92/09/16
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الحج/تروک احرام/التظليل للرجال/کفاره تظلیل
موضوع: کتاب الحج/تروک احرام/ التظليل للرجال/کفاره تظلیل
جهت سوم: بررسی وجوب کفاره بر جاهل، مضطر، مکره، متقی
در مواردی که الجاء به تظلیل از سوی غیر است، دلیلی بر وجوب کفاره نداریم، مثلا اگر مجبور به تظلیل در شب از باراش باران شویم به این معنا که مثلا راننده سیاره، به هنگام بارش باران توقف نمی کند، در این جا کفاره واجب نیست، زیرا تظلیل مستند به ما نیست، بلکه مستند به راننده است.
و همچنین مواردی که محرم از روی جهل یا نسیان تظلیل کند، مثلا نمی دانسته که باران می آید و یا فراموش کرده که باران می آید، در این موارد به دلیل صحیحه عبد الصمد بن بشیر «ای رجل ارتکب امرا بجهالة فلاشیء علیه» کفاره بر او واجب نیست و حتی بر جاهل مقصر هم کفاره واجب نیست، زیرا صحیحه در رابطه با جاهل مقصر و کسی است که به حج آمده، در حالی که از هیچ کس سوالی از احکام حج نکرده است.
اجماعی هم مبنی بر این که جاهل مقصر مثل عامد است وجود ندارد تا گفته شود کفاره بر او هم واجب است، و نهایتا اگر هم اجماعی باشد، دلیل لبی است و قدر متیقن از آن، مثلیت جاهل مقصر و عامد در عقاب است و نه وجوب کفاره.
بله، اگر کسی هم مضطر باشد و هم جاهل، یعنی اگر عالم هم بود، باز مضطر به رکوب سیاره مسقف بود، ولی فعلا جاهل هم هست، مرحوم آیة الله تبریزی می فرمود: کفاره بر او واجب نیست، زیرا بالاخره جاهل هم بوده و مشمول «من ارتکب امرا بجهالة فلا شیء علیه» است.
ولی به نظر ما ظاهر صحیحه عبد الصمد این است که چون این شخص جاهل است، اجتناب نکرده است و به همین دلیل هم معذور دانسته شده، و اگر جاهل نمی بود، اجتناب از تظلیل می کرد، در حالی که مضطر چنین نیست و اگر جاهل نمی بود، باز هم اجتناب از تظلیل نمی کرد و لذا نمی توان نفی وجوب کفاره از جاهل مضطر به تظلیل نمود.
ان قلت: اگر محرم هم جاهل و هم مضطر باشد و باز هم کفاره بر او واجب باشد، لازمه اش این است که اسوء حالا از کسی باشد که فقط جاهل بوده است، زیرا کسی که فقط جاهل بوده معذور در تظلیل است و کفاره بر او واجب نیست، اما کسی که هم جاهل بوده و هم مضطر، کفاره بر او واجب است؛
قلت: این دلیل نمی شود که از آن مبنا دست بر داریم و وجوب کفاره به جاهل مضطر، خلاف ارتکاز عقلائی هم نیست.
اما نسبت به وجوب کفاره بر مکرَه و یا شخصی که در حال تقیه است، دلیلی نداریم، و هیچ یک از روایات باب شامل آن نمی شود و لذا ما بین مضطر به سبب مشاکل شخصی و بین مکره و متقی، فرق می گذاریم به وجوب کفاره بر مضطر و عدم وجوب آن بر مکره و متقی.
جهت چهارم: بررسی وجوب کفاره نسبت به تظلیل در شب غیر بارانی
دلیلی بر وجوب کفاره به سبب رکوب سیاره مسقف در شب غیر بارانی وجود ندارد، بر خلاف شب بارانی که بر اساس صحیحه محمد بن اسماعیل بن بزیع کفاره دارد.
لذا اگر شب بارانی نباشد، صرفا رکوب قبه خواهد بود که دلیلی بر وجوب کفاره در آن نداریم، بله، مثل محقق خوئی که مطلق تظلیل را حرام دانسته و مقصود از آن را مطلق اخذ المظلة می داند، طبعا کفاره را نیز مطلقا واجب می داند.
جهت پنجم: آیا کفاره به تعدد تظلیل متعدد می شود؟
قدر متیقن این است که هر احرامی، یک کفاره را دارد، اما اگر در یک احرام چند مرتبه تظلیل شود، آیا به عدد هر تظلیل، کفاره مجزی واجب است؟ مثل این که چند مرتبه سوار سیاره شده و پیاده شود؟
ظاهرا اختلافی نیست در این که اگر به کرات مرتکب سبب واحد باشد، کفاره تظلیل در یک احرام متعدد نمی شود، مثل این که در همه موارد تظلیل از شمس بوده باشد، اما اگر سبب متعدد باشد، مثلا یک بار تظلیل از شمس و یک بار تظلیل از مطر کند، شبهه تعدد کفاره قوی است و لذا آیة الله وحید خراسانی احتیاط کرده اند.
محقق خوئی فرموده: تسالم بین اصحاب است که کفاره به تعدد تظلیل متعدد نمی شود، کما این که روایت «... فان مرضت؟ قال ظلل و کفر» اطلاق مقامی دارد، چرا که امام علیه السلام نفرمود باید چند مرتبه کفاره دهید، در حالی که در طول سفر موارد متعددی از تظلیل پیشامد می کند و یک سبب هم نبوده که بگویید دلیل بر تعدد کفاره در موارد تعدد سبب نمی شود، بلکه گاهی تظلیل از شمس و گاهی از مطر و گاهی از سرما و گاهی از گرما و گاهی از باد و ... می کرده اند.
اما به نظر ما که فقط تظلیل از شمس و مطر حرام است، نمی توان به بیان محقق خوئی پناه برد، زیرا در همه این روایات فرض سبب واحد شده است و در روایاتی که هر دو ذکر شده نیز با «او» عطف گرفته شده «من اذی مطر او شمس» و فرض تعدد سبب در یک شخص نشده است.
لذا بنا بر مبنای ما، مجالی برای پناه بردن به اطلاق مقامی نیست.
محقق خوئی به این روایت هم استدلال کرده است: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّهُ يَشْتَدُّ عَلَيَّ كَشْفُ الظِّلَالِ فِي الْإِحْرَامِ لِأَنِّي مَحْرُورٌ يَشْتَدُّ عَلَيَّ حَرُّ الشَّمْسِ فَقَالَ ظَلِّلْ وَ أَرِقْ دَماً فَقُلْتُ لَهُ دَماً أَوْ دَمَيْنِ قَالَ لِلْعُمْرَةِ قُلْتُ إِنَّا نُحْرِمُ بِالْعُمْرَةِ وَ نَدْخُلُ مَكَّةَ- فَنُحِلُّ وَ نُحْرِمُ بِالْحَجِّ قَالَ فَأَرِقْ دَمَيْنِ.[1]
مستفاد از روایت این است که برای هر احرامی بیش از یک کفاره واجب نیست.
و لکن این استدلال هم ناصحیح است، زیرا مورد روایت، حصول سبب واحد است و از آن به موارد تعدد سبب نمی توان تعدی نمود.
لذا کسانی مثل محقق خوئی و آیة الله وحید که قائل به عدم تداخل اسباب و مسببات هستند، باید قائل به تعدد کفاره شوند و لذا آیة الله وحید احتیاط واجب داده اند.
اما اصل قاعده عدم تداخل اسباب و مسببات برای ما واضح نیست، به نظر ما وقتی روایت می گوید ظلل و کفر، این ظهور ندارد در این که اگر دو فرد از تظلیل تحقق یافت، هر دو فرد، سبب برای حدوث تکلیف جدید هستند، تا این که لازم باشد به سبب دو وجوب، دو کفاره بدهد، حتی اگر جمله شرطیه هم بود، ظهور نداشت در حدوث الجزاء عند حدوث الشرط، بلکه می گوید جزاء عند حدوث الشرط موجود است، اگر شرط از قبل موجود بوده پس جزاء آمده، و گرنه الان سبب حدوث جزاء حادث می شود و جزاء می آید.
بله، در برخی احکام مجازاتیه، عرفا تکرار کفاره باید بشود، اما این در همه ادله کفارات نیست، مثلا عرفی نیست که «من جامع امراته فعلیه بدنة» به این معنا باشد که اگر کسی طواف نساء نکرد و بعد از بیست سال می خواهد توبه کند و کفاره بدهد، بگوییم باید به تعداد همه جماعاتی که کرده، کفاره بدنه بدهد و لذا مثل مرحوم امام در مناسک ملتزم به تعدد کفاره نشده اند.
لذا به نظر ما برائت از وجوب بیش از یک کفاره جاری می شود.
جهت ششم: محل ذبح کفاره تظلیل
محل ذبح شاة یا غیر آن در منی است، به دلیل روایت محمد بن اسماعیل بن بزیع: وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الظِّلَالِ لِلْمُحْرِمِ مِنْ أَذَى مَطَرٍ أَوْ شَمْسٍ وَ أَنَا أَسْمَعُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَفْدِيَ شَاةً وَ يَذْبَحَهَا بِمِنًى.[2]