1403/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدار صاع/نصاب غلات/زکات
محتويات
1- نصاب غلّات1.1- اقوال و کلمات عامه در مساله
1.1.1- سخن زین الدین عراقی در طرح التثریب
1.1.2- سخن لسان العرب در ذیل واژه «المکّوک»
1.1.2.1- کیلبودن رطل
1.1.2.2- مناقشه در کیلبودن رطل
1.1.3- کلام ابن رفعة در الإیضاح و التبیین
1.1.4- کلام ابن عابدین در ردّ المختار
1.1.5- کلام ابن حزم اندلسی
1.1.6- ذکر عبارت دیگری از ابن عابدین در ردّ المختار
1.1.7- نتیجهگیری
1.2- روایات
1.2.1- روایت اول
1.2.2- روایت دوم
1.2.3- روایت سوم
موضوع: زکات/نصاب غلات/ مقدار صاع
1- نصاب غلّات
بحث در مقدار زکات غلات بود. بیان شد نصاب غلات سیصد صاع است؛ چرا که پنج وسق است و هر وسق معادل شصت صاع است. اما اینکه مقدار صاع چه میزان است باید بررسی شود.
1.1- اقوال و کلمات عامه در مساله
در این مساله بین عامه از زمان گذشته اختلاف بوده است. نزد شیعه نیز این اختلاف تا حدودی فی الجمله مطرح است. معروف بین عامه آن است که صاع معادل پنج و یک سوم رطل است. مالک و ابویوسف و شافعی از معاریف قائل به این قول هستند. ابوحنفیه قائل است که صاع معادل هشت رطل است. برخی از عامه بیان کردهاند: مراد از رطل در کلام کسانی که آن را پنج و یک سوم تعیین کردهاند، رطل مدنی و مراد ابوحنیفه، رطل بغدادی است. رطل بغدادی معادل سه دوم رطل مدنی است. دو سوم از عدد هشت، معادل پنج و یک سوم است.
این سخن صحیح بهنظر نمیرسد؛ چرا که این مساله، بحثی تاریخی است که از زمان گذشته محل اختلاف بوده به طوری که در حضور هارون الرشید بین ابویوسف و مالک اختلاف شده و افرادی در این اختلاف بهعنوان شاهد به میان آمده و به نفع مالک شهادت دادهاند. اختلاف این فقها در رطل بغدادی بوده است. رطلی که بهوجه اطلاق اراده میشده، رطل بغدادی بوده است. گاهی حتی در مدینه نیز وقتی رطل به طور مطلق به کار میرفته، مراد از آن، رطل بغدادی بوده است.
برخی دیگر بیان کردهاند صاع در باب غسل معادل هشت رطل است و در باب زکات، معادل پنج و یک سوم است. این سخن قابل پذیرش است. البته یک نکته باید مورد توجه واقع شود که صاع یک پیمانه است و تبدیل آن به وزن، بسته به اجناس مختلف، متفاوت است؛ بنابراین نمیتوان یک عدد واحد را بهعنوان وزن صاع بیان کرد؛ بلکه وزن صاع در باب زکات با وزن آن در باب غسل باید متفاوت باشد؛ چرا که چگالی آب با چگالی غلات تفاوت دارد.
1.1.1- سخن زین الدین عراقی در طرح التثریب
در کتاب طرح التثریب فی شرح التقریب آمده است:
«وَذَهَبَ بَعْضُ الشَّافِعِيَّةِ إلَى التَّفْرِقَةِ بَيْنَ صَاعِ الزَّكَاةِ وَصَاعِ الْغُسْلِ مِنْ الْجَنَابَةِ فَجَعَلَ صَاعَ الْجَنَابَةِ ثَمَانِيَةَ أَرْطَالٍ حَكَاهُ الرُّويَانِيُّ وَاسْتَدَلَّ لَهُ بِمَا رَوَاهُ أَبُو دَاوُد مِنْ حَدِيثِ أَنَسٍ «كَانَ النَّبِيُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - يَتَوَضَّأُ بِإِنَاءٍ يَسَعُ رِطْلَيْنِ وَيَغْتَسِلُ بِالصَّاعِ» فَاسْتَدَلَّ بِهَذِهِ الرِّوَايَةِ مَعَ حَدِيثِهِ فِي الصَّحِيحِ أَنَّهُ كَانَ يَتَوَضَّأُ بِالْمُدِّ وَيَغْتَسِلُ بِالصَّاعِ أَنَّ الصَّاعَ ثَمَانِيَةُ أَرْطَالٍ لِاتِّفَاقِهِمْ عَلَى أَنَّهُ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ وَاسْتَدَلُّوا بِمَا رَوَاهُ النَّسَائِيّ مِنْ رِوَايَةِ مُوسَى الْجُهَنِيِّ قَالَ: «أَتَى مُجَاهِدٌ بِقَدَحٍ حَزَرْتُهُ ثَمَانِيَةَ أَرْطَالٍ فَقَالَ حَدَّثَتْنِي عَائِشَةُ أَنَّ النَّبِيَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - كَانَ يَغْتَسِلُ بِمِثْلِ هَذَا» وَلَيْسَ فِي الْحَدِيثَيْنِ مَا يَدُلُّ عَلَى أَنَّ هَذَا هُوَ الصَّاعُ بَلْ هُوَ مِثْلُ حَدِيثِ عَائِشَةَ فِي اغْتِسَالِهِمَا بِالْفَرَقِ وَاَللَّهُ أَعْلَمُ»[1] .
این سخن فی الجمله صحیح است، ولی مطلب را تمام نمیکند؛ چرا که در باب زکات نیز چگالی گندم و جو و خرما تفاوت دارد، و نمیتوان ملاک واحدی برای این اجناس قرار داد.
1.1.2- سخن لسان العرب در ذیل واژه «المکّوک»
عبارتی در لسان العرب در ذیل واژه «المکّوک» به شرح زیر وارد شده است:
«و المَكُّوكُ: مكيال معروف لأَهل العراق، و الجمع مَكاكِيكُ و مَكاكِيّ على البدل كراهية التضعيف، و هو صاع و نصف و هو ثلاث كَيْلَجات، و الكَيْلَجَة مَناً و سبعة أَثمان مَناً، و المَنا رطلان، و الرطل اثنتا عشرة أُوقِيَّةً، و الأُوقِيَّةُ إسْتار و ثلثا إِسْتار، و الإِسْتار أَربعة مثاقيل و نصف، و المثقال درهم و ثلاثة أَسباع درهم، و الدرهم ستة دوانِيقَ، و الدَّانِقُ قيراطان، و القيراطُ طَسُّوجانِ، و الطَّسُّوجُ حَبَّتان، و الحبة سدس ثمن درهم، و هو جزء من ثمانية و أَربعين جزءاً من درهم؛ زاد ابن بري: الكُرُّ ستون قفيزاً، و القفيز ثمانية مَكاكيك، و المَكُّوكُ صاع و نصف و هو ثلاث كَيْلَجات»[2] .
واحدهای اندازهگیری که در این عبارت وارد شده به این صورت است که از مکّوک تا منا، پیمانه است و از رطل به بعد، واحد وزن است. این مشکل وجود دارد که چطور ممکن است پیمانه را با وزن اندازهگیری کرد در حالی که چگالی اجناس مختلف، متفاوت است.
1.1.2.1- کیلبودن رطل
ممکن است این اشتباه ناشی از اشتراک لفظی «رطل» است. این واحد، هم وزن است و هم پیمانه. در تهذیب اللغة از ابن سکّیت نقل شده است که دال بر پیمانهبودن رطل است: «عن ابن السكيت قال: هو الرِّطل المِكْيال بكسر الراء، هكذا قال»[3] .
همچنین عبارتی در روایت کلبی نسابه وارد شده است که بر این مطلب دلالت دارد:
«وَ كَمْ كَانَ يَسَعُ الشَّنُّ مَاءً فقال مَا بَيْنَ الْأَرْبَعِينَ إِلَى الثَّمَانِينَ إِلَى مَا فَوْقَ ذَلِكَ قَالَ فَقُلْتُ بِالْأَرْطَالِ فَقَالَ أَرْطَالٍ بِمِكْيَالِ الْعِرَاقِ»[4] .
ذیل این روایت در نقل تهذیب بدین صورت تعبیر شده است: «أَرْطَال مِكْيَالِ الْعِرَاقِ»[5] .
علامه مجلسی در توضیح این روایت آورده است: از آن رو که کلبی نسابه اهل کوفه بوده، حضرت، عرف سائل را در نظر گرفته، نه عرف خودشان که مدنی است. این سخن علامه مجلسی صحیح نیست. از رطل به وجه اطلاق، رطل عراقی اراده میشده، نه آنکه به جهت کوفی بودن سائل چنین تعبیر شده باشد.
1.1.2.2- مناقشه در کیلبودن رطل
به نظر میرسد این روایت بر مطلبی که بیان شد دلالت روشنی ندارد. ممکن است در این روایت نیز رطل اشاره به وزن خاص داشته باشد. ظاهرا به تناسب وزن خاص رطل، مکیالهایی بر اساس آن ارطال وجود داشته است. مراد از تعبیر «ارطال بمکیال العراق» آن نیست که رطل خودش یک نوع پیمانه است. در زمان گذشته گاهی برای بهدست آوردن وزن از کیل استفاده میشده است؛ بدین صورت که یک پیمانه لحاظ میشده که گنجایش چه میزان وزن از یک جنس خاص را دارا است. پس از آن، پیمانه مزبور برای محاسبه وزن استفاده میشده است. بهعنوان مثال، گنجایش مکیال عراق مثلا هشت رطل بوده است. اگر کسی نیازمند چهل رطل بوده، پنج پیمانه دریافت میکرده است. در روایت کلبی نسابه نیز ممکن است مراد از تعبیر مزبور: چهل رطل وزنی به میکال عراق باشد. یعنی وزنی که مورد نظر بوده، با رطل عراقی ملاحظه شده است. بنابراین روایت کلبی نسابه ظهور روشنی در آن ندارد که رطل، مکیال است؛ بلکه ممکن است وزن باشد.
در هر صورت، آنچه در کتب لغت و در استعمالات روشن است این امر است که حتی کسانی که رطل را بهعنوان مکیال بیان کردهاند، مرادشان مکیالی بوده که برای اندازهگیری وزن بهکار میرفته است، نه آنکه یک پیمانه خاصی به نام رطل وجود داشته باشد. تصریحات متعدّدی وارد شده که رطل، کیل نیست.
اشکال شاگرد: تمامی مکیالها طریق به وزن بوده است.
پاسخ استاد: مکیال همیشه طریق به وزن نیست؛ بلکه ممکن است مستقلّ باشد. در ادامه مباحث به این مساله خواهیم پرداخت.
اشکال شاگرد: ممکن است بیان شود که اگر مکیال، طریق به وزن باشد، از آنجا که چگالی اشیاء مختلف متفاوت است، برای هر جنسی یک مکیال مجزّا باید وجود داشته باشد. از آنجا که میدانیم هر جنسی مکیال مجزّا نداشته است، پس روشن میشود از اساس پیمانهها طریق به وزن نبوده است.
پاسخ استاد: اینگونه نیست؛ بلکه برای وزنکردن با پیمانهای خاص، ابتدا وزن یک پیمانه را اندازه میگرفتند و بر اساس آن یک پیمانه، مقدار مورد نظر را محاسبه میکردند. بهعنوان مثال وقتی ۵۰ رطل گندم نیاز داشتند، با پیمانهای که در اختیار داشتند یک پیمانه گندم را اندازه میگرفتند. وقتی مشاهده میکردند که مثلا یک پیمانه معادل دو رطل است معلوم میشد که برای بهدست آوردن ۵۰ رطل باید بیست و پنج پیمانه بردارند.
در جلسه گذشته بیان شد که مقادیری که برای پیمانههایی مثل صاع ذکر شده، بهجهت آن بوده که یک جنس خاص را ملاحظه کردهاند. عبارت ابن قدامه در جلسه گذشته ذکر شد. از عبارت وی استفاده میشود که مدار در محاسبه وزن صاع، گندم بوده است.
1.1.3- کلام ابن رفعة در الإیضاح و التبیین
کتابی به نام «الإیضاح و التبیان فی معرفة المکیال و المیزان» وجود دارد که به مرحله چاپ هم رسیده است. مولّف این کتاب: «ابن رفعة» متوفای سال ۷۱۰ است. وی معاصر علامه حلی بوده است. ما در زمان گذشته در مرکز کامپیوتری، نسخه خطی این کتاب که عکسبرداری شده بود را ملاحظه کردیم. این کتاب فعلا در اختیار ما نیست. در کتاب طرح التثریب مطلبی از کتاب الإیضاح و التبیان نقل شده که بیان میگردد:
«وَقَالَ ابْنُ الرِّفْعَةِ فِي تَصْنِيفٍ لَهُ سَمَّاهُ «الْإِيضَاحُ وَالتِّبْيَانُ فِي مَعْرِفَةِ الْمِكْيَالِ وَالْمِيزَانِ» أَحْضَرَ إلَيَّ مَنْ يَوْثُقُ بِهِ مِنْ الْفُقَهَاءِ الْوَرِعِينَ مُدًّا مِنْ خَشَبٍ مَخْرُوطٍ لَمْ يَتَشَقَّقْ وَلَمْ يَسْقُطْ مِنْهُ شَيْءٌ وَأَخْبَرَنِي أَنَّهُ عَايَرَهُ عَلَى مُدِّ الشَّيْخِ مُحِبِّ الدِّينِ الطَّبَرِيِّ شَيْخِ الْحَرَمِ الشَّرِيفِ بِمَكَّةَ وَأَنَّ الشَّيْخَ مُحِبَّ الدِّينِ الْمَذْكُورَ ذَكَرَ أَنَّهُ عَايَرَهُ عَلَى مُدٍّ صَحَّ عِنْدَهُ بِالسَّنَدِ أَنَّهُ مُعَايَرٌ عَلَى مَا عُويِرَ عَلَى مُدِّ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ –
فَامْتَحَنْته بِمَا قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا وَغَيْرُهُمْ أَنَّهُ يَقَعُ بِهِ الْمِعْيَارُ وَهُوَ الْمَاشُ وَالْعَدَسُ فَوَجَدْت كَيْلَهُ بِهَا يَزِيدُ عَلَى الْمِائَتَيْنِ زِيَادَةً كَثِيرَةً فَاسْتَحْضَرْت أَنَّ الْغَالِبَ عَلَى الظَّنِّ أَنَّ الْمِعْيَارَ إنَّمَا وَقَعَ بِالشَّعِيرِ؛ لِأَنَّهُ الْغَالِبُ مِنْ أَقْوَاتِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ فِي الصَّدْرِ الْأَوَّلِ كَمَا دَلَّتْ عَلَى ذَلِكَ الْأَخْبَارُ فَاعْتُبِرَتْ بِالشَّعِيرِ الصَّعِيدِيِّ الْمُغَرْبَلِ الْمُنَقَّى مِنْ الطِّينِ وَإِنْ كَانَ فِيهِ حَبَّاتٌ مِنْ الْقَمْحِ يَسِيرَةٌ فَصَحَّ الْوَزْنُ الْمَذْكُورُ بِكَيْلِ الْمُدِّ الْمَذْكُورِ ثُمَّ وُزِنَ فَجَاءَ زِنَتُهُ مِائَةً وَثَلَاثَةَ وَسَبْعِينَ دِرْهَمًا وَثُلُثَ دِرْهَمٍ بِالْمِصْرِيِّ، ثُمَّ وُزِنَ مِنْ الشَّعِيرِ الْمِقْدَارُ الْمَذْكُورُ وَوُضِعَ فِي الْمُدِّ الْمَذْكُورِ فَكَانَ بِقَدْرِهِ مِنْ غَيْرِ زِيَادَةٍ عَلَيْهِ وَمِنْهُ يَظْهَرُ صِحَّةُ أَنَّ الرَّطْلَ الْبَغْدَادِيَّ مِائَةٌ وَثَلَاثُونَ دِرْهَمًا وَبِهِ يَظْهَرُ أَيْضًا صِحَّةُ صَنْجِ الدَّرَاهِمِ الْمَوْجُودَةِ حِينَئِذٍ بِمِصْرَ انْتَهَى»[6] .
ابن رفعه بیان کرده که یک پیمانهای به منا رسید که از برخی افراد برای ما نقل شد که این پیمانه به اندازه مدّ رسول الله (ص) است، و مدّ آن حضرت همین مقدار بوده است. سپس بیان کرده است که من در صدد امتحان آن برآمدم. ابتدا با ماش و عدس پیمانه را اندازه گرفتم و مشاهده کردم که مقدار آن بسیار بیش از دویست درهم است. سپس به این نتیجه رسیدم که قوت غالب مدینه در زمان پیامبر (ص) جو بوده است؛ از این رو با جو اندازه گرفتم، و مشاهده کردم که با وزن نقلشده سازگار است. در پایان نتیجه گرفته که یک رطل بغدادی معادل صد و سی درهم است. غرض از ذکر این عبارت آن بود که بیان شود توسط ابن رفعة ماش و عدس بررسی شده و پس از آن، جو را ملاحظه نموده است.
1.1.4- کلام ابن عابدین در ردّ المختار
در حاشیه ابن عابدین آمده است:
«قَالَ الطَّحَاوِيُّ: الصَّاعُ ثَمَانِيَةُ أَرْطَالٍ مِمَّا يَسْتَوِي كَيْلُهُ وَوَزْنُهُ وَمَعْنَاهُ أَنَّ الْعَدَسَ وَالْمَاشَ يَسْتَوِي كَيْلُهُ وَوَزْنُهُ حَتَّى لَوْ وُزِنَ مِنْ ذَلِكَ ثَمَانِيَةُ أَرْطَالٍ وَوُضِعَ فِي الصَّاعِ لَا يَزِيدُ وَلَا يَنْقُصُ وَمَا سِوَى ذَلِكَ تَارَةً يَكُونُ الْوَزْنُ أَكْثَرَ مِنْ الْكَيْلِ كَالشَّعِيرِ وَتَارَةً بِالْعَكْسِ كَالْمِلْحِ»[7] .
«الْعَدَسَ وَالْمَاشَ يَسْتَوِي كَيْلُهُ وَوَزْنُهُ»: ایشان بیان کرده که کیل و وزن عدس و ماش مساوی است، و در اجناس دیگر، برخی وزنش بیش از کیل است مثل جو و گاهی بهعکس است مثل نمک. معنای این عبارت روشن نیست. اینکه کیل بیش از وزن باشد یا بهعکس معنی ندارد. ابن عابدین با عبارتی در صدد توضیح این متن است. وی بیان کرده مراد آن است که اجناس مختلف دارای وزنهای مختلف هستند؛ بهعنوان مثال گندم یا جو یا نمک دارای وزنهای مختلف است. برخی از گندمها ثقیل و برخی دیگر خفیف هستند، و همچنین سایر اجناس اینگونهاند؛ بهجز عدس و ماش که دارای وزن واحد هستند. عدسِ سبک و عدسِ سنگین وجود ندارد؛ بلکه تمامی عدسها دارای یک وزن هستند. چنین توجیهی بیان شده ولی اینکه چنین توضیحی برای عبارت مزبور صحیح باشد، معلوم نیست.
1.1.5- کلام ابن حزم اندلسی
ابن حزم اندلسی عبارتی بیان کرده که قابل توجه است. ابن حزم از ظاهریه است. ظاهریها با اهلقیاس اختلاف زیادی دارند؛ بهخصوص نسبت به ابوحنیفه که راس قیّاسین است اختلاف بسیار زیادی دارند، و عبارات بسیار تندی نسبت به او به کار بردهاند. ابن حزم شخصیتی بسیار عالم است، ولی الفاظ تند و ادبیات زنندهای داشته است. از این رو نزد اهل سنّت با وجود مقام علمی ممتازی که دارد جایگاهی پیدا نکرده است. بهعنوان مثال در یک موضع از کلامش در تعرّض به ابوحنیفه بیان کرده است: «إنّ الحیاء من الدین»، که کنایه از آن است که ابوحنیفه در آن موضع، از حیا خارج شده است.
«642 - مَسْأَلَةٌ: وَلَا زَكَاةَ فِي تَمْرٍ، وَلَا بُرٍّ، وَلَا شَعِيرٍ: حَتَّى يَبْلُغَ مَا يُصِيبُهُ الْمَرْءُ الْوَاحِدُ مِنْ الصِّنْفِ الْوَاحِدِ مِنْهَا خَمْسَةَ أَوْسُقٍ؛ وَالْوَسْقُ سِتُّونَ صَاعًا؛ وَالصَّاعُ أَرْبَعَةُ أَمْدَادٍ بِمُدِّ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ) وَالْمُدُّ مِنْ رَطْلٍ وَنِصْفٍ إلَى رَطْلٍ وَرُبْعٍ عَلَى قَدْرِ رَزَانَةِ الْمُدِّ وَخِفَّتِهِ»[8] .
«رطل و ربع»: ایشان بیان کرده است که مقدار مدّ به طور دقیق مشخّص نیست. اندازه آن به مقدار یک رطل و نصف تا یک رطل و ربع است. در کتاب بحار الأنوار از بزنطی نقل شده است که یک مدّ معادل یک رطل و ربع است: «و ذهب ابن أبي نصر من علمائنا إلى أن المد رطل و ربع»[9] . بر این اساس، یک صاع معادل پنج رطل است. این عدد نزدیک به همان پنج و یک سوم است. اگر یک مدّ حدود یک و ربع تا یک و نیم رطل باشد، یک صاع معادل پنج تا شش رطل است.
«علی قدّ رزانة المدّ»: واژه «المدّ» در این عبارت محرّف از مکیل است. در ادامه عبارت ابن حزم نظیر این تعبیر بدین صورت وارد شده: «علی قدر رزانة المکیل و خفّته». مراد از مکیل، همان جنسی است که در داخل کیل قرار میگیرد. بسته به سبکی و سنگینی آن، وزنش متغیّر است. بنابراین، یک صاع از غلّات سبک، حدود پنج رطل و یک صاع از غلّات سنگین، حدود شش رطل است.
ابن حزم در ادامه سخن ابوحنیفه را بررسی کرده و بیان کرده است:
«وَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ: يُزَكَّى مَا قَلَّ مِنْ ذَلِكَ وَمَا كَثُرَ، فَإِنْ كَانَ فِي أَرْضِ خَرَاجٍ فَلَا زَكَاةَ فِيمَا أُصِيبَ فِيهَا، فَإِنْ كَانَتْ الْأَرْضُ مُسْتَأْجَرَةً فَالزَّكَاةُ عَلَى رَبِّ الْأَرْضِ لَا عَلَى الزَّارِعِ...»[10] .
ابوحنیفه در غلّات قائل به نصاب نیست. هشت رطل که ابوحنیفه در صاع بیان کرده، مربوط به غلّات نیست؛ بلکه مربوط به آب در بحث غسل است. ابن حزم به تفصیل کلام ابوحنیفه را مورد بررسی قرار داده و از تفاوت صاع نبی (ص) و صاع عمر بحث کرده است. پس از آن عبارتی از بخاری بهشرح زیر بیان کرده است:
«كَانَ الصَّاعُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - مُدًّا وَثُلُثًا بِمُدِّكُمْ الْيَوْمَ، فَزِيدَ فِيهِ فِي زَمَنِ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ»[11] .
در این عبارت بیان شده که مدّ نبی (ص) در زمان عمر بن عبدالعزیز تغییر یافت. این سخن صحیح نیست؛ بلکه معروف آن است که در زمان عمر بن خطاب این تغییر رخ داده است. البته ممکن است در زمان عمر بن عبدالعزیز یک مرحله دیگر به آن مقدار افزوده شده باشد. ابن حزم در ادامه روایتی از پیامبر (ص) نقل کرده که روایت معروفی است و در توضیح آن آورده است:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: «الْمِكْيَالُ عَلَى مِكْيَالِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ، وَالْوَزْنُ عَلَى وَزْنِ أَهْلِ مَكَّةَ»، فَلَمْ يَسَعْ أَحَدًا الْخُرُوجُ عَنْ مِكْيَالِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمِقْدَارِهِ عِنْدَهُمْ، وَلَا عَنْ مَوَازِينِ أَهْلِ مَكَّةَ، وَوَجَدْنَا أَهْلَ الْمَدِينَةِ لَا يَخْتَلِفُ مِنْهُمْ اثْنَانِ فِي أَنَّ مُدَّ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - الَّذِي بِهِ تُؤَدَّى الصَّدَقَاتُ لَيْسَ أَكْثَرَ مِنْ رَطْلٍ وَنِصْفٍ، وَلَا أَقَلَّ مِنْ رَطْلٍ وَرُبْعٍ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: رَطْلٌ وَثُلُثٌ، وَلَيْسَ هَذَا اخْتِلَافًا؛ لَكِنَّهُ عَلَى حَسَبِ رَزَانَةِ الْمَكِيلِ مِنْ الْبُرِّ، وَالتَّمْرِ، وَالشَّعِيرِ»[12] .
در ادامه ابن حزم عبارتی از عبدالله فرزند احمد بن حنبل نقل نموده که قابل توجه است:
«عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ قَالَ: ذَكَرَ أَبِي أَنَّهُ عَيَّرَ مُدَّ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - بِالْحِنْطَةِ فَوَجَدَهَا رَطْلًا وَثُلُثًا فِي الْبُرِّ. قَالَ: وَلَا يَبْلُغُ مِنْ التَّمْرِ هَذَا الْمِقْدَارُ»[13] .
مقدار مدّ نبی (ص) معادل یک و یک سوّم رطل با محاسبه گندم است. بر این اساس، یک صاع (که چهار مدّ است) معادل پنج و یک سوم رطل است. خرما از آنجا که از گندم سبکتر است این مقدار نمیشود. چگالی خرما حتی از جو هم کمتر است؛ بنابرانی خرما از جو هم سبکتر است. یک لیتر جو معادل حدود ۶۷۰ گرم، یک لیتر گندم حدود ۷۲۰ تا ۷۵۰ گرم (بسته به سبکی و سنگینی آن)، و یک لیتر خرما معادل حدود ۵۰۰ گرم است.
ابن حزم در ادامه بحث مطلبی از اسماعیل بن اسحاق نقل کرده است:
«إسْمَاعِيلُ بْنُ إِسْحَاقَ قَالَ: دَفَعَ إلَيْنَا إسْمَاعِيلُ بْنُ أَبِي أُوَيْسٍ الْمُدَّ، وَقَالَ هَذَا مُدُّ مَالِكٍ، وَهُوَ عَلَى مِثَالِ مُدِّ النَّبِيِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فَذَهَبْتُ بِهِ إلَى السُّوقِ، وَخُرِطَ لِي عَلَيْهِ مُدٌّ وَحَمَلْته مَعِي إلَى الْبَصْرَةِ، فَوَجَدْته نِصْفَ كَيْلَجَةٍ بِكَيْلَجَةِ الْبَصْرَةِ، يَزِيدُ عَلَى كَيْلَجَةِ الْبَصْرَةِ شَيْئًا يَسِيرًا.
قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ: وَخُرِطَ لِي مُدٌّ عَلَى تَحْقِيقِ الْمُدِّ الْمُتَوَارَثِ عِنْدَ آلِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاجِيَّ، وَهُوَ عِنْدَ أَكْبَرِهِمْ لَا يُفَارِقُ دَارِهِ، أُخْرِجُهُ إلَى ثِقَتِي الَّذِي كَلَّفْته ذَلِكَ: عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَذْكُورِ وَذَكَرَ أَنَّهُ مُدُّ أَبِيهِ وَجَدِّهِ وَأَبِي جَدِّهِ أَخَذَهُ وَخَرَطَهُ عَلَى مُدِّ أَحْمَدَ بْنِ خَالِدٍ، وَأَخْبَرَهُ أَحْمَدُ بْنُ خَالِدٍ أَنَّهُ خَرَطَهُ عَلَى مُدِّ يَحْيَى بْنِ يَحْيَى، الَّذِي أَعْطَاهُ إيَّاهُ ابْنُهُ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى بْنِ يَحْيَى، وَخَرَطَهُ يَحْيَى عَلَى مُدِّ مَالِكٍ، وَلَا أَشُكُّ أَنَّ أَحْمَدَ بْنَ خَالِدٍ صَحَّحَهُ أَيْضًا عَلَى مُدِّ مُحَمَّدِ بْنِ وَضَّاحٍ الَّذِي صَحَّحَهُ ابْنُ وَضَّاحٍ بِالْمَدِينَةِ.
قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ: ثُمَّ كِلْته بِالْقَمْحِ الطَّيِّبِ، ثُمَّ وَزَنْته فَوَجَدَتْهُ رَطْلًا وَاحِدًا وَنِصْفَ رَطْلٍ بِالْفُلْفُلِي، لَا يَزِيدُ حَبَّةً، وَكِلْته بِالشَّعِيرِ، إلَّا أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ بِالطَّيِّبِ؛ فَوَجَدْتُهُ رَطْلًا وَاحِدًا وَنِصْفَ أُوقِيَّةً».
«وَخُرِطَ لِي عَلَيْهِ مُدٌّ»: مدّها به طور معمول از جنس چوب بوده است. «خرط لی مدّ» یعنی یک مدّ چوبی برای من خرّاطی شد.
«قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ»: مراد از «ابومحمد» همان ابن حزم است.
«بِالْقَمْحِ الطَّيِّبِ»: یعنی با گندم پاک بدون خاک آن را اندازه گرفتم.
«بِالْفُلْفُلِيِّ»: در صورة الأرض آمده است: «الفلفلىّ خمس عشرة أوقية بالبغداذىّ»[14] . البته ممکن است این واژه در عبارت ابن حزم محرّف از بغدادی باشد یا آنکه چیزی از عبارت افتادگی داشته باشد.
«رَطْلًا وَاحِدًا وَنِصْفَ أُوقِيَّةً»: هر اوقیه معادل چهل درهم، و هر رطل حدود ۱۳۰ درهم است. یعنی هر اوقیه معادل حدود یک سوم تا یک چهارم رطل است. بنابراین نصف اوقیه مقدار زیادی نیست. مقدار «یک رطل و نصف اوقیه» مقدار کمی بیش از یک رطل است.
1.1.6- ذکر عبارت دیگری از ابن عابدین در ردّ المختار
عبارتی در کتاب ردّ المختار وارد شده که بیان کرده است احتیاط در آن است که جو بهعنوان مدار قرار گیرد. پیمانهای که ۸ رطل جو در آن جا بگیرد، باید پیمانه بزرگی باشد؛ چرا که جو سبک است. وی توضیح مفصّلی در این مورد بیان کرده است. بخشی از عبارت وی بدین شرح است:
«نَقَلَ بَعْضُ الْمُحَشِّينَ عَنْ حَاشِيَةِ الزَّيْلَعِيِّ لِلسَّيِّدِ مُحَمَّدِ أَمِينٍ مِيرْغَنِيٍّ أَنَّ الَّذِي عَلَيْهِ مَشَايِخُنَا بِالْحَرَمِ الشَّرِيفِ الْمَكِّيِّ وَمَنْ قَبْلَهُمْ مِنْ مَشَايِخِهِمْ وَبِهِ كَانُوا يُفْتُونَ تَقْدِيرُهُ بِثَمَانِيَةِ أَرْطَالٍ مِنْ الشَّعِيرِ، وَلَعَلَّ ذَلِكَ لِيَحْتَاطُوا فِي الْخُرُوجِ عَنْ الْوَاجِبِ بِيَقِينٍ لِمَا فِي مَبْسُوطِ السَّرَخْسِيِّ مِنْ أَنَّ الْأَخْذَ بِالِاحْتِيَاطِ فِي بَابِ الْعِبَادَاتِ وَاجِبٌ اهـ فَإِذَا قُدِّرَ بِذَلِكَ فَهُوَ يَسَعُ ثَمَانِيَةَ أَرْطَالٍ مِنْ الْعَدَسِ وَمِنْ الْحِنْطَةِ، وَيَزِيدُ عَلَيْهَا أَلْبَتَّةَ بِخِلَافِ الْعَكْسِ، فَلِذَا كَانَ تَقْدِيرُ الصَّاعِ بِالشَّعِيرِ أَحْوَطَ»[15] .
ایشان بیان کرده احتیاط آن است که مقدار صاع (که هشت رطل است)، با شعیر محاسبه شود؛ چرا که شعیر سبکتر است، و پیمانهای که گنجایش هشت رطل شعیر داشته باشد بزرگتر از پیمانهای است که گنجایش هشت رطل گندم دارد. پس احتیاط آن است که با پیمانه بزرگتر محاسبه شود. ابن عابدین در عبارت دیگری بیان کرده است:
«ذَكَرَ صَدْرُ الشَّرِيعَةِ فِي شَرْحِ الْوِقَايَةِ أَنَّ الْأَحْوَطَ تَقْدِيرُ الصَّاعِ بِثَمَانِيَةِ أَرْطَالٍ مِنْ الْحِنْطَةِ الْجَيِّدَةِ؛ لِأَنَّهُ إنْ قُدِّرَ بِالْمَاشِ يَكُونُ أَصْغَرَ وَلَا يَسَعُ ثَمَانِيَةَ أَرْطَالٍ مِنْ الْحِنْطَةِ؛ لِأَنَّهُ أَثْقَلُ مِنْهَا وَهِيَ أَثْقَلُ مِنْ الشَّعِيرِ، فَالْمِكْيَالُ الَّذِي يُمْلَأُ بِثَمَانِيَةِ أَرْطَالٍ مِنْ الْمَاشِ يُمْلَأُ بِأَقَلَّ مِنْ ثَمَانِيَةِ أَرْطَالٍ مِنْ الْحِنْطَةِ الْجَيِّدَةِ الْمُكْتَنَزَةِ»[16] .
ماش از گندم سنگینتر است و گندم از جو سنگینتر است. پس اگر ماش ملاک باشد پیمانه کوچکتر میشود.
1.1.7- نتیجهگیری
در هر صورت از مجموع آنچه از منابع عامه بیان شد و در منابع ایشان ذکر شده، بهنظر میرسد که مدار اندازهگیری بر گندم بوده است، و اگر در برخی موارد با جو اندازهگیری شده به جهت احتیاط بوده است.
1.2- روایات
در منابع شیعه سه روایت در تعیین صاع وارد شده است.
1.2.1- روایت اول
«وَ أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَيَّدَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَن الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَوَضَّأ بِمُدٍّ وَ يَغْتَسِلُ بِصَاعٍ وَ الْمُدُّ رِطْلٌ وَ نِصْفٌ وَ الصَّاعُ سِتَّةُ أَرْطَال»[17] .
در صحیحه زراره مقدار صاع، شش رطل بیان شده است.
1.2.2- روایت دوم
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَمَذَانِيِّ وَ كَانَ مَعَنَا حَاجّاً قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع عَلَى يَدَيْ أَبِي جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَصْحَابَنَا اخْتَلَفُوا فِي الصَّاعِ بَعْضُهُمْ يَقُولُ الْفِطْرَةُ بِصَاعِ الْمَدَنِيِّ وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُ بِصَاعِ الْعِرَاقِيِّ فَكَتَبَ إِلَيَّ الصَّاعُ سِتَّةُ أَرْطَالٍ بِالْمَدَنِيِّ وَ تِسْعَةُ أَرْطَالٍ بِالْعِرَاقِيِّ قَالَ وَ أَخْبَرَنِي أَنَّهُ يَكُونُ بِالْوَزْنِ أَلْفاً وَ مِائَةً وَ سَبْعِينَ وَزْنَةً»[18] .
این روایت برخی مباحث سندی دارد که در جلسه آینده به آن اشاره میشود.
1.2.3- روایت سوم
«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الرَّجُلِ ع أَسْأَلُهُ عَنِ الْفِطْرَةِ وَ كَمْ تُدْفَعُ قَالَ فَكَتَبَ سِتَّةُ أَرْطَالٍ مِنْ تَمْرٍ بِالْمَدَنِيِّ وَ ذَلِكَ تِسْعَةُ أَرْطَالٍ بِالْبَغْدَادِيِّ»[19] .
در روایت دوم و سوم بیان شده که مقدار صاع، شش رطل مدنی و نه رطل عراقی یا بغدادی است. البته در روایت سوم تمر ملاک قرار گرفته است که در مورد آن در جلسه آینده سخن خواهیم گفت. اگر در روایت سوم تمر ذکر نشده بود، جمع بین روایت دوم و سوم با روایت اول آسان بود، و دو روایت اخیر قرینه بر آن بود که در روایت اول، رطل مدنی لحاظ شده است، و حضرت طبق متعارف در شهر خودشان که مدینه بوده این مقدار را بیان کرده است. اما مشکل اساسی در بحث آن است که صاع و مدّ پیمانههایی خاص هستند. تعیین یک وزن مشخّص برای صاع و مدّ که پیمانه هستند، چگونه ممکن است؟
نکته دیگری که باید ملاحظه شود آن است که در بین قدمای اصحاب از بزنطی نقل شده که مدّ معادل یک و یک چهارم رطل است. از آنجا که هر صاع معادل چهار مدّ است، طبق نظر بزنطی، صاع معادل پنج رطل میشود. این مباحث را در جلسه آینده دنبال خواهیم نمود.