درس اصول استاد رشاد
94/11/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المسلک الثالث: وهو کون الجملة الإخبارية في مقام الإنشاء مبرِزةً للإعتبار
ما مبحثي را گشوديم كه بخشي از آن در آثار اصحاب اصول مطرح است. آن مبحث عبارت بود از اينكه آيا جز امر را از دوال ديگر ميتوان براي انشاء استخدام كرد؟ يك بخش از اين عنواني كه طرح ميكنيم در منابع اصولي ما رايج است و اصحاب در مورد آن بحث ميكنند و آن اينكه آيا استعمال جملهي خبريه در انشاء جايز است و اگر جايز است آيا دلالت بر وجوب دارد يا خير؟
اما در ذيل عنواني كه ما تعقيب ميكنيم چند مسئلهي ديگر هم ميتواند مطرح شود و مطالب جديدي ميتوان بر اين مباحث اصول افزود. ما تحت عنوان «في البحث عن استخدام الدوال الاخري دون الامر انشاء الطلب» آوردهايم. يك بحث از اين عنوان هم «استعمال جملات الاخباريه في الانشاء» است. بحث ديگر آن «استخدام الدوال الغير الفظيه او الغير الوضعيه للانشاء» است. يك استطرادي هم داريم كه عبارت است از: «استعمال الصيغ الانشائيه بعضها مكان الاخر»، كه در انتها مطرح خواهيم كرد.
مبحث اول كه مبحث رايجي است، يعني استعمال جملات خبريه براي انشاء. گفتيم كه در اين خصوص چند بحث را بايد مطرح كرد كه عبارت است از اصل استعمال و اينكه آيا بين انواع جملات خبريه در اين قضيه تفاوت هست يا نيست كه آن را بحث كرديم و گفتيم كه اصل آن محقق است و تفاوتي هم بين انواع نيست.
مبحث دوم كيفيت تخريج و استفادهي اين دلالت است از اين جملات. مبحث سوم نيز اين است كه جملات اخباريهاي كه در انشاء استعمال ميشوند آيا انتزاع وجوب ميكنند يا نه؟ مبحث چهارم اينكه آيا استعمال جملهي خبريه در انشاء آكد و اشدّ در انشائيت است يا خير؟ مبحث پنجم اينكه آيا استعمال جملهي خبريه در انشاء طلبي كه عبد هم امتثال نكند مستلزم كذب است؟ درواقع پيشبيني مولا خلاف از آب دربيايد يا اينكه مستلزم كذب نيست.
درخصوص مبحث دوم گفتيم كه دو يا سه مسلك مطرح است. مسلك اول مسلك مرحوم محقق خراساني بود كه طرح و ارزيابي كرديم. مسلك دوم را مرحوم آقاي خويي مطرح كردهاند. مرحوم آخوند گفتند كه جملهي خبريه در همان معناي خبري استعمال ميشود ولي به داعي طلب و انشاء. مرحوم آقاي خويي ميگويند معناي جملهي خبريه عوض ميشود و مجازاً در طلب استعمال ميشود. اگر جملهي خبريه در انشاء و يا لااقل انشاء طلبي استعمال شود معناي جمله عوض ميشود؛ نه اينكه در همان معنا بهكار ميرود اما داعي تفاوت ميكند و به داعي طلب يا به داعي مطلق انشاء استعمال ميشود، بلكه اصلاً معنا تغيير ميكند و بنابراين استعمال جملهي خبريه در طلب و يا مطلق انشاء درواقع استعمال مجازي است.
براي مثال استعمال جملهي خبريه در طلب به معناي اين است كه درواقع ميخواهد اعتبار تكليفي را بر ذمهي مكلف ابراز كند. اگر ميگويد در صلاة قهقهه زدم و بعد پاسخ ميشنود: «يعيد» اين يعيد خبر از اين نميدهد كه بعداً اين آقا اعاده خواهد كرد كه بگوييم جملهي خبريه در همان معناي خبري خود باقي مانده، بلكه ميخواهد بگويد بر ذمهي اين فرد است كه اعاده كند. درواقع آنچه كه بر ذمهي مكلف اعتبار شده است را ابراز ميكند. در شرع اعتبار شده است كه چنين كسي بايد اعاده كند. بنابراين استعمال در اينجا مجاز است.
مرحوم آقاي خويي البته اين نظريه را همساز با نظريهاي كه در مبحث وضع ارائه فرموده بودند مطرح كردهاند. در آنجا بحث نظريهي تعهد و بحث ربط الفاظ به علاقات وضعيه با مداليل تصديقيه را مطرح كردند؛ بحثهايي كه در موقع خودش مطرح و نقد كرديم. اينجا مهم اين است كه ايشان اقامهي دليل كردهاند كه چرا از نظر مشهور اصوليين عدول كردهاند؟ ايشان در اين خصوص استدلال ميكنند كه مرحوم آخوند ميفرمايند جملهي خبريه آنگاه كه در انشاء استعمال ميشود؛ براي مثال در طلب، معنا محفوظ است؛ يعيد به همين معناست و از اعادهكردن خبر ميدهد، منتها با اين تعبير التزاماً ميخواهد بگويد كه بايد اعاده كند و درواقع انشاء لزوم اعاده را در اينجا مطرح ميكند كه چنين چيزي اتفاقاً آكد براي دلالت بر اين جهت است. آقاي خويي ميگويند اگر اين حرف مرحوم آخوند درست باشد كه جملهي خبريه در همان معناي خبري استعمال ميشود و امكان دارد كه جملهي خبريه با تفاوت دواعي در معناي خبري استعمال شود كه ازجمله در اينجا داعي طلب مطرح است؛ اگر اينگونه است پس چرا فقط مضارع استعمال ميشود؟ مگر ماضي جملهي خبريه نيست؟ مگر اسم فاعل جملهي خبريه نيست؟ سؤال كه ميشود در پاسخ گفته ميشود: «يعيد الصلاة»، چرا در اينجا گفته نميشود «اعاد الصلاة» و يا چرا گفته نميشود «معيد صلاته». اينكه شما ميگوييد جملهي خبريه در عين تحفظ بر اينكه همچنان جملهي خبريه باشد در طلب استعمال ميشود، چرا فقط محدود به مضارع است؟ ماضي نيز همينگونه استعمال شود و جملهي اسميه نيز همينطور استعمال شود. چرا ماضي آنگاه كه جملهي شرطيه داريم ميتواند اتفاق بيافتد؟ براي مثال: «اذا قهقهه فعاد». اينكه در مانحن فيه فقط مضارع چنين ظرفيتي را دارد و مضارع اينگونه استعمال ميشود نشان ميدهد كه اينگونه نيست كه بتوان هر جملهي خبريهاي را در انشاء استعمال كرد.
پاسخ دليل مرحوم آقاي خويي اين است كه راجع به مبنا تفصيل دارد و در جاي خود هم بحث كرديم و اينجا عليالمبنا ميشود و مبنا را هم در جاي خود عنوان كردهايم.
اما اينكه شما ميفرماييد وقتي گفته ميشود: «اذا قهقهه في صلاته» پاسخ ميشنود: «يعيد الصلاة» اين يعيد الصلاة ديگر در معناي خبري بهكار نميرود. اين پاسخ درواقع اخبار نميكند از اعادهاي كه مكلف بعداً انجام خواهد داد، بلكه ميگويد كه چون اين مكلف است و شارع مقدس نماز باطل را قبول ندارد، بر ذمهي اوست كه بايد اعاده كند. حال ما سؤال ميكنيم كه آيا چنين چيزي امكان دارد به ذهن ابناء لغت برسد كه «يعيد» در اين معنا بهكار ميرود؟
ما نكتهاي را در ذيل بحث از منشأ استعمال و يا دلالت هيئت بر وجوب عرض كرديم و توضيح داديم كه اين پنج مسلكي كه هريك مناشياي را بهعنوان منشأ دلالت مطرح ميكنند اگر بررسي كنيم، بعضي از اينها منشأ نيستند، بلكه دليل هستند و يا ممكن است تعبير ديگر بكنيم. عرض ما اين بود كه بايد يك مقدار دقت كرد و بايد ديد كه چه چيزي را طرح ميكنيم. يكوقت معنايي را مطرح ميكنيم، يكوقت تحليلي را طرح ميكنيم. اينكه شما ميفرماييد تحليل است؛ يعني اينكه «يعيد» (در همراهي با مرحوم آخوند) درواقع دارد خبر ميدهد از اعادهاي كه خواهد شد، ولي اين را ميگويد تا مخاطب متوجه شود كه اينقدر مسئله قطعي است كه از انجام اين كار خبر ميدهد و حتي براي دلالت به طلب آكد است. مولا به داعي طلب اين جملهي خبريه را استعمال ميكند، اينقدر كه مطمئن است مكلف اين كار را ميكند و يا دارد مكلف را ملزم ميكند كه اين كار را بكند.
ممكن است عدهاي به صورت ديگري تعبير كنند. مرحوم آخوند خراساني گفتند اينكه مضارع به داعي طلب استعمال ميشود درواقع اگر تحليل كنيم معناي آن چنين است كه مسئله آنقدر قطعي و الزامي است كه مولا از وقوع آن خبر ميدهد. حال عدهاي ممكن است بگويند كه اگر مرحوم خويي نميگفتند معنا اين است، بلكه تحليل ميكردند و ميفرمودند سرّ اينكه چنين استعمالي جايز است و يا دلالت بر چنين معنايي دارد اين است كه به اين شيوه مولا ميخواهد بگويد كه من بر ذمهي تو اعتبار كردم چنين لزومي را. اگر اينگونه تحليل كنيم اشكال ندارد. درواقع شما ميخواهيد بفرماييد كه چرا مولا بهجاي اينكه بگويد: «اعد» ميفرمايد: «يعيد»؟ دوراقع به اين جهت است كه وقتي ميگويد يعيد انگار ميخواهد اشاره كند كه اينكه تو اعاده كني بر ذمهي تو اعتبار شده است و حال كه اعتبار شده بايد اعاده كني.
ما به آقاي خويي عرض ميكنيم درحقيقت شما در اينجا تحليل ميكنيد و اين مفهوم را استنباط ميكنيد، ولذا اصلاً به ذهن كسي چنين معنايي خطور نميكند. بالاخره وقتي شما ميفرماييد كه معناي لفظ و جمله است بايد سراغ ابناء لغت برويم و در عرف عام ببينيم آيا كسي هست كه چنين معنايي به ذهنش برسد؟ مگر اينكه يك نفر مثل شما ذهن مدرسهاي داشته باشد بعد تحليل كند. حال ذهن مدرسهاي يك نفر مثل مرحوم آخوند است و تحليل او اينگونه ميشود كه اينجا درواقع داعي تفاوت ميكند وگرنه همان يعيد است؛ يك نفر ديگر مثل جنابعالي است كه ميگويد مولا در اينجا ميگويد چنين چيزي بر ذمهي مكلف اعتبار شده است، پس حالا كه اعتبار شده است پس بايد اعاده كند؛ يك نفر ديگر هم ممكن است به صورت ديگري موضوع را تحليل كند. پس نكتهي ديگر درخصوص استدلال مرحوم آقاي خويي اين است كه استدلال ايشان يك تحليل است و معنا نيست.
نكتهي چهارم اين است كه شما ميفرماييد اگر بنا بود استعمال جملهي خبريه در انشاء جايز باشد چرا محدود به مضارع است و ماضي و جملهي اسميه اينگونه استعمال نميشوند؟ ما عرض ميكنيم چه كسي گفته استعمال نميشود؟ چه تفاوتي دارد؟ هم ميشود و هم چنين ميكنند. در پاسخ به سؤال «اذا قهقهه في الصلاة» ممكن است كسي بگويد: «يعيد» و ديگري بگويد «اعاد»، و ميتوان گفت: «معيد صلاته» و جمله غيرفعلي باشد. پس اين استشهادي كه شما فرموديد درست نيست. در غير طلب نيز داريم، براي مثال: «غفر الله لك» و يا «رضي الله عنه» و... اينها همگي انشاء و دعا هستند. چيز خيلي رايجي است؛ چطور شما ميفرماييد جز مضارع نميشود؟ ماضي هم ميشود و اسميه هم ميشود. اينهمه در لسان اهل لغت ماضي براي انشاء بهكار ميرود و بسا در لسان معصوم عليهالسلام هم «رضي الله عنه» و يا عبارتي شبيه به آن فراوان بهكار رفته باشد. پس علاوه بر مضارع، ماضي و اسميه در انواع انشاء و ازجمله طلب بهكار ميرود محل بحث نيست؛ پس چطور شما چنين چيزي را استشهاد ميكنيد.
وانگهي اگر شما ميفرماييد كه معناي جمله آنگاه كه در انشاء استعمال شود عوض ميشود، حال اگر عوض ميشود چه فرقي ميكند كه مضارع باشد يا ماضي؟ (اين استدلال را از شهيد صدر الهام گرفتهايم). اگر بر چنين چيزي اصرار كنيد و بفرماييد ماضي و يا اسميه در انشاء استعمال نميشود، همين شاهد خلاف فرمايش شماست و شاهد آن است كه اينها بايد در معناي خودشان استعمال شوند. بنابراين حتي خود اين شاهد شما درواقع عليه شما شهادت ميدهد.
در اينجا شهيد صدر نكتهاي را مطرح ميفرمايند كه ما درخصوص آن ملاحظهاي داريم. ايشان يكمقدار تسليم استاد خود ميشوند و ميفرمايند قبول است ما حرفي نداريم كه بگوييم همهي جملات خبريه و يا خصوصاً ماضي در انشاء بهكار نميرود. مثلاً اگر سؤال كردند كه اگر خللي در صلاة من اتفاق افتاد چه كنم، بلافاصله جواب بدهند: «صليت» و يا «صمت»، بلكه معمولاً ميگويند: «تصلي» و «تصوم». مگر آنكه بهصورت شرطيه طرح كنند، به اين صورت كه بگويند: «اذا وقع خلل كذا، اعاد». جهت اين نكته نيز چنين است كه در اينجا انگار ماضي به مضارع قلب ميشود و درنتيجه وقتي در سياق شرط قرار ميگيرد براي استعمال در طلب مناسب ميشود. شهيد صدر ميگويند اين مقدار را قبول داريم و سرّ اينكه ماضي استعمال نميشود عليالاطلاق اين است؛ ولي ماضي هم با يك تغيير كه به نحوي به مضارع بدل ميشود باز هم استعمال ميشود. مرحوم شهيد صدر تا اين مقدار را قبول ميكند.
ولي ما در اينجا عرض ميكنيم كه اين مطلب صحيح نيست؛ زيرا اولاً مصاديقي داريم كه ماضي در انشاء استعمال شده و با اينكه در سياق شرط قرار بگيرد تحول معنايي پيدا ميكند هم قابل تأمل است. ثانياً اينكه شما ميفرماييد وقتي در سياق شرط قرار ميگيرد يك نحو مضارعيتي حاصل ميشود از نظر ادبي محل بحث است. علاوه بر اين حتي در لسان عرف و شرع نيز استعمال شده است: «كتب عليكم الصيام» كه در اين آيه ماضي استعمال شده و دارد امر ميكند و امر نيز احياناً آكد است. ولذا فرمايش آقاي صدر را هم تأييد نميكنيم.
همچنين آقاي خويي ميفرمايند كه معنا عوض ميشود؛ حال اگر معنا عوض شود ديگر چه تفاوتي ميكند كه ماضي، مضارع يا اسميه باشد؟ يكوقت ميگويد چون معاني متفاوت است هر معنايي را نميتوان در انشاء بهكار برد و اينها نيز در معناي خود باقي ميمانند كه اين قابل دفاعتر بود؛ اما اگر بنا بر اين باشد كه معنا محفوظ نباشد به چه جهت ما بايد استنكاف كنيم از استعمال بعضي دون بعض؟ بنابراين فرمايش مرحوم شهيد صدر هم كه بهنحوي خواستهاند بهنفع استاد خود عقبنشيني كنند نميتواند قابل دفاع باشد. والسلام.
تقرير عربي
وبيانه: أنّ الجملة الخبرية في مقام الطلب و الإنشاء يختلف معناها المستعمل فيه، ويکون مبرزةً للإعتبار في ذمة المکلّف، فيکون مجازاً، وهو خيرة السيد الخوئي (قدّه)؛ و ذلك بناءاً على مختاره في باب الوضع من ربط الألفاظ في علاقاتها الوضعيّة بالمداليل التصديقية ابتداءاً.
وقد استشهد على تعدّد المعنى المستعمل فيه للجملة الخبرية و عدم انحفاظ معناها الخبري في موارد الإنشاء، بأنه لو كان يمكن ذلك لصحّ استعمال ايّة جملة خبرية في مقام الإنشاء حتى الإسمية، فلا يقال: «انه معيد صلاته»، بل و لا الفعل الماضي، إلّا إذا كان جزاءاً لجملة شرطية، كما في مثال «إذا قهقه أعاد صلاته»، بينما الفعل المضارع يُستعمل غالباً في مقام الإنشاء، فيقال: يعيد، أو يسجد سجدتي السهو، و نحو ذلك.
فأقول: ترد علي مسلکه ملاحظات:
اوّلاً: اوردنا علي أصل مبناه في الوضع ملاحظات عديدة، في محلّه، فلا نعيد.
وثانياً: مايقوله (قدّه) من المبرزية للإعتبار، مما لايخطر ببال احد من أبناء اللغة؛ علي أنّ مقالته هي تحليل لمنشأ الإستعمال، وليس هو بياناً لمعني الجملة إذا استعملت في الإنشاء؛ وأين هذا وذاک!.
وثالثاً: لاريب في استعمال فعل الماضي في الإنشاء، كما في قوله تعالي شأنه: «کُتِب عليکم القصاص» و قولنا: «قدّس الله رمسه»، و«رضي الله عنه»، و «بعتُ»، و «اشتريت» وهکذا.
وکذلک الجملة الإسميّة ايضاً، کما في قوله تعالي: «لله علي الناس حِجّ البيت من استطاع إليه سبيلاً» وقولنا: «رضوان الله عليه»، وهکذا.
ورابعاً: انه ما قاله السيد الخوئي(قدّه) في شأن غير المضارع من الخبرية، شاهد على عكس مدعاه، فانه إذا كان المعنى غير محفوظ في موارد الإنشاء بل هناك معنى جديد رأساً، فلما ذا لا تستعمل الجمل الخبرية الأخرى، في موارد الإنشاء؟
بل لو سلمنا، هذا بنفسه شاهد على انحفاظ المعنى الموضوع له للجملة الخبرية في مقام الإنشاء أيضاً؛ و لهذا إذا كان ذلك المعنى مشتملاً على شيء لا يناسب مقام الإنشاء والطلب ـ علي المبني ـ لم يصح استعمال تلك الجملة؛ و هذا واضح لمن تأمل بأدناه.
قال الشهيد الصدر(قده): « نعم لا إشكال في عدم إطّراده في مقام الطلب؛ فلا يقال: «صلّيت» أو «صمت»، بل يقال: تصلّي و تصوم. و السرّ في ذلك انّ الطلب الحقيقي لا يناسب فعل الماضي الّذي يدلّ على الفراغ عن تحقق الفعل و مضيه، بخلاف الدّعاء. نعم إذا ما قُلِّب الماضي إلى المضارع بإيقاعه في سياق الشرط، أصبح مناسباً مع مقام الطلب الحقيقي. و كالماضي، الجملة الاسمية [ايضاً]، من حيث النكتة التي أشرنا إليها.»
أقول: وهذا ـ بعد ما مرّ من الجواب عن مقالة السيد الخوئي ـ کما تري؛ ولأنّه لا حاجة الي المناسبة إذا لم يکن الإستعمال من باب التّجوّز، کما أنه لاتوجد مناسبة مخصوصة بين المضارع والطلب ايضاً. علي أنه يمکن أن يقال: الآکديّة علي الطلب، في الماضي والإسمية اظهر واکثر من المضارع؛ والآکدية هي الّتي اوجبت استخدام الإخبار في الإنشاء؛ إضافةً الي ذلک، يمکن القول باستعمال الماضي في الطلب ايضاً، بظروف القول کـ«تَرَضّي عته» بمعني الأمر، اي ترضِّ عنه، مثلاً؛ فتأمّل.