1404/02/08
بسم الله الرحمن الرحیم
احکام نماز آیات
موضوع: احکام نماز آیات
ادامۀ بحث از تزاحم وقت نماز آیات با وقت نماز یومیه
بحث راجع به این بود که اگر هم نماز آیات واجب بشود و هم نماز یومیه وقت هم موسع است برخی از بزرگان از جمله شیخ طوسی در نهایه، صدوق در من لا یحضره الفقیه فرمودند واجب است تقدیم نماز یومیه.
در کتابها به شهید اول هم این نسبت داده شده ولی ما مراجعه کردیم هم به ذکری هم دروس هم بیان، ذکری جلد 4 صفحۀ 221، دروس جلد 1 صفحۀ 195، بیان صفحۀ 208، ایشان قائل به تخییر است، ولی شیخ طوسی، صدوق، ابن حمزة، اینها قائل به لزوم تقدیم نماز یومیه هستند. ولی بعید میدانیم که بگویند اگر نماز آیات را شروع کرد باطل است، این خیلی بعید است. دلیلشان هم صحیحۀ محمد بن مسلم بود که داشت ابدأ بالفریضة .
ما جوابی که از این روایت میدهیم علاوه بر آنچه که دیروز مفصل بحث کردیم نکتهای است که دیروز اشاره کردیم که اگر واجب بود که نماز آیات را تاخیر بیندازند از نمازهای یومیه، این جواب امام در صحیحۀ ثانیۀ محمد بن مسلم عرفی نبود که او سؤال کرد ربما ابتلینا بالکسوف بعد المغرب قبل العشاء الآخرة فان صلینا الکسوف خشینا ان تفوتنا الفریضة امام بفرماید اذا خشیت ذلک فاقطع صلاتک و اقض فریضتک، در حالی که مناسب است که بفرماید اصلا چرا نماز آیات را میخواهی بخوانی، اینکه بفرمایند اگر خوف فوت فریضه داری نماز آیات را قطع بکن، در حالی که او سؤالش این است که من میترسم نماز کسوف را بخوانم فریضه از من فوت بشود، امام بفرماید اگر میترسی فریضه فوت بشود نماز آیات را قطع کن و نماز فریضهات را بخوان، اگر بنا باشد ابتدای به نماز آیات قبل از اتیان به نماز فریضه حتی در سعۀ وقت جایز نباشد، اینکه امام میفرماید اگر میترسی نماز فریضهات فوت بشود نماز آیات را قطع کن و این عرفیت ندارد.
و همینطور است روایت دیگری که آن هم امام علیه السلام فرمود در صحیحۀ ابی ایوب سألته عن صلاة الکسوف قبل ان تغیب الشمس و نخشی ان تفوتنا الفریضة قال اقطعوها و صل الفریضة یا روایت برید بن معاویه و محمد بن مسلم که اذا وقع الکسوف او بعض هذه الآیات فصلها ما لم تتخوف ان یذهب وقت الفریضة فان تخوفت فابدأ بالفریضة که این روایت صریحترین روایت است که جایز است تقدیم نماز آیات که این را بعدا سندا و دلالتا بررسی میکنیم.
خلاصۀ عرض ما این است که اگر بنا بود واجب بود تقدیم نماز یومیه این تعبیر امام در صحیحۀ ثانیۀ محمد بن مسلم عرفی نبود که اذا خشیت ان تفوت الفریضة .
بحثی که راجع به این صحیحۀ محمد بن مسلم است این است که آیا مراد از ربما ابتلینا بالکسوف بعد المغرب قبل العشاء الآخرة، آیا معنایش این است که ما نزدیک نیمۀ شب مبتلا شدیم به خسوف قمر بعد از اینکه نماز مغرب را خواندیم و قبل از اینکه نماز عشاء را بخوانیم، مبتلا شدیم به کسوف و آنقدر وقت نماز عشاء تنگ است نزدیک نیمۀ شب است که میترسیم اگر نماز آیات بخوانیم فریضۀ عشاء فوت بشود. این است مراد؟ یا نه، مراد این است که بعد از اذان مغرب ما مبتلا شدیم به خسوف قمر قبل از وقت نماز آیات را بخوانیم میترسیم وقت فضلیت نماز مغرب فوت بشود، احتمال معنای دوم هست و لذا مرحوم مجلسی دوم در ملاذ الاخیار جلد 5 صفحۀ 260 نقل میکنند از پدرشان میگویند یمکن ان یکون المراد بعد صلاة المغرب و یکون الکسوف قریبا من نصف اللیل و یکون المراد بفوات الفریضة فوات العشاء و یمکن ان یکون المراد بعد دخول وقت المغرب و یکون المراد بالفریضة المغرب لفوات وقت فضیلته علی المشهور و مطلقا علی قول یعنی بعضی گفتند اصلا جایز نیست تاخیر نماز مغرب از زوال حمرۀ مغربیه در فرض امکان و اختیار. دو احتمال در این روایت است. اتفاقا آقای خوئی میگویند احتمال دوم عرفی است، یعنی بعد از اذان مغرب و قبل از زوال حمرۀ مغربیه مبتلا شدیم به ماهگرفتگی و اگر بخواهیم نماز آیات بخوانیم وقت فضیلت نماز مغرب فوت میشود، اینجا امام میفرماید اگر خوف داری فوت بشود وقت فضیلت نماز مغرب، نماز مغرب را اول بخوان، که قطعا دیگر واجب نیست با توجه به اینکه در بحث خودش گفتیم وقت نماز مغرب که برخی گفتند در فرض امکان باید قبل از زوال حمرۀ مغربیه باشد این وقت فضیلت است، دلیل داریم که تعمدا هم میشود تاخیر انداخت نماز مغرب را تا بعد از زوال حمرۀ مغربیه و لذا آقای خوئی فرمودند این روایت دلیل بر این است که اگر ما تزاحم شد بین نماز آیات در سعۀ وقت و فوت وقت فضیلت نمازهای یومیه افضل این است که ما تقدیم کنیم آن نماز یومیه را. تعبیر ایشان است که المراد من الوقت المفروض تخوف فوته فی صحیحة محمد بن مسلم هو الوقت الفضیلی من المغرب لا الوقت الإجزائی ضرورة ان الوقت الاجزائی ممتد الی نصف اللیل و من الواضح ان صلاة الآیات مهما طالت لا تستوعب من الوقت من بعد المغرب الی نصف اللیل بخلاف الوقت الفضیلی منه. پس مراد از روایت این است که ما ربما ابتلینا بالکسوف در وقت فضیلت نماز مغرب، بعد امام میفرماید قطع کن نماز آیات را تا وقت فضیلت نماز مغرب را درک کنی که قطعا باید حمل کنیم بر استحباب. اگر اینجور بگوییم دیگر آنوقت باید نحوۀ استدلال ما این باشد که شارع نفرمود اصلا شروع کردید نماز آیات را در وقت فضیلت نماز مغرب، فرمود اگر خوف داری وقت فضیلت نماز مغرب فوت بشود قطع کنید گاهی هم آدم خوف ندارد اذان مغرب که گفتند ماهگرفتگی شد سریع نماز آیات را میخواند به وقت فضیلت نماز مغرب هم میرسد، امام اجازه دادند که اشکال ندارد، اگر واقعا فوت نمیشود وقت فضیلت نماز مغرب مشکلی نیست نماز آیات را میتوانید ادامه بدهید، این معلوم میشود که در سعۀ وقت جایز است تقدیم نماز آیات. و لذا این بحث به نظر میرسد که واضح باشد.
اما آن قولی که برخی مثل فاضل آبی اختیار کردند گفتند در سعۀ وقت نماز آیات و نماز یومیه نماز آیات را باید مقدم کرد، آنها ببینیم دلیلشان چیست.
[سؤال: ... جواب:] ببینید خیلی بعید است که ما بگوییم بعد المغرب و قبل العشاء الآخرة ربما ابتلینا بالکسوف یعنی نزدیکیهای نیمۀ شب نماز عشایمان را نخواندیم این خیلی بعید است، آخه متعارف نیست نماز عشایشان را تاخیر بیندازند تا آن موقع. عرض کردم همین که احتمال دو معنا هست دیگر نمیتوانید استدلال کنید. چرا احتمال دو معنا نیست؟ عجیب است.
کسانی که قائلند مثل ابن ابی عقیل فاضل آبی ابن ادریس حلی که در سعۀ وقت نماز آیات مقدم است بر نماز فریضه اینها استدلال ممکن است بکنند به روایتی که صدوق نقل میکند از برید و محمد بن مسلم عن ابی جعفر و ابی عبدالله علیهما السلام اذا وقع الکسوف او بعض هذه الآیات مثلا مثل زلزال فصلها ما لم تتخوف ان یذهب وقت الفریضة گفتند امر کرد حضرت که نماز آیات بخوان مگر خوف ذهاب وقت فریضه بشود در این فرض فان تخوفت فابدأ بالفریضة و اقطع ما کنت فیه من صلاة الکسوف فاذا فرغت من الفریضة فارجع الی حیث کنت قطعت و احتسب بما مضی. گفتند امام فرمود تا خوف فوت فریضۀ یومیه نیست باید نماز آیات را بخوانید. این هم ظاهرش وقت الفریضة در عرف آن زمان یعنی وقت فضیلت اصلا وقت نماز ظهر برایشان مشخص بود، وقت نماز عصر مشخص بود، وقت نماز مغرب مشخص بود، به وقت فضیلت میگفتند وقت الفریضة، حداقل با ضمیمه کردن آن صحیحۀ محمد بن مسلم روشن میشود مراد این است. گفتند فصلها امر کرده به تقدیم نماز آیات در فرضی که خوف فوت وقت فریضه یا وقت فضیلت فریضه را ما نداشته باشیم.
اول بحث در سند این روایت بکنیم بعد بحث در دلالتش.
آقای خوئی فرمودند سند این روایت ضعیف است. چرا؟ ما عبارت آقای خوئی را مهذبش را بگوییم چون یک مقدار تسامح شده در تعبیر، صدوق از برید بن معاویه که نقل میکند اصلا سند ندارد در مشیخه به برید بن معاویه، از محمد بن مسلم که نقل میکند سند دارد، سندش از دو تا نتیجۀ برقی از نوۀ برقی از جدشان برقی است، اشکال این است که دو نتیجۀ برقی و نوۀ برقی اینها توثیق نشدند، و لذا آقای خوئی میگوید سند این روایت ضعیف است و اینکه در حدائق گفته صحیحه بعضیهای دیگر هم گفتند صحیحه اشتباه کردند.
ما یک توجیهی کردیم برای تصحیح این روایت، چون نقل کردند آقای زنجانی اشکال دارند به این توجیه تکرار میکنیم. ما گفتیم چون اول من لا یحضره الفقیه صدوق گفته ما اوردت فیه فهو مستخرج من الکتب المشهورة التی علیها المعول و الیها المرجع، یقینا نتیجههای برقی صاحب کتاب مشهور نبودند، نوۀ برقی هم همینطور، پس این حدیث را صدوق یا از کتاب برقی گرفته یا از کتاب بعد از برقی که قطعا آنها ثقات هستند، و این طریق به کتاب طریق تشریفاتی است، مهم نیست، بعد از اینکه خود صدوق میگوید من این حدیث را از کتب مشهورهای که مورد اعتماد علما است استخراج کردم شهادت میدهد این کتاب مشهور است و مورد اعتماد علما است.
نقل کردند آقای زنجانی فرمودند اگر سند ذکر نمیکرد صدوق به این کتب یا به این روایات، می گفتیم سند ذکر نکرده، مثل مستطرفات سرائر که آقای زنجانی قبول دارد میگوید ابن ادریس در کف وثاقت است، نه از جهت خوب بودن و بد بودن نمیگویم از جهت اهل تشخیص بودن و خبره بودن در کف وثاقت است، اشتباه فاحش دارد، ولی در اوج وثاقت نیست در کف وثاقت است، وقتی میگوید کتاب البزنطی جامع البزنطی کتاب علی بن جعفر کتاب حریز سیرۀ عقلاء این است که اعتماد میکنند اما وقتی خود شخص بگوید ما کان فیه مثلا عن محمد بن مسلم فقد رویته از این طریق و این طریق را که به ما میگوید میبینیم این طریق برای ما قابل اعتماد نیست دیگر از خودش سلب مسئولیت کرده، گفته یک وقت به من اعتماد نکنید درست است من گفتم کتاب مشهور اما این نسخۀ کتاب مشهور که دیگر معلوم نیست خود این نسخه هم مشهور باشد کتاب مشهور است کتاب مورد اعتماد است اما این نسخههای که پیش من است من آخر مشیخه گفتم از این طریق به دست من رسیده، طریق را قبول نداری به گردن خودتان یک وقت به گردن منِ صدوق نیندازید، قبول ندارید عمل نکنید.
این فرمایش آقای زنجانی با اینکه خالی از دقت نیست ولی این غیر عرفی است یعنی اگر ابن ادریس میآمد در یک جای دیگر میگفت طریق من به این کتابها این است، آنوقت میگفتیم شما یک جای دیگر گفتید حریز در کتابش این طور گفته است و کتابش مشهور است حالا یک طریقی ذکر کردی از خودت سلب مسئولیت کردی ولی اگر طریق ذکر نمیکردی سلب مسئولیت نکرده بودی. معنایش این است که شیخ در فهرست اگر سند به کتاب ذکر کند سندش را ما نپذیریم با اینکه در تهذیب ابتدا کرده به اسم صاحب کتاب و ما احتمال میدهیم آن کتاب مشهور بوده در زمان شیخ طوسی ولی دیگر نمیتوانیم اعتماد کنیم چون شاید این نسخهای که شیخ طوسی نقل میکند از آن، نسخۀ غیر مشهوره بوده و خودش گفته طریق من به این نسخهها در فهرست ذکر کردیم شما هم که میگویید آن طریقها اعتبارش برای ما ثابت نیست. این به نظر ما غیر عرفی میرسد چون وقتی نسبت جزمی میدهد میگوید در کتاب مشهور این است و احتمال میدهیم این کتاب نسخهاش هم مشهوره باشد، مستفیضه باشد، چرا عقلاء اعتماد نکنند. حالا اگر شما در حجیت خبر ثقه هم شک داری فرض این است که صحیحۀ حمیری خبر ثقه را حجت کرد خب دارد میگوید در کتاب مشهور این است، ثقه خبر میدهد در کتاب مشهور این هست، چرا اعتماد نشود کرد؟
الان شما بگویید در کتاب فرض کنید حالا زمانی که هنوز کتابها چاپی نبود، در کتاب تهذیب شیخ طوسی این حدیث هست و ما احتمال میدهیم این کتاب به طریق مستفیض و مشهور به دست شما رسیده، چرا اعتماد نکنیم.
اصلا در زمان صدوق و کلینی و شیخ طوسی اینها همّشان این بود که اتقان نسخ را احراز کنند، نسخ متقنه را پیدا کنند.
و اصلا ما بارها گفتیم این سند شیخ طوسی در فهرست سند تشریفاتی است، اصلا سند به نسخه نیست، چون خودش در بعضیها جاها میگوید نرسیده کتابهای این آقا به دست من در عین حال میگوید اخبرنا بجمیه کتبه و روایاته، وقتی متعارف در یک زمان این بود که طریق، تشریفاتی است اینها قریب به هم بودند، شیخ صدوق شاگرد مفید است مفید هم شاگرد صدوق است اینها قریب به هم بودند ناگهان زمان شیخ طوسی شد سند تشریفاتی ولی زمان صدوق این طور نبود؟
دیگر ما به نظرمان حالا اگر این راهها را هم قبول نکنید آنوقت آنوقت آقای زنجانی بعد میآیند میگویند اصلا، من یک چیزی به شما بگویم خیال همهتان را راحت کنم، اصلا این سندی که در ابتدا هر حدیثی در کافی ذکر میشود اینها اعتبار ندارد چرا؟ برای اینکه شاید کلینی محاسن برقی را گذاشته جلویش، مثلا سند محاسن برقی به مثلا این حدیث حریز ضعیف است، کلینی هم که به خصوص این حدیث که سند ندارد، یک سند کلی دارد به کل روایات حریز، برمیدارد آن کلیشۀ سند خودش را میچسباند به کمر این سند برقی، آن ابتدای سند برقی را حذف میکند، هر کسی نگاه کند فکر میکند عجب این حدیث را هم برقی نقل کرد به آن سند، هم کلینی به سند صحیح نقل کرد پس شد دو تا نقل. آقای زنجانی میگویند نه، شواهد داریم کافی اصلا به این حدیث سند مستقل نداشته، محاسن برقی یا مثلا کتاب الرحمة سعد بن عبدالله را میگذاشته جلویش منتها بالاخره مصنف است دیگر، برمیدارد برای هر حدیثی که فقط در آن کتاب دیده، اصلا کتاب حریز پیشش نبوده، آن سند به حریز را میچسباند به کمر این حدیث، هر کسی نگاه کند فکر میکند عجب سند متقنی! حالا کلینی که اینطور، شیخ طوسی هم در تهذیب همینطو برمیدارد کافی را میگذارد جلوی خودش شواهد ذکر میکنند، شواهد جمع کردند، ما آن شواهد را قبول نداریم، چرا؟ برای اینکه میگوییم قبول است، به ترتیب کافی در تهذیب آمده نوعا به یک ترتیب است بعضی از ابواب، همان حدیث اول کافی را اینجا حدیث اول آورده حدیث دوم را حدیث دوم آورده، اما این تبعیت از ترتیب در ذکر احادیث دلیل نمیشود که بگوییم شیخ طوسی اصلا این کتابها پیشش نبوده. شیخ طوسی در تهذیب اصلا گفته میشود سند نداشته به این روایات. کافی را میگذاشته جلویش، سندهای مشترکش را که در فهرست بوده میچسبانده به کمر این حدیث در کافی، نمیگوید محمد بن یعقوب، میگوید حریز بعد سند حریز که محمد بن یعقوب کلینی در او نیست، هر کسی میبیند سند شیخ طوسی به حریز سند متقنی است پس این حدیث را نقل کرده. نه آقا اصلا کتاب حریز پیش شیخ طوسی نبوده. آنوقت نتیجه میدانید چی میشود؟ نتیجه این میشود که اصلا انسداد میشود و ما دیگر نگاه به ابتدای سند این کتابهای کافی و من لا یحضره الفقیه و تهذیب و استبصار نکنیم، آخر سند را نگاه کنیم از باب انسداد، شما وقتی به آن نتیجه میرسید دیگر چه جوری اشکال میکنید به اینکه ما سند را نمیتوانیم درست کنیم.
ما به نظرمان آن بیان که دلیل ندارد، خلاف ظاهر شهادت این بزرگان است که میگویند ما سند داریم به این کتابها و از این کتابها نقل میکنیم میگوید من بدأ میکنم احادیث را به اسم کسی که از کتاب او نقل میکنم، صریحا گفته در تهذیب. شما میگویید ترتیب همان ترتیب کافی است. آقا ما هم که درس میگوییم گاهی ترتیب یک کتاب مثل کتاب آقای خوئی را در نظر میگیریم چون ترتیب خوبی دارد. ما اگر میخواستیم خلق کنیم یک ترتیبی را باید میدیدی چی میشد، حالا که ترتیب را دیگران خلق کردند ما تبعیت میکنیم این است، ترتیبش هم خودمان میخواستیم خلق کنیم دیگر واویلا بود. اما آیا معنایش این است که ما در نقل احادیث از آقای خوئی تبعیت میکنیم؟ نه، اتفاقا ما به منابع اصلی مراجعه میکنیم در مواردی که مشکوک است، حتی به وسائل هم اعتماد نمیکنیم. این دلیل نمیشود که رعایت ترتیب از یکی تبعیت بکنیم پس دیگر هیچی، همه چیزمان قبلهگاه عالممان همان کتاب است، قبلهگاه تهذیب کلینی است، قبلهگاه کلینی هم محاسن برقی یا کتاب الرحمة سعد بن عبدالله است، اینها درست نیست.
خلاصۀ عرض من این است که وقتی صدوق میگوید جمیع ما فیه مستخرج من کتب مشهورة علیها المعول و الیها المرجع شهادت داده که من از کتاب مشهور نقل میکنم، ثقه است صدوق، به قولش اعتماد میشود.
[سؤال: ... جواب:] وقتی میگوید کتاب مشهور پس چی؟ یک اسم کتاب مشهور است؟ اتقان نسخه را احراز کرده که نقل میکند. شما نامۀ پدرت را دستت میرسد اتقانش را احراز میکنی بعد نقل میکنی. ... اعتماد کرده اصالة الحس جاری میشود، اعتماد کرده خواب که ندیده. ... دارد اسناد قطعی میدهد، وقتی اسناد قطعی میدهد میگوید این کتاب است و آن هم متعارف بود آنها سندهای تشریفاتی بود.
سند این روایت به نظر ما مشکلی ندارد.
اما دلالتش، انصافا فصلها جز امر در مقام توهم حظر چیز دیگری نیست، فصلها میتوانی نماز آیات را بخوانی اما اینکه باید بخوانی ظهور ندارد. چون وقتی سعۀ وقت هر دو هست و نماز یومیه اهم است، خوف فوت نماز آیات نیست، توهم عرفی ندارد وجوب تقدیم نماز آیات، و لذا این میشود امر در مقام توهم حظر، از آن ترخیص استفاده میشود. بعد از اینکه سندش را قبول کردیم، ظهورش را در ترخیص بود، قرینه میشود بر اینکه آن ابدأ بالفریضة حمل بر استحباب بشود.
خلاصۀ کلام این است که اگر کسی بگوید این فصلها در مقام توهم حظر نیست ظهور در وجوب دارد، آنوقت با آن ابدأ بالفریضة تعارض میکند و تساقط میکند رجوع میکنیم به اصل برائت.
[سؤال: ... جواب:] امر کرد به تقدیم نماز آیات یا امر کرد به تقدیم نماز فریضه. ... چرا بیست دقیقه وقت دارد؟ ... چرا فرض کنیم؟ نماز آیات گاهی یک ساعت طول میکشد، ربع ساعت طول میکشد. بهجای اینکه من دو ساعت بیکار بمانم خب اول نماز آیات را میخوانم بعد نماز فریضه یا بالعکس، بقیهاش بیکارم میروم مینشینم چای میخورم.
از این بحث بگذریم.
اما در فرضی که تزاحم باشد بین وقت نماز آیات و وقت نماز یومیه، تزاحم با وقت فضیلت گفتیم افضل این است که وقت فضیلت نماز یومیه را مراعات کنیم مگر اینکه خوف فوت اصل نماز آیات باشد چون واجب است وقت فضیلت مستحب است، اما اگر تزاحم بین اصل وقت نماز آیات با اصل وقت نماز یومیه باشد معلوم است که نماز فریضه مقدم است چون این فریضه است آن سنت واجبه است و فریضه بر سنت واجبه در فرض تزاحم مقدم است کما اینکه از روایات استفاده میشود. پس اگر هر دو موسع بودند افضل تقدیم فریضه است ولی واجب نیست، یکی موسع بود دیگری مضیق بود طبق قاعده آن مضیق را اول انجام میدهیم بعد موسع را انجام میدهیم، هر دو مضیق بود نماز یومیه مقدم است.
این محصل این بحث است.
اما اینکه وسط نماز آیات دیدیم وقت فضیلت نماز یومیه میگذرد یا حتی وقت واجب میگذرد اینجا لازم نیست نماز آیات را باطل کنیم، اقحام میکنیم نماز فریضه را در نماز آیات، متوقف میکند نماز آیات را نماز یومیه را شروع میکند تمام میکند بعد ادامه میدهد آن نماز آیات را، روایات میگوید این کار مشروع است.
بحثهای هم روایی هم مقتضای قاعده را انشاءالله فردا دنبال میکنیم.