< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

1401/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت عام نسبت به ماعدای تخصیص/ عام و خاص/ مباحث الفاظ

شبهه کذب در ورود مخصص منفصل بر جمل خبریه

 

بحث راجع به حجیت عام بعد از ورود مخصص منفصل بود.

ما عرض کردیم که مخصص منفصل کشف می‌کند که در مورد تخصیص، عام مورد جدی مولی نبوده. ولی کشف نمی‌کند که مراد استعمالی مولی مضیق بوده، نخیر، مراد استعمالی مولی همان معنای عام بود، ‌مخصص منفصل کشف می‌کند که در مورد تخصیص مراد جدی نبوده.

این مطلب در انشائیات روشن است و معنای معقولی دارد، ‌انشاء می‌کند که اکرم کل عالم، لاتکرم النحوی کشف می‌کند که استعمال آن عام به داعی انشاء وجوب اکرام هر عالم نبوده، و ناشی از اراده اکرام هر عالم نبوده، بلکه ناشی بوده از اراده اکرام عالمی که نحوی نیست، و انشاء شده وجوب اکرام عالمی که نحوی نیست.

چون انشاء هم هست شبهه کذب در آن مطرح نمی‌شود، خبر موضوع هست برای صدق و کذب، ‌انشاء که موضوع برای صدق و کذب نیست. شما تعارف می‌کنید به دوست‌تان بفرمایید، کسی به شما بگوید چرا دروغ می‌گویید، شما که در دلت مایل به آمدن این شخص به منزل خودت نیستی. نه، ‌این دروغ نیست، چون انشاء است، مشکل ما در جمل خبریه است. ‌مثلا امام علیه السلام بفرماید اکرام کل عالم واجب‌ یا بفرماید کل دم نجس، بعد در خطاب دیگر بفرماید اکرام نحوی واجب نیست، دم حیوانی که خون جهنده ندارد نجس نیست. انتفاء اراده جدیه در آن اخبار عام یعنی چه؟ اصلا ما معنای انتفاء اراده جدیه را در آن جمله خبریه عام بفهمیم، یعنی چه ما کشف می‌کنیم که آن کل دم نجس اراده جدیه مولی نداشته است که خبر بدهد که هر خونی نجس است.

این را ما بناء بر فرمایش مرحوم شیخ تصور می‌کنیم می‌گفت استعمال شده است کل دم نجس در کل دم لیس بدم حیوان لا نفس سائلة له نجس، مراد استعمالی مضیق بوده است، فوقش این توریه می‌شود و حکم توریه را بعدا عرض می‌کنیم اما صاحب کفایه و مشهور متأخرین که ما هم پذیرفتیم که می‌گویند مخصص منفصل کشف می‌کند از انتفاء اراده جدیه در مورد تخصیص، ‌این چه به معناست؟ شما وقتی استعمال بکنید یک جمله خبریه را در یک معنایی، قصد اخبار هم طبعا از این معنا خواهید داشت، مگر می‌شود من جمله خبریه‌ای بگویم و استعمال کنم آن را در یک معنایی بعد بگویم ولی من قصد اخبار ندارم؟ ‌خب مگر قصد اخبار چیست؟ ‌استعمال کردید یک جمله خبریه‌ای را در معنای خودش و این را ابراز کردید به قصد این‌که در ذهن مخاطب معنای آن خطور بکند و ظاهر این کلام شما هم این است که معتقدید این کلام مطابق با واقع است، ‌این می‌شود دروغ و این می‌شود صدور کلام کاذب به داعی جد، ‌داعی جد مگر غیر از این است که شخص قصد حکایت دارد از یک معنایی، ‌اگر این معنا خلاف واقع باشد می‌شود کذب.

ما نمی‌فهمیم که اگر از ما بپرسند تمام این کسانی که در این منزل حضور دارند عادل هستند؟ ما جواب بدهیم همه این‌ها عادل هستند و لکن می‌خواهیم با مخصص منفصل استثناء بکنیم چند نفر را، فعلا گفتیم همه این‌ها عادل هستند، با این‌که می‌دانیم چند نفر از این‌ها عادل نیستند، یک وقت توریه می‌کنیم، می‌گوییم همه این‌ها اما در دل‌مان می‌گوییم به جز آن پنج نفر این می‌شود فرمایش مرحوم شیخ اما صاحب کفایه که می‌گوید مراد استعمالی بر طبق عموم هست یعنی وقتی من می‌گویم همه این‌ها عادل هستند هیچ در منوی من قیدی نبود، من استعمال کردم این جمله خبریه را در معنای عام خودش، قصد حکایت هم که دارم، مگر می‌شود منفک بشود استعمال جمله خبریه در معنایی در جایی که ظاهر کلام هم این است که من معتقدم که آن‌چه می‌گویم مطابق واقع است مگر می‌شود این تفکیک بشود از قصد اخبار؟ وقتی تفکیک نشد از قصد اخبار پس یعنی چه اراده جدیه بر طبق عموم نبوده است.

اگر مقصود این است که این عام مطابق با واقع نیست خب هر دروغ‌گویی می‌داند که کلامی که می‌گوید یا تمامش یا بعضش مطابق با واقع نیست اما این به معنای انتفاء اراده جدیه نیست. آن شخصی هم که در دادگاه دروغ می‌گوید من به هیچ‌یک از این افراد بدهکار نیستم بعد می‌خواهد در جلسه‌های بعد استثناء بکند یکی از این‌ها را بگوید من به او بدهکار هستم ولی فعلا می‌گوید من به هیچ‌یک از این افراد بدهکار نیستم خودش هم می‌داند این عموم خلاف واقع است، این‌جا ما بگوییم اراده جدیه ندارد در این اخبارش؟ چطور اراده جدیه ندارد. بالاخره مصلحت اقتضاء کرده که دروغ بگوید، خودش هم می‌داند که این اخبارش خلاف واقع است، حال یا داعی بر این اخبار خلاف واقع جلب منفعت است گاهی دفع ضرر است، این کذب را از کذب بودن خارج نمی‌کند و معنا ندارد این‌جا اراده جدیه این شخص ندارد، ‌پس هر دروغ‌گویی باید بگویید اراده جدیه ندارد چون می‌داند خبرش خلاف واقع است. این را نمی‌شود گفت.

پس اشکال این است که اگر جمله، ‌جمله خبریه باشد، از شما بپرسند آیا خون نجس است؟ شما می‌گویی هر خونی نجس است و می‌دانی و ملتفتی خون حیوانی که خون جهنده ندارد نجس نیست ولی می‌گویید فعلا مصلحت نیست این را بگویم، این‌جا که بعد در یک جلسه دیگر می‌گویید خون حیوانی که خون جهنده ندارد نجس نیست چطور می‌خواهد کشف بکند آن روزی که گفتید هر خونی نجس است اراده جدیه نداشتید، اراده جدیه به چه چیزی نداشتید؟ استعمال که کردید در معنای عام، ‌قصد اخبار هم از این معنای عام داشتید، فقط می‌دانستید این معنای عام مطابق با واقع نیست، اگر این علم به این مخالفت اخبار با واقع منشأ بشود بگوییم اراده جدیه ندارید که هر دروغ‌گویی باید بگوییم اراده جدیه ندارد چون می‌داند خبرش دروغ است.

این یک اشکال مهمی است در مقام که اساسا در جمله خبریه، مخصص منفصل بخواهد کشف کند از انتفاء اراده جدیه در خطاب عام، این معنای معقولی ندارد. بله، بگوییم کشف می‌کند از این‌که داعی این شخصی که می‌گفت مثلا هر خونی نجس است، داعی او بر این اخبار کاذب تدرج در بیان بود، یا داعی او بر این اخبار کاذب، تقیه بود، این معقول است، و لکن دواعی اخبار کاذب که اخبار کاذب را از جدی بودن خارج نمی‌کند. آن شخصی هم که در دادگاه از روی ترس می‌گوید من به هیچ‌یک از این افراد بدهکار نیستم او هم داعی ترس دارد، داعی دفع ضرر دارد، منشأ شده است که این اخبار کاذب را بگوید اما اخبار او کاذب است و او اراده جدیه دارد که حکایت کند این معنا را و اخبار کند از این معنا.

و لذا این اشکال، اشکال مهمی است در بحث جمله خبریه که مولی می‌داند که عموم این جمله خبریه مطابق با واقع نیست، ‌و آن این است که علم به این‌که این جمله خبریه مطابق با واقع نیست این به معنای انتفاء اراده جدیه در استعمال جمله خبریه نیست او قصد حکایت دارد از این معنا، مگر قصد حکایت چیست؟‌ قصد حکایت این است که شما استعمال کنید لفظ را در یک معنا به قصد اخطار معنای آن به ذهن مخاطب و مخاطب وقتی می‌شنود این کلام را استظهار می‌کند که شما اعتقاد دارید که این خبر مطابق با واقع است.

بلکه حتی گاهی افرادی که دروغ‌گوی معروف هستند، چوپان دروغ‌گو هستند، خودشان هم می‌دانند که دیگر ظهوری برای کلام‌شان نمانده است که بگوید آن‌چه من می‌گویم مطابق با اعتقادم است، این‌که حتی به این مرحله هم ما قانع بشویم که بگوییم ظاهر جمله خبریه این است که این شخص مخبر اعتقاد دارد که خبرش مطابق با واقع است و اراده جدیه یعنی این، ‌این هم درست نیست. برای این‌که چه بسا افرادی که درو‌غ‌گوی معروفی هستند اصلا ظهوری در اخبارشان منعقد نمی‌شود که این‌ها اعتقاد دارند خبرشان مطابق با واقع است و لکن مردم به آن‌ها می‌گویند شما دروغ می‌گویید چون استعمال کردید کلام را در یک معنایی و قصد حکایت آن معنا و قصد اخطار آن معنا را به ذهن مخاطب کردید و لو ظهور این کلام شما در این‌که اعتقاد دارید سخنان‌تان مطابق با واقع است از بین رفته است چون معروف شده‌اید بین مردم که اهل دروغ یا اهل توریه است.

[سؤال: ... جواب:] زید کثیر الرماد اصلا ظهور عرفی‌اش در این است که می‌خواهد خبر بدهد از سخی بودن زید. و الا هیچ کس نمی‌گوید او می‌خواهد خبر بدهد از این‌که در منزلش خاکستر زیاد هست. ... اخطار که پلی است، اخطار کثیر الرماد به آن معنای کنایی، معبری است قنطره‌ای است برای این‌که ذهن مخاطب منتقل بشود به آن مدلول تصدیقی که مکنی‌به است که زید جواد، اما شما وقتی می‌گویید من به هیچ‌یک از این افراد بدهکار نیستم می‌خواهید ذهن مخاطب مستقر بشود در همین مدلول استعمالی.

حال یک فقیهی بخواهد همین کار را بکند، می‌پرسند خون نجس است می‌گوید هر خونی نجس است، موسیقی حرام است؟ هر موسیقی حرام است، بعد بگوید موسیقی غیر لهوی حرام نیست، می‌گویند چرا پس آن‌جا به مردم گفتی هر موسیقی حرام است می‌گوید مصلحت اقتضاء کرد چون اگر می‌گفتم هر موسیقی لهوی حرام است مردم به بهانه این‌که هر موسیقی که گوش می‌دهند غیر لهوی است دیگر از کنترل خارج می‌شدند، ‌مصلحت این بود، تدرج در بیان، مصالح دیگر، اقتضاء می‌کرد بگوییم هر موسیقی حرام است، این با دروغ فرقش چیست؟ بله دروغِ مقدس است، نه دروغ حلال نمی‌گویم، دروغ مقدس یعنی دروغ بخاطر مصالح عمومی، بخاطر این‌که مردم تهذیب بشوند، بخاطر این‌که مردم به انحراف کشیده نشوند این‌که از دروغ بودن خارج نمی‌کند، اراده جدیه ندارد یعنی چه؟ ما این را می‌خواهیم سؤال کنیم از شما.

[سؤال: ... جواب:] ببینید! شما می‌فرمایید که گاهی داعی بر کذب هزل است، بله، اما هزل هم منافات با قصد حکایت ندارد، در دروغ گفتنش اراده جدیه دارد، آن هزل یعنی داعی شوخی کردن. چه فرق می‌کند شما جعل می‌کنید از طرف زید مثل آن مرحوم که این را جعل کرد که ما روز جمعه از سفر بر می‌گردیم، اتفاقا هم در کتاب الکلام یجر الکلام است که این را شخص دیگری جعل کرده بود، فامیل‌ها و آشنایان آن آقای مسافر آمدند بیرون شهر دیدند آن مسافر آمد، تعجب کرد، گفت ما می‌خواستیم خبر ندهیم که شما به زحمت نیفتید، از کجا خبردار شدید که ما داریم می‌آییم به استقبال ما آمدید، معلوم شد یک شخصی جعل کرده او هم خبر نداشت، همین‌جوری از باب حسن اتفاقا به اسم این مسافر نامه‌ای نوشته بود و برده بود انداخته بود خانه فامیل‌ها که ما در روز جمعه وارد شهر می‌شویم، داعی او چه بود؟ شوخی بود، او دنبال اذیت کردن و شوخی کردن بود که این‌ها بروند بیرون شهر تا غروب منتظر بمانند، خائبا خاسرا برگردند از حسن اتفاق این‌جور نشد. این اراده جدیه به یک معنا داشت، یعنی قصد حکایت داشت، اصلا می‌خواست حکایت کند این مطلب را تا آن‌ها به اشتباه بیفتند بروند بیرون شهر و یک سرگرمی برای این آقا باشد، ‌بله داعی او از این کار شوخی کردن با این‌ها بود، کما این‌که می‌تواند داعی او بر این کار این باشد که این‌ها از شهر بروند بیرون خودش راحت در شهر خلوت تفریح بکند. آن هم یک داعی است. یا داعی ترس اگر این‌ها روز جمعه در شهر باشند ناهار می‌آیند منزل او، از ترس این‌که منزل او نیایند نامه جعل می‌کند که فلان مسافر به اسم او می‌گویند ما روز جمعه داریم می‌آییم. این‌ها دواعی مختلفه است. اما آن اراده جدیه‌ای که به معنای قصد حکایت است، و لو به هر داعی، و لو به هر انگیزه، آن هست.

[سؤال: ... جواب:] من از شما یک سؤال می‌کنم، ‌شما اگر بیایید بدون این‌که توریه کنید بگویند شما دیروز ناهار منزل زید بودید بگویید نخیر، ‌من دیروز ناهار منزل زید نبودم، ‌بعد هم بگویید من قصد حکایت ندارم، بعدا، بعدا که لو رفتید و خود زید آمد گفت ببخشید دیروز منزل ما به شما خوش نگذشت، ناهار مختصری داشتیم خدمت‌تان بودیم، ‌آن دوست‌تان می‌گوید چی شد، ‌تو که یک ساعت پیش من از شما سؤال کردم که منزل زید دیروز بودید گفتید نخیر من دیروز منزل زید نبودم، ‌شما که امام جماعت هستی، ما چطور پشت سر شما نماز بخوانیم، ‌بگویید من قصد حکایت نداشتم اصلا قصد اخبار نداشتم، قصد استعمال لفظ در معنا نداشتم، دروغ نگفتم. اصلا عرفی نیست. یک وقت شما توریه می‌کنید، ‌آن را مشهور گفتند دروغ نیست، می‌گوید شما دیروز منزل زید ناهار بودید؟ می‌گویید من دیروز این‌جا نبودم، ‌آن بنده خدا فکر می‌کند در این شهر نبودید و دارید جواب او را می‌دهید ‌که من این‌جا نبودم، ‌اما بعدش که لو رفتید می‌گویید ببین من مقصودم این بود که این‌جا که الان نشستم نبودم، این می‌شود توریه، اما وقتی صریحا می‌گویید من دیروز در خانه زید ناهار نبودم، این‌که دیگر جایی برای توریه نمی‌گذارد، فقط می‌توانید بگویید من قصد استعمال لفظ در معنا نداشتم، من قصد حکایت از این معنا را نداشتم، ‌اصلا این یک حرف بی‌معنایی است، ‌مگر می‌شود آدم لفظی را قالب یک معنا ببیند و مرآت یک معنا ببیند ابراز کند به قصد اخطار آن به ذهن مخاطب، بعد بگوید من قصد استعمال نداشتم، قصد حکایت نداشتم، ما این را نمی‌فهمیم.

[سؤال: ... جواب:] حالا بحث در این است که گفته شد مخصص منفصل کشف می‌کند از انتفاء اراده جدیه، ‌ما عرض‌مان این است که در جمله انشائیه این معقول است کشف می‌شود که ما به صدد انشاء بر طبق عموم نبودیم، انشاء وجوب نکردیم بر طبق اکرم کل عالم، و لو مستعمل‌فیه نسبت بعثیه است نحو اکرام کل عالم. معقول است. اما وقتی می‌آیید می‌گویید که من به هیچ‌یک از این افراد بدهکار نیستم، ‌مصلحت نیست بگویید مگر به زید که به او یک میلیارد بدهکارم، چون همان‌جا زید می‌آید سراغت می‌گوید پس بدهی‌ات را بده، ‌فعلا مصلحت نیست چیزی بگویی، می‌گویی من به هیچ‌کدام از این افراد بدهکار نیستم، بعد که یک میلیارد را تهیه کردی، تدرج در بیان منشأ می‌شود یک میلیارد را تهیه می‌کنی می‌گویی حالا مخصص منفصلش را بگویم، ‌جناب قاضی! آقای زید! من به شما یک میلیارد بدهکارم این بشود مخصص آن حرفی که آن روز در دادگاه زدم گفتم من به هیچ‌یک از این افراد بدهکار نیستم زید هم جزء این افراد است، ‌این‌جا بله این مخصص منفصل کشف می‌کند از این‌که این اخبار عام در بعض مدلولش مطابق با واقع نبود و مقدم است بر آن خطاب عام چون از متکلم واحد صادر شده ما این را قبول داریم، ‌اما انتفاء اراده جدیه در آن اخبار عام را نمی‌فهمیم یعنی چه؟‌ بله به این معنا که خود متکلم می‌داند اخبار عامش خلاف واقع است خب هر دروغ‌گویی می‌داند اخبارش خلاف واقع است این‌که از اراده جدیه و قصد حکایت خارج نمی‌کند.

[سؤال: ... جواب:] این‌هایی که داستان‌های تخیلی درست می‌کنند اگر قرینه متصله بگذارند که قرینه متصله است که این آقا در مقام این نیست که بگوید این کلام مطابق با واقع است، بله ما به نظرمان این کذب نیست. ولی اگر قرینه متصله نگذارند، آقا اولش نمی‌گوید خواب دیدم، شروع می‌کند رفتم فلان جا چه کردم، با شیر درگیر شدم، شیر را زدم زمین، بعد رفتم با پلنگ درگیر شدم پلنگ را از بین بردم، ‌آخرش می‌گوید ناگهان از خواب بیدار شدم، این‌جور، اگر قرینه متصله نباشد که نیست چون آخرش این را می‌گوید، دیگر قرینه متصله شاید عرف این را حساب نکند، ‌کلام در این است که این دروغ است. و الا هر دروغ‌گویی می‌تواند همین کار را بکند. ... غرض عقلایی دروغ را از دروغ بودن خارج نمی‌کند. هر دروغ‌گویی غرض عقلایی دارد، ‌چه غرض عقلایی بالاتر از این‌که دروغ بگوید تا زندان نرود، می‌گوید به حضرت عباس امسال یک ریال سود نکردم، برای این‌که مالیات ندهد، فکر می‌کند آن‌ها باورشان می‌شود. این دروغ است دیگر. ... من بحثم در این نیست که این کذب قبیح است یا قبیح نیست، حلال است یا حرام، بحث در این است که شما که می‌گویید مخصص منفصل کشف می‌کند از انتفاء اراده جدیه، ما این را معنایش را باید بفهمیم. کشف می‌کند از انتفاء اراده جدیه در اخبار یعنی کشف می‌کند از این‌که شما قصد اخبار ندارید مگر قصد اخبار چیست؟ آیا غیر از این است که قصد حکایت این لفظ از معنا یعنی این لفظ به ذهن مخاطب این معنا را القاء بکند؟ و من هم این لفظ را در ذهنم قالب این معنا دیدم، این می‌شود اراده استعمالیه همراه با اراده جدیه در خبر کاذب. این شبهه‌ای است که ما داریم و فعلا این شبهه لاینحل است.

بله اگر ثابت بشود ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین گاهی جمله خبریه‌ای می‌گفتند که ظاهرش در عموم بود با مخصص منفصل کشف می‌کردند که این عام عمومش مطابق با واقع نیست، اگر بگوییم مراد استعمالی‌شان هم طبق عموم بود باید بگوییم که یک خبر کاذبی بود که مجوزش را داشتند، حالا مجوزش داعی تقیه است یا ضرورت‌های دیگر است، و اگر هم توجیه شیخ انصاری را بپذیریم که بگوییم مراد استعمالی‌شان طبق عموم نبود، این می‌شود توریه که بفرمایند کل دم نجس نیت استعمالی‌اش می‌شود کل دم لیس بدم ما لا نفس سائلة له نجس، این می‌شود ضیق مراد استعمالی و این می‌شود توریه.

[سؤال: ... جواب:] ببینید! کذب است یا کذب نیست حلال است یا حرام است، اما این نکته را بگویم، لایقاس بآل محمد علیهم السلام احد، هیچ فقیهی نمی‌تواند بگوید که من هم می‌خواهم همین طور باشم، من هم می‌خواهم به روش ائمه که مشهور بین اصولیین است که اعتماد بر مخصص منفصل می‌کردند من هم می‌خواهم مثل روش ائمه، عجب! ائمه این کار را کردند ما که اسوه‌مان ائمه‌مان هستند این کار را نکنیم؟ این جایز نیست. از شما سؤال می‌کنند خون نجس است؟ می‌گویید هر خونی نجس است، ‌موسیقی حرام است؟ بله هر موسیقی حرام است. در حالی که بعد که آن‌ها رفتند آن شاگردی که مبنای شما را می‌داند می‌گوید آقا!‌ شما که موسیقی غیر لهوی را مجاز می‌دانید، ‌می گویید مصلحت نبود بگویم، می‌گوید خون تخم‌مرغ را که پاک می‌دانید، می‌گویید حالا نخواستم گیج بشود، مصلحت نبود توضیح بدهم. این یعنی این‌جور مصالح منشأ دروغ باشد، ‌مگر مصلحت مجوز دروغ است، خدا رحمت کند مرحوم آقای بهجت را، ایشان می‌گفت مصلحت مجوز دروغ است مشهور فقهاء که این را قائل نیستند، مشهور فقهاء می‌گویند ضرورت مجوز دروغ است.

[سؤال: ... جواب:] بله دیگر ایشان می‌گفتند کذبی که مفسده دارد حرام است. اما این خلاف اطلاقات کذب است. اطلاقات کذب داریم که اتقوا الکذب جده و هزله.

اما این‌که مرحوم شیخ شاید بخاطر همین که دچار این مشکل کذب نشود ضیق مراد استعمالی را گفت، تا دیگر بشود توریه، در بحوث یک مطلبی دارند می‌گویند: ما توریه را کذب محرم می‌دانیم، فقط یک مورد هست که می‌گوییم جایز است، آن مورد هم نه خود ایشان گفته است چیست نه دیگران توضیح داده‌اند. و در حاشیه منهاج الصالحین اتفاقا ایشان می‌گوید توریه حلال است. منهاج الصالحین جلد 2 صفحه 15 می‌گوید توریه جایز است. مشهور هم توریه را جایز می‌دانند. مرحوم شیخ طوسی در کتاب مبسوط جلد 5 صفحه 95 می‌گوید شواذ از علماء‌ قائل به حرمت کذب هستند. اما میرزای قمی فرموده توریه کذب است. مردم وقتی ببینند شما می‌گویی من این‌جا نیستم بعد ناگهان می‌آیند اتفاقی درب می‌زنند می‌بینند خانه‌ای، ‌می گویند تو که گفتی من این‌جا نیستم، ‌می گویی من مقصودم این بود که من این جایی که تو هستی نیستم، مردم می‌گویند عجب دروغ‌گویی هستی تو، الان در دنیا این‌هایی که متهم هستند به دروغ‌گویی اگر بیایند بگویند ما توریه می‌کردیم، ‌ما مقصودمان این بود، عرف می‌گوید آن دروغ‌گویی‌تان دروغ‌گویی است دیگر، ‌دروغ یعنی خلاف ظاهر کلام، ‌منوی‌تان را مردم چه می‌دانند چیست، ‌مهم این است که ظاهر کلامت مخالف واقع است.

مرحوم صاحب جواهر هم ظاهر کلامش این است که توریه را کذب محرم می‌داند. بعضی از تلامذه مرحوم آقای صدر در منهاج الصالحین تعلیقه منهاج الصالحین جلد 2 صفحه 115 گفتند توریه کذب محرم هست.

اگر هم کسی بگوید نه، توریه کذب نیست، مردم دنیا فرق بین کذب و توریه را تصور نکردند و الا اگر تصور می‌کردند تصدیق می‌کردند که مقصود من دروغ نبوده، ببینید گاهی ظاهر کلام اگر دقت کنیم خلاف واقع نیست آن را نمی‌گوییم، طرف دقیق نمی‌شود به کلام، اگر دقیق بشود مثل این‌که او گفت دیروز ظهر ناهار منزل فلانی می‌روید؟ شما می‌گویید من دعوت نبودم، اتفاقا هم دعوت نبودید، ‌یکی می‌گوید پس فلانی تو که آن‌جا بودی، می‌گویید من دروغ نگتم من دعوت نبودم، من بی‌دعوت رفتم. این اشکال ندارد، ‌توریه این است که ظاهر کلام خلاف واقع است، مستعمل‌فیه شما منوی شما خلاف واقع نیست، ‌گفته می‌شود این کذب هم نباشد مفسده حرمت کذب در آن هست که امام قدس سره به این در بحث‌شان اشاره می‌کنند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo