةٍ وَ لَيْسَ ذَلِكَ لِمَنْ فَرَغَ مِنْ صَلاَتِهِ بِنِيَّةِ اَلْفَرْضِ لِأَنَّ مَنْ صَلَّى اَلْفَرْضَ بِنِيَّةِ اَلْفَرْضِ فَلاَ يُمْكِنُ أَنْ يَجْعَلَهَا غَيْرَ فَرْضٍ وَ اَلَّذِي يَدُلُّ عَلَى مَا ذَكَرْنَاهُ مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ كَانَ يُصَلِّي فَخَرَجَ اَلْإِمَامُ وَ قَدْ صَلَّى اَلرَّجُلُ رَكْعَةً مِنْ صَلاَةِ اَلْفَرِيضَةِ قَالَ «إِنْ كَانَ إِمَاماً عَدْلاً فَلْيُصَلِّ أُخْرَى وَ يَنْصَرِفُ وَ يَجْعَلُهَا تَطَوُّعاً وَ لْيَدْخُلْ مَعَ اَلْإِمَامِ فِي صَلاَتِهِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ إِمَامَ عَدْلٍ فَلْيَبْنِ عَلَى صَلاَتِهِ كَمَا هُوَ وَ يُصَلِّي رَكْعَةً أُخْرَى مَعَهُ وَ يَجْلِسُ قَدْرَ مَا يَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ... وَ يَحْتَمِلُ أَيْضاً أَنْ يَكُونَ أَرَادَ بِقَوْلِهِ وَ يَجْعَلُهَا فَرِيضَةً قَضَاءً لِمَا فَاتَهُ مِنَ اَلْفَرَائِضِ يَدُلُّ عَلَى ذَلِكَ مَا رَوَاهُ: اَلْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَلَمَةَ صَاحِبِ اَلسَّابِرِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ تُقَامُ اَلصَّلاَةُ وَ قَدْ صَلَّيْتُ فَقَالَ «صَلِّ وَ اِجْعَلْهَا لِمَا فَاتَ»[15] .
«فَلاَ يُمْكِنُ أَنْ يَجْعَلَهَا غَيْرَ فَرْضٍ»: ایشان بیان کرده از آن رو که تبدیل امتثال مشکل عقلی دارد، باید روایت را توجیه کرد، و حمل بر آن کرد که مصلّی در وسط نماز نیّتش را به نافله تغییر میدهد. شاهدی که شیخ برای این توجیه ذکر کرده روایت سماعه است.
«إِمَاماً عَدْلاً»: مراد از امام عدل در روایت سماعه، شخص شیعه است.
«فإن لم یکن إمام عدل ...»: این تعبیر نشان میدهد که احتمالا عامه جایز میدانستهاند که در وسط نماز فرادی میتوان نماز را به جماعت، متصل و ملحق کرد.
1.2.12- مباحث دیگر فقها در رابطه با روایات باب
پس از شیخ در تذکرة الفقها نیز همین مطلب ذکر شده است[16] . علامه در منتهی نیز عبارت شیخ طوسی را آورده و از دو وجه مذکور در کلام وی، وجه اول را پذیرفته است. علامه در ادامه بحث، روایت ابوبصیر -که تعبیر «یختار الله أحبهما» در آن وارد شده- را در منتهی ذکر نموده و سندش را ضعیف شمرده است. این تضعیف یا به جهت سهل بن زیاد است و یا ابوبصیر. علامه ابوبصیر را هم ضعیف میدانسته است.
پس از ایشان، شهید اول دو روایت بدین مضمون در جلد دوم ذکری به شرح زیر ذکر کرده است:
روایت اول از عامه است: «فإن كنت قد صلّيت تكن لك نافلة و هذه مكتوبة»[17] .
روایت دوم همان روایت حفص بختری است که تعبیر «يصلي معهم و يجعلها الفريضة» در آن وارد شده است.
شهید پس از ذکر دو روایت بیان کرده است: «و أوّل الأول بأنّ له ثواب المكتوبة، و يمكن تأويل الثاني به».
شهید در جلد چهار ذکری نیز این بحث را مطرح نموده و از دو وجهی که شیخ ذکر کرده، وجه اول را نقل کرده، و گویا این وجه مدّ نظر او است[18] .
صاحب مدارک در کتاب مدارک آورده است: «و الظاهر أن معنى قوله عليه السلام: «و يجعلها الفريضة» أنه يجعلها الصلاة التي صلاها أولا، لا غيرها من الصلاة»[19] . وی در ادامه کلام شیخ طوسی را ذکر کرده و پس از آن آورده است: «و هو تأويل بعيد، و ما ذكرناه أقرب»[20] .
در مورد روایت حفص بن بختری و روایت هشام بن سالم یک بحث در ظهور بدوی روایت، و بحث دیگر در آن است که بر فرض آنکه ظهور بدوی قابل اخذ نبود (مثلا ظهور بدوی آن در تبدیل امتثال است که غیرمعقول است)، آیا میتوان تاویلی قابل پذیرش برای آن ذکر کرد یا آنکه قابل تاویل نیست. اینکه شیخ طوسی معنای مزبور را برای روایت ذکر کرده معنایش آن نیست که شیخ این معنی را ظاهر بدوی روایت میداند؛ بلکه به جهت آنکه تبدیل امتثال مشکل عقلی داشته روایت را چنین توجیه کرده است. گاهی مشاهده میشود در کلمات برخی علما مثل شهید صدر برخی وجوه، بعید شمرده شده است. باید توجه داشت که برخی از آن وجوه بهعنوان ظاهر روایت ذکر نشده تا آنکه توسط دیگران بعید شمرده شود، بلکه به جهت آنکه ظاهر روایت قابل اخذ نبوده تاویل برده شده است. از این رو است که برخی فقها در تقل کلام شیخ از تعبیر «تأویل» استفاده کردهاند. شیخ طوسی خود متوجه است که آنچه بیان کرده، تاویل است. بنابراین مثلا اگر توجیه شیخ طوسی مستبعد باشد باید توجه شود که آیا توجیه بهتری میتوان یافت؟ اگر توجیه بهتری نباشد و تبدیل امتثال هم از حیث عقلی مشکل باشد، ممکن است چارهای جز آنچه شیخ بیان کرده در تاویل روایت نباشد. در کتب فقهی زیادی در رابطه با این روایات مطالبی به شرح زیر بیان شده است:
روضة المتقین، ج۲، ص۵۱۳
لوامع صاحبقرانی، ج۴، ص۴۱۵
غنائم الأیام، ج۳، ص۲۰۲
مناهج الأحکام، ص۵۰۱
مستند الشیعة، ج۸، ص۱۷۰
کتاب الصلاة (للشیخ الانصاری)، ج۲، ص۵۳۷
نهایة التقریر، ج۳، ص۳۸۰: (در باب صلات دو تقریر از آیت الله بروجردی موجود است: تبیان الصلاة از حاج آقا علی صافی و نهایة التقریر آقای فاضل لنکرانی. در هر دو تقریر این بحث وارد شده است).
موسوعة، ج۱۷، ص۴۸۸