98/06/24
بسم الله الرحمن الرحیم
/ /فقه القضا
موضوع: فقه القضا/ /
دانستیم که بر وارون نگره مشهور قواعد فقهیه نه چند صد که چندین هزار هستند و جا دارد که در یک علم مستقل، خودایستا و جدا از آنها گفتگو شود. همچنین گفته شد که در بررسی یک قاعده فقهیه باید نخست از عنوان قاعده و مفردات آن و وجه تسمیه قاعده به آن گفتگو کرد. سپس باید آن قاعده را با قواعد مشابه سنجیده و نسبتش را با قواعد دیگر بررسی نمود. سپس باید به مصادر و مبانی و ادله آن قاعده پرداخت. سپس تقسیمات و طبقه بندی های عناصر آن قاعده را بیان کرد، پس از آن باید به ماهیت و هویت معرفتی آن قاعده پرداخت. یعنی این قاعده آیا عقلی، نقلی، فطری، شرعی یا عرفی است. یعنی اینکه آیا این قاعده حیث شناختاری داشته و مولد معرفت است یا خیر و پس از آن بررسی نمود که این قاعده اولاً و بالذات از آن کدام علم است و در کدام دانش باید از آن گفتگو شود. قواعد فقهیه انباشتی از قضایای پراکنده با خاستگاه گوناگون بوده و پیرامون آنها کشمکش فراوانی هست. برای نمونه قاعده «لاضرر» را که همه پذیرفته اند شهید صدر اصلأ قاعده فقهیه نمی داند. از این رو مبحث قواعد فقهیه سامان و یکپارچگی بسنده ای ندارد. پس از آن درباره قلمرو و نطاق قاعده گفتگو می شود و در پایان از استثناءات قاعده بحث می کنند. با پایان گرفتن بحث از قواعد فقهیه باید قواعد فقهیه مربوط به حوزه قضاء را دسته بندی نمود. برخی از قواعد فقهیه قضایی اعم هستند و در همه ابواب قضا کاربرد دارند، برخی دیگر عام هستند و در بیشتر ابواب استفاده می شوند. برخی دیگر خاص هستند و تنها در یک باب به کار می روند و پاره ای دیگر اخص هستند و تنها در یک بخش از یک باب فقهی به کار می روند. برخی از قواعد فقهیه قضایی را نیز بازگو کردیم مانند قاعده ولاییه منصب القضاء، قاعده حرمت تحاکم به طاغوت، قاعده وجوب احتکام به حکم قاضی، قاعده وجوب تصدی امر قضا بر افراد دارای شرایط، قاعده نافذ نبودن حکم کسی که فاقد شرایط قضاء است، قاعده تکافؤ حکم و دلیل یعنی حکم در شدت و ضعف باید با دلیل متناسب باشد مثلاً با دلیل ظنی نمی توان حکم به اعدام کسی داد.
قاعده وجوب تصدی قضاء بر افراد شایسته
یک قاعده فقهیه قضایی دیگر قاعده وجوب تصدی قضاء بر افراد شایسته است. امر قضاء چون با انتظام اجتماعی در پیوند است و شدنی نیست که بر زمین بماند و افراد شایسته نیز برای آن اندک هستند مانند دیگر مشاغل نیست که به خواست افراد بسته باشد. شمار اندکی هستند که امر قضا از ایشان بر می آید از این رو ورود به امر قضاء بر ایشان واجب است. اگر تنها یک نفر دارای شرایط و صلاحیت های قضاء باشد عهده داری این منصب بر او واجب عینی می شود و اگر گروهی چنین باشند بر آنها واجب کفایی است یعنی با تصدی برخی وجوب از دیگران ساقط می شود. شرایط و صفات قاضی را نیز در فصل پنجم از فن دوم فقه القضاء به بحث خواهیم گذاشت. در آنجا از صفات و شرایط بازپرس و بازجو نیز که از ارکان فرآیند دادرسی هستند گفتگو خواهد شد. گرچه در فقه کنونی درباره آنها سخنی نیست ولی برخی شرایط قاضی مانند عدالت، پاکزادی، علم و اجتهاد، بلوغ، رشد، عقل، شجاعت و مانند اینها در آنها نیز بایسته است.