< فهرست دروس

درس اصول

استاد علی اکبر رشاد

94/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد الشهيد الصدر علی المحقق النائينی(قدّهما)

گفتيم كه اثبات اصل دلالت ماده‌ي امريه به وجوب ممكن است چندان معونه‌اي نداشته باشد؛ آنچه كه بيشتر محل تأمل و بحث هست و مورد توجه متأخرين واقع شده اين است كه منشأ اين دلالت چيست؟ امر دال بر وجوب هست، اما آيا منشأ آن وضع است و امر دلالت وضعي لفظي بر وجوب دارد؟ يا منشأ آن اطلاقي است و براساس مقدمات حكمت و اينكه امر طلب مخصوص است و سنخيت اولي با وجوب و الزام دارد و اگر بخواهد بر وجوب دلالت نكند ترخيص لازم دارد؟ و يا اينكه موضوع به عقل ارجاع مي‌شود؟ يعني عقل مي‌گويد كه نمي‌توان دعوت و طلب مولا را بي‌پاسخ نهاد. ما مطلب سوم را اختيار كرديم. در عين حال عرض كرديم كه مانعي ندارد مبناي دوم را هم تأييد كنيم. همچنين گفتيم كه قول اول قول جمهور است، قول دوم قول محقق اصفهاني است و قول سوم نيز قول مختار ماست كه ميرزاي نائيني آن را طرح فرموده‌اند؛ منتها تفاوتي در تقريري كه ما از اين قول داريم با تقريري كه ميرزاي نائيني مي‌فرمايند وجود دارد و آن اين است كه ما گفتيم وجوب را از تحليل عناصري كه در معناي امر به معناي طلب مخصوص معتبر است به دست مي‌آوريم؛ يعني به صرف اين نكته كه ميرزاي نائيني فرموده‌اند كه مولا از ما چيزي را طلب كرده و ترك آن مجاز نيست و فقط زماني مجاز هستيم كه خودش اجازه داده باشد، به اين معنا كه ترخيصي از قبل او آمده باشد؛ ما عرض كرديم وقتي خود اين معنا را تحليل مي‌كنيم، زيرا گفتيم امر عبارت است از طلبي كه از قبل طالب عالي كه در مقام حكم و به صدد ابعاث است صادر مي‌شود، و مقتضاي اين دو قيد اين است كه چنين طلبي را نمي‌توان ترك كرد. بنابراين به اين حيث بايد توجه داشته باشيم زيرا برخي اشكالاتي كه بر اين نظريه وارد شده براساس تقريب ميرزاي نائيني است، اما اگر به روشي كه ما تقريب مي‌كنيم مسئله مطرح شود بعضي از اشكالات اصلاً وارد نمي‌شود.
مرحوم شهيد صدر قول دوم و سوم را نقد كرده‌اند. راجع به قول سوم كه مورد اختيار ما هست، بر ميرزاي نائيني اشكال وارد كرده‌اند، به اين صورت كه ميرزا فرمود: «امر دلالت بر طلب دارد»، طلب نيز شديد و ضعيف دارد، اگر طلب شديد باشد نام آن را وجوب مي‌گذاريم و اگر ضعيف باشد استحباب مي‌ناميم. والا در معناي امر وجوب و استحباب نخوابيده است؛ بلكه از اينكه مي‌بينيم در امر گاهي طلب شديد است از اين شدت طلب انتزاع وجوب مي‌كنيم و اسم آن را واجب مي‌گذاريم؛ يك‌بار نيز امر در جايي به كار رفته است كه طلب ضعيف است و نه شديد كه ما از آن ندب و استحباب را انتزاع مي‌كنيم. درنتيجه وجوب و ندب دو مفهوم انتزاعي هستند كه از مرتبه‌ي طلب به دست مي‌آيد، يك‌بار مرتبه‌ي طلب شديد است و يك بار نيز ضعيف است. بنابراين وجوب و انتزاع در حاقّ معناي لفظ نخوابيده است و اين عقل است كه وجوب يا ندب را انتزاع مي‌كند.
مرحوم آقاي صدر در اينجا اشكال مي‌كنند به اين صورت كه مي‌فرمايند حكم عقل نياز به موضوع دارد، موضوع را چه كسي به دست ما مي‌دهد؟ ايشان به نحوي تبيين مي‌كنند و مي‌گويند موضوع را لفظ به ما مي‌دهد و موضوعي كه حكم عقل روي آن قرار مي‌گيرد به مدد لفظ به دست مي‌آوريم، پس دلالت لفظي است. ايشان توضيح مي‌دهند اينكه شما مي‌گوييد لفظ امر دلالت بر طلب دارد و هنگامي كه طلب مقترن به ترخيص نيست از آن وجوب مي‌فهميم و اگر طلب مقترن به ترخيص است و مي‌فهميم كه مولا اجازه داده ترك هم بكنيم از آن ندب مي‌فهميم. شهيد صدر مي‌گويند ما اگر از راه ديگري بدون اينكه خود مولا ترخيصي داشته باشد اين ترخيص را به دست بياوريم و متوجه شويم كه طلب مولا ناشي از ملاك و منشأ غيرلزومي است، از راه ديگري بفهميم كه طلب مولا الزامي نيست و اگر ما ترك كرديم موجب آزار و رنجش مولا نمي‌شود، آيا اينجا عقل به ما مي‌گويد كه اين امر دال بر وجوب است؟ آيا در چنين جايي عقل حكم وجوب مي‌كند؟ چنين نمي‌كند، زيرا مي‌گويد من از راهي به دست آورده‌ام كه ترك آن موجب رنجش مولا نيست و اگر ترك كنم از فوت اين دستور مولا رنجيده‌خاطر نخواهد شد. قهراً در اينجا عقل حكم به وجوب نمي‌كند، با اينكه ترخيص رأساً از قبل مولا نيامده است. بنابراين ما دو مرتبه براي طلب داريم، مرتبه‌ي حاد و شديد و مرتبه‌ي ضعيف كه مرتبه‌ي شديد موضوع حكم عقل است. هنگامي كه مرتبه‌ي شديده باشد عقل مي‌گويد واجب است؛ بنابراين ما موضوعي لازم داريم تا عقل حكم به وجوب كند و وجوب را بفهمد، اين موضوع را ما از لفظ كشف مي‌كنيم. لفظ اين مرتبه‌ي حادّه و شديده را براي ما تبيين مي‌كند و ما تا زماني كه اين مرتبه را نداشته باشيم حكم عقل را نداريم؛ بنابراين حكم عقل در گرو آن است كه ما حدّت و شدت طلب را كشف كنيم كه آن را از لفظ كشف مي‌كنيم. اين لفظ است كه كاشف آن است كه طلب شديد است و تا اين نباشد عقل ما نمي‌تواند وجوب را اصطياد و انتزاع كند. به اين ترتيب مبنا و منشأ شدت حكم را ما از لفظ مي‌فهميم، پس بنابراين دلالت لفظيه است.
در گذشته توضيح داديم كه فرض اول آن بود كه منشأ وضع باشد و نيز دلالت لفظي باشد. در اينجا نيز لفظ است كه شدت طلب را آشكار مي‌كند و ما از لفظ كشف شدت طلب را مي‌كنيم و به همين دليل است كه دلالت بر وجوب لفظي است و نه عقلي.
حال بايد بررسي كنيم كه ايراد شهيد صدر بر مبناي سوم وارد است يا خير. ايشان مي‌فرمايند به اين اعتبار كه كاشف از حدت مرتبه‌ي طلب دليل لفظي است بنابراين نبايد بگوييم اين وجوب را عقل دريافته است، بلكه بايد بگوييم به لفظ دريافته‌ايم، پس دلالت لفظي است و همان مبناي اول درست است.
به نظر مي‌رسد ملاحظاتي را ذيل فرمايش شهيد صدر مي‌توان مطرح كرد. ابتدا يادآور مي‌شوم كه تقرير ما از مبناي سوم با تقرير ميرزاي نائيني(رض) تفاوت دارد و ممكن است در بعضي نكات و موارد نسبت به تقرير ميرزا نقد هم داشته باشيم. همچنين بعضي از ايرادهايي كه ممكن است بر تقرير ميرزا بر عقلي‌بودن وجوب وارد شود، بر تقرير ما وارد نشود؛ براي مثال شهيد صدر فرمودند پس ما دو مرتبه داريم، مرتبه‌ي شديده و مرتبه‌ي ضعيفه و ندب را مرتبه‌اي از طلب ـ كه شديد آن وجوب است ـ دانسته‌اند؛ ظاهراً بيان ميرزا نيز همين است؛ درحالي‌كه ما عرض كرديم ندب را امر نمي‌دانيم، و حتي طلب هم نمي‌دانيم. گفتيم ندب گويي ارشاد به خيري است كه در آن فعل هست؛ مولا مي‌گويد در اين كار مصالحي نهفته كه اگر انجام بدهيد خوب است و به نفع شماست. اينجا مولا طلب نمي‌كند، چون اگر طلب مي‌كرد چنانچه فرد تخطي مي‌كرد بايد او را عقاب مي‌كرد. مستحبات طلب نيستند، بلكه ارشاد خيرخواهانه‌ي مولا به عبد هستند. لذا اگر ترك هم كرد مولا هرگز نمي‌رنجد؛ اما اگر ترك نكرد و ملتزم بود آثاري كه بر آن مترتب است، مترتب مي‌شود. وقتي مولا مي‌گويد هر كسي صبح جمعه يك انار مصرف كند خيلي خوب است و يا ناشتا يك سيب بخوريد خيلي خوب است، آيا به اين معناست كه مولا دستور مي‌دهد سيب يا انار بخوريم؟ اين‌گونه نيست و اگر مصرف كنيد براي سلامت شما خوب است و اگر هم نكرديد ضرر مي‌كنيد. لهذا اگر به اين شكل مسئله را مطرح كنيم اصلاً آن فرض پيش نمي‌آيد كه آيا طلب شديد و يا ضعيف داريم و يا طلب شديد را از كجا مي‌فهميم.
بنابراين مشخص مي‌شود كه چرا ما در مقام حكم‌بودن و به صدد ابعاث‌بودن را به عنوان قيد بيان كرديم. وقتي به صدد ابعاث باشد مشخص است كه نمي‌توان بي‌اعتنايي كرد. ما از تحليل معنا وجوب را فهم كرديم.
همچنين ميرزاي نائيني فرمودند كه مفهوم وجوب از مفاهيم انتزاعي است و از حاقّ لفظ فهم نمي‌شود، بلكه لفظ فقط مي‌گويد طلب. ميرزا فرمود كه البته طلب شديد و ضعيف داريم و اگر ترخيص نيايد طلب شديد است. اگر طلب آمد و ترخيص هم نيامد عقل مي‌گويد نمي‌توان امر را ترك كرد. همچنين ايشان گفتند كه وجوب را از مفاهيم انتزاعي مي‌دانيم و نمي‌توانيم آن را از حاق لفظ ـ بالمباشره و بلاواسطه ـ بفهميم.
ما اينجا در مقابل شهيد صدر بايد اين‌گونه بگوييم كه در خود لفظ وجوب نخوابيده و اصلاً وجوب يك مفهوم لغوي نيست، بلكه يك مفهوم اصطلاحي است. در عرف خاص مثل حكومت و سياست فهم مي‌شود و اين را از شروطي كه مي‌گذاريم مي‌فهميم؛ اما خود شما فرموديد: «خيلي روشن است كه مكلف از راه ديگري، بدون اينكه ترخيصي از ناحيه‌ي مولا وارد شده باشد، اگر پي ببرد به اينكه مولا الزامي نكرده و اگر ترك كنيم رنجيده‌خاطر نخواهد شد ما اگر چنين چيزي را بفهميم مي‌توانيم ترك كنيم و شدت را بايد از لفظ بفهميم». ما در جواب عرض مي‌كنيم اينكه شما مي‌فرماييد اگر از راه ديگري فهميديم كه الزام پشت طلب نيست، عقل حكم وجوب نمي‌كند، به چه معناست؟ به اين معناست كه خود شما مي‌پذيريد عقل بايد حكم به وجوب بكند. شما مي‌فرماييد اگر نه از راه ترخيصي كه مولا در كنار طلب خود صادر فرموده، بلكه از راه ديگري فهميديم، عقل حكم وجوب نمي‌كند؛ و به اين ترتيب شما اعتراف مي‌كنيد كه وجوب و عدم وجوب حكم عقل است. ما هم نمي‌گوييم حكم عقل روي هواست، بلكه حكم عقل را در پيوند با لفظ مي‌دانيم، ولي مي‌گوييم وجوب، دلالت بالمباشره لفظ نيست، بلكه اين عقل ماست كه با تحليل، وجوب را انتزاع مي‌كند. شما هم كه اعتراف مي‌فرمايد اگر از راه ديگري پي ببريم كه طلب مولا شديد نيست و از ترك آنچه طلب كرده است رنجيده نخواهد شد عقل حكم به وجوب نمي‌كند؛ اين فرمايش شما به اين معناست كه عقل است كه در اينجا حكم مي‌كند و مي‌تواند حكم نكند؛ پس چطور مي‌فرماييد الا و لابد از لفظ درك مي‌كنيم؟ يعني ما از لفظ نفهميديم كه شدت نيست بلكه از راه ديگري فهميديم، عقل نيز به محض اينكه اين را فهميد حكم به وجوب نمي‌كند؛ پس معلوم مي‌شود مياندار و معركه‌آراء اين عرصه عقل است و اين فرمايش شما يك نوع اذعان به عقلاني‌بودن منشأ وجوب و تحليل وجوب است.
نكته‌ي ديگر اينكه شهيد صدر مي‌خواهند بفرمايند الا و لابد وجوب را از لفظ دريافت مي‌كنيم، و امر اصلاً براي دلالت بر وجوب وضع شده است و احياناً از راه ديگري چنين چيزي را نمي‌فهميم. ما عرض مي‌كنيم دلالت كه يك نوع نيست، ما دلالت مطابقي و دلالت ذهني داريم ولي لفظ دلالت ضمني و دلالت ظلي هم دارد. دلالت ضمني همان دلالت تضمني است. لفظ يك دلالت ظلي و معناي سايه نيز دارد كه همان دلالت التزامي است؛ يعني لفظ مطابقاً بر چيزي دلالت دارد، سپس آن معناي مطابقي را پل قرار مي‌دهيم و به يك معناي ديگر هم مي‌رسيم. لفظ بر چيزي دلالت دارد كه معناي مطابقي آن است، سپس مي‌گوييم او يك لازمه هم دارد و يك معناي سايه هم از آن مي‌گيريم. ما اسم آن را دلالت ظلي گذاشته‌ايم. اين دلالت ظلي معناي مستقيم لفظ نيست، بلكه عقل در اينجا ورود پيدا مي‌كند و اين دلالت ظلي را بر لفظ بار مي‌كند. ما در اينجا به شهيد صدر عرض مي‌كنيم، شما اصرار داريد كه بگوييد بالمطابقه دلالت دارد، حال ما مي‌پرسيم شما چه اصراري داريد‌؟ ما مي‌گوييم عقل چنين چيزي را دريافت مي‌كند و البته ريشه در لفظ دارد و معناي مطابقي لفظ واسطه است كه ما به معناي دوم منتقل شويم كه معناي التزامي و يا ظلي خواهد بود. اشكالي ندارد كه ما دلالت بر وجوب را به نحوي به لفظ پيوند بزنيم ولي به اين صورت. ساده اينكه دلالت بر وجوب دلالت التزامي است و نه دلالت مطابقي ولي شما اصرار داريد كه اين دلالت را به نحوي مطابقي كنيد. به نظر ما در اينجا دلالت مطابقي به دست نمي‌آيد. بنابراين ما با تحليلي كه ارائه مي‌كنيم مي‌خواهيم دلالت التزامي بگيريم ولي ايشان اصرار دارند كه دلالت مطابقي بگيرند و چنين چيزي نمي‌شود.
درنتيجه اگر اصرار كنيم كه دلالت مطابقي امر وجوب است، آن‌گاه كه در ندب به كار مي‌رود بايد به نحو مجازي به كار برود و قرينه نياز دارد. اگر هم قرينه بخواهد اين‌گونه مي‌شود كه معناي اول لفظ همان وجوب است.
شهيد صدر اشكال ديگري هم مطرح مي‌كنند به اين صورت كه مي‌فرمايند بر قول منشئيت حكم عقل بر دلالت بر وجوب آثاري مترتب است كه نمي‌توان ملتزم آن آثار بود؛ ولي به نظر مي‌رسد برخي از آثاري كه ايشان مي‌فرمايند مي‌توان ملتزم بود. اگر اصل مطلب حق باشد و مستدل و مبرهن باشد، لوازم آن را هم مي‌پذيريم. بنابراين بعضي از لوازمي كه ايشان فرموده‌اند ما نيز ملتزم مي‌شويم و درخصوص بعض ديگر مي‌گوييم كه چنين ملازمه‌اي وجود ندارد. والسلام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo