< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تنبیه اول/تنبیهات استصحاب/استصحاب/ اصول عملیه

 

بعد از بیان سه مقدمه ، پیرامون شرح و توضیح موضوع تنبیه اول (موضوع تنبیه اول این شد در لا تنقض الیقین بالشک در جایی است که آن یقین و شک فعلی باشد و نه تقدیری) با سه وجه یا سه تقریب می خواهند این مدعی که باید یقین و شک فعلی باشد را اثبات کنند:

 

1: از طریق وضع لفظ که به عنوان مثال لفظ (یقین) ، برای یقین بالفعل وضع شده است.

 

2: از طریق اسناد.

 

3: از طریق سنخ حکم.

 

از طریق وضع لفظ این مدعی اثبات نشد که با مقدماتی در جلسات قبل بیان کردیم رد شد.

 

اما از طریق اسناد:

 

با دو تقریب بیان می شود:

 

تقریب مصباح: (در مقام استدلال بر این مطلب یعنی استصحاب در جایی جاری است که یقین و شک فعلی باشد.)

 

عبارت این گونه است: « لا ينبغي الاشكال في أن مقتضى أدلة الاستصحاب هو اعتبار اليقين و الشك الفعلي، فانّ الأدلة المتكفلة لبيان الأحكام الواقعية أو الظاهرية واردة بنحو القضية الحقيقية التي يحكم فيها على تقدير وجود الموضوع، فلو دل دليل على أنّ الخمر حرام، مفاده أنّ الحرمة ثابتة للخمر الفعلي، و لا يدل على حرمة شي‌ء لا يكون خمراً بالفعل و إن كان إذا غلا يكون خمراً.

و كذا لو دل دليل على وجوب تقليد العالم مثلًا، فمعناه وجوب تقليد العالم بالفعل لا تقليد من يكون له استعداد العلم بحيث لو تعلّم يصير عالماً كما هو واضح، فلا بدّ في جريان الاستصحاب من اليقين و الشك الفعلي، إذ لو اجري الاستصحاب مع الشك التقديري لكان جارياً مع عدم الشك، و هو خلف، لكون موضوعه اليقين و الشك.»[1]

 

توضیح عبارت: از ادله ای که درباره حجیت استصحاب داریم، استفاده می شود که یقین و شکی که در مورد استصحاب است ، باید یقین و شک فعلی باشد بخاطر اینکه ادله ای که بیان کننده احکام واقعیه و یا احکام ظاهریه هستند به نحو قضیه حقیقیه هستند ( قضیه حقیقه یعنی حکمی که بیان می شود به فرض وجود موضوع است) و در مثال ﴿وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾[2] یعنی این حکم در وقتی که شخصی در خارج مستطیع باشد، فعلیت پیدا می کند.

 

بنابراین اگر دلیلی دلالت کرد بر این که خمر حرام است ، مفادش این است که حرمت برای خمر فعلی ثابت است و دلالت نمی کند بر حرمت شی که فعلا خمر نیست و اگر چه ممکن است بعد بر یک ترتیب خاصی و غلیان مخصوصی خمر بشود.

 

و همچنین دلیلی که می گوید تقلید عالم واجب است معنایش این است اگر کسی بالفعل عالم باشد تقلید او واجب است و اگر کسی بالفعل عالم نیست ولی در آینده عالم خواهد شد تقلید او واجب نیست مثل طلبه فاضلی که مشغول تحصیل است و الان او مجتهد نیست ولی در آینده مجتهد خواهد شد و آن دلیلی که می گوید تقلید عالم واجب است شامل این طلبه مشغول تحصیل است نمی شود بلکه هر وقت مجتهد شد تقلید از واجب است اگر چه زمینه اجتهاد در او است ولی چون مجتهد بالفعل نیست پس الان تقلید از او لازم و واجب نیست.

 

همانطوری که حج بر مستطیع بالفعل واجب است ولی کسی که الان مستطیع نیست اگر چه دو سال بعد مستطیع می شود ولی الان بر او حج واجب نیست.

 

بنابراین وقتی مفاد این شد (ادله ای که بیان کننده احکام واقعیه و یا احکام ظاهریه هستند به نحو قضیه حقیقیه هستند ) پس به ناچار در مورد جریان استصحاب می گویم که از ادله استصحاب که می گوید ( لا تنقض ) [3] شامل جایی است که یقین و شک فعلی باشد و آنجا ادله استصحاب می گوید یقین را نقض نکن نه آنجایی که در آینده یقین و شک فعلی خواهد شد.

 

اگر چنانچه استصحاب در مورد شک تقدیری جاری کنیم به این معنا که اگر چه شک فعلی نیست و انسان غفلت دارد ولی اگر متوجه بشود دچار شک خواهد شد و شک برای او پدید خواهد آمد.

 

و ما می گوییم استصحاب با شک تقدیری جاری نیست و اگراستصحاب تقدیری جاری باشد خلف خواهد است چون موضوع استصحاب یقین و شک فعلی است (ولی این شخص اگر چه شک تقدیری دارد ولی الان بالفعل شک ندارد و اگر بخاطر شک تقدیری استصحاب جاری بشود خلف است به این بیان که) و استصحاب جاری شده در صورتی که این شخص شاک نیست.

 

به هر صورت

 

ادله (چه مفاد ادله چه مفاد حکم ظاهری و یا حکم واقعی باشد ) ورودشان به نحو قضیه حقیقیه است یعنی در وقتی که موضوع محقق شد فعلیت پیدا می کند و همینطور ادله استصحاب مثل (لا تنقض الیقین بالشک )[4] یعنی وقتی این یقین و شک فعلیت پیدا کرد این ادله شامل او می شود و اگر چه یقین و شک تقدیری داریم ولی لا تنقض شامل او نخواهد بود

 

اقول

 

ممکن است به تقریب مصباح الاصول اشکال بشود:

 

این کلام شما مصادره به مطلوب است.

 

بیان مطلب:

 

شما می فرماید اگر استصحاب با شک نقدیری جاری باشد معنایش این است که در واقع استصحاب جاری شده است بدون وجود شک.

 

و این اول کلام است که ، استصحابی جاری شده است با نبودن شک ، متفرع بر این است که آیا مراد از شک در استصحاب شک فعلی است و یا شک تقدیری را شامل می شود؟

 

پس اینکه شما نتیجه گرفتید که پس در وقت شک تقدیری اگر استصحاب جاری بشود این استصحاب جاری شده با عدم الشک می باشد و این اول کلام است.

 

و اینکه قیاس کردید استصحاب ( را از حیث اینکه موضوعش فعلیت داشته باشد یعنی یقین و شک بالفعل باشد ) به احکام واقعیه ( نظیر مثال خمر و مثال وجوب تقلید عالم کردید و فرمودید که همانطوری که تقلید عالم که واجب است آن عالم بالفعل نه عالم که آینده عالم خواهد شد و همچنین استصحاب که لا تنقض الیقین بالشک یعنی شک و یقین بالفعل نه یقین و شک که آینده فعلی بشود.) قیاس مع الفارق است.

 

بیان مطلب:

 

وجود منحصر است به وجود فعلی است یعنی در مثال خمر قبل از غلیان اصلا خمر وجود ندارد قبلش آب انگور است و مجتهد قبل از فعلیت اصلا مجتهد نیست پس وجود خارجی ندارد بخلاف یقین و شک که در استصحاب است چه این که شک قبل از التفات و فعلیت وجود دارد نهایت در مرکز ذاکره است یعنی شک قبل از التفات و فعلیت حقیقیتا در خزانه تفس است و مرتکز در نفس است و بعد از التفات منتقل می شود این موجود از محل خودش به محل دیگری که ذاکره می نامند.

 

پس قیاس استصحاب (که یقین و شکش قبل از فعلیت در نفس انسان وجود دارد ) به خمر و به وجوب تقلید عالم (که اینها قبل از فعلیت اصلا وجود ندارد خمر قبل از خمر شدن آب انگور است و مجتهد قبل از مجتهد شدن یک طلبه معمولی است ) قیاس مع الفارق است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo