1403/08/28
بسم الله الرحمن الرحیم
/ فصل في مبطلات الصلاة/مبطلیت تکتف
موضوع: مبطلیت تکتف / فصل في مبطلات الصلاة/
بحث راجع به روایاتی بود که مشهور استدلال کرده بودند به آنها برای اثبات مبطلیت تکتف.
از جمله روایت علی بن جعفر بود که از امام سجاد علیه السلام نقل کرد که وضع الرجل احدی یدیه علی الاخری فی الصلاة و لیس فی الصلاة عمل. ما عرض کردیم عمل اجنبی در نماز که قطعا حرام نیست مگر فعل کثیری باشد که ماحی صورت صلات باشد، پس ممکن است میخواهد کراهت این را بگوید. یا میخواهد بگوید به قصد جزئیت اگر بگویید ایراد دارد.
این تعبیر لیس فی الصلاة عمل در برخی از روایات ما هم در سؤال سائل در احتجاج آمده، و ریشهاش هم در کلمات عامه است، کتاب التوضیح لشرح الجامع الصحیح مال ابنملقن متوفای 804 میگوید الاشهر عن مالک الارسال، اوزاعی گفته مخیرید بین ارسال و وضع الید الیمنی علی الیسری در نماز ولی اشهر از مالک این است که او گفت ارسال کنید یدین را، وضع الید الیمنی علی الیسری نکنید لان الاخذ عمل فی الصلاة و ربما شغل صاحبه و ربما دخله ضرب من الریاء. در بحر المذهب رویانی که متوفای 502 است میگوید در نماز اشاره نکنید الاشارة عمل فی الصلاة فلا یجوز الا عند الحاجة. در الاشارات الالهیة صرصری که متوفای 816 است خباثتی به خرج داده میگوید اینکه میگویند انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون این راجع به فضیلت صدقه دادن در حال رکوع است که مربوط میشود به امیرالمؤمنین گفته این فضیلت نیست گفته ان ذلک عمل فی الصلاة یبطلها عند جماعة . کتاب المجموع نووی متوفای 576 هست میگوید ان عمل عملا فی الصلاة من غیر جنسها و کان عملا کثیرا بان مشی خطوات متتالیات او ضرب ضربات متوالیات بطلت صلاته و ان عمل عملا کثیرا متفرقا، هر بار که بلند میشود برای هر رکعتی یک سیلی میزند به بغلدستیش، عمل عملا کثیرا متفرقا لم تبطل صلاته. این تعبیر عمل فی الصلاة پس مطرح بوده و شاید امام میخواهد اشاره کند به همانی که عامه میگویند که شما که وضع الید الیمنی علی الیسری میکنی با آن حرفتان نمیسازد که لا عمل فی الصلاة این عملی است در نماز، فوقش حرام نباشد مطلق عمل فی الصلاة مستحب که نیست.
[سؤال: ... جواب:] مصداق خضوع را فرمود، ولی عملی است، ترک عمل که نیست، عملی است در صلات، دیگر نگویید مستحب است. اما ظهور دیگر پیدا نمیکند در اینکه هر عمل اجنبی در نماز و لو فعل کثیر ماحی صورت صلات نباشد این مبطل نماز است. این را نمیفهماند.
رسیدیم به روایت ششم که صدوق در خصال نقل میکرد لا یجمع المسلم یدیه فی صلاته و هو قائم بین یدی الله عز و جل یتشبه باهل الکفر یعنی المجوس. ممکن است کسی بگوید این نهی و لو مردد است بین اینکه ارشاد است به مبطلیت تکتف فی الصلاة یا بیان حرمت نفسیه میکند ولی از باب علم اجمالی باید احتیاط کنیم، علم اجمالی تشکیل میشود که یا حرام نفسی است یا حرام ضمنی است در نماز، باید احتیاط کنیم.
جوابش این است که ظهور درحرمت ندارد. اخبار میکند میگوید مسلم کاری که شبیه مجوس است انجام نمیدهد، خبر میدهد نه اینکه نباید انجام بدهد. شأن مسلم نیست که کاری که مناسب با کار کفار است انجام بدهد این با کراهت هم میسازد.
[سؤال: ... جواب:] مسلم کاری که شبیه کفار است انجام نمیدهد.
[سؤال: ... جواب:] المؤمنون عند شروطهم، ظاهرش این است که حالا روایت که مختص به او هم نیست، فلیف بشرطه هم نداریم، ظاهرش این است که مؤمن باید وفای به شرط کند اما اینجاها یک کاری است مناسب کفار است یک کاری است مناسب مسلمین است، میگوید مسلم کاری که تشبه به کفار است انجام نمیدهد.
[سؤال: در جملۀ قبل میفرماید المسلم لا یغتاب که انشاء است نه اخبار، این قرینۀ سیاق است که اینجا هم انشاء است نه اخبار. جواب:] عرض کردم راجع به تشبه به کفار اگر بگویند مسلم لباسی که شبیه کفار است نمیپوشد. به نظر ما این سیاق ظهور در حرمت ندارد، جاهایی که شما میفرمایید مسلم غیبت نمیکند، مسلمانها که خیلی غیبت میکنند، این یعنی نکنید، اما اینکه بگوییم مسلم لباسی که شبیه کفار است نمیپوشد، مسلم کاری که شبیه مجوس است نمیکند این ظهور در حرمت به نظر ما پیدا نمیکند بلکه ممکن است ارشاد باشد به حرمت تشریعیه.
[سؤال: ... جواب:] خود نفی استحباب هم یک نوع اعمال مولویت است دیگر. من که نمیخواهم بگویم اخبار تکوینی محض است، می گویم ظهور ندارد در نهی الزامی حالا یا وضعی یا تکلیفی، میتواند ارشاد باشد به عدم استحباب. ... یعنی این روایت میسازد با ارشاد به عدم استحباب، مسلم این کار را نمیکند یعنی ترغیب نمیشود به این کار، این مقدار را که من قبول دارم مولویتش را، اخبار تکوینی محض که نیست. ... یک وقت میگوید لا تجمع ممکن است آنجاها کسی بگوید ظاهرش الزام است، پس حمل بر ارشاد یک مقدار مئونه میخواهد آقای سیستانی آنجا هم حمل بر ارشاد میکرد مثل آقای حکیم ولی بنده عرضم این است که تعبیر لا یجمع المسلم که ابتدائا اخبار است این ظهور در الزام ندارد، میسازد با ارشاد به عدم استحباب که این کار مستحب نیست. مثل اینکه بگوییم محب اهل بیت در ایام فرح اهل بیت لباس مشکی نمیپوشد، یعنی حرام است؟ یا ترغیب نمیشود به این کار ، این کار و لو تناسب ندارد با محب اهل بیت. ... لا یتخذ که نهی است، نگفت لا یتخذوا.
[سؤال: ... جواب:] تشبه به کفار اگر موجب تقویت کفر نشود دلیل بر حرمت ندارد. تشبه به کفار که موجب تقویت کفر بشود حرام است مثل صلیب انداختن این ترویج شعار کفر است از روایات هم استفاده میشود حتی چوب بفروشیم به کسی که میدانیم صلیب میسازد حرام است تا چه برسد به اینکه زنجیر صلیب آویزان کنیم یا لباسی بخریم که علامت صلیب رویش هست. اما اگر تقویت کفر نیست بله یک لباسی است اخیرا باب شده مردم آمریکا میپوشند که هر کسی این را ببیند فکر میکند این هم اهل آمریکا است، او هم نه از مسلمین آمریکا. اگر تقویت کفر نباشد دلیل بر حرمت ندارد فوقش تناسب ندارد.
سند این روایت را که مشتمل است بر قاسم بن یحیی عن جده الحسن بن الراشد، به یک نحوی ممکن است تصحیح کنیم و آن این است که صدوق در من لا یحضره الفقیه جلد 2 صفحۀ 595 زیارتی نقل میکند برای امام حسین علیه السلام، همین یک زیارت را نقل میکند، السلام علیک یا حجة الله و ابنحجته السلام علیک یا ثار الله فی الارض و ابنثاره السلام علیک یا وتر الله الموتور فی السموات و الارض اشهد ان دمک سکن فی الخلد و اقشعرت له اظلة العرش و بکی له جمیع الخلائق، بعد در ادامه میفرماید و قد اخرجت فی کتاب الزیارات و فی کتاب مقتل الحسین علیه السلام انواعا من الزیارات و اخترت هذه لهذا الکتاب، ولی فقط در کتاب من لا یحضره الفقیه همین زیارت را اختیار کردم لانها اصح الزیارات عندی من طریق الروایة . سند این روایت را در من لا یحضره الفقیه نمیگوید ولی در کامل الزیارات صفحۀ 197 سندش را گفته که حدثنی ابی ابنقولویه میگوید پدر من برای من حدیث کرد و علی بن الحسین یعنی ابنبابویه و محمد بن الحسن بن الولید عن سعد بن عبدالله عن احمد بن محمد بن عیسی عن القاسم بن یحیی عن الحسن بن الراشد عن الحسین بن سوید بن ابی فاخته. پس صدوق این روایت را گفته اصح الزیارات من طریق الروایة، من طریق الروایة یعنی من کار به متن ندارم، بهلحاظ سند میگویم. اگر بقیۀ زیارتهای امام حسین علیه السلام همهشان ضعیف بودند میگفتیم شاید میخواهد بگوید این از آنها بهتر است ولی در کامل الزیارات روایتی را ذکر میکند صحیح السند است و قطعا صدوق مطلع بوده بر آن، مثل این روایت که در صفحۀ 212 کامل الزیارات دارد حدثنی ابی عن سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر الحمیری عن احمد بن الحسن بن علی بن فضال عن عمرو بن سعید عن مصدق به صدقة عن عمار بن موسی الساباطی، یا روایت دیگر این است: حدثنی محمد بن الحسن یعنی ابنالولید استاد صدوق عن محمد بن الحسن الصفار عن احمد بن محمد بن عیسی عن الحسن بن علی بن فضال عن صفوان بن یحیی عن ابی الصبّاح، با توجه به اینکه در این روایات که قطعا صدوق مطلع بوده مخصوصا این روایت اخیری که گفتیم حدثنی محمد بن الحسن یعنی ابنالولید استاد صدوق، در عین حال میگوید این روایت قاسم بن یحیی عن الحسن بن راشد اصح الزیارات عندی من طریق الروایة، معلوم میشود صدوق این سند را صحیح میداند و لذا برخی مثل آقای زنجانی به این اعتماد کردند.
فقط شبههای که ما قبلا داشتیم میگفتیم اگر صدوق به یک حدیثی بگوید صحیح دلیل نمیشود نزد ما هم صحیح باشد ممکن است مبانی صدوق با مبانی ما در تصحیح سند مختلف باشد او حدیث حسن امامی را معتبر بداند امامی ممدوح و لو توثیق نشده باشد، ما معتبر ندانیم.
و لکن بالاخره در این زیارتها یک احادیثی بود که صحیح السند بود، بعد صدوق میگوید این از او اصح است ظهور عرفیش..
[سؤال: ... جواب:] خیلی بعید است با توجه به اینکه در سند کامل الزیارات پدر صدوق هست و لذا این خالی از وجه نیست که ما بگوییم با توجه به اینکه روایت صحیح در سند زیارتها بوده و صدوق هم قطعا مطلع بوده بر آنها، بعد میآید این اصح الزیارات من طریق الروایة است بعید نیست ظهور عرفیش این باشد که سندش از آنها قویتر است. ... بله زیارات عامه است. ... عرض میکنم محمد بن الحسن بن الولید استاد صدوق است نمیشود صدوق مطلع نباشد از روایات ابنالولید. با توجه به اینکه خودش هم میگوید من زیارتهای متعددی را در کتاب هایم نقل کردم ولی در من لا یحضره الفقیه فقط این روایت را نقل میکنم.
این روایاتی بود که راجع به نهی از تکتف بود که به نظر ما هیچ روایتی که دلالتش تام باشد بر مبطلیت تکتف یا حرمت نفسیه تکتف پیدا نکردیم.
یک روایتی معارض این ذکر شده که او را هم بگوییم، در تفسیر عیاشی جلد 2 صفحۀ 36 عن اسحاق بن عمار، تفسیر عیاشی سند داشت یک شیر پاک خوردهای آمد گفت برای اینکه مختصر بکنم این کتاب تفسیر عیاشی را سندها را حذف کرد، خدمت کرد به عالم حدیث، متاسفانه، میگوید عن اسحاق بن عمار عن ابی عبدالله علیه السلام قلت أیضع الرجل یده علی ذراعه فی الصلاة قال لا بأس، آدم در نماز دستش را روی ذراعش قرار بدهد؟ همان کاری که عامه میکنند، قال لا بأس ان بنی اسرائیل کانوا اذا دخلوا فی الصلاة دخولا متماوتین بنی اسرائیل وقتی نماز میخواندند نماز را که میخواندند حالت مردهنمایی داشتند خودشان را میزدند به مردگی یعنی هیچ حرکتی از خودشان نشان نمیدادند خیلی به حالت بیحالی، تماوت ای جعل نفسه کالمیت، متماوتین کانهم موتی فانزل الله علی نبیه خذ ما آتیتک بقوة فاذا دخلت فی الصلاة فادخل فیها بجلد و قوة، این بیحالی چیست و لذا اشکال ندارد آدم تکتف بکند در نماز.
انصافا اگر سندش هم خوب بود ما قبول نمیکردیم این روایت را چون قطعا باید حمل بر تقیه بشود معارض هم دارد در همین تفسیر عیاشی صفحۀ 37 میگوید محمد بن حمزه عمن اخبره، سند هر دو ضعیف است مشکل سند را کار نداریم، عن ابی عبدالله علیه السلام خذوا ما آتیناکم بقوة قال السجود و وضع الیدین علی الرکبتین فی الصلاة، یعنی همان ارسال الیدین، ارسال الیدین همانی که روی رکبتینش هست.
پس ما راجع به تکتف گفتیم اگر قصد جزئیت کند حرام تشریعی است اگر قصد استحباب خاص بکند حرام تشریعی است و لکن اگر مطلق خضوع را قصد کند، این دلیلی بر حرمتش یا مبطلیتش نیست و اگر هم قصد استحباب خاص کند فعلش حرام است، حالا فوقش فعلش حرام است نمازش چرا باطل باشد؟ ربطی به نماز ندارد، نمازش جدا این فعلش هم جدا، فوقش این فعلش حرام از باب اینکه مصداق بدعت است.
[سؤال: ... جواب:] الان تفریق بین صلوات هم مستحب است کار ندارم ولی او هم شعار اهل سنت شده. بالاخره احتیاط جای خود دارد، هیچکس هم اینجا جرأت نمیکند بگوید جایز است تکتف در غیر فرضی که قصد جزئیت یا استحباب خاص میکند، هر کسی اشکال میکند در معاصرین میگوید احتیاط واجب ترکش است فقط محقق حلی جرأت کرد گفت مکروه است مثل ابی الصلاح حلبی، بقیه نوعا احتیاط میکنند، ولی مقتضای صناعت همان حرف محقق حلی در معتبر است، هم تشبه به مجوس است این کار و هم ترک یک مستحبی است چون اسدال الیدین مستحب است، با این کار ترک میکند آن مستحب را.
[سؤال: ... جواب:] روایات گفت تشبه. روایات وقتی گفت تشبه یعنی معلوم میشود حدوثش مهم است. و الا زمان امام صادق که دیگر بعید است بگوییم در آن زمان هم مجوس یک نفوذی داشتند عرفا تشبه به مجوس حساب میشد، تشبه به مجوس این بوده که آنها موقع تعظیم این کار را میکردند.
اگر قصد جزئیت بکند نه قصد استحباب خاص آقای خوئی گفت نمازش هم باطل میشود چون صدق میکند من زاد فی صلاته فعلیه الاعادة . ما اشکال کردیم گفتیم در نماز اگر یک جزء مسانخ و لو به نظر تسامحی عرفی بیاورد صدق میکند زاد فی صلاته و لکن یک کسی کلاه میگذارد روی سرش به قصد اینکه مثلا کلاهگذاشتن در نماز جزء نماز است، عرفا نمیگویند با این کارش در نمازش چیزی را زیاد کرد، بله تشریعش زیاد کردن تشریعی است، زیاده عملیه، عرفا صدق نمیکند، کسانی که انگشترشان را در هنگام قنوت میچرخاند انگشتر عقیقشان را که روبرویشان قرار بگیرد، حالا قصد جزئیت هم بکنند، عرفا نمیگویند زاد فی صلاته، لا اقل من الشک که بگویند عملا در نمازش چیزی اضافه کرد، چیزی که در نماز میخواهد اضافه بشود باید عرفا مسانخ او بشود و لذا شما در طواف حالا بعد از هفت شوط بیایید بارفیکس هم بروید آنجا به قصد جزئیت، بارفیکس چیه؟ خودم هم نمیدانم!! میگوید زاد فی صلاته؟ عرفا نمیگویند زاد فی صلاته. ... آن آقا هم که میخواهد بارفیکس برود احترام کند. ... عرفا شما سنگ بیندازید در شیر میگویند زاد فی اللبن؟ اما آب قاطیش کنی که شیر زیاد بشود میگوید زاد فی اللبن.
[سؤال: ... جواب:] عنوان ثانوی را که ما قبول داریم که تکتف بهعنوان ثانونی حرام است در ملأ عام، او که بحث ندارد، او از واضحات بود نگفتیم، اما دلیل قانعکنندهای بر مبطلیت آن یا بر حرمت نفسیه آن ما پیدا نکردیم، نه فقط ما، دیگران هم اشکال کردند. آقای حکیم اشکال کرد، زیاد اشکال کردند، آقای خوئی اشکال کرد، آقای سیستانی اشکال کرد.
[سؤال: ... جواب:] اسدال الیدین وقتی مستحب شد این میشود ضد مستحب، از این باب کراهت بالعرض دارد نه کراهت بالذات. ... حالا این یک بحثی است اگر تکتف بکند بهعنوان ثانوی این تضعیف تشیع است، قطعا حرام است و الان هم ما همانطوری که ترک شهادت ثالثه را در ملأ عام حرام میدانیم بهعنوان ثانوی و تضعیف شیعه میدانیم، تکتف هم بهعنوان ثانوی در ملأ عام، ملأ عام مقصود این نیست که حتما تلویزیون هم نشان بدهد، یعنی در غیر خفا، این هم تضعیف تشیع میدانیم و حرام میدانیم اما اینکه نماز را باطل کند شبههای که ممکن است مطرح بکنید این است که این ترکیب اتحادی است، نماز با این کیفیت تضعیف شیعه است و الا اگر نماز نخوانی هر چی دست به سینه بگیریم اینکه تضعیف شیعه نیست. و لکن به دقت عرفی آنی که تضعیف شیعه است این فعل مقارن با نماز است، بله اگر نماز نخوانی طبعا تکتف فی الصلاة محقق نمیشود اما آنی که مصداق تضعیف شیعه است این فعل مقارن است. شبیه ترک شهادت ثالثه، بعضیها شبهه کردند نه حالا آنهایی که خیلی وارد نیستند در مسائل اصولی، بعضیها هم که اطلاع دارند از مسائل اصولی گفتند ترکیب اتحادی است دیگر، شبهه میکنند، بالاخره نماز میخوانی اذان میگویی در ملأ عام شهادت ثالثه نمیگویی اصلا این نمازت مصداق حرام است، برو خلوت هر کای میخواهی بکنی بکن اما جلوی مردم ترک کنی شهادت ثالثه را که مردم متوجه بشوند و نماز بخوانی این نمازت مصداق تضیعف شیعه است و لکن اینها تسامح عرفی است از نظر دقت عرفی همان ترک شهادت ثالثه در ملأ عام مصداق تضعیف تشیع است.
[سؤال: ... جواب:] جزء العلة حرام نمیشود مبغوض هم نمیشود، جزء اخیر علت تامه میشود حرام.
در ادامه بحث شده که اصلا تکتف همان تکفیر به قول آقای خوئی که در روایات هم هست چیست؟ عامه اختلاف دارند، هم بهلحاظ جایی که وضع الیدین میکند از روی شکمش هم بهلحاظ کیفیت وضع الیدین، بهلحاظ کیفیت وضع الیدین برخی از عامه گفتند اصلا آنی که استحباب دارد وضع الید الیمنی است علی الیسری، اما وضع الید الیسری علی الیمنی اصلا روایت دارند که ابنمسعود این کار را کرد پیغمبر جلویش را گرفت گفت این کار را نکن، حالا همین وضع الید الیمنی علی الیسری آیا علی الکف الیسری؟ علی الذراع الیسری؟ یا ما فوق ذراع هم هست که بالاتر است، یا مخیر است، این بهلحاظ کیفیت وضع الیدین که وضع [علی] الکف الیسری است یا وضع الید الیمنی علی الذراع الیسری است یا وضع الید الیمنی علی ما فوق الذراع. بهلحاظ محل وضع، آیا فوق السرة است یا شامل صدر هم میشود یا شامل ما دون النحر هم میشود؟ آنی که مجوس انجام میدادند ما دون النحر است، مجوس، در لسان العرب هم اینجور نقل میکنند که نزدیک منحرشان میآوردند.
[سؤال: ... جواب:] حالا در کتاب لسان العرب اینجور میگوید، میگوید مجوس دست به سینه میایستادند خم میکردند خودشان را که نهایت تواضع بود.
حالا اگر ما قائل به حرمت ذاتیه بشویم این بحثها پیش میآید حالا یا قائل به مبطلیت یا قائل به حرمت نفسیه و الا قائل به حرمت تشریعیه که همۀ اینها حرام تشریعی است، قائل به حرمت ذاتیه اعم از حرمت نفسیه یا حرمت وضعیه یعنی مبطلیت بشویم. روایاتی که ما داشتیم، صحیحۀ محمد بن مسلم که بود و حکی الیمنی علی الیسری، قضیۀ خارجیه است، نگفت محمد بن مسلم کجا گذاشت یمنی را بر یسری، بعد بر کف یسری گذاشت بر ذراع یسری گذاشت بر ما فوق ذراع گذاشت. در صحیحۀ علی بن جعفر هم که داشت یضع یده علی کفه او ذراعه. و لکن اطلاقاتی که داشتیم میگفت ذاک التکفیر لا تفعل، یا یضع احدی یدیه علی الاخری که در برخی از روایات بود اینها مطلق است و لذا اگر ما قائل به حرمت ذاتیه بشویم این هم اطلاقش اقتضا میکند مطلق وضع احدی الیدین علی الاخری به قصد تعظیم حرام باشد.
[سؤال: ... جواب:] تکفیر یعنی به قصد خضوع. ... ذاک التکفیر یعنی چون تکفیر است یعنی وضع الیدینی است که مظهر تعظیم است. حالا اینی که الان اهل سنت انجام میدهند اینی که ما دیدیم علمایشان اینها فوق السرة است و بر ذراع میکنند، گاهی هم البته بالاتر از ذراع دستشان را میآورند.
[سؤال: ... جواب:] ذاک التکفیر، تکفیر عرفا یک معنا و مفهوم عامی دارد شامل اینها میشود. یا یضع یده علی الاخری که در برخی از روایات بود.
اگر کسی سهوا تکتف بکند حکمش چیست؟
صاحب عروه گفته ممکن است بگوییم نماز باطل است چون اطلاق دارد ادله.
و لکن انصاف این است که هم ممکن است کسی در اطلاق ادله مناقشه کند هم اگر اطلاق داشته باشد بگوید این اطلاق مقید دارد.
آنهایی که در اطلاق ادله مناقشه میکنند میگویند مثلا صحیحۀ محمد بن مسلم که میگوید ذاک التکفیر فلا تفعل در مقام بیان حرمت تکفیر مطلقا نیست موضوع را گفته اشاره به حکمش هم کرده، ذاک التکفیر فلا تفعل یعنی همان حکمی که تکفیر دارد بر این کار تو منطبق است. یا بعضیها ممکن است بگویند نهی نفسی شامل نسیان نمیشود.
هیچکدام از این دو بیان تمام نیست. ظاهر ذاک التکفیر فلا تفعل این است که ذاک التکفیر لا تفعل، اطلاق دارد، لا تفعل، چرا بگوییم مفروغعنه گرفته حکم تکفیر را، نه، اصلا حکم تکفیر را دارد همینجا بیان میکند. و اینی هم که بگوییم شامل ناسی نمیشود این در صورتی است که حکم تکلیفی محض باشد، مشهور میگویند شامل ناسی نمیشود اما ارشاد به مبطلیت اگر بگیریم که مشهور میگویند ارشاد به مبطلیت چرا شامل فرض نسیان نشود؟ مثل اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم حالا کسی نسیانا ترک کرد وضو را از آیه استفاده نمیکنیم نمازش باطل است؟
[سؤال: ... جواب:] آیه اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم لسان امر است، چرا ارشاد به شرطیت حتی در حال نسیان هم نباشد؟
بله، اگر شما نظر آقای سیستانی را قائل بشوید که یک زمانی نظرشان این بود، بعدها ظاهرا عدول کردند، میگفتند سنن در نماز اوامر استقلالیه دارد، یعنی ما امر استقلالی داریم به سنن، یا نهی استقلالی داریم از موانعی که در قرآن نیامده، بله اگر آنجور ما بگوییم لا تفعل میشود نهی استقلالی از تکتف، تکتف که در قرآن نیامده مبطلیتش، میرود جزء سنن. بله اگر او را بگوییم شامل ناسی نمیشود ولی او را خود آقای سیستانی هم بعدها عدول کرد از آن نظر، خلاف ظاهر هم هست، ظاهرش ارشاد به مانعیت است.
فقط میماند اینکه بگوییم اطلاق حالا بود مقید پیدا کنیم. مقیدش حدیث لاتعاد است. لاتعاد الصلاة الا من خمس.
اینکه آقای بروجردی فرمودند اطلاق ندارد حدیث لاتعاد نسبت به موانع فقط اجزا و شرایط را میگوید، چرا اطلاق ندارد؟ لاتعاد الصلاة الا من خمس، از غیر این پنج چیز نماز اعاده نمیشود، چه اجزا چه شرایط چه موانع چرا اطلاق نداشته باشد؟ به نظر ما اشکال آقای بروجردی و همینطور آقای نائینی که ایشان هم میفرمود شامل موانع نمیشود، به نظر ما وجهی ندارد، حالا مثال نزدند برای موانع خب نزنند، مگر همه چیز را باید مثال بزنند، لاتعاد الصلاة، حالا قهقهه کرد در نماز، شک میکند نمازم با قهقهۀ سهوی باطل میشود یا نه، آیا عرف تامل میکند در تمسک به حدیث لاتعاد؟ به نظر ما تاملی نمیکند. و لذا تکتف سهوا مبطل نماز نیست.
اما در حال تقیه اگر تکتف بکند ببینیم انشاءالله فردا حکمش چیه.