< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تنبیه سوم/ تنبیهات استصحاب

در ادامه مقدماتی که بیان می کردیم:

در ادامه مقدمه اول می گوییم:

سوالی مطرح شد که آیا بحث در تنبیه سوم، صغروی است و یا کبروی است؟ صاحب منتقی الاصول فرمودند: کبروی بودن مسلم است و فقط نزاع صغروی و در مصداق است؟

نسبت به اینکه کلام منتقی الاصول که فرمودند کبری مسلم است محقق ایروانی در نهایه النهایة [1] خدشه ای دارند که می فرماید که این فرمایش (که نزاع صغروی است و کبری مسلم است ) طبق بعضی از مبانی ( در اینکه مفاد لا تنقض الیقین بالشک چیست؟ ) ناتمام است.

به بیان دیگر:در کفایه الاصول در تنبیه هفتم اشاره می شود و مشروح تر از آنچه کفایه الاصول فرمودند مرحوم مشکینی در حاشیه خودشان بر کفایه الاصول بیان می کنند که از مفاد لا تنقض الیقین بالشک چه می فهمیم؟آیا این بیان (لا تنقض الیقین بالشک ) می خواهد اثبات کند که این یقین ، در زمان شک هم حجت است و همان طوری که قبلا بر طبق یقین عمل می کردیم در ظرف شک هم باید بر طبق یقین عمل کنیم ؟و یا معنای او جعل حکم مماثل است؟ به این بیان که:همان طوری که ، زمانی که یقین داشتی ، بر طبق حکمی که بود ، عمل می کردی ، الان هم شک داری ،مثل همان حکم برای تو انشاء و جعل می شود و باید بر طبق این حکم که جعل می شود عمل کنی.محقق ایروانی می فرماید طبق این مبنی (که مفاد لانقض الیقین بالشک جعل حکم مماثل است یعنی شارع در ظرف شک حکمی را جعل می کند ) استصحاب کلی ممکن نیست:بیان مطلب:اگر مستصحب کلی بود و دارای حکمی بود وقتی که استصحاب می شود باید ، یک حکم کلی مثل حکم سابق که مربوط به حکم سابق بود ، جعل بشود و جعل حکم کلی ممکن نیست و غیر معقول است چون مولی که حکمی انشاء می کند آنچه را که انشاء می کند ، حدودش معین است و این طور نیست که منشاء یک حکم کلی باشد که حد و مرز نداشته باشد.بنابراین طبق این مبنا که مفاد لا تنقض جعل حکم مماثل است ممکن نیست مستصحب حکم کلی باشد و بخاطر همین جهت کلام صاحب منتقی الاصول که فرمودند (نزاع صغروی است و در بحث کبروی مسلم است ) صحیح نیست.مقدمه سوم:مراد به کلی در عنوان بحث (که فرمودند فرقی ندارد که متیقن ، حکم مخصوص باشد و یا امر کلی باشد) خصوص کلی طبیعی نیست بلکه مراد از اعم کلی طبیعی و یا امر انتزاعی مثل عالم و یا امر اعتباری مثل احکام است (یعنی مراد از کلی همان جامع بین افراد است.)مقدمه چهارم:در زمان اجراء استصحاب ممکن مستصحب فرد و یا کلی باشد:اگر چنانچه مستصحب یک اثر داشت و این اثر واحد یا اثر کلی و جامع است و یا اثر فرد آن کلی است و در غیر این صورت اگر اثر هر دو باشد متناقضان در زمان واحد دخیل در امر واحد خواهد بود و این محال است.به تعبیر دیگر:(سوالی که در این جا مطرح است این است که آن اثری که در این جا است باید یک اثر باشد؟ و یا بگوییم دو تا اثر باشد یک اثر برای جامع و یک اثر برای فرد؟)هر فرد خصوصیات فردیه و مشخصات خاص خود دارد و این خصوصیات فردیه یا در اثر واحد دخالت دارد و یا ندارد؟اگر بگوییم دخالت دارد پس این اثر جامع نخواهد بود و اگر بگوییم دخالت ندارد اثر آن فرد نخواهد بود و گفتن این اثر واحد هم مربوط به آن جامع و کلی و هم به فردش این جمع بین متناقضان است یعنی در این اثر هم خصوصیات این فرد هم دخیل است و هم دخیل نیست این تناقض است.جامع را که استصحاب می کنیم آن معنایش این است که آن جامع و کلی را (بشرط لا) از خصوصیات لحاظ می کنیم یعنی خصوصیات نباید دخیل باشد به عنوان مثال وقتی مولی می گوید (اکرم العالم ) عالم را موضوع وجوب اکرام قرار می دهد و این بشرط لا از خصوصیت زید و عمر و بکر است یعنی ویژگی زید و عمر و بکر در نظر مولی نیست و مشخصات فردیه در نظر او نیست و اگر بگوید (اکرم زیدا) یعنی ویژگی در نظر او زید العالم است و مشخصات فردیه در نظر او است.البته وجود خارجی این عالم و این جامع ، بدون خصوصیات فردیه وجود نمی گیرد یعنی زمانی که عالم بخواهد وجود بگیرد در ضمن زید و بکر است. ولی با قطع نظر وجود خارجی اکرم العالم گفت نسبت به خصوصیات فردیه لا بشرط می شود.و حال اگر چنانچه اثر که این جا است هم مال آن عالم است که جامع است و هم مال فرد است که زید است لازم می آید اجتماع متناقضین که هم خصوصیات دخیل در این اثر باشد و این هم اثر نباشد؟مقدمه پنجم:آیا استصحاب کلی سه قسم است یا چهار قسم است؟ظاهر کفایه و رسائل این است که سه قسم است و ان شالله بعد خواهد آمد که این اقسام که سه تا است بخاطر این است وقتی که ما شک در کلی داریم گاهی برگشت به این است:قسم اول: چون کلی در ضمن یک فرد بوده است و نمی دانم آن فرد از بین رفت و یا نرفت؟ وقتی شک در وجود فرد کردم شک در وجود کلی دارم.قسم دوم: کلی در ضمن یک فرد بوده است و آن فرد مردد بین طویل العمر و قصیر العمر بوده و اگر قصیر العمر بوده فرد از بین رفت کلی هم از بین رفت و اگر طویل العمر بوده فرد است و کلی هم است.قسم سوم: کلی در ضمن یک فرد بوده و یقین دارم آن فرد از بین رفته ولی من احتمال می دهم فرد دیگر بجای او قرار گرفته است یا در زمان خود او بوده که یکی مانده و یکی از بین رفته و یا بعد از بین رفتن فرد دیگر مقارن با جای او قرار گرفته است و یا رتبه از او بوده که تنزل کرده است؟

ولی صاحب مصباح الاصول [2] تصریح می کند که اقسام چهار تا است و منتقی الاصول هم [3] [4] می فرماید اقسام چهار تا است و قبل از این دو محقق ، محقق ایروانی در نهایة النهایه [5] ایشان می فرمودند اقسام چهار تا است.

ولی صاحب منتهی الدرایه [6] می فرماید که قسم چهارمی در کار نیست و این قسم داخل در قسم دوم است.

مقدمه ششم:آیا جریان استصحاب در کلی ، متوقف بر این است که ما قائل به این مبنی باشیم که کلی طبیعی در خارج وجود دارد و یا نه؟

صاحب مصباح الاصول [7] می فرماید توقف بر این مبنی ندارد بخاطر اینکه ، بحث در این که کلی طبیعی در خارج وجود می گیرد یا نه؟ بحث فلسفی است و احکام شرعیه مبتنی بر مفاهیم عرفیه است و تردیدی نیست که به نظر عرف کلی در خارج وجود دارد و چون ملاک نظر عرف است بنابراین انسان در خارج است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo