< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

99/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اصول عملیة/استصحاب/حجیت استصحاب/اخبار/روایت دیگر

مرحوم میلانی می فرماید: مستفاد از این روایات شش وجه است چهار تا از این شش تا در همه طائفه از روایات جریان دارد و دو تا از این شش تا در بعضی از روایات هستند و در بعضی نیستند.

اما چهار وجه که در همه روایات است:

وجه اول که مرحوم آخوند در کفایه بیان کردند:

از این روایات حکم واقعی استفاده می شود و استصحاب بخاطر اینکه این روایات مرکب از دو بخش هستنند یکی مغیی (کل شی نظیف) و و دیگر غایت (حتی تعلم انه قذر) از مغیی، حکم واقعی نظافت استفاده می شود بخاطر اینکه آن حکم به نظافت و یا به طهارت و یا در بعضی روایات حکم به حلیت ( کل شی حلال) مترتب شده بر ذات شی که در مغیی است یا ذات ماء که در حدیث دیگر است و آن هم ذات این شی به عنوان اولیه یعنی حکم رفته روی شی به عنوان اولیه اش نه به عنوان ثانویه که حکمش مجهول است یا نیست؟

به بیان دیگر:

کلمه شی که در مغیی است عنوان مشیر به شی خارجی است مثل کوه و درخت و آب و شی در روایت اشاره به آنها دارد و ماهیات خارجیه عنوان هستند برای ذات آن ماهیات خارجیه وقتی گفتیم آب یعنی جسم سیالی در خارج است و یا اگر گفتیم کوه یعنی جسم مستقری که در خارج است نه اینکه اشاره باشد به کوهی که مشکوک حکم است کوه یعنی موجود خارجی نه موجود خارجی که حکمش مشکوک است و این که حکمش مشکوک است ، در ذات کوه نیست و حکمی که مترتب بر ذات شد به عنوان اولیه حکم واقعی است و همیشه حکم واقعی متعلقش، آن ذات شی است نه شی که مجهول حکم است و حتی اگر صلوه گفتیم یعنی آن عمل خارجی است نه آن عملی که مشکوک حکم است پس ماء اشاره به ذات جسم سیال خارجی نه جسم سیالی که حکمش مشکوک است و وقتی شی و ماء اشاره به ذات خارجی است و حکم مترتب بر او بود این می شود حکم و اقعی چون حکم ظاهری مترتب بر ذاتی است که حکم واقعی اش مشکوک است.

و اما غایت

از او استفاده می شود استمرار آن حکمی که روی مغیی رفته است و غایت می گوید آن حکمی که در مغیی است که حکم واقعی است استمرار دارد تا زمان علم و آن همان استصحاب است و چون استصحاب دال بر استمرار حکم قبلی است.

پس از روایات حکم واقعی و استصحاب است می شود نهایت حکم واقعی از مغیی و استصحاب از غایت

این وجهی بود که آخوند در کفایه بیان کردند.

صاحب عنایه الاصول این فرمایش آخوند را رد می کنند: [1] [2]

و حاصل رد این است: که لازمه بیان شما این است که غایت استعمال در دو معنی شده است یکی استمرار آن حکم مغیی و دیگری انتهای آن استمرار حکم واقعی تا زمان خاص چون استمرار گاهی الی الابد خواهد بود و یا تا حد خاص خواهد بود و این غایت هم استمرار و هم حد خاص را و این نظافت در کل شی نظیف استمرار دارد تا علم به قذارت پیدا کنی پس (حتی تعلم انه قذر ) در استعمال واحد از او دو معنا استفاده می کنید و استعمال لفظ در اکثر از معنی واحد را ما قبول نداریم.

پس کلام اخوند با این بیان رد کردند.

اقول

در بحثهای گذشته به نقل بعضی بزرگان عرض کردیم که استعمال لفظ از اکثر معنی واحد جایز است و از محسنات کلام است و در همه زبان ها جریان دارد و در بیتی که (بز و شمیر هر دو در کمرند )که کمر یک لفظ بیشتر نیست که هم کمر یعنی سنگ بزرگ که بز روی آن ایستاده است و هم کمر انسان جنگجو که شمشیر به آن کمر بسته است.

پس می توان گفت فرمایش صاحب عنایه الاصول و نقد ایشان از کلام کفایه درست نیست.

وجه دومی در این دسته روایات است وجهی که آخوند در حاشیه رسایل بیان کردند:

از این دسته از روایات سه چیز استفاده می شود:

1: حکم واقعی 2: حکم ظاهری3 : استصحاب بخلاف بیان اول ایشان در کفایه که دو چیز استفاده کردند 1: حکم واقعی و2: استصحاب

از کجا این روایات این سه استفاده شده است؟حکم واقعی:

از اداة کل ( کل شی نظیف) استفاده می شود چه اینکه مستفاد از این کلمه کل این است هر چیزی که بر او شی صدق می کند و در خارج شی اطلاق می شود بذاته پاک است ( دیگر اسمی از حکم نیست) و حکمی که روی ذات شی رفته، حکم واقعی است و مثلا وجوب صلوة روی ذات صلوة که ماهیت مخترعه است رفته است و حکم ظاهری روی ذاتی که حکم واقعیش مجهول است رفته است و در کل شی مراد ذات شی است با قطع نظر از حکم واقعیش آن نظیف است و چون متعلق ذات شی است حکمی که از او استفاده می شود حکم واقعی است.

اما حکم ظاهری:

از اطلاق شی استفاده می شود مثل کل شی نظیف و یا مثل کل ماء طاهر و این اطلاق دارد و مقید به علم و جهل نیست یعنی همه حالات را می گیرد و در هر حالی نظیف است و یکی از حالات شی حکمش مجهول است یا نیست؟ و وقتی کل شی به اطلاق خودش حالت جهل به حکمش را گرفت و شی مجهول الحکم و نظافت روی شی مجهول الحکم آمد حکم ظاهری است چون متعلقش ذات نیست بلکه ذات مجهول الحکم است.

و اما استصحاب:

از غایت یعنی حتی تعلم استفاده می شود، به این بیان که غایت، ما را متعبد می کند به اینکه حکمی که در مغیی است (و الان گفتیم حکم واقعی است و یا در بعض جا ها ظاهری باشد) و می گوید آن استمرار دارد.

عنایه این کلام آخوند را نقد می کند: [3]

طهارت واقعیه مغیی به علم به قذارت نیست پس مغیی، قاعده طهارت است و از آن استصحاب استفاده نمی شود.

در بحث جلسه قبل گفتیم که مرحوم شیخ در فرائد الاصول در بیان کلی بین استصحاب و قاعده طهارت و حلیت و امثال این دو فرق گذاشتند که در استصحاب سبق به طهارت و یا حلیت لازم است ( آن طهارتی که قبلا بوده دوام دارد) و در قاعده طهارت و یا حلیت سبق دخیل نیست و و در قاعده فقط علم به نجاست نباشد و یا علم به حرمت نباشد.

وجه سوم در روایات از صاحب فصول است

دو چیز استفاده می شود یعنی از این روایات حکم ظاهری و استصحاب استفاده می شود در برابر کلام اخوند در کفایه که فرمودند حکم واقعی و استصحاب

مدلول مطابقی غایت علم به قذارت است و مدلول التزامی آن نظیف در مغیی بیان شده است آن به نحو اطلاق نیست که کل شی نظیف در همه جا باشد بلکه مراد آن شی است که مجهول حکم است یعنی تا وقتی مجهول الحکم است نظیف است ولی وقتی علم به قذارت پیدا کردی دیگر نظیف نیست و شی که ثابت می شود برای مجهول الحکم حکم ظاهری است.

و غایت ما را متعبد می کند به استمرار این حکمی که در مغیی است.

پس از مدلول التزامی غایت می فهمیم حکمی در مغیی است حکم ظاهری است و مدلول مطابقی این غایت می گوید آن حکم ظاهری که در مغیی است ادامه دارد پس جای استصحاب نخواهد بود

وجه چهارم در روایات که نسبت به مشهور داده شده است

از این دسته روایات فقط حکم ظاهری استفاده میشود نه استصحاب و نه واقعی

غایتی که در این روایات است این غایت می خواهد محدود کند موضوع را و موضوع متضمن این است که آن شی که در مغیی است اطلاق ندارد یعنی آن شی مجهول حلیت و مجهول طهارت است و حکم مترتب باشد بر شی مجهول الحکم حکم ظاهری می شود

عنایه می گوید که این فرمایش مشهور (که از روایات حکم ظاهری فقط استفاده می شود یعنی قاعده طهارت و قاعده حلیت نه استصحاب) حق است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo