1404/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
تبدیل امتثال/ اجزاء /مباحث الفاظ
محتويات
1- تبدیل امتثال1.1- هدم امتثال در کلام شهید صدر
1.1.1- اشکال در هدم امتثال
1.2- بررسی روایات مساله
1.2.1- روایت اول
1.2.2- روایت دوم
1.2.3- روایت سوم
1.2.4- روایت چهارم
1.2.5- روایت پنجم
1.2.5.1- دو مشی حدیثی مختلف در قم
موضوع: مباحث الفاظ / اجزاء / تبدیل امتثال
1- تبدیل امتثال
بحث در تبدیل امتثال بود. آقای صدر بیان کردهاند دو مساله در این بحث باید مورد دقت قرار گیرد: تبدیل امتثال، هدم امتثال.
1.1- هدم امتثال در کلام شهید صدر
از منظر ایشان جواز هدم امتثال مفروغ عنه است و بحث در تبدیل امتثال است. هدم امتثال در جایی است که مکلف، فردی را اتیان کرده که امتثال آن، مشروط بر یک شرط متاخر است؛ یعنی ممکن است فردی که مقتضی دارد، بهسبب عروض یک مانع، از امتثالبودن خارج شود. در هدم امتثال فرض آن است که با عدم حصول شرط متاخر، امتثال حدوثا رخ نمیدهد، نه آنکه حدوثا امتثال باشد و بقاءً از امتثال خارج شود.
بهنظر میرسد اشکالی در محل بحث وجود دارد که علاوه بر تبدیل امتثال، هدم امتثال را هم -که شهید صدر مفروغ دانسته- مشکل میکند. این اشکال در ضمن یک مثال بیان میگردد. وقتی نماز فرادی خوانده شده و پس از آن به جماعت اعاده شود، برای آنکه امتثال با نماز جماعت محقق شود، باید مساله بدین صورت تقریب شود: شارع بیان کرده نماز فرادی بخوانید به شرط آنکه بعد از نماز فرادی، نماز جماعتی که فریضه واقع شود، خوانده نشود. رجوع این امر به یک دوران است: شارع امر کرده به آنکه یا صرف الوجود که مقید به عدم اتیان به نماز دوم است بیاور و یا نماز دوم را بیاور. در این تقریب، اگر نماز دوم خوانده نشود، امر به نماز، مکلف را به نماز اول تحریک کند و اگر نماز دوم خوانده شود، امر به نماز، مکلف را به نماز دوم تحریک کند. اگر نماز دوم خوانده شود امتثال با نماز دوم تحقق مییابد و اگر نماز دوم اتیان نشود، امتثال با فرد اول است. متعلق امر چنین است: یا اولین فرد نماز[1] اتیان شود به شرطی که دومین فرد اتیان نشود، یا آنکه نماز دوم اتیان شود.
1.1.1- اشکال در هدم امتثال
فعلی میتواند واجب تخییری باشد که اگر عدل آن نباشد، شارع بتواند به عدل دیگر امر کند. در غیر این صورت واجب تخییری معقول نیست؛ مثلا تخییر بین عتق و اطعام بدین معنی است که اگر عتق نشد، باید اطعام انجام گیرد. اگر شرایط به نحوی باشد که با ترک عتق، اطعام ضروری الثبوت یا ضروری العدم شود، در این فرض، واجب تخییری معقول نیست. در محل بحث، تخییر بین دو فعل است:
فعل اول: صرف الوجود مقید به عدم اتیان به فرد دوم
فعل دوم: اتیان فرد دوم.
برای عدم تحقق فعل اول «صرف الوجود مقید به عدم اتیان به فرد دوم» دو حالت متصور است:
حالت اول: عدم تحقق صرف الوجود.
حالت دوم: تحقق صرف الوجود و اتیان به فرد دوم.
اشکال مساله آن است که اگر فرض شود صرف الوجود محقق نیست، فرد دوم هم محقق نیست، و اگر صرف الوجود بدون قیدش محقق شود، -یعنی فرض آن است که فرد دوم محقق شده- پس فرد دوم ضروری الثبوت میشود. پس باز هم نمیتوان امر به فرد دوم داشت. پس فرد دوم به هیچ وجهی نمیتواند در کنار صرف الوجود (صرف الوجودی که مقید به عدم اتیان فرد دوم است)، عدل واجب تخییری شود؛ چون امرش دائر است بین آنکه یا محقق نباشد و یا ضروری الثبوت باشد. بنابراین اشکال در هدم امتثال هم وجود دارد و هدم امتثال آنطور که شهید صدر بیان کرده مفروغ عنه نیست.
توجه شود که هدم امتثال در جاهای دیگر اشکال ندارد. مثلا اگر مولی بگوید نماز واجب است به شرط آنکه فردا صدقه داده نشود. اگر مکلف فردا صدقه بدهد، نمازی که خوانده از امتثال بودن خارج میشود. این دو فعل به هم مربوط نیست، ولی در محل بحث فرض آن است که دو فعل به هم مرتبط هستند.
1.2- بررسی روایات مساله
اصل این بحث از آنجا ناشی شده که در برخی روایات اعاده نماز فرادی به صورت جماعت مستحب شمرده شده، و برخی آن را از باب تبدیل امتثال دانستهاند. شهید صدر روایات را بررسی کرده تا معلوم دارد آیا این روایات از باب تبدیل امتثال است؟ ما روایات را به ترتیبی که شهید صدر ذکر نموده دنبال میکنیم. این روایات در جامع الأحادیث در ج۷، ص۴۰۵ در باب ۵۷ از ابواب صلاة الجماعة وارد شده است. این روایات به شرح زیر است:
1.2.1- روایت اول
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ، عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ الله عَلَيْهِ السَّلاَمُ: أُصَلِّي، ثُمَّ أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ، فَتُقَامُ الصَّلَاةُ وَ قَدْ صَلَّيْتُ؟ فَقَالَ: «صَلِّ مَعَهُمْ، يَخْتَارُ الله أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ»[2] .
علی بن محمّد: دو راوی با این نام در اساتید کلینی وجود دارد: علی بن محمد بن بندار، علی بن محمد علّان[3] کلینی. جناب آیت الله والد بیان کردهاند: عنوان «علی بن محمد» در مشایخ کلینی اگر راوی از احمد برقی یا راوی از ابراهیم بن اسحاق احمر باشد مراد از آن عنوان: علی بن محمد بن بندار (این راوی نوه دختری برقی است)، و در غیر این صورت، مراد علان کلینی است. بهخصوص در جایی که روایت از سهل بن زیاد است، مراد از این عنوان، علان کلینی است؛ چون یکی از افرادی که در مراد از «عدّة» در تعبیر «عدّة من أصحابنا عن سهل بن زیاد» نامشان ذکر شده، علّان کلینی است. علامه حلی در کتاب خلاصه ذکر کرده که مراد مرحوم کلینی از «عدّة من أصحابنا» چه راویانی است. علامه حلی نقل کرده که مراد از عدّة در تعبیر «عدّة من أصحابنا عن سهل بن زیاد» چند راوی است که یکی از آنها «علی بن محمد بن علان» است.
«و كلّما ذكرته في كتابي المشار إليه عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، فهم: عليّ ابن محمّد بن علاّن، و محمّد بن أبي عبد اللّه، و محمّد بن الحسن، و محمّد بن عقيل الكليني»[4] .
در این عبارت تعبیر «علی بن محمد بن علان» محرّف است و «بن» در آن زائد شده، و باید «علی بن محمد علان» باشد. علان کلینی دارای توثیق صریح است و بحثی در آن نیست.
سهل بن زیاد: به نظر ما این راوی ثقه است و تضعیف احمد بن محمد بن عیسی نسبت به این راوی از باب غلو است که حجیّت تعبدی ندارد. وجه توثیق سهل بن زیاد: اکثار کلینی در کتاب کافی از او است. بهنظر ما ورود کثیر یک راوی در کتب مفتی به یکی از توثیقات عام است.
محمد بن ولید: سهل بن زیاد از دو راوی با نام «محمد بن ولید» نقل کرده است: محمد بن ولید شباب صیرفی که تضعیف شده، و محمد بن ولید خزّاز بجلی که توثیق شده است. مراد از این عنوان در محل بحث -به قرینه روایت از یونس بن یعقوب- «محمد بن ولید خزّاز بجلی» است. محمد بن ولید شباب صیرفی از یونس بن یعقوب روایت ندارد، ولی محمد بن ولید خزّاز بجلی روایات فراوانی از یونس بن یعقوب نقل کرده است. محمد بن ولید خزاز بجلی توثیق صریح دارد و بحثی در آن نیست.
یونس بن یعقوب: در رابطه با این راوی در بحث فقه زکات در سال گذشته به تفصیل بحث شد. در وثاقت این راوی بحثی نیست. نسبت به مذهب، برخی این راوی را غیرامامی دانستهاند، ولی به نظر ما امامی است. در روایت محل بحث، در تمامی نسخ کافی، این راوی «یونس بن یعقوب» نقل شده ولی در تهذیب -که این روایت را از کافی نقل کرده- یعقوب وارد شده است. این قاعده در کلمات علما وارد شده که در دوران امر بین سقط و زیاده، اصل آن است که سقط رخ داده باشد؛ بنابراین، اصل اولی آن است که «یونس بن یعقوب» باشد و «یونس بن» حذف شده، نه آنکه «یعقوب» بوده و «یونس بن» زائد شده باشد. ما این قاعده را به طور کلی نمیپذیریم؛ چرا که اضافهشدن هم ممکن است در برخی موارد علت طبیعی داشته باشد؛ مثل اضافهشدن تعبیر «علیه السلام» و امثال آن بعد از اسماء ائمه یا جاهایی که ذکر یک نام متعارف است؛ مثلا گاهی تعبیر «عن ابیه» بعد از نام علی بن ابراهیم زائد میشود؛ چرا که علی بن ابراهیم به کثرت از پدرش نقل روایت دارد؛ مثلا بین دو نسخه «علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن عیسی» و «علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی»، تعبیر «عن أبیه» به سند اول اضافه شده است؛ چرا که ناسخ وقتی نام علی بن ابراهیم را میبیند به جهت انس ذهنی بعد از آن «عن أبیه» را اضافه میکند. جاهایی که زمینه اضافهشدن وجود دارد، و عامل طبیعی برای زائدشدن وجود دارد، زیاده هم ممکن است. اما در محل بحث تعبیر «یونس بن» عاملی برای زیادتش وجود ندارد؛ بنابراین حکم به سقط «یونس بن» در نقل تهذیب میشود.
ابوبصیر: مراد از این عنوان «ابوبصیر یحیی اسدی» است. سید مهدی خوانساری در رساله «عدیمة النظیر فی احوال ابی بصیر» ذکر کرده که ابوبصیر یحیی اسدی ثقه است، و احق به استصحاح از ابوبصیر لیث بختری است.
شهید صدر سند این روایت را ضعیف دانسته است. بهنظر میرسد تضعیف ایشان به جهت سهل بن زیاد است؛ چرا که دیگر راویان این سند اشکال جدی ندارند، ولی ما سهل را ثقه میدانیم.
1.2.2- روایت دوم
«مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ اَلْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : فِي اَلرَّجُلِ يُصَلِّي اَلصَّلاَةَ وَحْدَهُ ثُمَّ يَجِدُ جَمَاعَةً قَالَ يُصَلِّي مَعَهُمْ وَ يَجْعَلُهَا اَلْفَرِيضَةَ»[5] .
این سند به دو سند زیر تحویل میشود:
سند اول: مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ اَلْبَخْتَرِيِّ
سند دوم: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ اَلْبَخْتَرِيِّ
هر دو سند صحیح است. محمد بن اسماعیل در سند این روایت: «محمد بن اسماعیل نیشابوری» ملقّب به بندفر است که ما وی را ثقه میدانیم. ابراهیم بن هاشم نیز ثقه جلیل است. بنابراین سند روایت دوم صحیح است.
1.2.3- روایت سوم
این روایت در فقیه بدین صورت وارد شده است:
«وَ رَوَى هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ عَنْهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: فِي اَلرَّجُلِ يُصَلِّي اَلصَّلاَةَ يُصَلِّي مَعَهُمْ وَ يَجْعَلُهَا اَلْفَرِيضَةَ إِنْ شَاءَ وَ قَدْ رُوِيَ: أَنَّهُ يُحْسَبُ لَهُ أَفْضَلُهُمَا وَ أَتَمُّهُمَا»[6] .
ذیل روایت گویا به تعبیر «یختار الله احبهما الیه» که در روایت اول ذکر شده اشاره دارد. در این نقل صدوق تعبیر «إن شاء» نیز در روایت وارد شده که در نقل کافی (روایت دوم) -که نظیر این روایت بود- نیست. اما در مورد سند این روایت: ما طریق صدوق به هشام بن سالم را در مشیخه ملاحظه نکردیم؛ هرچند به احتمال زیاد صحیح باشد، ولی به طور کلی ما در مورد مشیخهها سند را معتبر نمیدانیم.
1.2.4- روایت چهارم
سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ اَلسَّابَاطِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلرَّجُلِ يُصَلِّي اَلْفَرِيضَةَ ثُمَّ يَجِدُ قَوْماً يُصَلُّونَ جَمَاعَةً أَ يَجُوزُ لَهُ أَنْ يُعِيدَ اَلصَّلاَةَ مَعَهُمْ قَالَ «نَعَمْ وَ هُوَ أَفْضَلُ» قُلْتُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ قَالَ «لَيْسَ بِهِ بَأْسٌ»[7] .
بهجز سعد بن عبدالله بقیه سند، فطحی ثقه هستند؛ بنابراین سند موثقه است.
1.2.5- روایت پنجم
«سَعْدٌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عُبَيْدِ اَللَّهِ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «إِذَا صَلَّيْتَ صَلاَةً وَ أَنْتَ فِي اَلْمَسْجِدِ وَ أُقِيمَتِ اَلصَّلاَةُ فَإِنْ شِئْتَ فَاخْرُجْ وَ إِنْ شِئْتَ فَصَلِّ مَعَهُمْ وَ اِجْعَلْهَا تَسْبِيحاً»[8] .
ابوجعفر: سعد بن عبدالله و راویان دیگری از این طبقه -مثل محمد بن حسن صفار و محمد بن علی بن محبوب و احمد بن ادریس و عبدالله بن جعفر حمیری و محمد بن احمد بن یحیی و علی بن ابراهیم- همگی از عنوان «احمد بن محمد» نقل روایت دارند. البته اینکه همه آنها از عنوان ابوجعفر روایت داشته باشند اخیرا مراجعه نکردیم.
این راویان در نقل از ابوجعفر به سه گروه تقسیم میشوند.
اول: تمامی این راویان بهجز علی بن ابراهیم و محمد بن احمد بن یحیی، وقتی از عنوان «ابیجعفر» نقل کنند، این عنوان در کلامشان به احمد بن محمد بن عیسی انصراف دارد. همچنین عنوان «احمد بن محمد» نیز در کلام این راویان به «احمد بن محمد بن عیسی» منصرف است؛ مگر در موارد اندکی که قرینه بر خلاف وجود دارد.
دوم: محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری وقتی از عنوان «ابوجعفر» نقل کند، مرادش احمد بن محمد بن خالد برقی است، و وقتی از «احمد بن محمد» نقل کند، مردّد بین احمد برقی و احمد بن محمد بن عیسی است.
1.2.5.1- دو مشی حدیثی مختلف در قم
در قم دو گروه حدیثی وجود دارد. یک گروه فقها هستند به ریاست احمد بن محمد بن عیسی که در امر حدیث بسیار دقیق هستند، و نسبت به این مساله حساسیت دارند، و گروه دیگر ادبا هستند. البته ادبا به معنای عام مراد است که به معنی مطلع بر امور تاریخی و امثال آن از معارف عمومی است. گروه ادبا مقداری اهل توسعه هستند و دقت روایی گروه دیگر را ندارند و سختگیری کمتری دارند و از ضعفا هم نقل روایت میکنند. تعابیری چون «یروی عن الضعفا و یعتمد المراسیل» و «لایبالون عمّن یأخذون علی سبیل اهل الأخبار» در مورد این گروه به کار میرود. مشی این گروه همچون مورّخین است که اهل توسعه هستند. این گروه در مورد حدیث، بیشتر از صحیحنگاری به جامعنگاری و جمع احادیث اهمیت میدهند. احمد بن محمد بن خالد برقی و پدرش محمد بن خالد از این گروه هستند. نگاه این دسته به قضایا نگاه فقهی نیست. مثلا ترتیب کتاب محاسن برقی، یک ترتیب فقهی نیست، بهخلاف کتب احمد بن محمد بن عیسی که ترتیب فقهی دارد.
این تیپ شخصیت از زمان حسین بن سعید رایج شده است. حسین بن سعید به فقه اهمیت ویژه میدهد. ترتیب کتب فقهی ما بیش از هر کس، متاثر از سی کتاب حسین بن سعید است. محمد بن احمد بن یحیی که کتاب محاسن را تالیف نموده، بیشتر به جناح برقی تمایل دارد. البته از احمد بن محمد بن عیسی نیز روایات زیادی نقل کرده، ولی به جناح برقی هم تمایل دارد؛ همانطور که علی بن ابراهیم نیز چنین است که نسبت به هر دو گروه ارادت دارد، و از هر دو مشرب حدیثی استفاده کرده است. علی بن ابراهیم هم جزء عدّه احمد بن محمد بن خالد، و هم جزء عدّه احمد بن محمد بن عیسی است. کلینی نیز چنین است. کلینی و علی بن ابراهیم هر دو در وحله اول فقیه هستند، ولی نسبت به گروه دیگر که جامعنگار هستند نیز بیاعتنا نیستند. بیشترین روایات علی بن ابراهیم از گروه فقها است ولی از گروه جامعنگاران هم استفاده کرده و به آنها هم عنایت دارد. این جریانات در قم در نحوه نگاه افراد به حدیث اثرگذار بوده است. برخی اشتباه فاحشی کرده و کلینی را منتسب به جناح برقی دانستهاند در حالی که اصلا چنین نیست. در جلسه آینده در این مورد سخن خواهیم گفت.