1402/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
جدایی قوا/قاضی القضاه /کتاب القضاء
موضوع: کتاب القضاء/قاضی القضاه /جدایی قوا
جدایی قوا از هم جستاری عقلایی است که پیشینه تاریخی در میان مسلمین دارد
دانستیم که مسلمین بسیار پیش از غرب و در دوره عباسیان با بنیاد نهادن جایگاه قاضی القضاة جدایی قوه قضاییه از قوه مجریه را رقم زدند. همچنین گفته شد که جداسازی قوا بازجُستی شرعی نیست بلکه جستاری عقلایی است که پیشینه تاریخی در میان مسلمانان دارد. گرچه در جداسازی قوا هماره یا قوا را به دو قوه مجریه و قضائیه بخش می کرده اند و یا قوه قانونگذاری را هم به آنها می افزوده اند ولی به نگر ما بهتر است که قوا به پنج قوه بخش شوند که از آن به گستردگی در فقه السیاسه گفتگو کرده ایم. این پیش درآمدی بود بر گفتار پیش رو یعنی جستار شؤون، ویژگی های بایسته و شایسته، کارنوشت ها و دسترسی های قاضی القضاة. پرسمان شؤون قاضی القضاة چند بازجُست اساسی را در بر می گیرد.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
آیا رییس قوه قضاییه مدیر دستگاه قضا است یا او هم قاضی است
نخست بازشناختن چیستی و ماهیت جایگاه قاضی القضاة است. به واژه پردازی دیگر آیا این جایگاه یک جایگاه قضایی است یا یک جایگاه مدیریتی؟ آیا رییس قوه قضاییه گرداننده این قوه است یا قاضی است و جنس کار او هم از جنس کار قضایی است. این نکته بسیار ارجمندی است و اثر آن بسیار فراگیر است. برخی از بزرگان باور دارند که رییس قوه قضاییه تنها مدیر دستگاه قضا است و برخی دیگر باور دارند که او نیز قاضی است. اگر تنها مدیر باشد ویژگی ها و دسترسی های جدایی دارد و اگر قاضی باشد ویژگی ها و دسترسی های دیگری خواهد داشت. نگره سومی هم در میان است که او هم شؤون قضایی دارد و هم شؤون مدیریتی. اگر عنوان رییس قوه قضاییه را ملاک و سنجه قرار دهیم این فرد رییس است نه قاضی. در این صورت چه بسا برخی از شرایط قاضی در او بایسته نباشد. برای نمونه قاضی بنابر نظر مشهور باید مجتهد و مرد باشد. ولی اگر بپنداریم که رییس قوه قضاییه رییس و مدیر است نه قاضی چه بایستگی دارد که مجتهد یا مرد باشد؟ مگر اینکه کسی بگوید ریاست قوا از جنس ولایت است و شروط ولایت سیاسی در آن بایسته است و یکی از آن شروط مرد بودن است. گرچه به نگره ما آیات و روایات برای استوانش شرط مرد بودن در جایگاه های ولایی بسنده نیستند.
برخی هم از سویه دیگری نگریسته و می گویند ولی امر و زیرشاخه های آن پیوسته با مردان نشست و برخواست دارند و بانوان از این نگر شایان عهده داری این جایگاه ها نیستند. اگر بپذیریم که رییس قوه قضاییه مدیر دستگاه قضا است باید صفات و شایستگی های مدیریتی را در او شرط کرده و بایسته بدانیم. و اگر بگوییم که قاضی است باید صفات و شایستگی های قاضی را در او شرط کرده و بایسته بدانیم. و در نگره سوم صفات و شایستگی های هر دو گروه را باید دارا باشد. گرچه به نگر می رسد که ما در پذیرش یکی از این سه گزینه ناچار نیستیم. اگر قانون اساسی کشوری کارنوشت هایی را بر دوش رییس قوه قضاییه می گذارند که سویه قضایی دارند پس او شأن قضایی هم دارد و باید شرایط و شایستگی های قضاة را هم دارا باشد. و اگر قانون اساسی کشوری دیگر تنها کارنوشت های مدیریتی را بر دوش رییس قوه قضاییه می گذارد دیگر شرایط قاضی در او بایسته نخواهند بود و تنها شرایط مدیریتی در او بایسته خواهند بود. گرچه این سخنان در قلمرو انگاره است و در کاربست می بینیم شدنی نیست که رییس قوه قضاییه شأن قضایی نداشته باشد.
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«
ما صفات و شایستگی های ولی امر را به چهار دسته بخش نمودیم و صفات و شایستگی های رییس قوه قضاییه را به سه دسته بخش می نماییم. دسته نخست صفات ذاتی هستند. این ها صفاتی هستند در درون قاضی که شایان اکتساب و اندوختن نیستند مانند عقل، رشد، بالندگی، مرد بودن و پاکزادی. دسته دوم صفات انفسی هستند که گرچه بخشی از آفرینش شخص نیستند ولی درونی هستند نه آفاقی. مانند شرط اسلام. اسلام یک امر درونی است نه آفاقی. اسلام بینش فرد است و مانند مرد بودن بخشی از آفرینش او نیست. از این روی صفاتی مانند اسلام، ایمان، عدالت، تقوی و ورع صفات انفسی هستند. دیگر از صفات انفسی آن است که قاضی القضاة باید دارای فرازمندی های معنوی نیز باشد. دیگر از صفات انفسی اجتهاد است. قاضی القضاة باید مجتهد جامع باشد. افزون بر اینها قاضی القضاة باید یک رشته مهارت های علمی که بایسته جایگاه قاضی القضاة است را دارا باشد. مانند موضوع شناسی، روش شناسی یافتن و پی بردن به جرم و جرج شناسی. از این رو در صفات قاضی القضاة افزون بر اجتهاد از علم هم نام می بریم و به واژه اجتهاد بسنده نمی کنیم. دیگر اینکه در امور قضایی و اداره امور دستگاه قضا متضلع و چیره باشد. دیگر اینکه دارای اخلاقی والا باشد. برای نمونه باید دلیر و بی باک باشد. استواری و پایداری داشته باشد. و از خواهش های نفسانی سرپیچیی کند. و راستگو، فروتن، پدر دنیا پارسا باشد.
پس از آن صفات جسمی قاضی القضاة است. قاضی القضاة نباید سالمند و بیمار و ناتوان باشد. باید توان یادآوری خوبی داشته باشد. و همچنین باید بینا، شنوا و گویا باشد.
گرانیگاه پسین این گفتار شؤون قاضی القضاة است. قاضی القضاة شؤون و ارج و حقوقی دارد. همچنین قاضی القضاة حق دست یازیدن و تصرف در اموری را دارد. گرانیگاه پسین کارنوشت ها و وظائف قاضی القضاة است. و در پایان دسترسی ها و اختیارات او است که فراتر از دسترسیهای دیگر قضاة است. گفتار واپسین هم پیرامون پیوستگی رهبری و ریاست قوه قضاییه است. سخنی هم پیرامون آداب و اخلاق بایسته و شایسته برای قاضی القضاة خواهیم داشت.