« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سیدمحمدجواد شبیری‌زنجانی

1404/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 وقت وجوب زکات غلات/وقت وجوب زکات /زکات

موضوع: زکات/وقت وجوب زکات / وقت وجوب زکات غلات

1- زمان تعلق زکات به غلات

بحث در زمان تعلق زکات به غلات بود. بیان شد که در مورد گندم و جو اختلافی در مساله نیست، و یا آنکه اختلاف قابل توجهی نیست. وقت تعلق زکات به آن دو در زمان اشتداد حبّ است. (البته از عبارت شیخ حسن کاشف الغطاء در انوار الفقاهة استفاده می‌شود که ایشان گویا در مورد حنطه و شعیر دو قول مختلف بیان می‌کند). آنچه محل بحث است عنب و نخل است. شیخ در مبسوط اولین فقیهی است که این بحث را به صورت روشن بیان کرده است. پیش از ایشان و بسیاری از فقها پس از ایشان به روشنی به این بحث نپرداخته‌اند.

شیخ طوسی بحث انگور را از خرما جدا کرده است.

1.1- وقت تعلق زکات به انگور

در مورد انگور سه قول در مساله وجود دارد:

اول: در زمان غوره شدن (قول شیخ در مبسوط)

دوم: در وقت صدق عنب

سوم: در زمان زبیب‌شدن

آنچه در این مساله مهم است، روایات مساله است. شهرت و اجماعاتی که در این مساله بیان شده هم اشکال صغروی دارد و هم کبروی. مهم‌ترین روایت در بحث عنب، حدیث سعد بن سعد اشعری است:

1.1.1- تبیین معنای روایت سعد بن سعد اشعری

این روایت به شرح زیر است:

«قُلْتُ فَهَلْ عَلَى الْعِنَبِ زَكَاةٌ أَوْ إِنَّمَا تَجِبُ عَلَيْهِ إِذَا صَيَّرَهُ زَبِيباً قَالَ نَعَمْ إِذَا خَرَصَهُ أَخْرَجَ زَكَاتَهُ»[1] .

منشا سوال ذکرشده در این روایت در جلسه گذشته بیان شد. از جهتی در روایات، زبیب موضوع وجوب قرار گرفته و از جهت دیگر، در خارج پیش از زبیبیّت خرص می‌شده است. جوهر سوال آن بوده که آیا سیره متشرّعه مورد تایید است یا خیر که حضرت تایید کرده است. برخی با تمسک بدین روایت بیان کرده‌اند خرص در زمان غوره‌شدن انجام می‌شده است؛ بنابراین در زمان غوره شدن زکات تعلق می‌گیرد. این سخن صحیح نیست. هیچ دلیلی بر آنکه در زمان غوره‌شدن خرص می‌شده دلالت ندارد. عبارتهای مختلفی در جلسات گذشته ذکر شد که بر آن دلالت داشت که خرص در زمانی انجام می‌شده که میوه برسد. بدو صلاح در مورد انگور، در زمان غوره‌شدن نیست. البته شیخ طوسی غوره را زمان بدو صلاح قرار داده که صحیح نیست.

1.1.2- زمان بدو صلاح در انگور در عبارت مغنی ابن قدامه

عبارت مغنی ابن قدامه را تکرار می‌نماییم. ایشان در بحث بیع در مورد این مساله که بدو صلاح در چه زمانی است بحث کرده است. عبارت وی بدین شرح است:

«مَسْأَلَةٌ 2909: قَالَ: فَإِنْ كَانَتْ ثَمَرَةَ نَخْلٍ، فَبُدُوُّ صَلَاحِهَا أَنْ تَظْهَرَ فِيهَا الْحُمْرَةُ أَوْ الصُّفْرَةُ. وَإِنْ كَانَتْ ثَمَرَةَ كَرْمٍ فَصَلَاحُهَا أَنْ تُتِمُّوهُ، وَصَلَاحُ مَا سِوَى النَّخْلِ وَالْكَرْمِ أَنْ يَبْدُوَ فِيهَا النُّضْجُ

وَجُمْلَةُ ذَلِكَ، أَنَّ مَا كَانَ مِنْ الثَّمَرَةِ يَتَغَيَّرُ لَوْنُهُ عِنْدَ صَلَاحِهِ، كَثَمَرَةِ النَّخْلِ، وَالْعِنَبِ الْأَسْوَدِ، وَالْإِجَّاصِ، فَبُدُوُّ صَلَاحِهِ بِذَلِكَ. وَإِنْ كَانَ الْعِنَبُ أَبْيَضَ، فَصَلَاحُهُ بِتَمَوُّهِهِ؛ وَهُوَ أَنْ يَبْدُوَ فِيهِ الْمَاءُ الْحُلْوُ، وَيَلِينَ، وَيَصْفَرَّ لَوْنُهُ. وَإِنْ كَانَ مِمَّا لَا يَتَلَوَّنُ، كَالتُّفَّاحِ وَنَحْوِهِ، فَبِأَنْ يَحْلُوَ، أَوْ يَطِيبَ.

وَمَا قُلْنَا فِي هَذَا الْفَصْلِ فَهُوَ قَوْلُ مَالِكٍ، وَالشَّافِعِيِّ، وَكَثِيرٍ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ، أَوْ مُقَارِبٌ لَهُ. وَقَالَ عَطَاءٌ: لَا يُبَاعُ حَتَّى يُؤْكَلَ مِنْ التَّمْرِ قَلِيلٌ، أَوْ كَثِيرٌ. وَرُوِيَ نَحْوُهُ عَنْ ابْنِ عُمَرَ، وَابْنِ عَبَّاسٍ. وَلِعَلَّهمْ أَرَادُوا صَلَاحَهُ لِلْأَكْلِ، فَيَرْجِعُ مَعْنَاهُ إلَى مَا قُلْنَا.... وَهُوَ مَا رُوِيَ «عَنْ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعِ الثَّمَرَةِ حَتَّى تَطِيبَ». مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ. وَنَهَى أَنْ تُبَاعَ الثَّمَرَةُ حَتَّى تَزْهُوَ. قِيلَ: وَمَا تَزْهُو؟ قَالَ: تَحْمَارُّ أَوْ تَصْفَارُّ»[2] .

«وَالْإِجَّاصِ»: به معنی آلو است.

«بِتَمَوُّهِهِ»: این واژه از «ماء» گرفته شده است. ماء در اصل، ماه بوده که هاء تبدیل به همزه شده است. شاهد آنکه جمع ماء: میاه، و مصغّر آن: مویه است. واژه ماهی در فارسی نیز از همین گرفته شده است. تبدیل هاء و همزه در کلمات زیادی رخ داده است. مراد از «تموّه» همان آبدارشدن است. مراد از آبدارشدن، پیداشدن آب شیرین در انگور است. در این زمان است که انگور از سفتی و اشتدادی که در حالت غوره دارد خارج شده و نرم می‌شود، و رنگش به روشنی می‌گراید، و از سبزی غوره به زرد تبدیل می‌شود.

به نظر می‌رسد علت آنکه مرحوم شیخ غوره بودن را ذکر نموده آن است که غوره اولین زمان صلاحیت اکل است. این برداشت صحیح نیست. مراد از اولین زمان اکل، اولین زمان متعارف برای خوردن است. هرچند در زمان غوره نیز به‌عنوان آبغوره یا در غذا صلاحیت اکل دارد، ولی این مقدار کافی نیست؛ بلکه مراد آن است که خودش به عنوان یک میوه خورده شود، و تبدیل به انگور شود.

1.1.3- بررسی زمان بدو صلاح و نسبت آن با زمان خرص

در منابع عامه زرد شدن و قرمز شدن به طور کلی به‌عنوان زمان بدو صلاح بیان شده است. مرحوم شیخ طوسی با توجه به برخی روایات تصور کرده که این امر به نخل اختصاص دارد. عبارت وی بدین شرح است:

«و بدو الصلاح يختلف بحسب اختلاف الثمار فإن كانت الثمرة مما تحمر أو تسود أو تصفر فبدو الصلاح فيها الحمرة أو السواد أو الصفرة.و إن كانت مما تبيض فهو أن يتموه و هو أن ينمو فيه الماء الحلو و يصفر لونه»[3] .

این همان مطلبی است که در کلمات عامه نیز وارد شده است. شیخ در ادامه بیان کرده است:

«و قد روى أصحابنا أن التلون يعتبر في ثمرة النخل خاصة، فأما ما يتورد فبدو صلاحه أن ينتشر الورد و ينعقد و في الكرم أن ينعقد الحصرم‌»[4] .

روایتی که بدو صلاح در آن ذکر شده باشد ظاهرا در منابع ما وارد نشده است، و روایتی که به بدو صلاح در آن تصریح شده باشد در خاطر ما نیست. در برخی روایات از نخل سوال شده و حضرت در پاسخ بیان کرده که در نخل، تلوّن معتبر است. این روایات مفهوم ندارد. به روایات زیر توجه کنید:

«الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا ع هَلْ يَجُوزُ بَيْعُ النَّخْلِ إِذَا حَمَلَ فَقَالَ يَجُوزُ بَيْعُهُ حَتَّى يَزْهُوَ فَقُلْتُ وَ مَا الزَّهْوُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ يَحْمَرُّ وَ يَصْفَرُّ وَ شِبْهُ ذَلِكَ»[5] .

«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَى بُسْتَاناً فِيهِ نَخْلٌ وَ شَجَرٌ مِنْهُ مَا قَدْ أطَّعَمَ وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَطَّعِمْ قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ إِذَا كَانَ فِيهِ مَا قَدْ أطَّعَمَ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اشْتَرَى بُسْتَاناً فِيهِ نَخْلٌ لَيْسَ فِيهِ غَيْرُ بُسْرٍ أَخْضَرَ فَقَالَ لَا حَتَّى يَزْهُوَ قُلْتُ وَ مَا الزَّهْوُ قَالَ حَتَّى يَتَلَوَّنَ»[6] .

اینکه در مورد نخل، تلوّن معتبر است بدین معنی نیست که در مورد غیرنخل، تلوّن معتبر نیست. البته در روایتی از عمار بن موسی ساباطی وارد شده است:

«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْكَرْمِ مَتَى يَحِلُّ بَيْعُهُ قَالَ إِذَا عَقَدَ وَ صَارَ عُرُوقاً»[7] .

ولی عمده آن است که دلیلی وجود ندارد که بیانگر آن باشد که ملاک خرص در باب زکات، زمان بدوّ صلاح است. این روایاتی که ذکر شد مربوط به باب بیع است. آنچه در مورد خرص است، عباراتی نظیر «حتی یطیب» و «حتی یدرک» و «إذا طابت الثمرة» و امثال آن است. یعنی زمان رسیدن میوه و طیب شدن است. در زمان غوره، نه ادراک صدق می‌کند و نه طیب. ممکن است بیع در زمان غوره‌بودن جایز باشد ولی زکات تابع آن نیست. به‌نظر می‌رسد این دو بحث خلط شده است. زمان تعارف خرص، زمان حصرم‌بودن نیست، و چنین امری نه در منابع عامه و نه در منابع خاصه وارد نشده است. در برخی از نقل‌های نادر از عامه، خرص در زمان حصرم‌بودن نیز مطرح شده است، ولی آنچه متعارف است،‌ زمان ادراک و طیب ثمره است. بنابراین، روایت سعد بن سعد، دلیل بر قولی که به مشهور نسبت داده شده نیست؛ بلکه دلیل بر کلام مرحوم سید صاحب عروه است.

1.1.4- کلام مرحوم سبزواری در ذخیره

مرحوم سبزواری در ذخیره اولین فقیهی است که بحثی جدّی مطرح کرده و در کلام مشهور مناقشه کرده است. مباحثی که پیش از ایشان مطرح شده چندان جدّی نیست. البته در عبارات ایشان غلط‌های نسخه‌ای و تحریف‌های متعددی رخ داده است. به‌عنوان مثال، «الخبر الأول» تبدیل به «الجزء الأول» و واژه «عنبیّت» تبدیل به «غیبت» شده است. در عبارت ایشان سه نکته بیان شده است.

نکته اول: آنکه ایشان بیان کرده در روایات زیادی، موضوع زکات، زبیب قرار داده شده، جمع بین آن روایات و روایت سعد بن سعد که بر خرص دلالت دارد، به حمل بر استحباب است. یعنی پیش از زمان زبیبیت، پرداخت زکات مستحب است.

نکته دوم: آنکه از روایت سعد بن سعد استفاده می‌شود در وجوب زکات، خرص معتبر است؛ بنابراین زکات بر عنب به طور مطلق واجب نیست؛ بلکه به شرط خرص واجب است.

نکته سوم: آنکه از روایت استفاده نمی‌شود که در زمان حصرم بودن زکات واجب است؛ چرا که در تعبیر «إذا خرصه»، ضمیر مفعولی به عنب برمی‌گردد؛ بنابراین عنب موضوع قرار داده شده و در زمان حصرم‌بودن هنوز عنب محقّق نشده است.

1.1.4.1- بررسی کلام مرحوم سبزواری

به‌نظر می‌رسد هیچ‌یک از سه اشکال ایشان وارد نیست.

اما نکته اول: اینکه جمع بین روایات، حمل بر استحباب است، سخن صحیحی نیست. شیخ انصاری بیان کرده روایاتی که تمر و زبیب و حنطه و شعیر را موضوع قرار داده در مقام بیان اصناف میوه است، و در صدد بیان زمان نیست. مثلا بیانگر آن است که زکات به گندم تعلق می‌گیرد، ولی بر زیتون واجب نیست. یعنی این روایات در صدد نفی بعضی اقوال عامه است. این مطلب مرحوم شیخ کاملا به‌جا است. اگر نگوییم ظاهر این روایات آن است که بیانگر اصل وجوب است، نهایت آن است که ظهور در اطلاق ندارد، و بیشتر از اصل وجوب زکات از این روایات استفاده نمی‌شود. بر فرض آنکه بیان شود که ظهور بدوی آن بیانگر وقت زبیبیت است، سوالی که در روایت سعد بن سعد مطرح شده در حقیقت سوال از آن است که آیا این ظهور بدوی اعتبار دارد یا آنکه معتبر نیست. بیان شد که منشا سوال ذکر شده در روایت سعد بن سعد، موضوع قرارگرفتن زبیب در روایات ما در مقابل خرص خارجی در اول زمان ادراک توسط حکام است. این روایت سعد بن سعد نسبت به روایات دیگر حکومت تفسیریه دارد، و بین حاکم و محکوم تعارضی وجود ندارد. مرحوم سبزواری بیان کرده که خرص در زمان حصرم‌بودن انجام می‌شده است. از این روایت تنها استفاده می‌شود که وقت تعلق زکات، زمان تعارف خرص است.

نکته دوم: اینکه مرحوم سبزواری بیان کرد که زکات با دلیل خرص تخصیص خورده است، ناشی از آن است که به اصل روایت توجه نشده است. هیچ فقیهی از عامه و خاصه قائل به چنین مطلبی نیست. از اساس، خرص برای تعیین مقدار واجب بوده است، نه آنکه در موضوع وجوب دخالت داشته باشد. نکته قابل توجه آنکه خرص در مورد خرما و انگور، مورد اجماع مسلمین است. در مورد اینکه سیره خارجی بر خرص بوده شکی در آن نیست. حتی کسانی که منکر خرص هستند، اینکه سیره خارجی بر خرص بوده را پذیرفته‌اند، ولی آن را توجیه کرده و بیان کرده‌اند خرص خارجی دال بر وجوب نیست. اینکه خرص در وجوب موضوعیت داشته باشد را هیچ فقیهی بیان نکرده است؛ یعنی اینکه خرص موضوعیت در وجوب ندارد مورد اتفاق است. اموری که چنین اجماع و اتفاقی در مورد آن وجود دارد با این یک روایت قابل نفی نیست. در روایات بسیار زیادی وارد شده که در انگور زکات واجب است. در هیچ‌یک از این روایات بیان نشده که وجوب به شرط خرص است. روایت سعد بن سعد همان سیره متشرعه را تایید کرده است. برای تایید سیره متشرعه، عدم ردع کافی است و نیاز به تایید آن نیست. حتی اگر این سیره توسط حکام باشد، اگر نظر شارع مقدس بر خلاف آن است باید نفی کند. سیره متشرعه یعنی همان سیره‌ای که در خارج وجود دارد و متشرعه بر اساس آن عمل می‌کنند.

روایت سعد بن سعد، رادع سیره نیست؛ بلکه مویّد سیره است. همینکه سیره بر خرص وجود دارد خود منشا فهم صحیح از روایت است. در کلام بسیاری از فقها این مضموع وارد شده که تعبیر «إذا خرصه» به معنی «إذا حان وقت یتعارف فیه الخرص» است. سخن مرحوم سبزواری در کلام ایشان برای اولین بار وارد شده و پیش از ایشان هیچ‌ فقیهی چنین برداشتی از روایت نداشته است. همین امر قرینه دیگری بر عدم صحّت مدّعای ایشان است.

نکته سوم: اینکه روایت سعد بن سعد مربوط به عنب است نیز سخن صحیحی نیست. در سوال سائل آمده است: «هَلْ عَلَى الْعِنَبِ زَكَاةٌ أَوْ إِنَّمَا تَجِبُ عَلَيْهِ إِذَا صَيَّرَهُ زَبِيباً». با توجه به این تعبیر، وقتی عنب به زبیب تبدیل شود، عنب بر آن صدق نمی‌کند. این امر نشان می‌دهد که عنب که در این روایت مقسم قرار داده شده است، عنب بما هو عنب نیست؛ بلکه به معنی ثمره درخت کرم است. سوال آن است که بر این ثمره در زمان عنبیت زکات واجب است یا در زمان زبیبیت. این بحث که ما در جلسات گذشته مطرح کردیم که عنب در این روایت آیا عنوان مشیر است یا آنکه موضوعیت دارد برای همین جهت بود. عنب در این روایت عنوان مشیر است، و زمان حصرم‌بودن را نیز شامل می‌شود. البته به نظر ما در زمان حصرم‌بودن زکات واجب نیست؛ چرا که در آن زمان خرص انجام نمی‌شده است، ولی مرحوم سبزواری که پذیرفته در زمان حصرم‌بودن خرص انجام می‌شده، عنب که در این روایت عنوان مشیر است را باید شامل حال حصرم‌بودن نیز بداند؛ چرا که عنب در این روایت عنب بما هو عنب نیست و الا شامل حال زبیبیت نمی‌شد.

 


[2] المغنی، ج۴، ص۶۹.
[4] همان.
logo