« فهرست دروس
درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

1402/03/02

بسم الله الرحمن الرحیم

/شروط قاضی /فقه القضا

 

موضوع: فقه القضا/شروط قاضی /

 

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

اشتراط عقل در قاضی یک امر فطری و عقلی است و ادله نقلی فقط ارشادی هستند

 

پیرامون اعتبار عقل در قاضی، خوانش فطری و عقلی انجام دادیم. آیاتی که می توانند فرنود اشتراط عقل در قاضی باشند را هم به کوتاهی بررسی کردیم. گفته شد که بایستگی عقل در قاضی بدیهی است و چه بسا از اساس دست آویختن به ادله نقلیة بایسته نباشد. گرچه ادله نقلی یعنی کتاب و‌ سنت هم ما را به آن رهنمون هستند. روشن است که کسی که عقل و رشد ندارد ابزار شناخت و اندیشه را ندارد و واگذاشتن امور پرارجی مانند قضاء به چنین اشخاصی وارون عقل و رشد است. این بازجُست نه تنها اجماع فقها و اجماع متشرعة بلکه یک همه پذیری و اجماع عقلائیة به همراه خود دارد. آیات و روایات هم همین معنی را استوانش می کنند که کسی که بهره بسنده از عقل ندارد توان تدبیر امر قضا را ندارد و در کار قضا پیروز و بهره مند نخواهد بود.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

اهمیت عقل در کلام رسول اکرم اسلام (ص)

 

در گفتار پیامبر اسلام (ص) و حضرات معصومین علیهم السلام آمده است که عقل ابزار رسیدن به نیکی هاست و در همه چیز و همه جا بایسته است.

 

روي عن النبي صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِنَّمَا يُدْرَكُ اَلْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ [1]

 

همچنین آن حضرت در روایت دیگری می فرمایند:

 

قِوَامُ اَلْمَرْءِ عَقْلُهُ وَ لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ [2]

 

پاره ای از روایات از نگرانی پیامبر اکرم اسلام (ص) از اینکه امور و شؤون امت به دست افراد بی علم و اخلاق و عقل واگذار شود حکایت دارند.

رسول خدا در روایت دیگری می فرمایند:

 

إذا أرادَ اللَّهُ بِقَومٍ خَيرَاً وَلَّى عَلَيهِم حلماءهم و قضى بينهم علمائهم و جعل المال في سمحائهم و إذا أراد بقوم شرّا ولّى عليهم سفهائهم و قضى بينهم جهّالهم و جعل المال في بخلائهم [3]

 

هنگامی که خداوند برای قومی بدی بخواهد نابخردان آنها را به فرمانروایی ایشان می گمارد.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

اهمیت عقل در کلام امیر مؤمنان علیه السلام

 

همچنین امیرالمومنین علیه السلام در نامه ای به مالک اشتر می فرمایند راز اینکه من در کار امت گام پیش نهادم این بود که دیدم سر رشته امور به دست نابخردان می افتد.

 

عنه عليه السلام : و لكنَّني آسى أنْ يَليَ أمرَ هذهِ الاُمّةِ سُفَهاؤها [4]

 

من از اینکه نابخردان بر امر این امت چیره شوند نگران و ناراحت بودم از این روی به صحنه در آمدم.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

اهمیت عقل در کلام امام کاظم علیه السلام

 

از امام کاظم علیه السلام نیز فرموده اند:

 

الإمامُ الكاظمُ عليه السلام : إنَّ اللّه َ تَبارَكَ و تَعالى بَشَّرَ أهلَ العَقلِ و الفَهمِ في كِتابِهِ ، فقالَ : «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعونَ القَولَ فَيَتَّبِعونَ أحْسَنَهُ أُولئكَ الّذينَ هَداهُمُ اللّه ُ و أُولئكَ هُمْ أُولوا الأَلبابِ [5]

 

همچنین امام کاظم علیه السلام می فرمایند اینکه خداوند در قرآن کریم فرموده است:

 

إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ [6]

 

که واژه قلب در این آیه شریفه به معنای عقل است. در قرآن و روایات واژه قلب به معانی گوناگونی به کار رفته است و قلب در این آیة به معنی عقل است. در جوامع أصلی روایی شیعة نیز بیش از صد و چهل هزار بار واژه عقل به کار رفته است.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

تشکیک در اهمیت عقل توسط بعضی از فرق اسلامی

 

خداوند متعال در آیه دیگری از قرآن می فرماید:

﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ۚ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَم﴾ِيدٌ ﴾

 

مفسرین گفته اند که واژه حکمت در این آیه به معنی فهم و عقل است پس ادله نقلی نیز ما را به حکم عقل و رویة عقلاء [7] رهنمون می شوند. با این حال در میان برخی از تیره های اسلامی در این باره درنگ و دودلی هست. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة می گوید که در میان برخی از مذاهب به ویژه در میان عامة این پرسمان در میان است که ما هیچ فرنودی بر استوانش ارجمندی و بایستگی عقل در دست نداریم و اگر هم باشد توجیه می کنند. برآیند اینکه نباید در دلالت ادله قرآنی و روایی بر اشتراط عقل برای قاضی چندان درجا بمانیم ولی برای پیراستن و تنقیح این شرط در قاضی می توان چندی هم در آیات و روایات وابسته به این شرط گفتگو کرد.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

آیا منظور از عقل در قاضی عقل متعارف است یا عقل متعالی

 

می توان گفتگو کرد که آیا در قاضی عقل شناخته شده بسنده است یا عقل رشد یافته؟ عقل شناخته شده گاه با سَفَه گرد می آید. چرا که سفیه دیوانه نیست و کم عقل است. بلکه در قاضی عقل فرازمند یعنی رشد بایسته است؟ البته برخی رشد را جدا از عقل شرط کرده اند ولی چون رشد در درازای عقل و مرحله والای آن است و ما آن را در جستار عقل پیش می کشیم. بسیاری گفته اند برای داوری عقل شناخته شده بسنده است. برای نمونه آیه الله خویی می فرمایند از اساس ادله عقل انصراف دارند در همان عقل شناخته شده که همه مردم دارند. ولی برخی از بزرگان گفته اند که عقل شناخته شده برای قضاء بسنده نیست. این گفتگوی ارجمندی است و ما پاره ای از این ادله را از باب پیراستن این نهاده و گزاره آن بیان می کنیم.

آیا در قضاء افزون بر عقل رشد هم بایسته است؟ رشد به معنی فرازمندی و کمال عقل است. منظور از رشد، عقل در برابر سفه و جنون نیست. اشتراط آن اندازه از عقل در قاضی امری روشن و بدیهی است. آنچه که پرارج است رشد و پختگی و فرازمندی عقل است. مراد عقل والا است نه عقل شناخته شده. عقل متعارف تنها برای امور روزمره بسنده است. اما اگر کسی را در یک جایگاه ارزشمند و حساس گماشتیم که جان و آبرو و دارایی و تندرستی مردم در دست او باشد دیگر عقل شناخته شده بسنده نیست بلکه عقل فرازمند بایسته است. بزرگی شأن قضا و ارجمندی جایگاه قاضی إقتضاء می کند که بگوییم عقل فرازمند بایسته است نه عقل شناخته شده. و چون قضاء جایگاه ولائی است و قاضی دارای ولایت است و به حکم معصوم گمارده شده است اگر شک کنیم که کسی که از عقل فرازمند برخوردار نیست آیا گمارده شده است برای قضاء یا نه اصل عدم نصب است و مگر اینکه بی گمان دانسته شود که این فرد برای داوری گمارده شده است. چون همانگونه که پیش از این بارها گفتیم اصل آن است که کسی بر دیگری ولایت ندارد مگر اینکه وارون آن استوانش شود. از اساس همین که شارع شرط عقل را برای قاضی نهاده است خود دلیل است بر اینکه منظور عقل فرازمند است چون در اشتراط عقل شناخته شده شکی نیست تا شارع بخواهد آن را شرط کند. هر قاضی شاید در درازای دوران قضاوت خود حکم به اعدام صدها نفر کند مگر می توان گفت عقل کمینه برای کسی در چنین جایگاهی بسنده است؟ از اساس شما اگر نهاده این شرط را در اندیشه آورید بی درنگ می پذیرید که عقل شناخته شده برای چنین نهاده ای یعنی برای قاضی بسنده و کافی نیست. کارنوشت قاضی بازشناختن بزه و بزهکار است و ابزار این کارنوشت دشوار عقل است. هر جا که در روایات سخن از توان قاضی در میان است منظور توان عقلی است نه توان جسمی گرچه برخی از اهل سنت توان جسمی قاضی را هم شرط کرده اند تا به اعتبار توان جسمی قاضی، آرامش و نظم جلسه قضا برقرار شود ولی ما دلیلی بر این حکم نداریم . از این روی بر وارون برخی از بزرگان به نگر ما در چنین شؤونی عقل فرازمند بایسته است.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

آیا کسی که دارای جنون ادواری است می تواند قاضی بشود ؟

 

فقها آورده اند که اگر کسی دچار جنون ادواری است یعنی گرچه شخص آبرومند و پارسا و دانش آموخته ای است مانند برخی از جانبازان گرامی که اعصاب ایشان دچار ناخوش است و گاه دچار گونه ای جنون زودگذر می شوند یا دچار بیماری های دیگری هستند که گاه مدتی دچار جنون می شوند این پرسش در میان است که آیا این عزیزان شایستگی قضاء دارند یا خیر. بیشتر فقها گفته اند بازداشته و ممنوع نیست که ایشان در حال بهبودی عقل عهده دار جایگاه قضاء شوند. ولی به نگر ما اینگونه نیست و داوری چنین کسی همیشه و سراسر ناروا نیست.

این همان گفتار سنخیت حکم با موضوع است که پیش از این به آن اشارة کردیم. چنین شخصی هر اندازه گرامی باشد ولی به نگر ما به شَوَند این سنخ بیماری که دارد نمی تواند عهده دار جایگاه داوری شود. گرچه به عنوان قاضی تحکیم و مرضی الطرفین اگر دو نفر متخاصمین در هنگام سلامتش به او روی کنند هیچ دشواری ندارد ولی گماردن او به عنوان قاضی به نگر می رسد که دشواری دارد.

 

و صلی الله علی محمد وآله الطیبین الطاهرین

 


[7] رویة یا سیره یا بناء عُقَلا به روشی گفته می‌شود که برخاسته از فطرت و عقل متعارف است و در میان مردم رواج یافته و مورد قبول آنان بوده است. وجود این سیره برخلاف سیره متشرعه به مجرد اثبات جریان داشتن کار یا رفتاری نزد عقلای عالم اثبات می‌شود و در صورتی معتبر است که دلیل شرعی برخلافش نباشد.سیره به معنای روش، طریقه، هیئت، حالت، عرف و عادت است. به عبارت دیگر، یعنی چیزی که برخاسته از فطرت و عقل سلیم بوده و در میان مردم رواج پیدا کرده و مورد قبول عموم مردم قرار گرفته است.سیره عقلا که از آن به بنای عقلا نیز تعبیر می‌شود نیز به معنای روش و سلوک عملی خردمندان بر انجام دادن یا ترک کاری بدون دخالت و تأثیر عوامل زمانی، مکانی، نژادی، دینی و گروهی است.
logo