« فهرست دروس
درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

1402/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

شرط عقل/شروط قاضی /فقه القضا

 

موضوع: فقه القضا/شروط قاضی /شرط عقل

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شرط عقل در قاضی

 

یکی دیگر از ویژگی های بایسته در قاضی منصوب شرط عقل است. البته می توان چنین وصفی را به آشکاری و بداهت آن واگذاشت و از آن گفتگو نکرد چرا که بدیهی است کسی که عهده دار چنین جایگاه ارجمندی می شود باید از این ویژگی و مانند های آن برخوردار باشد ولی ما در میان گفتگو از این وصف پیرامون تعریف موشکافانه آن و پیوند آن با دیگر مواصفات و همچنین از فرنود های استوانش آن و پاره ای دیگر از شاخه های وابسته به آن نیز گفتگو خواهیم کرد.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

معنای لغوی عقل چیست ؟

 

در وهله نخست باید بدانیم که معنای لغوی عقل چیست و آیا مراد شارع از عقل در آیات و روایات همان معنای لغوی عقل است یا یک معنای اصطلاحی مراد است. ابن فارس گفته است که عقل در لغت یعنی حبس و نگهداری چیزی، این معنی، مفهوم خویشتن داری را نیز در بر می گیرد. او می گوید :

 

من ذلک العقل و هو الحابس عن ذمیم القول و الفعل

 

یعنی عقل آن نیرویی است که انسان را از گفتار و کردار ناپسند باز می دارد. انسان با عقل از افتادن در نیستگاه ها بازداشته می شود. ما از پاره ای از واژه نامه ها فقراتی را بازگفتیم که نشان می دهند در عقل بن مایه هایی مانند پایداری در امر، خویشتن داری و خودداری و مانند اینها شالوده معنی هستند و دیگر معانی و کاربست های واژه عقل هر یک به گونه ای به همان معنای نخستین باز می گردند.

راغب اصفهانی می فرماید :

 

و اصل العقل الإمساک و الإستمساک کعقل البعیر بالعقال و عقل الدواء البطن و عقلت المرأة شعرها و عقل لسانه ای کفه

 

برای نمونه به برج و بارو و دژ و زندان مَعقِل گفته می شود. همچنین به شتری که به عنوان دیة به خانواده مقتول داده می شود گفته می شود «عقل بعیر» به فرنود اینکه زانوی این شتر را درب خانه ولی دم کشته می بسته اند یا اینکه دادن این شتر خانواده کشته را از اعدام قاتل و همچنین خونخواهی و ادامه جنگ و خونریزی باز می داشته است. حمق، کم بودن عقل است. عقل در واقع در برابر جنون است چنانکه سَفَه در برابر عقل رشید است. سَفَه بی عقلی نیست و معنای آن غیر از معنای جنون است. بنابر آنچه که در واژه‌نامه ها آمده است عقل نیرویی است که انسان را از نابودگاه ها در قلمرو اندیشه، سخن و رفتار باز می دارد

مادة عقل در قرآن کریم کم و بیش سیصد بار به کار رفته است. البته پاره ای از مادة های هم معنی با عقل را اگر به شمار بیاوریم بسیار بیشتر می شود برای نمونه ماده «حکمت» به تنهایی در قرآن کریم نزدیک به دویست بار به کار رفته است. در قرآن ماده عقل در چهره های گوناگونی به کار رفته است ولی خود واژه عقل به کار نرفته است.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

مراد از عقل در قاضی عقل رشید است نه عقل عادی

 

شاید ما افزون بر شرط عقل که در برابر جنون است شرط رشد را هم پیش بکشیم. رشد که به معنای رشد عقل است چیزی فراتر و بالاتر از عقل کمینه است. رویهم رفته آنچه که در جایگاه های ارجمند مانند جایگاه قضا بایسته است نمی تواند عقل کمینه باشد بلکه عقل رشید نیاز است. به هر روی امر قضا امر گرانسنگ و جایگاه پر ارجی از ولایت و بخش گرانمایه ای از شؤون فراگیر جامعه است و چه بسا از إجرا و قانونگذاری هم سخت تر باشد. در قانونگذاری هم جان و آبرو و دارایی و حقوق در میان هستند ولی آنگونه که امر قضا در پهنه کاربست با این امور پهلو به پهلو است امر قانونگذاری نیست. از این روی امر قضا که چاره اندیشی کشمکش ها و انشاء حکم پیرامون آنها است یک کار عقلی است.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

دلالت فطرت بر ضرورت اشتراط عقل در قاضی

 

در یک خوانش فطری می توان گفت سرشت فطرت انسان حکم می کند که باید قاضی از وصف عقل برخوردار باشد. در واقع قضا گونه ای عقل ورزی است. مگر می شود که در قاضی صفت عقل بایسته و شرط نباشد. ما با اندیشه به ولایت قضایی بی درنگ بایستگی اشتراط عقل را در قاضی درمی‌یابیم. از این روی می توان گفت که اشتراط عقل در قاضی یک امر فطری است یا می توان گفت کمینه سرشت و فطرت انسانی هم بر آن دلالت می کند

با نبود عقل یا یک عنصر اساسی از امر قضاء از میان می رود و یا از اساس ذات قضا که یک امر سیاست ورزانه و خردورزانه است نابود می شود. از این روی امیر مومنان علیه السلام می فرمایند:

 

لا یستعان علی الدهر الا بالعقل [1]

 

امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند شما بر هستی، بر جهان، بر تاریخ و بر روزگار نمی توانید چیره شوید جز با عقل. از این روی قضاة که بخش ارجمندی از تدبیر و سیاست شؤون توده مردم را بر عهده دارند باید از حد کمال این بن مایه برخوردار باشند .

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

دلالت عقل بر ضرورت اشتراط عقل در قاضی

 

برای استوانش بایستگی اشتراط عقل در قاضی به خود عقل هم می توان دست یازید. چون روشن است کسی که کمال عقل رشید را ندارد ابزار چاره اندیشی در دشواری ها را در کف ندارد. میان حکم و عقل هم وابستگی معنایی و هم پیوستگی بیرونی هست. نمی شود که در داوری و حکم کردن عقل شرط نباشد. پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه وآله در ذیل آیه شریفه :

﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ﴾

 

می فرمایند یعنی ایکم احسن عقلاً. عقل و عمل چنان در پیوند با هم هستند که حضرت عمل را به معنی عقل دانسته اند. چون اگر عقل نباشد عمل نیست. از این روی بایستگی عقل در قاضی چنان بدیهی است که نیاز به آوردن برهان و فرنود ندارد و به یاد آوردن آن بی درنگ مایه پذیرش آن می شود. پیامبر اسلام صلی الله علیه در روایت دیگری می فرمایند:

 

﴿إِنَّمَا يُدْرَكُ اَلْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ عَقْلَ لَهُ ﴾

 

یعنی کسی که عقل درستی ندارد دین درستی ندارد و مایه شگفتی است که برخی در جایگاه معرفت شناختی عقل تردید می کنند. این افراد یا عقل را دارای کارکرد نقش پرداز در شناخت دینی نمی دانند یا بیشینه آن را یک ابزار می دانند. یعنی می گویند عقل کاربست خودایستا و مستقل ندارد تا معرفتی را پدید آورد. بلکه در تولید معرفت کارکرد افزاری دارد. یعنی در پهنا و گستره قرآن و حدیث کارایی ندارد . تنها شآن و کارایی اش آن است که شما با آن متن قرآن و حدیث را درمی یابید. بیش از این دیگر کارایی ندارد و نقشی بجای نمی آورد. این برداشت از جایگاه عقل بسیار نادرست است. در روایت بالا پیامبر اسلام (ص) می فرمایند اگر عقل نباشد دین هم نیست حال آنکه اگر عقل نباشد نقل یعنی قرآن و حدیث همچنان هستند ‌چگونه حضرت نقل را بی عقل به شمار نمی آورند و می فرمایند اگر عقل نباشد دین هم نیست. عقل جایگاه خودسالار دارد و خداوند به عقل فرنودآوری و احتجاج می کند و عقل حجت خداوند است. این دو خوانش فطری و عقلی برای استوانش بایستگی اشتراط عقل در قاضی بودند.

 


logo