< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام وضع مواضع سبعه

 

کلام آیت‌الله سیستانی در نقد و بررسی وجوب وضع مفصل زند1

بیان مختار در مقام4

وضع ابهامین5

وضع رکبتین6

نقد و بررسی وجوب ارغام انف6

 

کلام آیت‌الله سیستانی در نقد و بررسی وجوب وضع مفصل زند

بحث در این بود که سید مرتضی، صاحب سرائر و ابن جنید طبق نقل شهید در ذکری به جای وضع الکفین علی الارض در حال سجود گفتند وضع مفصل الکفین عند الزندین، مفصل کف را که وصل به زند هست روی زمین بگذارد.

آقای سیستانی فرمودند ظاهر صحیحه زراره به نقل شیخ طوسی همین است، السجود علی سبعة اعظم ظاهرش این است که هر موضعی عظم واحد است، بعد فرمود: الجبهة و الیدین، ید اگر مراد کف باشد که این عظم واحد نیست بلکه مجتمعی است از عظام، عظم واحد آن مفصل زند است.

بعد فرمودند مگر این‌که شما بگویید صدوق به جای الیدین نقل کرده الکفین، در خصال این‌جور نقل کرده، و صدوق اضبط است و نقل او معتبر است. آن دیگر تصریح می‌کند الکفین. و عظم را آن وقت باید معنا کنیم که مسامحتا به این کف گفته شده عظم، مجموع‌شان را یک عظم می‌داند. و لکن ما که قبول نداریم صدوق اضبط است، آقای خوئی مطرح می‌کند صدوق اضبط است ولی ما که قبول نداریم. و اگر هم قبول می‌کردیم کافی نبود در مقام ترجیح.

بعد فرمودند که البته چون اختلاف نسخه شد بین خصال و بین تهذیب و استبصار، دیگر تقریب به نفع سید مرتضی و بن ادریس و ابن جنید از بین رفت چون تقریب کلام آن‌ها مبتنی بود بر این‌که نقل شیخ طوسی درست باشد، [و حال این‌که] شاید نقل صدوق درست باشد.

ایشان می‌فرمایند ممکن است شما بگویید می‌رویم سراغ روایت قرب الاسناد، حمیری در قرب الاسناد نقل می‌کند از محمد بن عیسی عن عبدالله بن میمون القداح عن جعفر بن محمد علیهما السلام یسجد ابن آدم علی سبعة اعظم یدیه و رجلیه و رکبتیه و جبهتیه. این‌که دیگر اختلاف نسخه ندارد، هم عظم تعبیر شد هم ید، و این قرینه بشود که مراد از ید مفصل زند است، او عظم واحد است، او را باید بگذارد روی زمین، حالا کف را گذاشت روی زمین یا نگذاشت مهم نیست.

آقای سیستانی اشکال عجیبی می‌کند، می‌گوید قرب الإسناد یا قرب الأسناد نسخه معتبره ندارد، بحار در جلد 1 نقل می‌کند در صفحه 26 می‌گوید کتبناه، قرب الاسناد را ما نوشتیم، من نسخة قدیمة مأخوذة من خط الشیخ محمد بن ادریس، صاحب سرائر، و کان علیها صورة خطه، اولش هم ابن ادریس یادگاری نوشته بود، این‌جور نوشته بود: هکذا الاصل الذی نقلته منه کان فیه لحن صریح، یعنی غلط صریح، و کلام مضطرب فصوّرته علی ما وجدته، این نسخه‌ای را که من پیدا کردم از قرب الاسناد و استنساخ کردم غلط صریح داشت، کلام مضطرب داشت ولی هیچ تغییر ندادم خوفا من التغییر و التبدیل فالناظر فیه یمهّد العذر، کسی که این را نگاه کند آماده می‌کند خودش را که عذر من را بپذیرد، فقد بیّنت عذری فیه، من نمی‌خواهم تغییر بدهم او را، نسخه مغلوطه است همان را استنساخ کردم. آقای سیستانی فرمودند دیگر ما چه جور اعتماد کنیم به این قرب الاسناد.

خب آقای سیستانی جاهای دیگر چه جور اعتماد می‌کنند؟ در آن صحیحه بکر بن محمد ازدی اصلش از قرب الاسناد است، از وسائل نقل کرده این‌جا هم وسائل نقل کرده. ممکن است بگویند در صحیحه بکر بن محمد ازدی که می‌گفت اذا رکع فلیتمکن و اذا سجد فلینفرد و لیتمکن ایشان به او استدلال کرد گفت در جمیع آنات رکوع واجب است استقرار، در جمیع آنات سجود واجب است استقرار.

ممکن است بفرمایند آن‌جا احتمال خطای نسخه ضعیف است ولی این‌جا ممکن است بجای یدیه کفیه بوده و این مستنسخ خوب نتوانسته بخواند. لابد این‌جوری بیان می‌کنند که شاید یدیه همان کفیه بوده چون یک مقدار شبیه هم می‌نویسند در خط‌های قدیم، اگر نگاه بکنید نقطه که نمی‌گذاشتند، کاف را هم که گاهی آن سرکشش را نمی‌گذاشتند، خیلی کوتاه می‌گذاشتند، دال را هم آخرش را می‌چسباندند به بعدش. شما یک لپ‌تاپ دست می‌گیرد می‌زنی روی حروف خط خوب می‌آید، درک نکردی آن زمان را که چه سختی‌ها می‌کشیدند تا یک نسخه را بنویسند. من خط مرحوم آقای اراکی را دیدم دست یکی از دوستان بود تصحیح می‌کرد که چاپ بشود، نه نقطه داشت، اصلا یک وضعی بود، باید اجتهاد می‌کردی تا می‌فهمیدی که ایشان چی می‌خواهد بگوید، چی بنویسد.

این احتمالش هست که واقعا یدیه کفیه بوده، اما این‌که بطور کلی بگوییم قرب الاسناد با این‌که این‌جا سندش خوب است ولی این نسخه‌اش مغلوطه است، می‌گویم توجیهش این است که اگر بطور کلی بگوییم آن وقت آن صحیحه بکر بن محمد ازدی هم از دست‌مان گرفته می‌شود.

[سؤال: ... جواب:] دیگر توجیه مقبول برای حرف سید مرتضی و ابن ادریس و ابن جنید پیدا نکردیم. ... نگفت که این نسخه جعلی است، گفت لحن صریح. ... اگر جاهایی مطمئن بشویم [بله، ولی] دیگر غلط هم حدی دارد، یدیه ممکن است کفیه بوده یدیه نوشته اشتباه کرده، اما اذا سجد فلیتمکن مثلا چی بوده؟‌ اذا سجد فلیمت بوده مثلا این نوشته اذاسجد فلیتمکن؟ با چی اشتباه کرده؟ این‌جا باید یک مقدار کار پلیسی کرد یعنی احتمالات را بگذاریم جلوی چشم‌مان بگوییم احتمال خطای مستنسخ چگونه است، نفی کنیم احتمال خطای مستنسخ را.

اشکال دوم آقای سیستانی این است که اصلا این روایت کی می‌گوید از امام علیه السلام هست؟ این در قرب الاسناد هست عن عبدالله بن میمون القداح قال یسجد ابن آدم علی سبعة اعظم، این عن جعفر بن محمد علیهما السلام در نسخه قرب الاسناد نیست. بخوانم از نسخه قرب الاسناد: عبدالله بن میمون قداح، بعد پرانتز باز کرده می‌گوید عن الصادق عن ابیه علیهما السلام. ظاهرا در نسخه اصلی نبوده، این‌ها از روی بحار این را اضافه کردند، گفته می‌شود که بحار هم شاید اجتهاد کرده که نمی‌شود که این حدیث از امام نباشد، ‌عطف به حدیث‌های سابق می‌شود و طبعا می‌شود عن جعفر بن محمد علیهما السلام.

[سؤال: ... جواب:] ابن ادریس گفت من نسخه را تغییر ندادم اما این‌که [احتمال دارد که] اجتهاد بکند صاحب بحار یا صاحب وسائل بگویند این حدیث از امام صادق علیه السلام است، عطف به حدیث‌های قبلی بکند و از خودش بنویسد که عن جعفر بن محمد ولی در نسخه اصلی قرب الاسناد نباشد، چون قرب الاسناد چاپ قدیم [این را] ندارد. قرب الاسناد طبع قدیم جلد 1 صفحه 12: عن عبدالله بن میمون القداح قال یسجد. ... فکر می‌کرده از امام است، آن هم مثل خیلی‌ها فکر می‌کرده مگر می‌شود عبدالله بن میمون قداح از امام نقل نکند؟ آخه قبلش از امام نقل کرده، ‌عن عبدالله بن میمون عن جعفر عن ابیه، چندین روایت قبلش همین است، خیلی روایت‌های قبلش این است، عبدالله بن میمون عن جعفر عن ابیه، در این‌جا ندارد، وثوق پیدا کردند که این هم عن جعفر عن ابیه است، آقای سیستانی می‌گویند من وثوق پیدا نمی‌کنم، این شاید فتوای خود قداح باشد.

ولی انصافا دیگر خیلی آدم بدبین باید باشد، این همه گفت عن عبدالله بن میمون قداح عن جعفر عن ابیه، این جاها نگفت این ظاهرا از یک کتابی بوده آن کتاب بعید نیست استظهار عرفی بشود که حدیث امام بوده، حالا این جاها نگفت عن جعفر عن ابیه.

ما موضع خودمان را مشخص کنیم، ما می‌گوییم اصلا [تعبیر] سبعة اعظم در السجود علی سبعة اعظم عدا الجبهة و الیدین، عرفی است دیگر، ید که انصراف دارد به کفین، آدم وقتی دستش را می‌گذارد روی زمین کفینش را می‌گذارد معمولا در حال سجود، متعارف این است دیگر، حتی موقع‌های دیگر هم می‌خواهد دستش را بگذارد روی زمین کفینش را می‌گذارد، ‌این را گفتند سبعة اعظم، حالا یا تغلیب بوده یا نظر مسامحی بوده، این‌ها عظم است دیگر، گوشت خالی که نیست، عظم است، حالا کالبدشکافی که نکردند ببینند این مجموعه از عظام است یا عظم واحد است، عرف می‌گوید عظم. اصلا عظم را ممکن است به آن عضوی بگویند که دارای عظم است، یعنی در مقابل لحم. اینقدر نباید سخت‌گیری کرد [که] از ظهور یدین به مناسبت حکم و موضوع در کفین رفع ید بکنیم به قرینه این‌که گفت السجود علی سبعة اعظم.

[سؤال: ... جواب:] سجده بر هفت عظم است، اصلا عظم من می‌گویم بعید نیست این‌جور باشد که یعنی بر هفت عضو است منتها اعضایی هستند که همراه با استخوان هستند. ... لبِ شما که استخوان ندارد. ... آن استخوانی که زیرین هست و روی زمینی قرار می‌گیرد یکی است، ‌و لکن اصلا آن استخوان رسیدنش به زمین خیلی غیر متعارف است، بطور متعارف این آخر کف می‌آید به زمین، اما این بعد از آخر کف که ما بین آخر زند و آخر کف است این‌جا معمولا افتراش هم بکند ذراعینش را که این هم مکروه است آن هم این قسمت می‌آید بالا، و این متعارف نیست.

آخرش خود آقای سیستانی فرمودند من خلاف نظر سید مرتضی و ابن ادریس و ابن جنید و موافق با مشهور می‌شوم می‌گویم وضع الکفین، به دو جهت: یکی لو کان لبان و اشتهر. که حرف درستی است. دوم: روایات ضعیفه که در آن کفین آمده، و صحیحه حماد.

بیان مختار در مقام

ما که گفتیم السجود علی سبعة اعظم الیدین آن هم ظهور دارد و انصراف دارد به کفین، ولی می‌گوییم شما که مشکل دارید با این انصراف، صحیحه حماد را که خودتان جواب دادید، گفتید اما این‌که و قال السجود علی سبعة اعظم الجبهة و الکفین او که حرف حماد است، قریب به این مضمون که سجود بر کفین است، او حرف حماد است و بدرد نمی‌خورد. اما این‌که گفت اما کفین‌شان را روی زمین گذاشتند آن را هم جواب دادید فرمودید ممنوع که نبود کفین را روی زمین بگذارید. سید مرتضی می‌گوید باید بیشتر از کفین را هم آن مفصل الزند را هم روی زمین بگذاریم شاید امام گذاشته، حماد متوجه نشده، چون این ظرائف را که متوجه نمی‌شود عادتا. آن را هم که این‌جور جواب دادید.

بقیه روایات هم مگر چند تا روایت داریم که کفین در آن هست؟ ما ما آنی که پیدا کردیم یکی صحیحه زراره است، وسائل جلد 5 صفحه 462، می‌گوید فاذا اردت ان تسجد فارفع یدیک بالتکبیر و ابدأ بیدیک فضعهما علی الارض قبل رکبتیک تضعهما معا و لاتفترش ذراعیک افتراش السبع ذراعیه، بعد آخر می‌گوید و لاتلزق کفیک برکبتیک و ابسطهما یعنی ابسط الکفین علی الارض بسطا. یکی این است، که این صحیح السند است، آقای سیستانی هم اشاره کرده ولی آیا از این استفاده می‌شود که لازم نیست مفصل را بگذاریم؟ چون بیان مستحبات دارد می‌کند. یکی هم روایت علی بن ابی‌حمزه عن ابی‌بصیر: اذا سجدت فابسط کفیک علی الارض و اذا رکعت فالْقِم رکبتیک کفیک. این دو تا را ما پیدا کردیم، روایات متعدده‌ای پیدا نکردیم راجع به کفین.

اما همان لو کان لبان خوب است، واقعا اگر مفصل الزند را واجب بود بگذاریم روی زمین مردم دچار وسواس می‌شدند اصلا، اصلا مدام موقع سجود سعی می‌کند که این مفصلش را بیاورد روی زمین، ‌خیلی هم ساده نیست.

[سؤال: ... جواب:] سخت است اما نه این‌که امکان ندارد. ... عرض می‌کنم این‌جوری نیست که ملازم با گذاشتن ساعد باشد، سخت است و الا نه این‌که نمی‌شود. یک کمی فرورفتگی باشد که کاملا می‌شود.

[سؤال: ... جواب:] حالا انصراف امر به وضع کفین، امر به وضع یدین، همین باطن الیدین است، انصرافش به این است. ... آن‌ها را می‌رسیم، این‌که مسمی کافی است یا باید تمام الکف روی زمین باشد این‌ها مسائلی است که بعدا مطرح می‌شود.

[سؤال: ... جواب:] آقای خوئی فرمودند اگر یدین مطلق هم باشد منصرف نباشد، اما روایات دیگر که می‌گوید کفین را بگذار مقید است، ظاهرش وجوب تعیینی وضع کفین است، یدین بر فرض اطلاق داشته باشد چه کفین را بگذاری چه ذراعین را بگذاری، چه مفصل الزند را بگذاری، اطلاق دارد، ضع الیدین، ‌این می‌گوید نه، ضع الکفین، مقید اوست. ولی اصلا اطلاق هم خود ایشان گفته ندارد، اصلا وضع الیدین منصرف به وضع الکفین است.

وضع ابهامین

برویم سراغ ابهامین، یکی از چیزهایی که باید روی زمین گذاشت در حال سجود ابهام رجلین است، انگشت شصت دو پا، ابهام و انگشت شصت پای راست و پای چپ هم باید روی زمین باشد.

مشهور این را گفتند. صحیحه حماد هم که دارد امام علیه السلام وضع انامل ابهامی الرجلین، صحیحه زراره هم که داشت: و الابهامین.

در روایت عبدالله بن میمون قداح داشت و رجلیه. یا این است که بگوییم در مقام بیان نیست، اصل وضع الرجلین را می‌گوید اما در مقام خصوصیات نیست، یا اگر هم بگوییم اطلاق دارد تقیید می‌خورد به صحیحه زراره که می‌گوید باید وضع الابهامین من الرجلین بشود، انگشت شصت پا را باید روی زمین بگذاری نه انگشت شصت‌های دیگر را. با توجه به این‌که متعارف در وضع الرجلین وضع ابهامی الرجلین است و این حداقل سنت بوده مراعات می‌کردند دیگر از عدم تقیید القاء در مفسده خلاف واقع لازم نمی‌آید و هیچ مشکلی پیش نمی‌آید.

شیخ مفید در کتاب احکام النساء صفحه 27، احکامی که بین زن و مرد فرق می‌کند را مطرح می‌کند بعد فرموده زن‌ها چه جور سجده کنند، و حکم الرجال یخالف ما وصفناه، مردها باید سجده‌شان این نحوی باشد که ما می‌گوییم، تا این‌جا می‌رسد که می‌گوید و یسجد علی سبعة اعظم، زن و مرد در آن مستحبات سجود اختلاف دارند، ‌حالا این جهت فرقی نمی‌کنند، و یسجد علی سبعة اعظم الجبهة و باطن الکفین و عینی الرکبتین، این را می‌رسیم، و اطراف اصابع الرجلین، سر انگشتان پا را روی زمین بگذارد.

حالا اگر مجموعی باشد باید سر تمام انگشتان را روی زمین بگذارد که این عادتا میسور نیست چون انگشت کوچک را با انگشت شصت با هم روی زمین گذاشتن کار سختی است، این هم از آن کارهایی است که لو کان لبان. ولی ممکن است ایشان بگوید یک اصبع را هم روی زمین بگذارد کافی است به نحو صرف الوجود، یعنی یک سر اصبع رجلین را بگذارد از اصابعش کافی است.

گفته می‌شود دلیل چیست؟ روایت که می‌گفت ابهامی الرجلین، دلیل ندارد که انگشت کوچک پا را بگذاریم روی زمین انگشت شصت را نگذاریم. البته فقط ایشان نیست، شیخ مفید فقط نیست، شیخ طوسی هم در مبسوط همین را گفته. جلد 1 مبسوط صفحه 112، می‌گوید و طرف اصابع الرجلین. سید ابن زهره در کتاب غنیه صفحه 80 او هم می‌گوید: و اطراف اصابع الرجلین، یجب ان یکون السجود علی سبعة اعضاء الجبهة و الکفین و الرکبتین و اطراف اصابع الرجلین. استدلال به اجماع هم می‌کند می‌گوید اجماع هم بر این است. ظاهرا می‌خواهد بگوید اجماع بر این است که جاهای دیگر پا را بگذارد کافی نیست، ‌ظاهرا این را می‌خواهد بگوید. حالا کار نداریم. دلیل این‌ها چیست؟ دلیل ندارند.

یک روایت عامیه هست، ‌سنن ابی‌داوود جلد 1 صفحه 889 دارد که عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و آله امرتُ ان اسجد علی سبعة الیدین و الرکبتین و اطراف القدمین و الجبهة. ابن ابی‌جمهور احصایی هم که در این کتاب عوالی اللئالی یا غوالی اللئالی هر حدیث رطب و یابسی را جمع می‌کند، سنی نقل کند شیعه نقل کند برایش فرق نمی‌کند، ‌این حدیث را هم نقل کرده که آن هم اعتباری ندارد.

پس ما دلیلی نداریم بر وضع اطراف اصابع الرجلین، دلیل می‌گوید وضع ابهامی الرجلین، و این لازم هست.

[سؤال: ... جواب:] برای فرض اضطرار می‌گویند؟ در حال اضطرار انگشت شصتت را نمی‌توانی بگذاری یک انگشت دیگر را بگذار، ‌آن وقت می‌گوید یجب، بطور مطلق، ‌آخه این‌ها عرفی نیست. ... انامل یعنی سر انگشت شصت. ... مگر ما می‌گفتیم وسط انگشت شصت را بگذارد.

وضع رکبتین

بعدش می‌رسیم به رکبتین. مشخص است معنای رکبتین، روایات هم می‌گوید رکبتین، اختلافی ندارد، زانوانش باید روی زمین باشد. حالا آن جاهایی که جا تنگ است باید حواس‌شان باشد، عرفا باید صدق کند وضع الرکبتین، جوری نشود که پایین رکبتین بخاطر این‌که جا تنگ است در حرم امام حسین علیه السلام آن موقع‌های شلوغی موقع سجده خیلی باید فشرده سجده کند باید حواسش جمع بشود که صدق کند وضع الرکبتین، وضع ما دون الرکبتین کافی نیست.

نقد و بررسی وجوب ارغام انف

شد وضع مواضع سبعه، جبهه و کفین و ابهامین و رکبتین. می‌ماند ارغام انف.

ارغام انف صدوق گفته واجب است، هم در من لایحضره الفقیه دارد هم در هدایه دارد، در من لایحضره الفقیه می‌گوید من لم یرغم انفه فلاصلاة له، جلد 1 من لایحضر صفحه 313، و من لایرغم بانفه فلا صلاة‌ له، هدایه صفحه 137: و الارغام بالانف سنة من ترکها لم تکن له صلاة.

صاحب مدارک می‌گوید حالا اجماع که با این چیزها خراب نمی‌شود، اجماع داریم که ارغام به انف مستحب است. چرا می‌گویند ارغام؟ رُغام یعنی تراب، ارغام یعنی وضع علی التراب. و لذا بینی را روی فرش بگذاری کافی نیست برای ارغام انف، حتما باید بر ما یصح السجود علیه باشد. صاحب مدارک می‌گوید اجماع داریم که این مستحب است.

از یک جهت راست می‌گوید، شیخ مفید گفته مستحب است، شیخ طوسی گفته مستحب است، صاحب سرائر گفته مستحب است، خیلی‌ها گفتند مستحب است، ابن زهره در غنیه گفته مستحب است.

بعد صاحب مدارک می‌گوید: اصلا نیاز به این حرف‌ها نیست، صحیحه زراره گفت السجود علی سبعة اعظم فسبعة منها فرض و الارغام بالانف سنة یعنی مستحبٌ. صحیحه حماد هم که همین را داشت، منتها صحیحه حماد می‌گوییم آن کلام حماد است.

می‌گویند: جناب صاحب مدارک! بی‌طرف باش! روایات مقابل را هم بگو! می‌گوید باشد می‌گویم. موثقه عمار را می‌گویید دیگر، عن الصادق عن آبائه عن علی علیه السلام لاتجزئ صلاة لایصیب الانف ما یصیب الجبین. مجزی نیست آن نمازی که نخورد به انف آن چیزی که به پیشانی می‌خورد. جبین هم به معنای جبهه است. صاحب مدارک می‌گوید این را حمل می‌کنیم بر نفی اجزاء از کمال.

صاحب حدائق می‌گوید:‌ به چه مجوزی این کار را می‌کنید؟ مجوز رسمی دارید که موثقه عمار را این کار را بکنید؟ در روایت دیگر هم هست غیر از موثقه عمار منتها آن مرسله است، عبدالله بن مغیره قال اخبرنی من سمع اباعبدالله علیه السلام یقول لاصلاة لمن لم یصب انفه ما یصیب جبیه. صاحب حدائق می‌گوید چه جوری رفع ید می‌کنید از ظهور این‌ها در نفی اجزاء از صحت؟ می‌گویید صحیحه زراره گفته و اما الارغام بالانف فسنة، می‌گوییم مگر سنت به معنای مستحب است آقا؟ سنت می‌تواند در مقابل فرض الله باشد، سنت واجبه است در مقابل فرض الله، ‌مگر القراءة‌ سنة در حدیث لاتعاد یعنی مستحب؟ مگر غسل المیت یا صلا‌ة المیت سنة‌ یعنی مستحب؟ یعنی ما سنه النبی در مقابل ما فرضه الله.

می‌گویند: صاحب حدائق!‌ آیا فتوی می‌دهید که ارغام انف واجب است؟ می‌گوید:‌ فقط یک مانع دارم و آن مانع روایت محمد بن مصادف یا محمد بن مضارب هست، می‌گوید سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: انما السجود علی الجبهة و لیس علی الانف سجود، یعنی لازم نیست انسان سجده کند بر انفش. نگویید: این حدیث ضعیف است، محمد بن مصادف توثیق ندارد، می‌گوییم: عمل اصحاب طبق این حدیث است، حتی ادعی علیه الاجماع. آن وقت حالا آن لایجزئ صلاة را بخاطر روایت محمد بن مصادف حمل می‌کنیم بر عدم اجزاء از نماز کامل، بخاطر این روایت محمد بن مصادف. به این خاطر و الا اگر این نبود ما فتوی می‌توانستیم بدهیم به وجوب ارغام انف.

آقای خوئی فرموده: من هم دو تا حرف دیگر بزنم غیر از روایت محمد بن مصادف که با کامل الزیارات تصحیحش می‌کنم، ‌چه محمد بن مصادف چه محمد بن مضارب، هر دو در رجال کامل الزیارات هستند. آن را هم که از دست آقای خوئی گرفتند، حالا بعد از این چکار می‌خواهد بکند نمی‌دانیم. گفته: غیر از این روایت دو تا راه دیگر دارم:

راه اول، ‌این‌جا نفرموده ولی گاهی می‌فرماید، و هو ما سمیناه بالدلیل الخامس، ‌لو کان لبان. اگر ارغام انف واجب بود معروف می‌شد بین مؤمنین. نگویید مؤمنین که قبلا مهر نمی‌گذاشتند. این البته جمله معترضه است از بنده، نگویید قبلا که مؤمنین مهر نمی‌گذاشتند، سرشان را می‌گذاشتند روی زمین، خودبخود کسی که روی زمین سجده کند ارغام انف هم می‌شود. می‌گوییم: فقهاء جزء مؤمنین هستند یا نیستند؟!!‌ آخه فقهاء هم مشهورشان این را نگفتند، همه گفتند مستحب، غیر از صدوق که ظاهرش این است که لا صلاة له اذا لم یرغم انفه. پس دلیل اول می‌شود لو کان لبان.

[سؤال: ... جواب:] یعنی ما یصح السجود علیه، محتمل نیست که بتوانم پیشانی را بگذارم روی چوب ولی حتما برای بینی‌ام بروم خاک تهیه کنم، این ظاهرش یعنی ارغام علی ما یصح السجود علیه.

استدلال دوم، گفته: اصلا قابل التزام نیست این موثقه عمار، چون می‌خواهد بگوید همانی که پیشانی‌ات روی آن بود همان هم باید بینی‌ات روی آن باشد. هیچکس این را نگفته. همه باید یک مهر بزرگ تهیه کنند پیشانی‌شان و بینی‌شان روی آن قرار بگیرد. دو تا مهری فایده ندارد، ‌چون لاتجزئ صلاة، این‌جور بود دیگر، ‌لاصلاة یا لاتجزئ صلاة لمن لم یصب انفه ما یصیب جبینه، ‌آنی که پیشانی‌اش روی آن قرار می‌گیرد اگر روی همان انفش قرار نگیرد این نماز باطل است. هیچکس ملتزم نشده. پس اینی که این روایت می‌گوید قابل التزام نیست. اما این‌که حتما باید و لو دو تا مهر یا روی چوب پیشانی‌اش را می‌گذارد بینی‌اش را بگذارد روی برگ درخت یا روی مهر این‌ها خارج از دلالت روایت است، آن را باید بگوییم فاما الارغام بالانف سنة آن هم که مجمل است شاید به معنای مستحب است.

ببینیم آیا این فرمایشات آقای خوئی درست است یا نه ان‌شاءالله فردا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo