« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سیدمحمدجواد شبیری‌زنجانی

1404/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 اجزاء اتیان مامور به از امر خودش، تبدیل امتثال/ اجزاء/مباحث الفاظ

موضوع: مباحث الفاظ / اجزاء/ اجزاء اتیان مامور به از امر خودش، تبدیل امتثال

 

1- اجزاء

بحث در اجزاء بود. این بحث را دنبال می‌نماییم:

1.1- عنوان بحث

معانی برخی لغات در عنوان بحث مورد بررسی قرار گرفت. بیان شد که ظاهر آن است که مرحوم آخوند در صدد تفسیر عنوان و عباراتی است که در کلمات قوم وارد شده، ولی در عمل چنین اتفاقی نیفتاده و آنچه مناسب است که محل نزاع باشد در کلام ایشان مطرح شده است. مرحوم اصفهانی بحث را به صورتی مطرح کرده که گویا آخوند در مقام بیان «ما ینبغی أن یبحث عنه» است، نه «ما وقع البحث عنه»[1] . بعید است مرحوم آخوند در این مقام باشد. ظاهر عبارات آخوند در آن است که در مقام تفسیر کلمات قوم است. گذشت که گویا آخوند بین دو مقام خلط نموده، و آنچه دغدغه ایشان است که بحث از «ما ینبغی أن یبحث عنه» است در مقام بیان «ما وقع البحث عنه» ذکر شده است. ما به جهت عدم اهمیت این مساله، در این قسمت بحث را دنبال نمی‌کنیم. در کلام آیت الله روحانی در منتقی الأصول نیز مباحثی در این مورد مطرح شده است[2] . البته اشکالات و مباحثی در کلمات ایشان مطرح است که وارد آن نمی‌شویم.

1.2- اجزاء اتیان به مامور به از امر خودش

مرحوم آخوند در ابتدا بیان کرده اتیان به هر مامور به نسبت به خود آن امر مجزی است، و امر با امتثال علی وجهه، ساقط می‌شود. آقای صدر در این مساله نکته‌ای ذکر کرده که به نظر ما صحیح نیست.

1.2.1- سخن شهید صدر: امتثال، مسقط فاعلیّت، نه فعلیّت

شهید صدر بین فعلیت تکلیف و فاعلیت تکلیف قائل به تفکیک است. اصل سخن ایشان در کلام آقاضیا وارد شده و اموری بر آن مترتّب شده است. آقای صدر مکرّر این مطلب را ذکر نموده و بیان کرده امتثال، فعلیت تکلیف را از بین نمی‌برد؛ بلکه فاعلیت آن را ساقط می‌کند. در خلال کلمات آقای صدر استدلالی بر این مطلب ذکر شده است. اینکه این مساله تحت یک عنوان مجزّا در کلام آقای صدر وارد شده باشد نیازمند بررسی است، ولی آنچه از خلال کلمات ایشان در این مورد وجود دارد استدلالی است که ذکر می‌شود. ج۴ ص۶۴ مباحث

در مباحث الاصول آمده است که روح حکم و جوهره حکم، حب و بغض است، و با امتثال، حب و بغض از بین نمی‌رود. محبوب حتی بعد از تحقق خارجی هم بر صفت محبوبیت باقی می‌ماند[3] . بسیاری از مباحث آقای صدر مبتنی بر همین مساله شده است. آقای صدر در مباحثی چون مقدمه واجب، اقل و اکثر، شک در محصل و مباحث دیگر همین مساله را مبنی قرار داده، و بر اساس آن مشی کرده است. البته وابستگی آن مسائل به این مبنی هم محل بحث است، ولی فعلا در مقام بررسی همین نظریه هستیم.

1.2.2- مناقشه در سخن آقای صدر

اینکه جوهر و روح حکم، حب باشد، سخنی بی‌معنی است. آنچه در خارج وجود دارد این است که شارع مقدس یک امر را واجب یا حرام کرده است. مجرد آنکه شارع مقدس نسبت به فعلی محبّت داشته باشد برای تعلق وجوب به آن کافی است؟ حبّ و بغض را نسبت به یک فعل غیراختیاری هم می‌توان را تصویر نمود. محبت و مبغوضیت کافی نیست تا وجوب و حرمت به یک فعل تعلق گیرد. آنچه روح حکم است، تحریک است. مثلا شخصی که لرزش دست دارد و آب از لیوان در دستش می‌ریزد، عملش مبغوض است، ولی صرف مبغوض‌بودن دال بر تعلق نهی نیست، و نمی‌توان از آن استفاده نمود که شارع مقدس آن را حرام کرده است. اینکه بین فعل اختیاری و فعل غیراختیاری تفاوت گذاشته می‌شود و قدرت در حکم دخالت داده می‌شود به سبب آن است که روح حکم، تحریک است. این سخن مفهوم نیست که تکلیفی فعلیت داشته باشد، ولی فاقد فاعلیت باشد. فعلیت تکلیف به تحریک است.

در این مورد بحث مفصّلی در کلام مرحوم آیت الله هاشمی وارد شده است. تقریر ایشان با آنچه بیان شد کمی تفاوت دارد ولی جوهر مطلب و لبّ کلام، یکی است. ایشان هم همین اشکال را در بحث مقدمه واجب -که آقای صدر متعرض این مبنی در آن بحث شده- ذکر کرده است. ایشان بیان کرده روح حکم، اراده تشریعیه است، نه حبّ و بغض[4] . البته ما از کلمه اراده تشریعیه –به دلیلی که در جای خودش به تفصیل بیان کرده‌ایم- استفاده نمی‌کنیم، ولی جهت مشترک سخن ما و کلام آیت الله شاهرودی وجود دارد آن اینکه روح حکم از مقام بعث و تحریک و وادارکردن ناشی می‌شود. فعلی که شارع مقدس به آن حبّ دارد ولی تحریکی نسبت به آن ندارد، حکمی ندارد. بنابراین در بحث اجزاء وقتی مامور به امتثال شود، شارع مقدس نسبت به مامور به تحریک ندارد. شارع برای آن امر می‌کند که مامور به که در عالم خارج محقق نشده، تحقق یابد؛ یعنی حبّ به ایجاد فعل دارد، نه حبّ به وجود شیء. پس از آنکه شیء موجود شد، حبّی نسبت به ایجاد شیء وجود ندارد.

آقای صدر مباحث زیادی را بر این مبنی بار کرده، و در مباحث مختلف متذکّر شده که بر اساس آن مبنای مشهور که تکلیف با اتیان ساقط می‌شود، مطلب چنان است و بر اساس مبنای ما مطلب چنین است. ایشان تنها یک ادعایی بدون دلیل مطرح کرده که روح حکم، حب و بغض است، ولی این مطلب صحیح نیست؛ بلکه روح حکم، زجر و بعث است. به تعبیر محقق اصفهانی، روح حکم «جعل ما یمکن داعیا» است، و داعویت شیء پس از تحقق امتثال، یا پس از گذشت زمان و عصیان، ساقط می‌شود، و فعلیت تکلیف از میان می‌رود؛ چرا که تحریک از بین رفته است. چون محرّک إلیه (در فرض امتثال) خارجیت و تحقق یافته یا آنکه (در فرض عصیان) امکان تحقق آن وجود ندارد.

1.3- تبدیل امتثال

از روایات استفاده می‌شود کسی که امری را امتثال کرده ممکن است در بعضی موارد آن را ابطال کرده و فرد دیگری را اتیان کند. یعنی مامور به ممکن است حدوثاً یک شیء و بقاءً شیء دیگری باشد. مثلا کسی که نماز فرادی خوانده می‌تواند نماز را به جماعت تکرار کند. اگر روایت به همین مقدار بود، امر سهل بود؛ مهم آن است که در تعلیل این مساله آمده است: «إنّ الله یختار احبّهما»:

«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أُصَلِّي ثُمَّ أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَتُقَامُ الصَّلَاةُ وَ قَدْ صَلَّيْتُ فَقَالَ صَلِّ مَعَهُمْ يَخْتَارُ اللَّهُ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ»[5] .

یعنی هرکدام که بهتر و شایسته‌تر باشد خداوند انتخاب می‌کند. معنای این سخن آن است که اگر احبّ آنها فعل متاخر باشد، تبدیل امتثال رخ داده است. تحلیل این مساله که چگونه چنین امری امکان‌پذیر است، محل سخن واقع شده است.

1.3.1- سخن مرحوم آخوند در مساله

مرحوم آخوند بیان کرده اگر مامور به علت تامه برای تحقق غرض مولی باشد و به تعبیر دیگر، جزء اخیر علت تامه برای تحقق غرض مولی باشد، به طوری که بین تحقق مامور به و تحقق غرض مولی فصل نباشد، تبدیل امتثال جایز نیست، و در غیر این صورت جایز است. مثلا اگر مولی طلب آب کند، گاهی آب برای رفع تشنگی است، و بین آب آوردن و رفع تشنگی فاصله وجود دارد، و مولی باید آب را بنوشد تا تشنگی‌اش رفع گردد، و گاهی با تحقق آوردن آب، غرض هم –که رفع عطش است- محقق می‌شود مثلا به محض آوردن، آب در دهان مولی ریخته می‌شود. در این فرض دوم، با تحقق غرض مولی، رفع عطش شده و بقاء امر معنی ندارد تا تبدیل امتثال موضوع داشته باشد. ولی اگر هنوز غرض محقق نشده است -مثلا شارع هنوز آب را نخورده و عبد یک فرد دیگری از مامور به را اتیان کند (مثل لیوان بهتر یا آب گواراتر یا به هر دلیل که حتی برای شارع هم ممکن است مطلوبیت بیشتر نداشته باشد)- تبدیل امتثال جایز است.

1.3.2- اشکال بر سخن آخوند

برخی در مقام اشکال به آخوند بیان کرده‌اند: تفکیک بین اتیان به مامور به و غرض، از اساس معقول نیست. شارع مقدس که امر نموده، برای تحقق غرض امر کرده است؛ بنابراین اگر غرض حاصل شده باشد، تبدیل امتثال معقول نیست، و اگر حاصل نشده باشد، امر امتثال نشده است. در مثالی که بیان شد غرض مولی آب‌خوردن نیست؛ بلکه تمکّن از آب خوردن، و فراهم‌کردن زمینه رفع عطش غرض است، و این غرض با مجرّد آوردن آب حاصل می‌شود، و اینکه آخوند بیان کرد با آوردن مامور به هنوز امکان تبدیل امتثال وجود دارد صحیح نیست.

1.3.2.1- دفع اشکال توسط استاد: تبیین رابطه بین غرض اولیه و غرض از امر

در بحث تعبدی و توصلی به تفصیل بیان شد که غرض اولیه با غرض از امر تفاوت دارد. فارق بین تعبدی و توصلی در غرض از امر نیست؛ بلکه در غرض اقصی است. شارع مقدس یک غرض اولیه دارد، و برای تحقق آن غرض، امر را در یک دایره محدود صادر می‌کند. امر همیشه تمامی مقدمات رسیدن به غرض اولیه را تامین نمی‌کند. غرض اولیه ممکن است از راه‌های مختلف معدوم شود. برطرف نشدن تشنگی، علل مختلفی ممکن است داشته باشد (مثل امر نکردن یا نیاوردن آب یا آوردن آب ولی نخوردن و ...). امر برای آن است که ابواب معدوم‌شدن غرض اولیه از ناحیه امر، منسدّ شود؛ نه آنکه جمیع ابواب عدم، منسدّ گردد؛ بلکه تنها ابواب عدم از ناحیه امر منسدّ شود. ممکن است با تحقق مامور به -که غرض از امر با آن حاصل می‌شود- غرض اولیه هم حاصل شده باشد، و ممکن است غرض اولیه تحقق نیافته باشد. بنابراین تفکیکی که مرحوم آخوند مطرح نموده منطقی به نظر می‌رسد. تفصیل این مساله بستگی به تبیین رابطه بین غرض اولیه و غرض از امر دارد، و به تعبیر دیگر، بستگی به رابطه بین غرض اولیه و کیفیت امر دارد.

توضیح آنکه تمامی تکالیف به یک معنی واجب مشروط هستند. تکالیف مشروط به تحقق غرض اولیه است، نه غرض از امر. تا وقتی غرض اولیه تحقق نیافته، امر باقی است؛ همانطور که غرض اولیه اگر از غیر طریق امر حاصل شود، امر ساقط می‌گردد. علت سقوط امر بدون قصد قربت در واجب توصلی آن است که امر مشروط به عدم تحقق غرض اولیه است. اگر غرض اولیه ولو از غیر طریق امر حاصل شد، غرضی باقی نمی‌ماند، و به تبع آن، امر هم باقی نیست. مثلا اگر مولی برای رفع عطش طلب آب کرد، ولی عطش وی از طریق دیگری (مثل مرطوب‌شدن هوا) برطرف شد، غرض و امر ساقط می‌شود. این جنبه اثباتی است. در جنبه سلبی نیز امر چنین است. اگر غرض اولیه حتی با امر هم حاصل نشود، امر ساقط نمی‌گردد. رابطه بین تحقق غرض اولیه و سقوط امر و عدم تحقق غرض اولیه و عدم سقوط امر باید به درستی تحلیل شود. این بحث در جلسه آینده دنبال می‌گردد.

 


[1] نهاية الدراية في شرح الكفاية، ج‌1، ص: 367.
[2] منتقى الأصول، ج‌2، ص: 8.
[3] مباحث الأصول، ج‌4، ص: 64: أنّ روح الحكم و جوهره- و هو الحبّ و البغض- لا يسقط بالامتثال، فالمولى حتّى بعد الامتثال حينما ينظر إلى ما فعله يحبّه و يرتضيه، و إنّما الّذي يسقط في المقام هو فاعليّة الحكم...
[4] بحوث في علم الأصول، ج‌2، ص: 283.
[5] الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌3، ص: 379.
logo