< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول عملیه/تنبیهات استصحاب/ تنبیه سوم/ کلی قسم دوم/ کلام میلانی

اشکال شد بر این کلام مرحوم شیخ و آخوند ( استصحاب فرد مردد ممکن نیست) و بر این اشکالها اشکالاتی شد و جوابهای هم از این اشکالات داده شد.

مرحوم میلانی دو دفاع کردند به این نظر شیخ و آخوند( استصحاب فرد مردد جاری نیست).

و یک اشکال بیان شد که مستصحب اگر مردد بدون خصوصیات است این همان استصحاب کلی است و اگر مردد با خصوصیات فردیه است این جور فردی در خارج وجود ندارد چون چه وجود و چه ماهیات بدون خصوصیات در خارج وجود ندارد.

دفاع دوم:

مقصود شما از استصحاب فرد مردد، اثبات اثر کلی است و می خواهید با اثبات فرد مردد، اثری کلی را اثبات کنید و نمی شود مردد بما هو مردد اثر داشته باشد. و با اثبات فرد مردد امکان ندارد اثر کلی ثابت بشود چه اینکه موضوع در مقام موضوعیت به شرط لا است یعنی آنچه در موضوع دخالت دارد همانهای است که در نظر گرفته شده است و غیر از این ها در موضوع دخیل نیست و اما در مقام وجود خارجی لا بشرط است و مقید به قیدی نیست.

و در اینجا که شما استصحاب فردد می کنید در واقع این مستصحب شما به عنوان یک موضوع لحاظ شده است و بعد با این استصحاب می خواهید اثبات کنید اثر را برای فردی که لا بشرط است چه اینکه کلی بدون فرد که اثر ندارد و اثر کلی در واقع همانی است که در مصداق کلی است پس شما این فرد را با خصوصیات فردیه مستصحب قرار می دهید برای اینکه اثبات کنید اثر برای فرد بدون خصوصیت و این امکان ندارد

 

بخش دوم کلام شیخ و آخوند

مرحوم شیخ[1] و آخوند[2] بر استصحاب کلی قسم دوم دو اشکال کردند

مرحوم مظفر در اصول فقه می فرماید: « و هما كل ما يمكن ان يقال فى المنع.» [3] « هما » یعنی این دو اشکال که مرحوم شیخ و آخوند بر استصحاب کلی قسم دوم کردند غیر از این اشکالی بر این استصحاب متصور نیست یعنی تمام اشکال همین دوم اشکالی است که آخوند و شیخ کرده اند.

اقول:

ولی خواهد آمد که یک اشکال دیگری بر استصحاب کلی است که معروف به شبهه عبائیه است پس در واقع بر استصحاب کلی قسم دوم می شود گفت که سه اشکال شده است.

اما دو اشکالی که رسائل و کفایه بیان کردند :

عبارت رسائل این گونه است: « و توهّم: عدم‌ جريان‌ الأصل‌ في القدر المشترك؛ من حيث دورانه بين ما هو مقطوع الانتفاء، و ما هو مشكوك الحدوث، وهو محكوم بالانتفاء بحكم الأصل‌

مدفوع: بأنّه لا يقدح ذلك في استصحابه بعد فرض الشكّ في بقائه و ارتفاعه. ‌»[4]

توضیح عبارت: استصحاب کلی در فرض ما جاری نیست بعلت اینکه ما اینجا شک نداریم بخاطر اینکه فرد مردد یا یقین داریم به نبودش و یا باید متعبد بشویم به نبودش پس ما نسبت به بقاء کلی شک نداریم تا استصحاب جاری کنیم و یکی از ارکان شک لاحق است

مرحوم شیخ در جواب می فرماید : ما وجدانا شک در بقاء کلی داریم.

حاصل اشکال

کلی اگر بخواهد باقی بماند، بقاء کلی در ضمن وجود فرد است والا کلی در خارج نیست مثلا انسانیت در ضمن زید باید در خارج پیدا شود و بقاء کلی با وجود فرد است و شک در بقاء کلی با شک در بقاء فرد است و حال اینکه در فرض بحث ما ، این دو فرد نیستند چه طویل العمر باشد و چه قصیر العمر باشد و دو فرد مرتفع هستند و ارتفاع آنها یا وجدانی است اگر قصیر العمر باشد و یا تعبدی است اگر فرد طویل العمر باشد و یا در مثال شرعی، اگر کلی حدث در ضمن بول بوده است ، من وضوء گرفتم و این فرد از بین رفت و کلی هم از بین رفت و اگر در ضمن منی بوده که طویل العمر است من شک در تحققش دارم و باید تعبد بگویم که نیست.

بنابراین چه کلی در ضمن قصیر العمر باشد و یا طویل العمر باشد من شک در بقاء کلی ندارم چون هر دو فرد مرتفع هستند و وقتی که فردی که کلی باید در ضمن او باشد در خارج نیست پس اصلا من شک در بقاء کلی ندارم و یقین دارم که کلی نیست پس استصحاب کلی جاری نیست.

از این اشکال هم شیخ و هم آخوند جواب می دهند:

این حرف شما را (فردی که کلی در ضمن او باشد یا وجدانا نیست اگر قصیر العمر باشد و یا تعبدا نیست اگر طویل العمر بوده است ) قبول داریم که فرد در خارج نیست.

ولی قسمتی از کلام شما را ( حال که فرد نیست پس باید معتقد باشیم کلی نیست و ممکن نیست کلی باشد چون وقتی استصحاب جاری است که ما شک در بقاء کلی داشته باشیم و بقاء کلی در ضمن یکی از دو فرد باشد و این دو فرد هیچ کدام نیستند ) قبول نداریم چه اینکه به وجدان خود مراجعه می کنیم شک در بقاء کلی داریم و چون شک داریم جای استصحاب کلی است.

به بیان دیگر: صاحب نهایه النهایه [5] می فرماید: کلی اگر چه در اتصاف به صفات خارجیه تابع افراد است مثل سفیدی و سیاهی و نظیر این دو که عرض خارجی اگردر ضمن سفیدی است کلی سفیدی است و عرض خارجی اگر در ضمن سیاهی است کلی سیاهی است ولی در صفات نفسانیه کلی تابع فردش نیست و شک و یقین از صفات نفسانیه است پس ممکن است نسبت به فرد شک و یقین نباشد (به همین بیان شما که فرمودید یا وجدانا و یا تعبدا ) ولی نسبت به کلی ممکن شک و یقین باشد.

نظیر علم اجمالی که در علم اجمالی نمی دانم این فرد نجس یا آن فرد ؟ یکی از این دو نجس است و در اینجا نسبت به فرد من یقین ندارم که کدام نجس است ؟ ولی نسبت به کلی که یکی از این دو نجس است من علم دارم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo