1403/09/10
بسم الله الرحمن الرحیم
/ فصل في مبطلات الصلاة/مبطلیت تکلّم
موضوع: مبطلیت تکلّم/ فصل في مبطلات الصلاة/
بحث راجع به مبطلیت تکلم بود که عرض کردیم نظر صاحب عروه مثل مشهور این است که دو حرف که کلمه میسازند نه اینکه بگوید م م، ترکیب بکند بین دو حرف را و لو مهمل باشد نماز را باطل میکند و همینطور یک حرف اگر معنا داشته باشد مثل قِ. البته صاحب عروه فرموده اگر قصد استعمال در معنا بکنیم قطعا نماز باطل میشود، اگر ملتفت باشیم به معنا قصد معنا نکنیم احتیاط واجب این است که نماز باطل میشود، اگر ملتفت هم نیستیم آنجا نماز باطل نمیشود و لو عمدا یک فارسزبان بگوید ق اما ملتفت نیست که در لغت عربی معنایش از صیغۀ امر وقی یقی هست، این نمازش باطل نمیشود.
عرض کردیم دو نظر دیگر هست که از نظر آقای خوئی تعبیر کردیم به افراط که یک حرف و لو مهمل هم مصداق تکلم است و مبطل است و در مقابل نظر مرحوم آقای حائری بود که از آن تعبیر کردیم به تفریط که فرمود تا قصد استعمال لفظ را در معنا نکند تکلم صدق نمیکند، سخنگفتن و صحبتکردن صدق نمیکند.
به نظر ما همان حد وسط که مشهور گفتند عرفیتر هست. ما ممکن است با مشهور هم یک اختلافی پیدا بکنیم که عرض خواهیم کرد، اما این نظر مرحوم آقای خوئی و مرحوم آقای حائری به نظر ما یکیش دچار افراط شده یکیش دچار تفریط. آقای حائری دچار تفریط شده برای اینکه شخصی که ملتفت به معنا هست و لو قصد استعمال ندارد همینجوری از باب تلقین یا از باب اینکه بگوید چه من خوشصوت هستم این جمله را تکرار کند آیا نمیگویند سخن گفت؟ اصلا قصد استعمال در معنا ندارد، زده زیر آواز وسط نماز، برای خودش شعر میخواند بدون قصد معنا، مهم این است که قافیهاش جور میآید با آن صدایش هم سازگار است، آیا نمیگویند سخن گفت؟ اگر لفظی مفهم یک معنا هست و لو شما قصد استعمال در آن معنا ندارید و به داعی آخری آن را بکار میبرید آیا نمیگویند تکلمَ، صحبت کرد، سخن گفت؟
[سؤال: ... جواب:] اگر یک حرف هم باشد مفهم معنا باشد او را هم میگوییم. ... ملتفت است که ق یعنی چه حالا قصد استعمال در آن معنا ندارد.
چرا آقای بروجردی هم اینجا که رسیدند تردید کردند گفتند مشکل هست ما بگوییم حرف واحد و لو مفهم معنا باشد صدق تکلم بر آن مشکل است، رجوع میکنیم به اصل برائت؟ نه، میگوید ق. یا یک شخصی میگوید حرف دوم الفبا چیست میگوید ب آیا نمیگویند تکلم کرد؟ پس انصاف این است که حرف واحد فضلا عن الحرفین اگر دال بر یک معنا باشد عرف این را مصداق تکلم میداند.
و اما اینکه آقای خوئی فرموده حرف واحد مهمل هم مصداق تکلم است تکلم ایجاد حرف نیست، تکلم حداقل محتمل است معنایش این باشد: سخنگفتن. بچهای که م بگوید آیا میگویند سخن گفت؟ میگویند تلفظ کرد به لفظ میم، معلوم نیست بگویند سخن گفت. تکلم ظاهرش این است که سخن گفت، صحبت کرد، صدقش بر حرف واحد که دال بر معنا نیست مشکل است. بلکه ممکن است بگوییم بیش از حرف واحد هم اگر مهمل باشد او هم صدقش خالی از اشکال نیست.
اینجا جایی است که ما با مشهور اختلاف پیدا میکنیم. یعنی ما نظر آقای خوئی را افراط میدانیم که میگوید حرف واحد و لو مهمل تکلم است، فرمایش آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری را هم تفریط میدانیم که میگویند قصد استعمال لفظ در معنا نداشته باشی تکلم یا صادق نیست یا اگر صادق است انصراف دارد به اطلاق تکلم به تکلم متعارف که استعمال میکنند مردم لفظ را در معنا. خلاف وجدان عرفی است. همین مثالی که ایشان زده یک کسی وسط نماز میگوید اسحاق، فقط برای اینکه تمرین کند که قلقلۀ قاف را خوب ادا میکند یا نه، اشباع [کسره ی] اسحاق را خوب ادا میکند یا نه، عرفا میگویند تکلم، سخن گفت، اسحاق گفتن سخنگفتن است. حالا ایشان جملۀ تامه را هم این اشکال را کرده که اگر قصد استعمال در معنا نداشتی صدق تکلم نمیکند این به نظر ما تفریط در مسأله است. پس حرف چه یکی چه بیش از یکی اگر دال بر معنا باشد یا متکلم قاصد معنا باشد مثل همان که گفت دومین حرف الفبا چیست این آقا گفت ب این عرفا تکلم صدق میکند. فقط اختلاف ما با مشهور در جایی است که لفظ مهمل بگوید، و لو از بیش از یک حرف ترکیب بشود، فرقی بین او و بین لفظ مهملی که حرف واحد است عرفا نمیکند. حالا اینکه مرحوم شیخ رضی در شرح کافیه گفته کلام صدق میکند بر ما اشتمل علی حرفین فصاعدا و لو مهمل باشد، حالا ایشان که قولش حجت نیست.
[سؤال: ... جواب:] مفهم هیچ معنایی نیست. ... تلفظ هست نمیگویند سخن گفت به معنای صحبت کرد. [سؤال: یعنی اگر یک صفحه همینطور مهمل حرف بزند مشکلی ندارد؟ جواب:] صورت نماز محو نشود به چه دلیل نماز باطل میشود؟ چون تکلم فرق میکند با تلفظ، الان طوطی تکلم میکند یا تلفظ میکند؟ ضبط صوت تکلم میکند یا الفاظ از او صادر میشود؟ الفاظ صادر میشود از او. ... الفاظ با معنا که این آقا ملتفت است به معنای آن و لو اجمالا اینجا صدق میکند تکلم. [سؤال: اخ که هنگام صاف کردن سینه از شخص صادر میشود حکمش چیست؟ جواب:] هر لفظی که معنا دارد و لو شما قصد تفهیم آن معنا را نداشته باشید ما این را تکلم بالوجدان میبینیم هست. اما اگر مهمل است، مثل اس، این تلفظ است یا تکلم، حداقل این است مشکوک است. ما فرقی بین تکلم و کلام نمیگذاریم، آقای خوئی فرق گذاشت، نه، به قول آقای سیستانی چه فرق میکند تکلم او اوجد الکلام، میگوییم عرفا محرز نیست کسی بگوید اسف بهجای اسب بگوید اسف، نه قاصد معنایی است نه چیزی، می خواهد یک لفظ مهملی بگوید در نماز، من تکلم اعاد الصلاة مشکوک است صدقش بر این. و الا اگر صدق بکند بر مشتمل بر دو حرف که از دو حرف ترکیب شده، به قول آقای خوئی بر یک حرف هم مصدق میکند، چه فرق میکند. شما بگویی ا یا بگویی اس یا بگویی اسف. ما فرقی بالوجدان نمیبینیم. یا اگر میگویید دو حرفی که مرکب است که از دو حرف، نه تکرار دو حرف، م م نه، مثلا همین اس که از دو حرف ترکیب شده است، اگر میگویید این و لو مهمل بشود این تکلم است حالا بهجای اسب بگوید ا یا س، چه فرقی میکند؟ هر دو مصداق تکلم است. و ما انصافا در صدق تکلم بر هر دو شک داریم.
و ان شئت این عرض ما را یک قول رابعی قرار بدهید، چون با مشهور هم اختلاف پیدا کردیم، درست است فرمایش آقای خوئی و آقای حائری، یکی را بهعنوان افراط دیگری را بهعنوان تفریط مطرح کردیم اما این دلیل نمیشود که نظر مشهور را هم صددرصد بپذیریم که بین حرف واحد و حرفین فرق گذشتند در فرض اهمال، گفتند حرفین مهمل مصداق تکلم است ولی حرف واحد مهمل باشد مصداق تکلم نیست بالوجدان بین اینها فرقی نیست. یا هر دو مصداق تکلم است یا هیچکدام مصداق تکلم نیست.
این عرض ما بگذریم از احتیاط واجبی که آقای سیستانی کردند نزدیک میشود به آقای سیستانی. آقای سیستانی در تعلیقۀ عروه دارند المناط صدق التکلم و هو یصدق بالتلفظ و لو بحرف واحد اذا کان مفهما إما لمعنی مثل ق او لغیر معنی کما لو تلفظ بـ ب للتلقین، مراد از تلقین این است که دارد کیفیت تلفظ ب را به دیگری یاد میدهد مثل اینکه بگوید ذ او دارد میگوید الزین این میگوید ذ، برای اینکه تلقین بکند به او. أو جوابا عمن سأله عن ثانی حروف المعجم یکی میگوید حرف دو الفبا چیست میگوید ب اینها صدق میکند تکلم. اما التلفظ بغیر المفهم فلا یترک الاحتیاط بالاجتناب عنه اذا کان مرکبا من حرفین فزائدا این هم ظاهرا بخاطر رعایت نظر مشهور است ما هم همینجوری میگوییم میگوییم دو حرف مهمل بیشتر چون مشهور گفتند تکلم صدق میکند و ادعای اجماع شده بر آن ما احتیاط میکنیم و الا وجدان ما فرق بین یک حرف مهمل یا دو حرف مهمل احساس نمیکند.
و اما اینکه در روایت آمده انین تکلم است که در صحیحۀ طلحة بن زید بود من أنّ فی صلاته فقد تکلم، اگر مراد از انین آن چیزی است که اصلا لفظ نیست، بیمار است، بیمار یک وقت میگوید آه این اصلا تکلم است معنا دارد، آه و اوه اینها اصلا اسم فعل است دیگر، اینها معنا دارد، حالا و لو قصد حکایت از معنا نداشته باشد، بالاخره معنا دارد عرفا او را ما هم ملتزمیم اگر بگوید آه عمدا نمازش باطل است. اصلا معنا دارد این فرق میکند با اخ که میگوید، حالا اخ هم معنا دارد اخ یعنی ابراز تزجّر ولی اگر یک جوری بگوید بیمعنا باشد، إخ مثلا، بله او بیمعناست او را ما احتیاط میکنیم ولی اگر بگوید أخ، أخ معنا دارد به نظر ما اینها مهمل نیستند.
[سؤال: ... جواب:] بله باید التفات به معنا داشته باشد و لو اجمالا، التفات داشته باشد یک معنایی دارد و لو زبان انگلیسی اصلا نمیفهمد ولی میفهمد یک معنایی دارد. یکی از دوستان میگفت این شریعتی قبل از انقلاب آمده حج میگفت عموی ما مدیر کاروان بود عربزبان بودند اینها، میگفت رفتم دیدن عمویم، عمویم شروع کرد عربی علیه شریعتی حرفزدن، شریعتی میخندید میگفت من نمیفهمم ایشان چی میگوید ولی احساس میکنم دارد علیه من صحبت میکند. حالا گاهی آدم یک زبان دیگر است میفهمد یک معنایی دارد حالا علیه یا له، او را نمیگوییم، او معنا دارد، اما اگر ملتفت نیست که اصلا این معنایی دارد، اصلا فکر نمیکند ق معنا دارد بعید نیست عرفا تکلم از او هم انصراف داشته باشد. پس انین، من أنّ فقد تکل فی الصلاة این را اگر بگوید آه ما هم قبول داریم، این اصلا اسم فعل اس، آه معنا دارد یعنی ناله میکنم. اگر اصلا تلفظی نیست، یک جور بیماری است که آه میگوید اصلا تلفظ نمیکند به این لفظ، عرف تشبیهش میکند به آه، مثل اینکه شما سرفه میکنید تلفظ که نمیکنید، یا وقتی که خلطتان را خارج میکنید شبیه تلفظ به اخ میشود و الا این تلفظ نیست هیچکس نمیگوید تلفظَ، آنها اگر باشد قطعا باید من أنّ فقد تکلم فی الصلاة را باید حمل بر کراهت کنیم چون اصلا تلفظ هم نیست. پس أنّ به معنای آه گفتن او اصلا مصداق تکلم است چون دال بر معنا است اگر اصلا تلفظ نمیکند یک حالت ناله دارد، اصلا افرادی هستند بیهوش هستند دیدید درد که میکشند ناله میکنند او اصلا آه نمیگوید.
[سؤال: ... جواب:] او اصلا هیچ فقیهی ملتزم نشده که مبطل نماز است. حالتی است مثل سرفه بکند در نماز، سینهاش را پاک کند در نماز. ... با آه که نمیگویند آه بگوید. همان آه بکشد، شما الان ببخشید میگویید آه، میگویند آه گفت؟ میگویند آه کشید. ... اینها اصطلاحات است. مثلا شما بگویید لیت زیدا قائم میگویند آرزو گفت میگویند آرزو کرد. اینها یک اصطلاحات است. اینجا هم میگویند ناله کشید، اصلا شما چیزی هست که بکشید؟ وقتی میگوید آه میگویند ناله کشید. ولی اگر بگویید اوه میگویند اوه گفت. ... بنده اگر بگویم آه اینجا حتما باید بگویند آه گفت؟ ... خودم را زدم به مریضی، یکی آمده از من پول میخواهد چارهای ندارم میگویم آه آه، اونی که شما میگویید من همینجوری بگویم آه برای اینکه بگویم اسم فعلی که مریض بکار میبرد آه است او که معلوم است که دال بر معناست، نه، استعمال میکنم فیما وضع له، آه که میگوید واقعا انشای آه میکنم، خودم را زدم به مریضی، آن بیچاره هم دید چند بار آه گفتم میگوید بروم یک وقت دیگر بیایم. این آه کشید دیگر و لو به داعی دیگر. این تکلم است دیگر. ببینید! تسالم هست بر اینکه اگر آه نگویی بلکه آن حالاتی که شبیه تلفظ است از شما صادر بشود مثل اینکه سرفه کنی مثل اینکه سینهات را تمییز کنی آنها را هیچکس نگفته مبطل است فوقش حمل بر کراهت میکنید.
[سؤال: ... جواب:] منصرف است به آن کسی که آه بگوید، عمدا آه نگو، اما بعضی مریضها هستند آه نمیگویند یک حالت تنفسی که عرف میگوید ناله میکند. ... مرغ سحر ناله سر کن، آن نالهکردن است، بله مریض ناله کرد، اما اگر بگوید آه واقعا گفت آه، تکلم کرد. الان یک کسی وقتی ناراحت میشود میگوید اوه این تکلم کرد دیگر، یعنی اتزجر، و لا تقل لهم اف همین است دیگر، پس آنجا چرا گفت و لا تقل لهما اف، شما که میگویید میگویند آه کشید نمیگویند آه گفت پس چرا در اف که یعنی اوه. ... پس فرق است بین اوه و آه؟ ... آن کسی که دارد به پدر و مادرش میگوید اف دارد انشا میکند، میگوید اوه یعنی اتزجر و الا برود به پدرش بگوید پدرجان یک پسر بیادبی دیدم به پدرش میگفت اوه، این را میگوید لا تقل لهما اف؟ انشا را میگوید، یعنی میگوید انشا نکن پیش پدر و مادرت به آنها نگو اوه. اوه نگو به مریض هم میگویند آه نکش اینها که دلیل نمیشود که بگوییم آه کشیدن پس گفتن نیست همین تلفظ به آه هم میگویند آه کشیدن، مثل اینکه لیت میگویند آرزوکردن نمیگویند آرزوگفتن.
راجع به این استدلالی که آقای بروجردی کرد که الکلمة إما مستعملة او مهمله ما چون قبول نکردیم که الفاظ مهمل واقعا روشن است که تکلم بر او صادق است از او جواب بدهیم. الماء مطلق او مضاف دلیل بر حقیقت بودن آب میشود در ماء مضاف؟ نه، استعمال است دیگر، الماء مطلق او مطلق و لو ظاهر ماء ماء مطلق است. الکلمة إما مستعملة او مهملة دلیل میشود بر اینکه کلمه در لغت ظهورش در اعم است؟ چه قرینهای میشود؟ و اینی هم که آمدند نقض کردند گفتند ببین نائم که ملتفت نیست به معنا ولی حرف که میزند میگویند تلفظ، صبی غیر ممیز حرف که میزند میگویند تکلم با اینکه ملتفت نیست اینها همه جواب دارد. بنده البته قصد استعمال را شرط نمیدانم در صدق تکلم ولی التفات را شرط میدانم. نائم به یک نحوی التفات ارتکازی دارد، التفات تفصیلی ندارد. ببینید اینهایی که و حتی بیهوششان را میکنند بعد بهوش میآیند، اخوی مرحوم ما قرآن میخواند وقتی عملش کردند، قرآن میخواند، بعضیها بودند عملشان که کرده بودند بلند شده بودند فحش رکیک میدادند به پرستار و دکتر. این بالاخره یک ریشه در ارتکازش و ضمیر ناخودآگاهش دارد. بالاخره آن نائم هم یک چیزهایی تصور میکند در خواب حرف میزند شاید به آن خاطر میگویند تکلم فی حال النوم. این دلیل بر این نمیشود که کلام مهمل یا کلامی که ملتفت به معنایش نباشیم بگویند تکلم. بعید نیست و لااقل احتمال است که انصراف داشته باشد از اینکه شخصی غیر نائم ملتفت نیست به اینکه این لفظ معنا دارد، ق میگوید ملتفت به معنایش نیست، ولی اگر در همان حال خواب مثلا بگوید ق ولی میدانیم این ق که میگوید در خواب توجه در آن ضمیرناخودآگاه دارد که حفظ کن خود را، صدق میکند تکلم. اما خود شما گفتید اگر شخص بیدار بگوید ق ملتفت به معنایش نباشد صدق نمیکند تکلم.
راجع به صبی غیر ممیز هم ما قبول نداریم تکلم صدق میکند، او تلفظ است. بچه سخن گفت، بچه چند ماهه است حرف نمیزند.
[سؤال: ... جواب:] غیر ممیز نه اینکه خوب و بد را تشخیص نمیدهد ولی حرف میزند. نه، او که بچۀ دو سه ساله که زبان باز میکند که ملتفت است اتفاقا خوب هم ملتف است قشنگ هم میفهمد که تو به او چی گفتی. به او بگویی شکلات به تو میدهم به او بگویی سیلی به تو میزنم اخمش را در هم میکند. او قشنگ میفهمد. صبی غیر ممیز یعنی بچۀ شیرخوار، یک مقدار که گذشت بعضی چیزها را م م میگوید یعنی مادر. آن تلفظ است او اصلا تکلم نیست. کی میگوید به او تلفظ صادق است.
[سؤال: ... جواب:] معلوم نیست. آنها منبه شرطی است یعنی در ارتکازش بین اینها ارتباط برقرار شده. معلوم نیست التفات به معنا داشته باشد. حالا ببینید تکلم بر این بچهای که هیچ شعور ندارد معلوم نیست.
ما خلاصۀ حرفمان این است که برای ما ثابت نیست صدق تکلم در جایی که حرف مهمل باشد حالا از یکی به بالا ترکیب بشود احتیاط میکنیم بخاطر حرف مشهور اما یک حرف مهمل ما برائت جاری میکنیم، بیشتر از یک حرف هم برائت میخواستیم جاری کنیم بخاطر مشهور یک مقدار احتیاط میکنیم، برائت از قاطعیت آن جاری میکنیم و هیچ مشکلی پیش نمیآید.
مسألۀ 1: لو تکلم بحرفین حصل ثانیهما من اشباع حرکة الاول بطلت.
گاهی إ میگوید ولی اشباع میکند. اشباع در تجوید غیر از اشباعی است که صاحب عروه میگوید. اشباعی که صاحب عروه میگوید بگویدای یعنی کسره را تبدیل به حرکت بکنیم نه نیمحرکت،ای دو حرف شد، اما اشباع در تجوید دو حرف نیست، اشباع در تجوید نیمحرکت است، إهدنا [با اضافه کردن نیمحرکت کسره] الصراط. فرق است بگوید إیهدنا الصراط، او یاء است او نماز را باطل میکند، اما إهدنا [با اضافه کردن نیمحرکت کسره] اصلا غیر از این بگویی یک جایی قرآن بخوانی بگویی إهدنا[بدون اضافه کردن نیمحرکت کسره] تا گفتی إهدنا [بدون اضافه کردن نیمحرکت کسره] رد میکنند شما را، می گویند برو تو بدرد تجوید نمیخوری. إسحاق [با اضافه کردن نیمحرکت کسره]. اما اشباعی که صاحب عروه میگوید یعنی بگویی إیسحاق، او مبطل است.
[سؤال: ... جواب:] کلام در این است که آ یک حرف است عرفا. ... زبان عربی هم آ در آدم یک حرف است دو حرف که نیست.
پس ببینید اشباعی که صاحب عروه میگوید چون آقای خوئی هم بعضیها مطرح کردند بعضیها به اشتباه افتادند میگویند آقای خوئی گفته اشباع مبطل است. نه، آن اشباعی که میگوید مبطل است یعنی تبدیل به یاء بکنی بگویی إیهدنا ولی إهدنا که نیمحرکت است، نه، این اصلا عربها همینجوری صحبت میکنند، اصلا غیر از این صحبت کنی اصلا دیگر لهجۀ عربی نیست. إهدنا [بدون اضافه کردن نیمحرکت کسره] که لهجۀ عربی نیست، إهدنا [با اضافه کردن نیمحرکت کسره] الصراط، آن هم صراط [بدون اضافه کردن نیمحرکت کسره] نه، بلکه صراط [با اضافه کردن نیمحرکت کسره]، اینها هیچکدام اشباعی که صاحب عروه میگوید نیست که تبدیل به یاء بشود کسره. و لذا میگوید بخلاف ما لو لم یصل الاشباع الی حد حصول حرف آخر آن اشباعی که به حد حصول حرف یا نشود او اشکال ندارد یعنی اشباع را دو قسم کرده، اشباعی که در تجوید میگویند آن اشباعی است که موجب تولید حرف جدید نمیشود.
این طبعا مبتنی بر همان نظر خود صاحب عروه است ما دیگر نظرمان مشخص شد که اگر اشباع موجب حرف جدید بشود احتیاط میکنیم، اشباع موجب حرف جدید نشود دارای معنا باشد او مبطل است اگر ملتفت به معنا باشد فضلا از اینکه دو حرف بشود. ولی اگر یک حرف است اشباع میکنی او را تبدیل به دو حرف نمیشود معنا هم ندارد به نظر ما مبطل نیست تمسکا باصل البراءة .
مسألۀ 2: اذا تکلم بحرفین من غیر ترکیب کان یقول ب ب ففی کونه مبطلا او لا وجهان و الاحوط الاول.
صاحب عروه میگوید اگر دو بار بگوید ب این ترکیب نمیشود از این دو و لکن احتیاط واجب این است که از این اجتناب کنید.
آقای بروجردی فرموده بل الاقوی چون شد دو حرف.
دیگر حالا ما به نظرمان اینجا احتیاط خوب است دیگر، احتیاط صاحب عروه خوب است.
[سؤال: ... جواب:] با فصل زیاد نه، بگو ب ب.
میگوید و لو بالاخره عملا قصد ترکیب ندارید [اما] چون کنار هم گفتی خودبهخود متصل شد یک نوع ترکیبی میشود.
مسألۀ 3: اذا تکلم بحرف واحد غیر مفهم للمعنی لکن وصل باحدی کلمات القراءة و الاذکار، حرف واحدی است که بیمعناست ولی وصلش کنی به یکی از آیات یا اذکار، مثلا بإهدنا یا مثلا بمالک یوم الدین، این میگوید مبطل است نه از حیث اینکه تکلم است بلکه از حیث اینکه شما کلمه قرآنیه را از حقیقتش خارج کردی، بمالک یوم الدین کردی. یا حالا بیمعنا، حالا بمالک یوم الدین شاید معنا داشته باشد، بگوید شمالک یوم الدین مثلا، این مالک یوم الدین شم را خراب کرد.
مسألۀ 4 راحت است بخوانم، لا تبطل بمد حروف المد و اللین، حرف لین این است که یای ساکنه قبلش فتحه باشد یا واو ساکنه قبلش فتحه باشد، این حروف لین است. حروف مد هم واو قبلش ضمه باشد یا یاء قبلش کسره باشد، مثل نون یا لین، خود لین مثلا، اینها را اگر مد بدهی و لو مدش به اندازۀ یک حرکت باشد که تولید حرف میکند، حرف جدید حساب نمیشود.
درست است دیگر، مد موجب حرف جدید نمیشود در این دو مورد، در حروف مد یا حروف لین. اما اشکال ما در اصل سر جای خودش است، بجای أحد بگوید أأأحد، او الف میشود، آن اشکال قبلی ربطی به حروف مد یا حروف لین ندارد. أأأحد او الف میشود، فتحه تبدیل به الف میشود. در حروف مد و حروف لین مشکلی ایجاد نمیکند مد و حرف جدید درست نمیشود.